
پرونده کامل کریستوفر نولان از ابتدا تا امروز
مرد ساختار شکن سینما!
دنیای سینما، سرشار از هنر، کلمات، احساسات و تجربههای وصف نشدنی است؛ تجربههایی که در دنیای واقعی ممکن نیستند، به کمک سینما قابل لمس میشوند. کریستوفر نولان که یکی از برجستهترین کارگردانان عصر معاصر است، از ابتدا تا امروز تلاش کرد تجربههای وصف نشدنی را روی پرده سینما برای مخاطب قابل لمس کند. از انفجار یک بمب اتم گرفته، تا سفر در خطهای زمانی مختلف و قرار گرفتن در مغز یک مرد فراموش کار، همگی از تجربیاتی بود که نولان برای مخاطبان به شکلی ملموس و قابل درک ارائه کرد.
سینمای قرن 21، بعد از تمام دوران گذاری که طی کرد، به جهانی رسید که پر از تکنیکهای جدید، قاببندیهای خلاقانه و جلوههای ویژه قدرتمند بود. کارگردانان و نویسندگان در این قرن توانستند داستان خود را بدون آنکه دربند محدودیتهای فیلمسازی باشند (غیر از بودجه) به گوش مخاطب برسانند. کریستوفر نولان در قرن 21 بین تمام کارگردانان بزرگ میدرخشد؛ چراکه توانست به درستی از تمام ظرفیتهای سینما استفاده کند تا بتواند تمام درونمایهها و داستانهایی را که در ذهنش بود به همان شکل روایت کند.
بخوانید: بهترین فیلمهای کریستوفر نولان | ۱۱ فیلم از کارگردان محبوب سینما
این مقاله برای شناخت بیشتر این کارگردان طراحی شده است. ما در این مقاله ابتدا ریشه و مسیر آغازین این کارگردان خوش ذوق را بررسی میکنیم و سپس نگاهی داریم به تاثیر این کارگردان روی بازآفرینی آثار ابرقهرمانی. همچنین مهمترین فیلمهای این کارگردان را از منظر خود کریستوفر نولان مینگریم تا بیشتر با هدف ساخته شدن این آثار آشنا شویم. در نهایت نگاهی داریم به امضای کریستوفر نولان در کارهای هنری خود و همچنین تمام عناصر تکرار شونده در فیلمهای بزرگ او را بررسی میکنیم. با ویجیاتو همراه بمانید.
ریشه و مسیر آغازین کریستوفر نولان

در 30 ژوئیه 1970 بود که کریستوفر ادوارد نولان در وستمینستر لندن به دنیا آمد. خانواده نولان هر کدام به نوبه خود در فعالیتهای مختلفی دست داشتند؛ پدر او برندن نولان مجری تبلیغاتی بود، مادرش مهماندار هواپیما و برادر کوچکترش نیز در سینما فعالیت میکرد.
نولان به گفته خودش، در اوایل زندگی، به طور ناخودآگاه پایش به سینما باز شد. او درحالی بزرگ شد که شدیدا تحت تاثیر آثار علمی تخیلی از کارگردانان بزرگ مثل ریدلی اسکات و استنلی کوبریک قرار گرفت. او احترام زیادی برای آثاری مثل ادیسه فضایی (2001)، جنگ ستارگان(1977) و بیگانه (1979) قائل است. او بارها فیلم جنگ ستارگان را تماشا کرد و به طور مفصل درباره نحوه ساخت آن و تکنیکهای سینمایی به کار رفته در آن تحقیق میکرد.
شاید جالب باشد که بدانید کریستوفر نولان از هفت سالگی شروع به ساخت فیلم کرد؛ او دوربین سوپر 8 پدرش را قرض میگرفت و با اکشن فیگورها و اسباب بازیهایش فیلمهای کوتاه ضبط میکرد. این فیلمهای کوتاه که استاپ موشن بود، در واقع برداشتی از جنگ ستارگان بود. نولان نام این سری فیلمها را جنگهای فضایی گذاشت. او حتی برادرش جاناتان را به عنوان بازیگر انتخاب کرد و با استفاده از وسائلی مثل شانه تخم مرغ و دستمال توالت، شروع به طراحی صحنه کرد.
وقتی کریستوفر جوان انقدر به فیملسازی شوق نشان داد، عموی او که در ناسا فعالیت میکرد، چند فیلم خام از پرتاب موشک برای او فرستاد تا در فیلمهایش از آن استفاده کند. او از سن 11 سالگی آرزو داشت که فیلمساز حرفهای شود. او در سال 1989 همراه با روکو به طور مشترک یک فیلم سورئال 8 میلیمتری به نام تارانتلا را کارگردانی کردند که در جدول اکران پیبیاس به نمایش در آمد.
فیلمهای کوتاه و شروع مسیر با Doodlebug

یکی از مهمترین فیلمهای اولیه کریستوفر نولان که بازتاب هنر و نبوغ او بود، فیلم سه دقیقهای Doodlebug محصول سال 1997 بود. این فیلم به خوبی نشان داد که چگونه نولان حتی در آن زمان به مضامین پیچیده و ساختارهای روایی غیر معمول علاقه داشته است.
در این فیلم ما شاهد مردی هستیم که در آپارتمان کثیف خود با وسواس و بیقراری خاصی روی زمین دنبال چیزی مثل حشره میگردد. او با پایش مدام به چیزی ضربه میزند و سعی میکند آن را له کند. در نهایت با نزدیکتر شدن دوربین، متوجه میشویم آن چیزی که مرد قصد له کردنش را دارد، یک کلون بسیار کوچک از خودش است که روی زمین درحال جست و جو است.
این فیلم، که مهمترین فیلم کوتاه نولان محسوب میشود، به طرز شگفتآوری حاوی مضامین کلیدی است؛ بهتر است بگوییم مضامین نولانی. چراکه این درونمایه بعدا در فیلمهای بعدی نولان بارها استفاده شد و دیدیم که نولان چگونه دوست دارد شخصیتها را با بازتاب اعمالشان مجازات کند.
این فیلم کوتاه مدام این سوال را در ذهن مخاطب میکارد که چه چیزی واقعی است و چه چیزی توهم. این مرد درحال مبارزه با نسخهای از خودش است که آن نسخه نیز بخشی از یک چرخه بزرگتر است. بازی نولان با چنین مفهومی بعدا در فیلمهای بلند او بسیار مشخص است.
بخوانید: ۱۰ فیلمساز برتر تاریخ از نظر فروش فیلمها در گیشه
کریستوفر نولان این فیلم کوتاه را که رزومه کاری او را آغاز کرد، با بودجهای بسیار محدود ساخت. او توانست با کمترین امکانات و با استفاده از زوایای دوربین، نورپردازی و تدوین هوشمندانه، فضایی وهمآلود و پر اضطراب ایجاد کند.
اولین فیلم بلند و ورود به سینمای مستقل

پس از موفقیتهای Doodlebug و چند تجربه فیلم کوتاه دیگر، نولان توانست اولین فیلم بلند خود را با عنوان Following بسازد. این فیلم که در سال 1998 منتشر شد، یک فیلم مستقل و با بودجهای کاملا شخصی بود. تمام عناصر فیلم از آن چیزی که در هالیوود و سینما رایج است فاصله داشت و به طور کامل یک فیلم مستقل بود. از استفاده از بازیگران غیر حرفهای گرفته تا تجهیزات متوسط و بودجه 3000 پوندی. با همه این وجود، فیلم Following یک موفقیت غیر منتظره در جشنوارههای سینمایی بود.
این فیلم درباره یک نویسنده بی کار است که برای یافتن ایده برای نوشتن به تعقیب آدمها میپردازد. تا اینکه این کار او، برایش دردسر میشود و پایش در یک پرونده جنایی باز میشود. جالب است بدانید که این فیلم از تجربه شخصی زندگی نولان در لندن الهام گرفته شده؛ جایی که چند سارق به آپارتمان او دستبرد میزنند. در واقع ارتباط داستان فیلم با این تجربه شخصی توسط نولان اینگونه بیان شده:«ارتباط جالبی میان یک غریبه که به دارایی شما دستبرد میزند و تعقیب افراد در شلوغی وجود دارد. هر دو باعث میشوند شما از مرز روابط اجتماعی عادی عبور کنید.»
این فیلم توانست در چندین جشنواره به نمایش در بیاید و جایزههای زیادی بگیرد. منتقدان این جشنوارهها از آن بسیار استقبال کردند و فضای آن را با آثار کلاسیک هیچکاک مقایسه کردند.

روایت غیر خطی فیلم Following، باعث شده تا این اثر به معنای واقعی کلمه تبدیل به یک پازل روایی شود. چنین ویژگی به کاملترین حالت ممکن در فیلم بعدی نولان یعنی Memento استفاده شده است. داستان فیلم Following از طریق پرشهای زمانی متعدد و بدون ترتیب مشخص روایت میشود. این موقعیت باعث میشود که مخاطب خودش در ذهن خودش وقایع را بازسازی کند. این تکنیک تبدیل به امضای نولان شد.
این فیلم همان مضامین نولانی را نیز کماکان در وجود خود داشت؛ هویت، فریب، وسواس و ناتوانی در شناخت واقعیت، همه این مضامین به خوبی در فیلم Following کاشته شدند و پس از اینکه نولان توانست جواب خوبی از این درونمایه بگیرد، آن را ادامه داد و در فیلمهای بعدی خود به اوج رساند. نولان با این فیلم نشان داد که حتی با کمترین منابع، میتوان فیلمی با ایدههای نو و اجرای سختگیرانه ساخت.
دو اثر Doodlebug و Following، درست مانند یک نقطه شروع برای کارنامه هنری نولان عمل کردند. این دو فیلم سبک و ذهنیت کریستوفر نولان را نسبت به فیلمسازی شکل دادند. این آثار نه تنها استعداد منحصر به فرد نولان را آشکار کردند؛ بلکه نشان دادند که نولان از همان ابتدا هدفش به چالش کشیدن ساختار روایی سنتی و کاوش در اعماق پیچیدگیهای ذهن بشر بوده است.
Memento نقطه عطف مهم کاری نولان

سال 2000، پس از موفقیتهای فیلم Following در جشنوارهها و سرازیر شدن تهیه کنندگان به سمت نولان، فیلم Memento اکران شد؛ فیلمی که کریستوفر نولان را از یک کارگردان مستقل نو ظهور به یک کارگردان نام آشنا صاحب سبک تبدیل کرد. این فیلم یک درس بزرگ برای آموزش روایت غیر خطی و دستکاری زمان در سینما و فیلمنامه نویسی شناخته میشود. فیلمنامه این اثر بارها در دانشگاهها تدریس شده و حتی خود نولان روایت این فیلم را در قالب یک کلاس درس فیلمنامه نویسی بازگو کرده است.
بودجه این فیلم حدود 9 میلیون دلار بود که در مقایسه با فیلم Following بسیار بیشتر بود. این فیلم نشان داد که نولان چگونه میتواند یک مفهوم پیچیده را با اجرایی بینظیر به اثری شاهکار تبدیل کند.
این فیلم داستان لئوناردو شلبی را روایت میکند؛ مردی که از نوعی فراموشی خاص به نام آمنزیای پیشگستر یا Anterograde Amnesia رنج میبرد. او نمیتواند خاطرات جدیدی را برای بیش از چند دقیقه در ذهن خود بسازد. آخرین چیزی که او یادش است، کشته شدن همسرش توسط دو مهاجم و ضربه سختی است که به سرش خورده. هدف اصلی این شخصیت، بازیابی خاطراتش و انتقام گرفتن از قاتل همسرش است.
ممنتو را نه فقط به خاطر داستان جذابش، بلکه به خاطر ساختار روایی بی نظیر و انقلابی که دارد میشناسند. نولان در این فیلم به شیوهای بدیع و جسورانه از روایت غیر خطی استفاده میکند و شدیدا ذهن مخاطب را موقع تماشا به چالش میکشد.
با این فیلم، این ویژگی برای همیشه در آثار نولان جا ماند. او روایتهایی را درون آثارش قرار داد که به نوعی با ذهن مخاطب بازی کند؛ تا جایی که تماشاگر مجبور شود تمام اتفاقات را کنار هم بگذارد تا درک کند که چه رویدادی درحال رخ دادن است.
بخش عمده این فیلم، مربوط میشود به روایت معکوس. این یعنی هر سکانس قبل از سکانس قبل خود اتفاق افتاده است. این بخش از فیلم نیز از طریق کد رنگی به مخاطب نشان داده میشد. چنین تکنیکی باعث شد تا مخاطب به تدریج لایههای داستان را عقب بزند و به جای پیش روی به سوی جلو، به مرور از آخر به عقب بیاید. این تکنیک روایی، به بهترین حالت ممکن، مخاطب را درون ذهن لئونارد قرار میداد. مخاطب مانند لئونارد صرفا میتوانست لحظه حال را تجربه کند و نمیدانست چه اتفاقی پیش از این افتاده است.
این مهمترین میراث نولان است. او میخواهد با تمام مهارتهای داستانگویی، مخاطب را درست در مقام شخصیت اصلی قرار دهد و حتی در مراحلی جای او تصمیم بگیرد و اتفاقات قابل پیش بینی رخ دهد.
فیلم Memento یک نقطه عطف مهم در کارنامه هنری نولان بود. این فیلم نه تنها یک داستان هیجان انگیز را روایت کرد، بلکه شیوه روایت آن، به خودی خود بخشی جداییناپذیر از تجربه فیلم بود. فرم و محتوا در این فیلم به قدری در هم تنیده شدند که در نهایت جدایی ناپذیر شدند.
این فیلم مخاطب را فعالانه با خود همراه میکند و مجبور میکند که به جای یک تماشاگر ساده و منفعل، یک کارآگاه فعال شود. مخاطب باید قطعات پازل را کنار هم بگذارد تا روابط علت و معلولی را کشف کند و معنا را از این هرج و مرج ظاهری استخراج کند.

همه اینها به علاوه مضامین عمیق فلسفی، باعث شد تا فیلم Memento فراتر از یک تریلر معمایی عمل کند و به کاوش در مضامین عمیقتری بپردازد. حافظه و هویت در این فیلم یک ماهیت جداگانه داشت. در عین حال تضاد بین حقیقت و دروغ نیز دقیقا چیزی بود که فیلم تلاش میکرد بازگو کند.
استیون سودربرگ، تهیه کننده و کارگردان، به شدت تحت تاثیر فیلم ممنتو قرار گرفت. به همین دلیل کریستوفر نولان را برای کارگردانی تریلر روانشناسانه فیلم Insomnia استخدام کرد. در این فیلم بازیگران بزرگی مثل آل پاچینو، رابین ویلیامز و هیلاری سوانک بازی میکردند. کمپانی برادران وارنر برای این فیلم دنبال یک کارگردان با تجربه تر بودند اما سودربرگ کماکان روی گزینه کریستوفر نولان پا فشاری کرد. این فیلم توانست با بودجه 46 میلیون دلاری به فروش 113 میلیون دلار برسد و در گیشه موفق شود.
فیلم Memento برای این همه دلیل، تبدیل به یک نقطه عطف مهم در کارنامه نولان شد. این فیلم خط مسیر فیلمسازی نولان را به شکوفایی رساند و باعث شد تا این کارگردان معاصر، بداند که باید با چه موضوعاتی مانور دهد و حول محور چه مضامینی، اثر خلق کند. اما این بخش از نولان برای تبدیل شدن به یک برند هنری و تجاری کافی نبود. او هنوز یک مسیر پیش رویش داشت تا تبدیل به یک برند شود. چه چیزی بهتر از ساختن یک سه گانه ابرقهرمانی میتوانست چنین کاری کند؟
آغاز شوالیه تاریکی

کریستوفر نولان با فیلم Memento ثابت کرد که از هر ایدهای میتواند یک روایت پیچیده و روانشناختی ارائه دهد. هر کارگردانی در یک دوره زمانی با یک چالش روبه رو است؛ ساخت آثار بلک باستر و رسیدن به ثروت برای ارائه بیشتر و مانور بهتر در سینما. در آن دوره ژانر ابرقهرمانی چنین کارکردی داشت. نولان برای تبدیل شدن به یک برند تجاری، اینبار سراغ بازآفرینی شخصیت کلیدی بتمن در سینما رفت. او با سه گانه شوالیه تاریکی، نه تنها بتمن را از خاکستر قبلی بلند کرد، بلکه آن شخصیت و آن بستر را به قلمرویی فلسفی و رئالیسم برد که تا پیش از آن در ژانر ابرقهرمانی کمتر دیده شده بود.
چالش بزرگ نولان پس از یافتن یک شهرت نسبی به واسطه دو اثر Memento و Insomnia این بود که باید یکی از محبوبترین و پیچیدهترین شخصیتهای دنیای کمیک بوک را در سینما احیا میکرد. در آن دوره این شخصیت اصلا وضعیت خوبی در سینما نداشت. فیلمهای اقتباس شده قبلی از جمله Batman & Robin که در سال 1997 اکران شد، یک تصویر کارتونی و پر زرق و برق را از این شخصیت ارائه داده بود. اما نولان یک دیدگاه کاملا متفاوت به این روایت داشت. او میخواست بتمن را به ریشههای تاریک و واقعگرایانهاش باز گرداند. او قصد داشت بتمن را از یک ابرقهرمان کلیشهای به یک نماد فلسفی و اجتماعی تبدیل کند.
یکی از بزرگترین نوآوریهای نولان در ژانر ابرقهرمانی، این بود که رئالیسم را وارد این فضای تخیلی کرد. او اصرار داشت که این ژانر قابلیت ارائه دادن یک مفهوم فلسفی و روانشناختی عمیق را دارد. بنابراین به جای خلق یک دنیای فانتزی و اغراق آمیز، گاتهام را به شهری شبیه به شهرهای مدرن امروزی تبدیل کرد. این تصمیم ریسکی بود که تاثیرات بزرگی داشت.
فقدان قدرتهای ماورایی و فضایی در The Dark Knight، باعث شده بود تا شخصیتهای این فیلم به شدت آسیب پذیر باشند. بتمن نولان یک انسان آموزش دیده، باهوش و بسیار ثروتمند بود که از منابع خود برای مبارزه با جرم و جنایت استفاده میکرد. پشت این جنایت هیچ قدرت فراطبیعی وجود نداشت. تمام اینها باعث شده بود تا فضا کاملا باورپذیر باشد.
ابزارها و گجتهای بتمن، با وجود اینکه پیشرفته بودند، اما در یک چارچوب باورپذیر تعریف شدند. تکنولوژی پشت این ابزار، یک علم قابل تصور بود. حتی بتموبیل نیز به جای یک ماشین پیشرفته همه کار، تبدیل شده بود به یک تانک نظامی باورپذیر.

شهر گاتهام در این فیلم، شهری آلوده به فساد و جرم و جنایت بود که پشتش یک سیستم سازمان یافته قرار داشت. این سیستم دقیقا بازتابی باورپذیر از مشکلات واقعی یک جامعه بود و مبارزه بتمن علیه این سیستم، نمادی از تلاش برای نجات یک روح و ایدئولوژی بیمار بود؛ نه صرفا دستگیر کردن چند تبهکار ساده.
نکته مهم دیگر در اینه سه گانه این بود که نولان قصد داشت علاوه بر بتمن، بر شخصیت بروس وین نیز تاکید کند. او تلاش کرد که نشان دهد بتمن صرفا یک ماسک نیست، بلکه بروس وینی پشت این ماسک قرار دارد که یک فرد زخم خورده است که در کودکی شاهد مرگ پدر و مادرش بوده است. این فیلم پاسخ عمیقتری به این سوال میدهد که «چه کسی واقعا پشت این ماسک قرار دارد؟» با اینکه بتمن هویتی است که بروس وین انتخاب کرده، در مقابل در برخی موارد نیز هویت بتمن بر بروس وین غلبه میکند.
سه گانه نولان نه تنها بتمن را دوباره تعریف کرد، بلکه تاثیری عمیق بر کل ژانر ابرقهرمانی گذاشت. این فیلمها اثبات کردند که فیلمهای ابرقهرمانی میتوانند جدی، عمیق و از نظر هنری معتبر باشند. این سه گانه راه را برای آثار پیچیده تر و تاریک تر در این ژانر مانند فیلمهای Logan و Joker باز کردند. نولان به درستی نشان داد که میتواند از طریق عناصر ابرقهرمانی مثل ماسک و شنل، برای کاوش در مسائل اخلاقی، سیاسی و اگزیستانسیالیستی استفاده کند.
گذری بر پیچیدگیهای زمانی و روابط انسانی

نولان با ساخت سه گانه شوالیه تاریکی، بتمن را از دنیای سایهها به یک قلمرو فلسفی آورد. حال زمان این رسیده بود که نولان مسیری جدید برای فیلمسازی را انتخاب کند. او بعد از ورود به سینمای مستقل و بازی کردن با روایتهای غیر خطی و همچنین ارائه یک روایت ابرقهرمانی، حال میدان بازی دیگری انتخاب کرد؛ ذهن انسان و پیچیدگیهای زمانی. ما در این بخش از مقاله به کاوش نولان در پیچیدگیهای روانی و علمی در فیلمهایی مانند Interstellar و Inception میپردازیم. همچنین تا حدودی بحث فیلم Tenet را پیش میکشیم و دلیل اینکه چرا نولان عاشق بازی با ادراک، واقعیت و ساختار ذهن است از گفته خود او را بررسی میکنیم.
کریستوفر نولان نه تنها یک کارگردان بصری و روایی چیره دست است، بلکه علاقهای عمیق به کاوش در پیچیدگیهای ذهن انسان، ماهیت واقعیت و مفاهیم علمی فلسفی دارد. او در بسیاری از آثارش، مرزهای بین رویا و بیداری، گذشته و آینده و حتی ابعاد فیزیکی و متافیزیکی را محو میکند. این کنجکاوی در فیلمهایی مانند Interstellar و Inception و تا حدودی Tenet به اوج خود میرسد، جایی که تماشاگر همراه با شخصیتها به سفری درونی و بیرونی میرود.
رقابت وسواس گونه از طریق جادو

بعد از موفقیت فیلم مهم Memento، نولان تصمیم گرفت دوباره در فیلمی دیگر با نحوه روایت داستان بازی کند و ساختار روایی را بشکند اما به گونهای دیگر. او فیلمنامه فیلم Prestige را آغاز کرد اما از نظر زمانی با فیلم بتمن آغاز میکند برخورد کرد، برای همین فرایند پیش تولید این فیلم بیشتر طول کشید و به بعد از اکران اولین فیلم از سه گانه بتمن موکول شد.
داستان این فیلم در بستر قرن نوزدهم در لندن میگذرد و در مورد دو شعبده باز به نامهای آلفرد بوردن و رابرت انجییر است. این فیلم نمایشی درخشان از شیوه خاص نولان در پرداختن به موضوعات پیچیده، با استفاده از ساختار روایی غیر خطی، شخصیتهای چند لایه و کاوشی عمیق در روان انسان است.
نولان در این فیلم مانند فیلم Memento، از روایت غیر خطی بهره میبرد. داستان از طریق دفترچه خاطرات دو شخصیت اصلی روایت میشود که کاملا به صورت موازی پیش میروند. این ساختار باعث میشود تا تماشاگر در حین تماشا درگیر حل معما شود و خودش بین صحنهها و خاطرات جابجا شود و به دنبال سرنخها باشد.
نولان در مصاحبهای توضیح داد که هر شعبده سه بخش دارد: تعهد، چرخش و ظریفکاری؛ تعهد شعبده باز را معمولی نشان میدهد؛ چرخش شعبده بازی را کاری غیر معمولی نشان میدهد و در ظریفکاری شعده باز دوباره شی را ظاهر میکند؛ این همان اوج داستان است. این یعنی نولان با استفاده از سه مرحله شعبده بازی، یک ساختاری در سناریو تعریف کرد که مشابه این ساختار باشد. دیدن این الهامات عجیب واقعا جذاب است.
او ابتدا صحنهها، شخصیتها و تعارضات را معرفی میکند «تعهد»، سپس پیچیدگیها، دروغها و رقابتها را نمایان میسازد «چرخش»، و در نهایت با یک «ظریفکاری» کوبنده، حقیقتی تلخ و غیرمنتظره را آشکار میکند که تمام برداشتهای قبلی تماشاگر را دگرگون میسازد.
معماری رویا و لایههای عمیق ذهنی

فیلم Inception بارزترین نمونه از کاوش نولان در قلمرو ذهن است. این فیلم نه تنها یک اثر در ژانر سرقت علمی تخیلی هیجانانگیز است، بلکه به خودی خود یک مطالعه پیچیده بر روی ساختار رویا، خاطرات و ضمیر ناخودآگاه است.
نولان دنیای رویا را به یک معماری پیچیده تبدیل کرد که میتوان آن را ساخت، تغییر داد و در آن نففوذ کرد. تیم دامن و همکارانش در واقع معماران رویا هستند که میتوانند لایههای مختلفی از رویا را در ذهن یک فرد ایجاد کنند. این رویکرد، ذهن ناخودآگاه را نه به عنوان یک فضای مبهم، بلکه به عنوان یک میدان بازی با قوانین خاص خودش به تصویر میکشد.
فیلم Inception، خاطرات و احساسات سرکوب شده را به یک نیروی مخالف تبدیل کرد که میتوانند ماموریت را به خطر بیاندازند. این ایده نشان داد که چگونه ذهن ناخودآگاه انسان، حتی در رویا، میتواند با ما روبه رو شود و از عمیقترین آسیبهای روانی ما محافظت نماید.
سوال محوری و اصلی فیلم این است که «آیا این واقعی است؟». نولان با استفاده از تاتمها(اشیایی که به شخصیتها کمک میکنند تا بقهمند در واقعیت هستند یا رویا.) این مرز را به چالش کشید. پایان مبهم فیلم، که تاتم درحال چرخش است، تماشاگر را در یک تردید ابدی رها میکند و این سوال را مطرح میکند که آیا خود ما میتوانیم واقعیت را از رویا تشخیص دهیم؟
ابعاد زمان، گرانش و آگاهی انسانی

خیلیها از من سوال کردند که چرا تا این حد به زمان علاقه دارم. پاسخ من این است که ما همیشه در زمان زندگی میکنیم. شاید در ابتدا چیز برجستهای نباشد، اما حقیقت این است که زمان عنصر مهمی است. این اساسیترین بخش از تجربه انسانی ما است و نحوهای که ما جهان را درک میکنیم توسط زمان تعریف میشود.
کریستوفر نولان
و اما میرسیم به یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین آثار کریستوفر نولان؛ فیلم Interstellar که به واسطه مهارتهای نولان، تماشاگران را به ورای محدودیتهای زمین میبرد تا به کاوش در بزرگترین سوالات هستیشناسانه بپردازد؛ از جمله فضا، زمان، گرانش و ماهیت آگاهی و عشق.
کریستوفر نولان، با فیلم Interstellar توانست تلفیقی استادانه از علم و مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی ارائه دهد. زمان در فیلم Interstellar خود به عنوان یک عنصر جدا عمل میکند. نولان که خود علاقه ویژهای به علم و زمان دارد، با الهام از نظریات نسبیت انیشتین، زمان را نه به عنوان یک خط مستقیم، بلکه به عنوان یک بعد قابل دستکاری و عبور به تصویر میکشد.
مفهوم زمان، در این فیلم به شکل یک پیچش اصلی داستانی تعریف میشود؛ زیرا در بطن فیلم، سیارهای نزدیک به یک سیاهچاله قرار دارند که باعث میشود زمان برای فضانوردان بسیار کندتر از زمین بگذرد. چنین ایدهای علاوه بر افزودن یک گره داستانی هیجان انگیز، باعث میشود مخاطب به کاوش در ماهیت ذهنی و نسبی زمان بپردازد.
نولان در نقطه اوج فیلم Interstellar، نهایت خلاقیت خود را در داستان سرایی به رخ میکشد. شخصیت کوپر وارد یک تسرکت یا منطقه پنج بعدی میشود که به او این امکان را میدهد که در زمان و مکان دستکاری کند. این ایده، با وجود ماهیت علمی تخیلی خود، تلاشی است برای بصری کردن مفاهیم پیچیده فیزیک نظری. که البته موفق هم شد.
در بطن فیلم یک درونمایه جذاب وجود دارد که این فیلم را بیش از پیش جذاب میکند؛ یک عشق پدر و دختری جذاب که قدرتش فراتر از زمان و مکان است. عشق در این فیلم به عنوان یک نیروی بینبعدی معرفی میشود که میتواند حتی از نیروی گرانش هم قویتر باشد و فراتر از زمان و مکان عمل کند.
کوپر توانست با استفاده از نیروی عشق، به دخترش در گذشته پیامی بفرستد. این بخش از فیلم، بعد انسانی و عاطفی عمیقی به سفر علمی تخیلی فیلم Interstellar میبخشد. این موضوع استادی نولان را در ترکیب ژانر به بهترین شکل نشان میدهد؛ طوری که هیچ عنصری از اثر بیرون نزند.
قانون علیت و وارونگی زمان

آخرین کاوش نولان در بازی با زمان، فیلم عجیب Tenet است. این فیلم نه درباره سفر در زمان، بلکه درباره وارونگی زمان است. این مفهوم، به طور نسبی پیچیدهتر و چالشبرانگیزتر است و مستقیما با قوانین فیزیک کوانتومی و ترمودینامیک بازی میکند.
در فیلم Tenet، اشیا و حتی انسانها میتوانند در زمان وارونه شوند. به این معنی که آنتروپی آنها معکوس میشود و در زمان به اصطلاح به شکل ریورس حرکت میکنند. این مفهوم، ذهن تماشاگر را به چالش میکشد تا در مورد زمان و علت معکوس شدنش به شکلی کاملا جدید فکر کند. خارج از بحث، خود مفهوم علیت نیز زیر سوال میرود؛ نولان مدام با سوال «آیا دلیل بر معلول مقدم است، یا معلول میتواند بر دلیل تاثیر بگذارد»، با داستان بازی میکند.
نولان تمام این مفاهیم را در قالب یک جنگ سرد زمانی به تصویر میکشد؛ جایی که گروهی از آینده سعی دارند گذشته را از بین ببرند. این ایده، ابعاد فلسفی و اخلاقی عمیقی در مورد دستکاری زمان و عواقب آن مطرح میکند.
فیلم Tenet تماشاگر را مجبور میکند که دائما بین چندین خط زمانی (یکی رو به جلو، دیگری رو به عقب) جابجا شود و سعی کند منطق درونی فیلم را درک کند. این تجربه، خود به نوعی کاوش در نحوه درک ما از واقعیت و زمان است، و نشان میدهد که چگونه ذهن ما تلاش میکند تا نظم را در هرج و مرج پیدا کند.
تغییر مسیر به اقتباس از بیوگرافی و اسطوره

تا پیش از سال 2017، نولان کماکان به بازی با ذهن، زمان و پیچیدگیهای علمی علاقه داشت. سال 2017 دقیقا قبل از اکران Tenet، فیلمی جدید از نولان با عنوان Dunkirk منتشر شد که در مورد جنگ جهانی دوم بود. این فیلم چشمه اولیه علاقه جدید نولان به اقتباس از واقعیتهای تاریخی بود. این فیلم با وجود فروش بالا و دریافت سه جایزه اسکار، همانند فیلمهای قبلی سر و صدای خیلی زیادی ایجاد نکرد، جز اینکه فیلم موفقی بود. اما این آخرین تلاش نولان برای ساخت یک فیلم اقتباسی از تاریخ نبود.
تراژدی علم

یکی از مهمترین آثار سینمایی کارنامه هنری کریستوفر نولان، فیلم زندگینامهای Oppenheimer است؛ این فیلم بازتابی عمیق از دغدغههای همیشگی او در مورد قدرت، مسئولیت، زمان و ماهیت واقعیت است. داستان فیلم بر اساس کتاب پر فروش American Prometheus نوشته کای برد و مارتین جی. شروین نوشته شده و حول محور زندگی جی. رابرت اپنهایمر، فیزیکدان نظری است که به عنوان پدر بمب اتمی شناخته میشود.
شخصیتهای پیچیدهای که با نیروهای عظیم و تصمیمات سرنوشت ساز سر و کار دارند، یکی از عناصر داستانی مورد علاقه نولان است. اپنهایمر، با تمام نبوغ، جاهطلبی و در نهایت بار سنگین اخلاقی که بر دوش داشت، شخصیتی ایدهآل برای کاوش نولان در تاریخ و زندگی این شخص بود. او در مصاحبهها اشاره کرده که از دوران جوانی مجذوب دوران شکل گیری بمب اتم و پیامدهای آن بوده است و این پروژه سالها است که در ذهن او شکل گرفته.
همچنین نولان به شدت به پیامدهای اعمال شخصیتهایش علاقه دارد. فیلم به شکلی بی پرده به تناقضات درونی اپنهایمر میپردازد. اشتیاق او به کشف علمی در برابر ترس از سو استفاده از آن، تلاش او برای کنترل و درک پیامدهای اختراعاش.
درست همانطور که انتظار میرفت، نولان از ساختار غیر خطی برای روایت داستان زندگی اپنهایمر استفاده کرد. فیلم با استفاده از سه خط زمانی مجزا با ویژگیهای منحصر به فرد، به کاوش در گذشته، حال و آینده میپردازد. این ساختار به نولان اجازه داد که پیچیدگیهای زندگی اپنهایمر، روباط او و فشارهای سیاسی که بر او وارد شده بود را به شکلی دراماتیک و درهم تنیده به تصویر بکشد.
فیلم Oppenheimer یکی از موفقترین فیلمهای نولان در گیشه بود. این فیلم توانست تحسین گسترده منتقدان را با خود همراه داشته باشد. در دورانی که بسیاری از فیلمهای پرفروش بر پایه دنبالهها و دنیاهای سینمایی از پیش موجود ساخته میشوند، فیلم اپنهایمر توانست قدرت سینمای مبتنی بر ایده و شخصیت را نشان دهد. این فیلم ثابت کرد که داستانهای تاریخی، بیوگرافی و با مضامین سنگین، نیز میتوانند طرفداران خود را داشته باشند.
نولان در این فیلم، به سنت خود بر استفاده حداکثری از جلوههای ویژه عملی وفادار ماند. صحنه شبیه سازی انفجاری ترینیتی، بدون استفاده از CGI، گواهی بر تعهد او به واقعگرایی و تجربه عملی سینما است.
ورود به دنیای اسطوره

سال 2024 درست پس از همکاری موفق نولان و یونیورسال در فیلم اوپنهایمر، نولان مشغول ساخت فیلم بعدی خود در این استودیو شد. مت دیمون که پیش از این در فیلمهای اوپنهایمر و میانستارهای با نولان کار کرده بودند، بعد از جلسات مذاکره قرار شد در این فیلم بازی کند. در ادامه تام هالند نیز به عنوان یکی دیگر از بازیگران معرفی شد و فیلمبرداری آن در اوایل سال 2025 آغاز شد.
این فیلم که مشخص شد عنوانش The Odyssey است، اقتباسی از داستانهای اسطورهای و اشعار ادبیاتی یونان باستان است. فیلم ادیسه، داستان اودیسئوس، پادشاه افسانهای ایتاکا را روایت میکند که پس از جنگ تروآ، سفری پر خطر و دشوار را برای بازگشت به خانه آغاز میکند. او در این مسیر، با موجودات اسوطرهای مانند پولیفموس، سیرنها و ساحرهای به نا کیرکه روبهرو میشود. این سفر در نهایت به دیدار دوباره و مورد انتظار او با همسرش، پنلوپه، ختم میشود.
بخوانید: اولین تصویر رسمی از فیلم The Odyssey منتشر شد
در نهایت قرار است این فیلم در 17 ژوئیه 2026 یا 26 تیر 1405 توسط یونورسال پیکچرز در سراسر دنیا در قالب آیمکس اکران شود.
امضای کریستوفر نولان در سینما

بدون شک، یکی از برجستهترین و قابل تشخیصترین سینماگران نسل جدید، کریستوفر نولان است. سبک این فیلمساز صرفا مجموعهای از تکنیکها نیست، بلکه یک جهانبینی سینمایی است که در تمام آثارش دیده میشود. این امضا، ترکیبی از مضامین مورد علاقهاش، شیوههای روایی خاص و تعهد به تجربهای سینمایی بدون CGI است.
ساختار روایی غیر خطی و پیچیده

یکی از شناختهشدهترین تکنیکهای نولان، تمایل او به بازی با زمان و ساختار روایی است. او اغلب به جای استفاده از روایت خطی، از تمام عناصر موجود برای شکستن پیرنگ استفاده میکند.
فلشبکها و فلشفورواردهای متعدد: نولان از این عناصر در فیلمهای Memento ،The Prestige و Inception استفاده کرد.
خطوط زمانی موازی: یکی دیگر از عناصری که نولان برای غیر خطی کردن روایت استفاده میکند، خطوط زمانی موازی است. او در فیلم Dunkirk داستان را از سه منظر زمانی مختلف روایت کرد که در نهایت به هم میپیوندند.
ساختار چرخهای و پیچیده: فیلم Interstellar با در هم آمیختن مفهوم نسبیت زمان و سفر فضایی و فیلم Oppenheimer با استفاده از سه نوع روایت مجزا، نمونههای بارز از ساختار چرخهای هستند.
مضامین فلسفی و روانشناختی عمیق

نولان علاقهی ویژهای به کاوش در مفاهیم انتزاعی و پیچیده دارد. او تلاش میکند تا در اکثر فیلمهایش عناصری جا دهد تا ذهن مخاطب ناخودآگاه شروع به کاوش و جست و جو کند.
زمان: مفهوم زمان، ماهیت آن و نسبیتش، از مهمترین درونمایههایی است که نولان در فیلمهایی مثل Tenet Inception و Interstellar جا داده است.
واقعیت و توهم: در فیلمهایی مثل The Prestige و Inception، مرز بین آنچه واقعی است و آنچه که در ذهن شکل میگیرد بسیار کمرنگ است.
حافظه و هویت: یکی دیگر از عناصر درونمایهای نولان، از دغدغه چکونگی شکل گیری خاطرات و تاثیر آنها بر هویت ما سرچشمه میگیرد. این موضوع به خوبی در دو فیلم The Dark Knight و Memento مشخص است.
جلوههای ویژه عملی: نولان همیشه ترجیح میدهد تا صحنههای اکشن و بصری را با استفاده از روشهای عملی، مدلها، و دکورهای واقعی خلق کند. معروفترین نمونه، منفجر کردن یک هواپیما واقعی در فیلم Tenet است. همچنین خلق یک انفجار اتمی در Oppenheimer بدون استفاده از CGI از دیگر نمونههای جلوه ویژه عملی نولان است. این رویکرد به فیلمهای نولان حسی از واقعگرایی و سنگینی میبخشد.
فیلمبرداری با فرمت بزرگ: نولان یکی از طرفداران پر و پا قرص فیلمبرداری با دوربینهای حرفهای IMAX است. استفاده از این فرمت، حزئیات خیرهکننده، وسعت بصری، و حس حضور در صحنه را برای تماشاگر به ارمغان میآورد.
آغازهای به یاد ماندنی و پایانهای تاملبرانگیز: بسیاری از فیلمهای نولان با صحنههای ابتدایی قدرتمند و به یاد ماندنی آغاز میشوند که بلافاصله مخاطب را درگیر داستان میکنند. در مقابل، پایانهای او اغلب باز، چندلایه هستند و معمولا جای تامل برای مخاطب باقی میماند و بیننده را با سوالات بیپاسخ و احساسات درگیر، رها میکنند. درست مانند پایان دو فیلم Inception و Interstellar.
این عناصر در کنار هم، سبکی منحصر به فرد برای کریستوفر نولان ایجاد کردهاند که نه تنها او را در میان همکارانش متمایز میکند، بلکه مخاطبان را به تجربهی سینمایی دعوت میکند که هم از نظر فکری چالشبرانگیز است و هم از نظر بصری و احساسی، بسیار تاثیرگذار هستند.
رتبهبندی تمام فیلمهای نولان با توجه به امتیاز IMDB

به عنوان حسن ختام و پایانبندی این مقاله، نگاهی داریم به تمام آثار سینمایی کریستوفر نولان از ابتدا تا امروز به شکلی تیتروار بر اساس نمره Imdb. با وجود اینکه همه این فیلمها از منظری متفاوت موفق هستند، اما رتبهبندی آنها از آخر به اول شاید برای شما جالب باشد.
12. Insomnia
11. Tenet
10. Following
9. Dunkirk
8. Batman Begins
7. Oppenheimer
6. Memento
5. The Dark Knight Rises
4. The Prestige
3. Interstellar
2. Inception
1. The Dark Knight
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.