پنج تفاوت بزرگ میان مجموعه تلویزیونی و رمانهای ویچر
اقتباس یک کتاب همیشه امری دشوار است اما وقتی حرف از مجموعه ویچر آندری ساپکوفسکی به میان آید، هوادار بزرگ این مجموعه یعنی هنری کویل که بازیگر اصلی سریال هم شخصا با معضل روبرو میشود ...
اقتباس یک کتاب همیشه امری دشوار است اما وقتی حرف از مجموعه ویچر آندری ساپکوفسکی به میان آید، هوادار بزرگ این مجموعه یعنی هنری کویل که بازیگر اصلی سریال هم شخصا با معضل روبرو میشود و بیشک طرفداران نیز همراه او به این معضل دچار میشوند.
کویل که نقش شکارچی هیولا گرالت از ریویا را در اقتباس جدید ویچر توسط نتفلیکس اجرا میکند به سایت رادیوتایمز و سایر رسانهها گفته که: «مشکل اینجاست که همهچیز را نمیتوانی در اقتباس جایدهی. و برای من این موضوع همیشه کمی ناراحتکننده است چون من عاشق داستان این مجموعه هستم و از آن لذت میبرم. ازاینرو مایل بودم که بتوانیم همهچیز را در سریال نشان دهیم اما در ساختار یک مجموعه هشت ساعته چنین کاری شدنی نیست.»
بخش اعظم سریال ویچر از اولین مجموعه داستان کوتاه ساپکوفسکی آخرین آرزو به همراه عناصری از داستان بعد از آن، یعنی شمشیر سرنوشت (و نه بازیهای ویدیویی که داستانشان سالها بعد از وقایع کل کتابها رخ میدهد) اقتباسشده است و تا حد قابل قبولی به منبع خود وفادار مانده است.
اما مانند هر اثر اقتباسشدهای، بخشهای بسیاری از داستان کنار گذاشتهشده و بخشهایی به آن افزودهشده تا این اثر در مدیوم جدید خود کار آیی مناسب را داشته باشد.
لورن اشمیت هیسریچ، سازنده این سریال به وبسایت رادیوتایمز میگوید: «میدانید، کار خیلی دشواری است چون شما هشت کتاب و حدود سه هزار و خردهای صفحه محتویات داستانی در اختیاردارید اما در انتها با یک سؤال مهم روبهرو میشود: از کجا باید داستان را شروع کنید؟ ما سعی داریم به منبع وفادار بمانیم. اما برای اینکه داستانهای منبع برایمان کاربردی باشد ما باید چیزهای جدیدی را به آن اضافه کنیم.» و وقتی حرف از آغاز این داستان بهخصوص است، هیسریچ یکی از بزرگترین تغییرات ممکن را ایجاد کرد...
خطوط زمانی
در اتفاقی غیرقابلپیشبینی و جالب، اولین مجموعه ویچر تنها در یک بازه زمانی رخ نمیدهد. بلکه در عوض داستانهای گرالت، شاهدخت سیری (فریا آلن) و ینفر (آنیا چالاترا) در بازههای زمانی متفاوت از یکدیگر روایت میشوند؛ گاهی اوقات به فاصله چند دهه از یکدیگر. این نحوه روایت با پیشروی داستان و اشارات ظریف به فواصل زمانی واضحتر میشود.
هیسریچ دراینباره میگوید: «فکر کنم بعضی از هواداران اپیزود اول را تماشا کردند و متوجه این موضوع شدند و با خود گفتند: ((هی! صبر کن، این داستان درباره گرالت همزمان با سقوط سینترا رخ نمیدهد.)) اگر از این مسئله آگاهید که چهبهتر. شما چند قدم جلوتر هستید و میتوانید به دنبال سایر اشارات و نکات ظریفی که در مجموعه وجود دارد، بگردید. و اگر از این مسئله خبر ندارید به نظرم میتوانید با آسایش به صندلیتان تکیه داده و از داستان لذت ببرید. اگر ندانید که داستان در بازههای زمانی مختلف رخ میدهد چیزی را از دست ندادهاید.»
ظاهراً در گفتگوهای اولیه، هیسریچ و تیم او تصمیم بر شفافسازی بیشتر تفاوت خطوط زمانی گرفته بودند – شاید با افزودن نوشتههایی بر روی صفحه اما درنهایت به گفته هیسریچ کمی قضیه پیچیده شد.
وی میگوید: «وقتی خواستیم دراینباره واضحتر عمل کنیم، بیشتر باعث گیج شدن من شد. من زیاد نگران گیج شدن بینندگان نیستم چون فکر میکنم علیرغم دانش شما از داستان و یا زمانی که معما برایتان آشکار میشود، داستان بازهم این کشش دارد که دنبال کردنش برای شما لذتبخش باشد.»
ازنظر هیسریچ، تثبیت و استحکام بخشیدن به حس کموبیش قابللمس تکخطی بودن داستان فرصتهای بهتری را ازنظر داستانسرایی درآینده ایجاد خواهد کرد.
کارگردان ویچر در اینباره میگوید: «فکر میکنم یکی از سرگرمکنندهترین جنبهها در بازی کردن با ساختار یک مجموعه این است که به بینندگان اعتماد کنید و بگویید "بینندگان ما باهوش هستند. آنها نمیخواهند تنها برایشان یک داستان تعریف کنیم." به نظرم میتوانیم به این رویه در فصل دوم ادامه دهیم به این معنا که کمی در خطوط زمانی گذشته و حال جابهجا شویم و از هر ابزاری که در اختیارداریم استفاده کنیم تا به شخصیتهایمان شکل مناسب بدهیم و برجستهشان کنیم.»
ینفر
شاید یکی از بزرگترین تغییرات مجموعه را در شخصیت جادوگر ینفر با بازی آنیا چالاترا میتوان دید که در کتابها بهعنوان فردی قدرتمند و بیپروا معرفیشده که گرالت به او علاقهمند شده و مادرخوانده سیری میشود.
در مجموعه ساخت نتفلیکس برای اولین بار شاهد گذشته ینفر هستیم که چالاترا خود در نقش روزهای جوانی او به ایفای نقش میپردازد. ینفر که از نقص جسمانی رنجبرده، جادو یاد میگیرد و وقایعی را تجربه میکند که او را به همان جادوگر دلزده ای تبدیل میکند که خوانندگان کتاب با آن آشنایی دارند.
هیسریچ به در اینباره اظهار نظر جالبی داشته: «استفاده از اطلاعاتی که در کتاب بود خیلی جالب بود چراکه در آنها به گذشته ینفر تنها اشاراتی کوتاه و مختصر میشود. بعضی وقتها او به چیزی درباره خانوادهاش اشاره میکند، یا درباره پدرش. یا گرالت را میبینیم که سعی میکند حدس بزند نقص فیزیکی او پیش از آنکه با هم ملاقات کنند چه بوده است. پس بهعنوان نویسندگان سریال، ما تمامی این اشارات را استخراج کردیم و به آنها نگاه کردیم و گفتیم: «چطوری از این تکههای کوچک یک داستان منسجم بسازیم؟»
بازیگر ینفر هم درباره شخصیتی که در سریال نقش او را بر عهده دارد میگوید: «با جرات میتوانم بگویم عامل اصلی که مرا به این مجموعه جذب کرد همین موضوع بود. بسیاری از نظرات بر این بود که شخصیت او ظاهر سردی دارد، و فردی بیاحساس است. و من کنجکاو بودم بدانم چرا- چون به نظرم هیچکس فقط یک جنبه ندارد، و همچنین میدانستم که لورن این شخصیت را پرورش خواهد داد و به چرایی سردی او میپردازد و به سراغ گذشته او میرود.
به همین منظور، گرالت و ینفر تا اپیزود پنجم (براساس داستانی مشابه در داستان کوتاه ساپکوفسکی آخرین آرزو) با یکدیگر ملاقات نمیکنند. و هنگامیکه بالاخره همدیگر را میبینند، ینفر بیشتر شبیه شخصیت توصیفشده او در کتابهاست.
بد نیست در ادامه نظر کارگردان را دوباره مرور کنیم: «تفحص درگذشته ینفر تجربهای فوقالعاده بود خصوصا برای آنیا چالاترا که او را در سن 14 سالگی و با نقص فیزیکی بازی کرد و در ادامه تغییر و تحول او به زنی که در کتابها میبینیم. به نظرم نشان دادن این روند رشد و تحول، یکی از نقاط برجسته سریال است. اما همچنین فکر میکنم بینندگان با ینفر احساس هم ذات پنداری بیشتری میکنند. حتی وقتی سرد و سرسخت و تندخو است مانند وقتهایی که در کتابها شاهد این دست رفتارها نیز از او هستیم راحتتر میتوان با او همدردی کرد خصوصاً وقتی میدانی در گذشتهاش چه خبر بوده است.»
سیری
خط داستانی شاهدخت سیری با وقایع کتابها تطابق بیشتری دارد بهاستثنای چند تغییر کوچک. یکی از این تغییرات زمان دیدار او با پریهای جنگل است. او وقتی با پریهای جنگل ملاقات میکند ازنظر سنی بزرگتر است و فرار او از سینترا چندین پیچوتاب و شخصیتهای جدید را به خود میبیند. محقق شدن این امر مدیون وقایع کلیدی از داستان کوتاه دوم شمشیر سرنوشت و اولین رمان مجموعه، خون الفهاست که در سریال در کنار داستانهایی قدیمیتر برای گرالت و ینفر قرارگرفتهاند.
کویل دراینباره میگوید: «در کتابها، ینفر را تا آخر اولین کتاب نمیبینید و سیری را تا کتاب دوم. پس برای کنار هم قرار دادن این سه شخصیت بهعنوان شخصیتهای اصلی و کلیدی از ابتدای داستان باید تغییراتی ایجاد میشد. و به لطف این تغییر شما شاهد شکلگیری شخصیت آنها در سریال خواهید بود.»
هیسریچ میگوید: «سیری نقش بزرگی در کتاب آخرین آرزو ندارد. اما من میخواستم حضور پررنگتری داشته باشد. پس چطور باید با زمان بازی کنیم تا بتوانیم او را در بخشهای ابتدایی سریال نشان دهیم؟»
تهیهکننده توماس بگینسکی هم در ادامه صحبتهای او میافزاید: «در داستان، گرالت تنها شخصیت کلیدی نیست. در حقیقت، سیری شخصیت اصلی داستان است و سیری و ینفر در داستانهای کوتاه حضور چندانی ندارند. پس لورن ایده اضافه کردن خطوط داستانی و زمانی را پیشنهاد کرد. و ما بهسرعت قبول کردیم. فکر کنم اینیکی از آن تصمیمهای دشوار بود اما بهراحتی توسط همه پذیرفته شد. نتفلیکس، ما، همه.»
و اما درباره نقش آینده سیری در کتابها و بازیهای ویدیویی بهعنوان یک شخصیت زن شمشیرزن با توانایی تلپورت باید بگوییم که با توجه به اشارات بازیگر آلن احتمال آن میرود که بهزودی شاهد این تحول باشیم...
آلن دراینباره گفت: «(ممکن است تغییر شخصیت سیری را ببینید.) چون احتمالاً من تمرین کردن را شروع کردهام...»
هنرمندی که سابقاً به نام قاصدک شناخته میشد
تغییری که برای این شخصیت انجام شد چندان بزرگ نیست اما بااینحال شایانذکر است که همسفر گرالت، شاعر و آوازهخوان دورهگرد، اکنون اسم جدید (قدیمی) در مجموعه تلویزیونی دارد. جسکیر نام او در کتابها است.
با توجه به اینکه نام او از لهستانی به انگلیسی آلاله ترجمه میشود نام این شخصیت در نسخههای انگلیسی به قاصدک/دندلاین تغییر پیدا کرد. اما در این اقتباس تهیهکنندگان تصمیم گرفتند از نام اصلی او در رمانهای استفاده کنند.
علاوه بر این، تغییراتی درگذشته جسکیر و گرالت نیز ایجادشده است. ملاقات این دو برای اولین بار به طور جزئی تغییر کرده و جسکیر در اولین حضور گرالت در سینترا و بخشهای دیگر اپیزود چهارم اضافهشده است.
گرالت و ماجراجوییهایش
گرالت کویل شاید کمترین تغییرات را از کتاب به سریال به خود دیده است. بااینحال هنری کویل لازم به ذکر دانسته که گرالت سریال کم حرفتر از همتای خود در رمانهای ساپکوفسکی است.
کویل، بازیگر نقش گرالت دراینباره گفته که: «آن چهارچوب در کتابها بسیار برجسته است: در اولین کتاب گرالت مکالمههای خیلی طولانی با چند نفر انجام میدهد و یک خط روایی به شکل مونولوگ با (دوستش) ننکه در طول کتاب اول دارد. اما قضیه الآن فرق دارد چون ما از ابتدای کار باید بر روی سه شخصیت تمرکز کنیم. پس من از بازیهای ویدیویی ساختهشده از ویچر کمک گرفتم چراکه در بازیهای ویدیویی شما مونولوگ ها و مکالمات طولانی ندارید. در بازیها اما مانند کتابها نیست.»
بهطورکلی، بزرگترین تغییرات در شخصیت گرالت در تجربیات و ماجراجوییهایش دیده میشود که تا حدی برای مجموعه تلویزیونی دچار تحول شدهاند. بهعنوانمثال، سومین داستان کوتاه در آخرین آرزو (شر کمتر، وقتی گرالت مجبور است با زن جوانی به اسم رنفری مقابله کند که ممکن است نوعی هیولا باشد) یکی از خطوط داستانی او در اولین قسمت مجموعه ویچر است و با استناد به هیسریچ، این بخشی از برنامه او برای نشان دادن گرالت از جنبهای متفاوت بود.
او به وبسایت رادیوتایمز گفته: «در اولین اپیزود، شما باید چیزی را میدیدید که او را به فکر به اعمال و کردار خود در صد سال گذشته زندگیاش بیندازد. و اینکه آیا میخواهد صد سال آینده نیز باید به همین شکل پیش برود. بنابراین من میخواستم داستانی را پیدا کنم که گرالت را به فکر فروببرد. پس در آنجا به این نتیجه رسیدم که شر کمتر بهترین گزینه است چراکه معرفی رنفری در آن رخ میدهد و احتمالاً میدانید وقتی رنفری وارد دنیای گرالت میشود حضورش باعث میشود او تمامکارهایی که تا آن زمان انجام داده است را زیرسوال ببرد. پس وقتیکه در این مورد به نتیجه رسیدم مسئله باقیمانده در نظر گرفتن سایر داستانها بود و اینکه چطور میتوان آنها را در هم تنید تا یک روایت منسجم و خطی ایجاد کند و داستان گرالت را از جایی کاملاً متفاوت نسبت بهپایان داستان او شروع کند.»
البته، حذف نکردن لحظات موردعلاقه هواداران نیز از نگرانیهای تیم بود.
هیسریچ دراینباره چنین توضیح داده: «چه چیزهایی برای هواداران شاخص و برجسته است؟ چطور تمامی آن لحظات را تکریم کنیم و به آنها نشان دهیم که به فکر هواداران هستیم و میخواهیم آنچه را که به آن عشق میورزند گرامی داریم؟ با این دید به داستان نگاه کردن چالشبرانگیز اما در عین حال خیلی هیجانانگیز نیز بود.»
پس بهطور خلاصه، تغییرات صورت گرفته در ویچر تنها بهمنظور هدایت داستان به سویی جدید بوده است. کویل در سخنان پایانی خود درباره بخشهای حذفشده داستان که منجر به نگرانی بعضی از بینندگان شده است اختصاص داد.
وی میگوید: «من مدتی قبل متوجه شدم که کتاب صوتی اولین کتاب حدوداً ده ساعت و نیم است. پس ما اگر موبهمو داستان کتاب را اقتباس میکردیم بازهم زمان کافی در اختیار نداشتیم. پس باید پذیرفت که اقتباسها همواره متفاوت از منبع اقتباس خود خواهند بود و این مسئله سازنده مجموعه را در موقعیت دشواری قرار میدهد. اگر در رأس امور قرار گرفتید باید با چشم اندازه منحصربهفرد خود وارد پروژه شوید و این کاری است که لورن انجام داد. او چشمانداز خود را به پروژه آورد و مجموعه را مطابق با تصویر ذهنی خودش ساخت.»
اگر از دیدن اینکه یکی از لحظات موردعلاقهتان حذفشده ناراحت شدید، نگران نباشید چون ممکن است شاهد وقوع آن در فصل دوم سریال که چراغ سبز گرفته است باشید.
هیسریچ درباره آینده ویچر نیز صحبتهایی را مطرح کرده: «خیلی از چیزهایی که در فصل اول پایهریزی کردیم در فصل دوم نقش خواهند داشت. در فصل دوم به بخشهایی از رمان اول، خون الفها، میپردازیم اما فکر میکنم داستانهایی را آخرین آرزو و شمشیر سرنوشت میخواستیم اقتباس کنیم که فرصت انجامش را پیدا نکردیم. به همین دلیل گرفتن چراغ سبز برای فصل دوم واقعاً فرصت بینظیری است و دانستن اینکه میتوانیم بهعقب برگشته و از بعضی اتفاقات تجدید خاطره کنیم خیلی هیجانانگیز است.»
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.