
بهترین بازیهایی که بدون هیچ دیالوگی داستان میگویند
وقتی سکوت از هزار فریاد بلندتر است

در حالی که صنعت بازیهای AAA معمولا تحت قوانین و استانداردهای مشخصی است، بازیهای مستقل (ایندی) آزادی خلاقانه بیشتری دارند. به همین دلیل، تصور یک بازی بزرگ بدون دیالوگ تقریبا غیرممکن است، چرا که دیالوگ یکی از محبوبترین روشها برای روایت داستان بازی به شمار میرود.
اما بازیهای ایندی محدودیتهای کمتری دارند و همین باعث شده تا آثار ارزشمندی با روایتهای قوی بدون هیچ کلامی خلق شوند. این بازیها با استفاده از مکانیکهای بازی، محیط، انیمیشنها و حتی رنگها، جادوی سکوت را به بازیکنان هدیه میکنند. در ادامه با ۱۰ بازی شگفتانگیز که بدون دیالوگ داستان خود را روایت میکنند، آشنا شوید و تجربهای متفاوت از روایت داستان در بازیها را تجربه کنید. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید.
Little Nightmares

در زمینه ژانر ترسناک، تجربههای اخیر نشان داده که بازیهای مستقل عملکرد بهتری دارند، خصوصا با نمونههایی مانند Little Nightmares. این بازی از تمام ابزارهای شنیداری و دیداری ممکن بهره میبرد تا داستانی را به شکلی ظریف منتقل کند و بازیکن را آزاد بگذارد تا شرایط را به دلخواه خود تفسیر نماید.
با تمرکز بر نمایش و نه گفتن، داستان و رویدادها تاثیر عمیقتری دارند و پیوندی اصیل میان دنیای بازی و بازیکن ایجاد میکنند. فضای Little Nightmares چنان هنرمندانه و پررنگ است که حتی خود سخن گفتن در آن بیگانه است و این موضوع به عمق محیط و غرق شدن بازیکن در بازی اضافه می کند.
Neva

بازی Neva یکی از بهترین بازیهای مستقل سال ۲۰۲۴ است و نشاندهنده توانمندی استودیو Nomada در خلق داستانی احساسی بدون هیچ دیالوگی است. موسیقی و رنگهای بازی در عمقی سخن میگویند که زبان در این زمینه قادر به انتقال آن نیست، چرا که تمرکز بازی بیشتر بر تجربه حسی است تا شناختی.
بنابراین، Neva بیشتر درباره احساسات است تا تفکر. با تمرکز بر موضوعاتی مانند غم و غلبه بر فقدان، ارتباط بازی با محرکهای صوتی و بصری بسیار موثر است. زیبایی و اصالتی که Neva منتقل میکند شایسته تحسین است.
Abzu

اگر بخواهم بازیای را نام ببرم که حس یک رویا را منتقل میکند، Abzu یکی از انتخابهای اول من خواهد بود. توانایی این بازی در ایجاد احساسات شگفتانگیز از طریق نمایش طبیعتی زیبا و واقعی، فضایی جادویی خلق میکند که در آن واقعیت و خیال در تضاد نیستند.
عدم وجود دیالوگ در بازی کاملا منطقی است، چرا که کلمات قادر به توصیف غرق شدن در دنیای Abzu نیستند؛ این تجربه با ترکیبی عالی از مکانیکها و صداها ساخته شده تا بازیکن را در آرامش فرو ببرد. Abzu بازیای است که بیش از همه به قلب شما مینشیند و از آن لذت میبرید.
Tunic

صادقانه بگویم، بازی Tunic گاهی ناامیدکننده است. نه تنها به خاطر نبود دیالوگ، بلکه به دلیل فقدان زبانی که بتواند دنیای بازی و نقش شما را در آن بهخوبی توصیف کند. اما با گذشت زمان و ساعتها بازی، متوجه میشوید که تنها زبان این بازی ماجراجویی است. وقتی هدف بازی را فهمیدید، حس کشف و رمزگشایی که Tunic به شما میدهد، تنها قابل مقایسه با شاهکارهایی مانند The Legend of Zelda یا Dark Souls است که الهامبخش اصلی آن بودهاند.
گاهی اوقات تجربه بازی کمی دشوار و گیجکننده است، اما جسارت و هویت منحصر به فردش، شایسته ستایش است. این بازی تمام تلاشش را میکند تا شما را در یک سفر واقعی غرق کند؛ حتی اگر این به معنای ترساندن برخی بازیکنان باشد.
Cocoon

بازی Cocoon با روش ایمرسیو و خلاقانهای که برای سفر بین دنیاها دارد، چالشهایی کنجکاوانه پیش روی بازیکن قرار میدهد که واقعا سخت هستند، اما به دلیل محیط بینظیر بازی، آنها بسیار چشمگیر و دیدنی میشوند.
داستان بازی قطعا پیچیده است و هضم آن به زمان نیاز دارد، تا حدی به این دلیل که بیشتر تمرکز بازی روی گیمپلی است تا روایت. اما به اندازه کافی جذاب است که علاقه شما را به نتیجه این ماجراجویی خاص افزایش دهد. در نهایت، Cocoon یکی از بهترین بازیهای Annapurna Interactive به شمار میرود که میتوانید ساعتها از آن لذت ببرید.
Jusant

روایت داستانی عمیق بدون دیالوگ کاری دشوار است، اما بازی Jusant نشان میدهد که این کار غیرممکن نیست. با استفاده از چند متن کوتاه، روایت محیطی قدرتمند و طراحی عالی مراحل و سینماتیکها، بازی همه آنچه باید درباره دنیای خود بدانید را به زیبایی به شما منتقل میکند.
حتی از طریق مکانیکهای صعود که بهطور تنگاتنگی با داستان پیوند خورده، Jusant صدها سال رخدادها را ظرف چند ساعت با مهارتی ظریف و حساس روایت میکند. با توجه به استفاده فوقالعاده از صدا و غوطهوری عمیقی که گیمپلی ایجاد میکند، تجربه کلی بازی هم زیبا و هم جذاب است.
INSIDE

بازی INSIDE تجربهای وصفناشدنی است که با داشتن یکی از برجستهترین اتمسفرها در دنیای تعاملی، همه چیز را بدون نیاز به بیان مستقیم روایت میکند. استودیو Playdead با این عنوان، حسهایی را که در Limbo خلق کرده بود تکمیل میکند؛ بازیای پرانرژی که با وجود اینکه یک بازی پازل است، هرگز داستان و دنیای خود را متوقف نمیکند و به طور مداوم پیش میرود.
هر پسزمینه، محیط، چالش و رویداد به گونهای طراحی شدهاند که تاثیری عمیق بر بازیکن داشته باشند و احساس ناراحتی و انتظار را به شکلی بیصدا در طول ماجراجویی حفظ کنند. به همراه نورپردازی بینقص و سکانسهای ترسناک، INSIDE همانطور که سریع شروع میشود به همان سرعت هم به دل بازیکنان نفوذ میکند و جایگاه خود را در میان بازیهای محبوب پیدا میکند.
GRIS

در صنعتی که هر ساله هزاران بازی عرضه میشود، ایجاد تجربهای تاثیرگذار کاری بزرگ است که بازی GRIS به خوبی از پس آن برآمده است. این بازی با استفاده از اشکال، رنگها و معماری، یکی از دلخراشترین داستانها را در تاریخ بازیهای ویدیویی روایت میکند و بدون هیچ کلامی بازیکن را به گریه میاندازد.
GRIS حرفهای زیادی برای گفتن دارد اما میداند بیان آن به شیوههای سنتی تاثیرگذار نخواهد بود. بنابراین، این بازی مبارزهای بین شادی و درد است که با استفاده دقیق از تضادها این دوگانگی را به تصویر میکشد. سادگی مکانیکهای بازی، درک زیباییشناسی و موسیقی فوقالعاده آن را آسانتر میکند؛ جنبههایی که غم بازی را به گوش و چشم بازیکن میرسانند و خاطرهای ماندگار از آن در ذهن حک میکنند که به ندرت در بازیهای دیگر دیده میشود.
Hyper Light Drifter

در حالی که بازیهای اکشن معمولا از روایتهای سنتی بهره میبرند، Hyper Light Drifter مسیری کاملا متفاوت در این ژانر انتخاب کرده است. این بازی شما را به دنیایی ناشناس میبرد، با شخصیتها و شرایطی عجیب و شما را در نقش ماجراجویی قرار میدهد که باید همه چیز لازم برای بقا را کشف کند. دیالوگها، نمادها و پیامهایی وجود دارند، اما همه برای شما نامفهوم هستند زیرا شما یک غریبه هستید.
از همان ابتدا، بازی ماهیت شخصیت اصلی و خود شما به عنوان بازیکن را نشان میدهد، جایی که بزرگترین چالش شما نه باسها، بلکه قدم گذاشتن به دنیای ناشناخته است. بنابراین، در طول تجربه Hyper Light Drifter هرگز کاملا متوجه نخواهید شد چه گفته میشود، اما این موضوع مانع از لذت بردن شما از سرگرمی ، موسیقی متن باشکوه، طراحی هنری عالی و داستان جذاب بازی نخواهد شد.
Journey

به سختی میتوان درباره اثری که از زمان انتشارش اینگونه مورد تحسین قرار گرفته، حرف تازهای زد، اما همین امر بهترین مدرک برای برتری Journey است. با اینکه Journey یک بازی مستقل است، توانسته میلیونها نفر را به روشی منحصر به فرد و مخصوص دنیای بازیها به هم متصل کند. این بازی بدون هیچ دیالوگی روایت خود را پیش میبرد زیرا تعاملات میان بازیکنان به طرز کامل و بینقصی نقش داستانگویی را ایفا میکنند.
حتی بدون موسیقی متن خارقالعاده و محیط باشکوهش، Journey از همان ابتدا جادویی و اسرارآمیز به نظر میرسد. با اینکه میدانید این سفر اثری ماندگار خواهد داشت، اما همچنان میتواند شما را شگفتزده کند. در نتیجه، گیمینگ به لطف آثاری مانند Journey که قالبهای معمول را شکسته و از استانداردهای رایج فراتر رفتهاند، تحولات بزرگی را تجربه کرده است. Journey نه تنها یک شاهکار است، بلکه بازی انقلابیای است که نسلها آن را به عنوان نمونهای درخشان مطالعه خواهند کرد.
Limbo

بازی Limbo یکی از شاخصترین نمونههای روایت بیکلام در تاریخ بازیها است. این بازی با تکیه بر فضاسازی مینیمالیستی و طراحی سیاهوسفید خود، توانسته بدون استفاده از هیچ دیالوگی، احساساتی مثل ترس، تنهایی و سردرگمی را بهطور عمیق منتقل کند. بازیکن در نقش پسرکی ناشناس، وارد جهانی میشود که از قوانین منطق و گفتوگو پیروی نمیکند. روایت بازی از طریق محیط، حرکات و مواجهه با خطرات شکل میگیرد و هر صحنه استعارهای از چالشهای انسانی و فلسفی است.
قدرت Limbo در حذف آگاهانه هرگونه توضیح و تفسیر مستقیم است؛ سکوت بازی به بازیکن اجازه میدهد تا معنا را خود کشف کند و احساس را از درون خودش تجربه کند. صداهای محیط، نورپردازی دقیق و طراحی معماها، همگی در خدمت ساخت جهانی هستند که بدون نیاز به کلام، داستانی چندلایه و تاثیرگذار روایت میکند. Limbo نهتنها نمونهای از زیبایی در سادگی است، بلکه یادآور قدرت سکوت در هنر روایتگری محسوب میشود.
Keeper

بازی Keeper نمونهای درخشان از بازیهایی است که با حذف کامل دیالوگ، به اوج بیان عاطفی میرسند. این بازی با محوریت نگهبانی تنها که از فانوس دریایی مراقبت میکند، مفاهیمی مثل مسئولیت، گذر زمان و انزوا را از طریق طراحی بصری و ریتم محیطی منتقل میسازد. در Keeper هیچ گفتوگویی وجود ندارد و حرکتهای آرام شخصیت، تغییرات نور، صدای باد و صدای دریا، همگی مفاهیمی را منتقل میکنند که جایگزین زبان در بازی شدهاند.
این بازی نشان میدهد که چگونه میتوان با استفاده از تصویر، صدا و فضا، احساسات پیچیدهای را به شکلی ساده به مخاطب منتقل کرد. سکوت در Keeper نه بهعنوان فقدان صدا، بلکه بهعنوان ابزاری روایی بهکار میرود؛ ابزاری که مخاطب را وادار به فکر کردن میکند. در نهایت Keeper ثابت میکند که در هنر روایت، گاهی فقدان کلام، خودش بهتنهایی قویترین شکل بیان است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.