
۱۰ فیلم برتر ۱۹۹۵ که آن را به یک سال افسانهای تبدیل میکنند
وقتی صحبت از برترین سالهای تاریخ سینما میشود، معمولاً از ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ بهعنوان نقاط عطف دههی نود یاد میکنند. با این حال، سال ۱۹۹۵ بهراحتی میتواند از هر دو پیشی بگیرد، بهویژه اگر آثار ...
وقتی صحبت از برترین سالهای تاریخ سینما میشود، معمولاً از ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ بهعنوان نقاط عطف دههی نود یاد میکنند. با این حال، سال ۱۹۹۵ بهراحتی میتواند از هر دو پیشی بگیرد، بهویژه اگر آثار ساختهشده در دیگر نقاط جهان را نیز در نظر بگیریم. فیلمهایی که در این سال عرضه شدند، طیفی گسترده از گونهها را در بر میگیرند؛ از وسترنهای بازنگرانه و تجربههای علمی–تخیلی گرفته تا تریلرهای روانشناختی و عاشقانههای انیمیشنی.
کارگردانی این آثار نیز بر عهدهی برخی از بزرگترین نامهای نسل خود بود؛ چهرههایی چون مارتین اسکورسیزی، دیوید فینچر، رابرت رودریگز و سم ریمی. با همهی این اوصاف، این ۱۰ فیلم هستند که ۱۹۹۵ را به سالی افسانهای در تاریخ سینما بدل میکنند.
Braveheart

فیلم Braveheart بدون تردید یکی از بهترین فیلمهای سال ۱۹۹۵ به شمار میرود. در این درام تاریخی حماسی، مل گیبسون نقش ویلیام والاس را ایفا میکند و همزمان پشت دوربین نیز در مقام کارگردان قرار دارد؛ فیلمی که به قلم رندال والاس، فیلمنامهنویس آمریکایی، شکل گرفته است.
این اثر بیشترین نامزدی و جوایز را در شصتوهشتمین دوره جوایز اسکار کسب کرد و در شاخههایی چون بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری، بهترین چهرهپردازی و بهترین تدوین صدا به پیروزی رسید. بیتردید این موفقیتها نشاندهندهی کیفیت بالای دستاندرکاران در حوزههای مختلف است. با این حال، هرچند Braveheart در نگاه نخست سرگرمکننده و پرشور به نظر میرسد، اما در بازبینیهای بعدی چندان استوار باقی نمیماند. از همین رو چند فیلمی در این فهرست هستند که از نظر هنری از آن بالاتر قرار میگیرند.
Crimson Tide

سال ۱۹۹۵ برای دنزل واشنگتن، ستارهی سرشناس هالیوود، سالی ویژه بود؛ هرچند او در فیلم کممایهای به نام Virtuosity نیز ظاهر شد، اما دو اثر مهم دیگرش در همین فهرست حضور دارند. یکی از آنها Crimson Tide (۱۹۹۵) است که به کارگردانی تونی اسکات ساخته شد؛ فیلمسازی که پنج بار با واشنگتن همکاری کرد و این نخستین تجربهی مشترکشان بود. بسیاری بر این باورند که این اثر بهترین همکاری آن دو محسوب میشود.
در این فیلم، جین هکمن نقش فرماندهی یک زیردریایی آمریکایی را بر عهده دارد و دنزل واشنگتن در جایگاه افسر اجرایی تازهوارد قرار میگیرد. تقابل این دو شخصیت محور اصلی تعارضات داستانی است. از منظر فنی نیز تدوین منسجم و برشهای هوشمندانهی فیلم شایستهی توجهاند، اما آنچه بیش از همه ماندگار شد، موسیقی هانس زیمر بود؛ آهنگسازی افسانهای که با ساخت موسیقی Crimson Tide، کیفیتی یکپارچه به فیلم بخشید و آن را تا آخرین قاب تعریف کرد.
The Quick and the Dead

سم ریمی، کارگردان آمریکایی، هرگاه سرگرم ساخت فیلمهای ابرقهرمانی یا قسمتهای جدید مجموعهی Evil Dead نبوده، آثاری خلق کرده که از دید بسیاری کمتر از شایستگیشان مورد توجه قرار گرفتهاند. یکی از این نمونهها The Quick and the Dead است؛ فیلمی که جای شگفتی دارد چرا در زمان اکرانش چندان جدی گرفته نشد. این اثر با حضور ستارگانی چون شارون استون، جین هکمن، راسل کرو و لئوناردو دیکاپریو ساخته شد و هر یک در نقشهای خود درخشان ظاهر شدند.
شخصیت «بانو» با بازی شارون استون نیز یکی از هنجارشکنیهای بزرگ فیلم بود؛ چرا که سنت دیرینهی حضور قهرمانان مرد در مقام هفتتیرکشهای وسترن را شکست. این انتخاب خلاقانه به قلم سایمون مور، فیلمنامهنویس اثر، شکل گرفت. او The Quick and the Dead را ادای دینی به وسترنهای اسپاگتی سرجیو لئونه نوشت، اما با محوریت یک قهرمان زن. دیگر عناصر فیلم نیز بهزیبایی در کنار هم قرار گرفتند؛ از تدوین روان گرفته تا پیچیدگیهای بصری نماها. برای تماشاگرانی که در سال ۱۹۹۵ به دنبال یک وسترن بودند، این فیلم شاهکاری سبکشناسانه درست در دسترسشان بود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.