ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

تجربه سینما
فیلم سینمایی

پناهگاه رویا: چرا تجربه سینما هنوز آیینی مقدس و بی‌همتاست؟

استبداد قاب و معماری صدا

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۴۰۴

نورها به آهستگی جان می‌بازند. پرده مخملی سالن کنار می‌رود و سکوتی سنگین و سرشار از انتظار، جایگزین همهمه‌های پیش از آغاز می‌شود. این لحظه‌ی گذار، این توقف عامدانه‌ی زمان، بیش از یک مقدمه برای تماشای فیلم، خود یک بیانیه است. بیانیه‌ای که می‌گوید جهانِ بیرون با تمام آشفتگی‌ها، اعلان‌های بی‌پایان و واقعیت‌های سرسختش، برای مدتی متوقف شده است. ما اینجا، در این معبد تاریک، گرد هم آمده‌ایم تا در رویایی مشترک شریک شویم. این آیین باستانی و در عین حال مدرن، جوهره اصیل تجربه سینما است؛ پدیده‌ای که در عصر تسلط بی‌چون‌وچرای استریمینگ و فردگرایی دیجیتال، نه تنها منسوخ نشده، بلکه اهمیت وجودی‌اش بیش از هر زمان دیگری آشکار گشته است.

برای ما که تماشای بسیاری از شاهکارهای سینمای جهان بر پرده نقره‌ای، بیش از یک خاطره، به یک آرمان دست‌نیافتنی می‌ماند، سخن گفتن از تجربه سینما، مرثیه‌ای برای یک فقدان نیست؛ بلکه کاوشی در ماهیت هنری است که حتی در غیابش نیز روح ما را لمس می‌کند. این مقاله تلاشی است برای کالبدشکافی این جادو و پاسخ به این پرسش بنیادین: چه عناصری در دی‌ان‌ای (DNA) سینما نهفته که آن را به تجربه‌ای چنین یگانه، عمیق و تکرارنشدنی بدل می‌کند؟

روان‌شناسی مکان مقدس

تجربه فیلم در سینما

پیش از آنکه اولین فریم بر پرده بتابد، تجربه سینما با یک «حرکت» آغاز می‌شود: عمل فیزیکیِ ترک کردن خانه. این صرفاً یک جابجایی مکانی نیست، بلکه یک «زیارت» آگاهانه است. شما برای این تجربه برنامه‌ریزی می‌کنید، لباس می‌پوشید، زمان خود را تنظیم می‌کنید و به مکانی مشخص می‌روید که تنها یک هدف دارد: نمایش فیلم. این فرآیند، ذهن شما را آماده پذیرش می‌کند. برخلاف خانه که در آن فیلم یکی از ده‌ها گزینه موجود در کنار کار، غذا خوردن و گفت‌وگو است، سینما یک «فضای تک‌منظوره» است.

این فضا، قداست خود را از همین تک‌کاربردی بودن می‌گیرد. معماری سالن‌های سینما، صندلی‌های ردیفی که همگی به یک نقطه خیره شده‌اند، پرده عظیمی که بر فضا مسلط است و تاریکی مطلق، همگی برای یک هدف طراحی شده‌اند: حذف «خود» و «محیط» و ایجاد شرایطی برای تسخیر شدن توسط «اثر هنری». شما با ورود به این فضا، داوطلبانه بخشی از اراده‌ی خود را واگذار می‌کنید. این تسلیم اراده، شرط لازم برای «تعلیق ناباوری» (Suspension of Disbelief) است؛ همان پیمان نانوشته‌ای که به شما اجازه می‌دهد تا با یک فضانورد در اعماق کهکشان هم‌سفر شوید یا عشق ممنوعه دو دلداده در قرنی دیگر را باور کنید.

استبداد قاب و معماری صدا

وقتی از پرده سینما حرف می‌زنیم، صرفاً «اندازه» مطرح نیست، بلکه «سلطه» و «اقتدار» آن بر حواس ما اهمیت دارد. در خانه، تصویر تلویزیون قابی است درون قاب بزرگ‌تری به نام اتاق. چشمان ما آزادند تا به اطراف بچرخند، به فنجان چای روی میز نگاه کنند یا متوجه نوری شوند که از پنجره به داخل می‌تابد. اما در سینما، پرده آن‌قدر وسیع است که میدان دید محیطی ما را می‌بلعد. این پدیده که می‌توان آن را «استبداد خیرخواهانه قاب» نامید، به کارگردان این قدرت را می‌دهد که دنیای بصری شما را تماماً کنترل کند.

این کنترل مطلق، زبان سینما را شکل می‌دهد. یک کلوزآپ از چهره‌ای گریان روی پرده‌ی سینما، به یک منظر طبیعی بدل می‌شود که شما را به عمیق‌ترین احساسات شخصیت نزدیک می‌کند. یک نمای باز (لانگ شات) از کویری بی‌انتها، حس تنهایی و ناچیزی انسان را با قدرتی به شما منتقل می‌کند که در هیچ نمایشگر کوچکی ممکن نیست. اینجاست که مفهوم «هنر والا» یا «Sublime» معنا می‌یابد؛ تجربه مواجهه با چیزی آن‌قدر عظیم و قدرتمند که حسی از ترس، شگفتی و احترام را همزمان در شما برمی‌انگیزد.

تجربه سینما

جادوی حسی سینما با صدا کامل می‌شود. صدایی که در سینما می‌شنویم، یک «منظر صوتی» (Soundscape) دقیق و مهندسی‌شده است. طراحان صدا، با استفاده از ده‌ها کانال صوتی مجزا، صدایی را خلق می‌کنند که نه تنها شنیده، بلکه حس می‌شود. کانال افکت‌های فرکانس پایین (LFE) که به ساب‌ووفرها متصل است، مسئول همان غرش‌ها و انفجارهایی است که قفسه‌ی سینه‌ی شما را به لرزه درمی‌آورد. این یک تجربه‌ی فیزیکی و بدنی است. صدای یک قطره آب که از سقف غاری در سمت چپ شما می‌چکد، یا نجواهای یک شخصیت که از پشت سرتان به گوش می‌رسد، مغز شما را فریب می‌دهد تا یک فضای سه‌بعدی کامل را باور کند. صدا در سینما از یک عنصر روایی فراتر رفته و به بخشی از معماری فضا تبدیل می‌شود؛ شخصیتی نامرئی که شما را در آغوش گرفته و به درون جهان فیلم می‌کشد.

سمفونی ارواح در تاریکی

انسان موجودی اجتماعی است و تجربه سینما این حقیقت را به شاعرانه‌ترین شکل ممکن جشن می‌گیرد. شما در تاریکی سالن، در یک «تنهایی عمومی» به سر می‌برید. هویتی فردی دارید، اما همزمان بخشی از یک ارگانیسم واحد و تپنده هستید. وقتی تمام سالن با هم می‌خندند، موجی از شادی در فضا منتشر می‌شود که خنده شما را عمیق‌تر می‌کند. وقتی همه از ترس نفس در سینه حبس می‌کنند، تنش موجود در هوا قابل لمس می‌شود.

این همان پدیده‌ای است که امیل دورکیم، جامعه‌شناس بزرگ، به آن «جوش‌وخروش جمعی» (Collective Effervescence) می‌گفت؛ یک هم‌افزایی روحی که در آن، کلِ جمع به چیزی فراتر از مجموع اعضای خود بدل می‌شود و احساسات به شکلی تصاعدی تقویت می‌گردند. این پدیده ریشه در «نورون‌های آینه‌ای» مغز ما دارد. این سلول‌های عصبی باعث می‌شوند وقتی ما شاهد تجربه احساسی فرد دیگری هستیم، همان مدارهای عصبی در مغز خودمان نیز فعال شوند. در سینما، شما نه تنها با شخصیت‌های روی پرده، بلکه با صدها تماشاگر دیگر نیز همذات‌پنداری می‌کنید. این سمفونی خاموش احساسات، یک لایه قدرتمند و منحصربه‌فرد از تجربه سینما است که آن را از یک فعالیت فردی به یک آیین اجتماعی تبدیل می‌کند.

رهایی از دیکتاتوری انتخاب

بلیط سینما

یکی از ظریف‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین جنبه‌های تجربه سینما، رابطه آن با «زمان» است. در دنیای مدرن، ما به «کنترل» عادت کرده‌ایم. موسیقی را جلو می‌بریم، پادکست را با سرعت دو برابر گوش می‌دهیم و فیلم را برای برداشتن یک لیوان آب متوقف می‌کنیم. ما دیکتاتورهای زمان خودمان هستیم. سینما این دیکتاتوری را از ما سلب می‌کند. از لحظه‌ای که فیلم آغاز می‌شود، شما دیگر کنترلی بر گذر زمان ندارید. شما خود را به ریتم کارگردان، به ضرباهنگ تدوین و به جریان روایتی که او برایتان تدارک دیده، می‌سپارید. یک سکانس طولانی و مدیتیتیو شما را وادار به صبر می‌کند و یک تدوین سریع و پرالتهاب، ضربان قلبتان را بالا می‌برد. این «تسلیم زمانی»، یک تجربه رهایی‌بخش و تقریباً مراقبه‌گونه است. برای دو ساعت، شما از بار سنگین «انتخاب» آزاد می‌شوید و اجازه می‌دهید که داستان شما را با خود ببرد. این همان چیزی است که تماشای یک فیلم را از «مصرف محتوا» به «زندگی کردن یک تجربه» تبدیل می‌کند.

سینما به مثابه یک آرمان گرامی

و اما برای ما، برای مخاطبی که این معبد گاهی دور از دسترس است، تجربه سینما به یک «ایده‌آل» تبدیل می‌شود. یک استاندارد طلایی که آثار هنری را با آن می‌سنجیم. ما فیلمی را بر صفحه‌ی لپ‌تاپ می‌بینیم، اما در ذهنمان آن را بر پرده‌ای عظیم تصور می‌کنیم. از موسیقی متنی شگفت‌زده می‌شویم و حسرت می‌خوریم که غرش آن را در یک سالن مجهز نشنیده‌ایم. این حسرت، این آرمان، نشانه‌ی درک عمیق ما از هنر سینماست. ما می‌دانیم که این آثار برای آن بستر مقدس خلق شده‌اند و تجربه ما، هرچقدر هم باکیفیت، نسخه‌ای فروکاسته از نیت اصلی هنرمند است. این آگاهی، خود نوعی احترام به هنر است. تجربه سینما برای ما به یک زبان مشترک جهانی تبدیل می‌شود؛ حتی اگر گویش‌وران بومی آن نباشیم، دستور زبانش را می‌فهمیم و ارزشش را می‌دانیم. این ایده در قلب ما زنده می‌ماند و اشتیاقمان را برای روزی که دوباره در آن تاریکی مقدس غرق شویم، شعله‌ور نگه می‌دارد.

چراغ‌ها روشن می‌شوند، رویا ادامه دارد

با بالا آمدن تیتراژ پایانی و روشن شدن تدریجی چراغ‌ها، طلسم شکسته می‌شود. سکوت جای خود را به پچ‌پچ‌ها می‌دهد و شما به آرامی از دنیای قصه به واقعیت بازمی‌گردید. اما چیزی در درون شما تغییر کرده است. شما تنها نبوده‌اید. شما خندیده‌اید، ترسیده‌اید، اندوهگین شده‌اید و شگفت‌زده گشته‌اید، و همه این‌ها را با صدها غریبه دیگر به اشتراک گذاشته‌اید. تجربه سینما یک پدیده چندوجهی است: یک آیین اجتماعی، یک سفر روان‌شناختی، یک تسخیر حسی و یک مدیتیشن زمانی. این تجربه‌ای است که به ما یادآوری می‌کند در عصر اتمیزه شدن و انزوای دیجیتال، هنوز به داستان‌های مشترک، فضاهای مقدس و احساس یگانگی با همنوعانمان نیازمندیم. پرده نقره‌ای، بیش از یک سطح بازتاب‌دهنده نور، آینه‌ای است که عمیق‌ترین نیازهای انسانی ما را به خودمان بازمی‌تاباند. و به همین دلیل، جادوی آن تا ابد زنده خواهد ماند، چه در واقعیت سالن‌های سینما و چه در آرمان درخشان آن در قلب‌هایمان.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی