یادداشت گیم اواردز: چرا Donkey Kong Bananza هنوز سرگرمکنندهترین بازی سال است؟
در ستایش گوریل دوستداشتنی نینتندو
اگر مطالب و ویدیوهای من در چند سال گذشته را بهخاطر داشته باشید، احتمالا میدانید که کمتر چیزی مانند یک بازی نقشآفرینی خوشساخت میتواند مرا در خود غرق کند. اما چیزی که شاید ندانید این است که من چندان اهل بازیهای پلتفرمر نیستم. درست است که معتقدم عنوانی مانند Super Mario Odyssey شاید یکی از کمنقصترین بازیهای تاریخ باشد و حقیقتا بهشدت با آن سرگرم شدم، اما اگر صادق باشم، هنگامی که میخواهم به ۱۰ یا حتی ۲۰ بازی برتر زندگیام فکر کنم، بهندرت پیش میآید که سوپر ماریو آدیسی را درون لیستم جای دهم. اما Donkey Kong Bananza برای من دقیقا در جایگاهی دارد که میتواند یکی از شانسهای جدی بهترین بازیهای زندگیام باشد.
سری یادداشتهای گیم اواردز به شش بازی میپردازد که در بخش بازی سال 2025 نامزد شدند.
من در بررسی خود از Bananza مفصل راجع به آن صحبت کردهام، اما یک نکته دیگر وجود دارد که به آن نپرداختم. من بهاندازه بسیاری از گیمرهای دیگر از فرمول جهان باز یوبیسافتی بیزار نیستم. نمیدانم «یوبیسافتی» کلمه درستی برای چیزی که میخواهم بگویم هست یا نه، اما منظورم بازیهایی هستند که محتوای جانبی دنیای بازشان تاثیر خاصی روی گیم پلی شما ندارند و اغلب به تیک زدن باکسهای خالی و ارضا کردن وسواس بازیکن برای پاکسازی کامل یک مپ خلاصه میشوند. مواقع زیادی است که من از چنین تجربههایی واقعا لذت میبرم، اما در عین حال در اکثر این نوع بازیها بعد از مدتی بالاخره خسته میشوم و نهایتا با اتمام داستان اصلی بازی تجربه خود را به پایان میرسانم. حتی چیزی مانند Super Mario Odyssey هم همین سرنوشت را برایم داشت.
اما میرسیم به Donkey Kong Bananza که عملا همین ساختار را دارد. هر کار جانبیای که شما در این بازی انجام میدهید، صرفا برای جمعآوری موز یا سایر اقلام قابل جمعآوری است که به شما اسکیل پوینت یا قابلیت خرید لباس و آیتمهای مصرفی میدهند. اما… Bananza هیچوقت برایم خستهکننده نشد. نهتنها خستهکننده نشد، بلکه با هر ساعتی که میگذشت بیشتر برای وقت گذراندن در بازی مشتاق میشدم. اگر بهخاطر محدودیت زمانی و عدم مالکیت بازی نبود، شاید تا وقتی که تک تک گوشههای Bananza را شخم نزده بودم بازی را رها نمیکردم. همین حالا هم دلم برای آن تنگ شده است.

هرچقدر بیشتر فکر میکنم، بیشتر درک میکنم نینتندو چه شاهکاری با Donkey Kong Bananza خلق کرده است. کنترل دانکی کانگ آنقدر روان است و فیدبکی که از خرد و خاکشیر کردن محیطها با مشتهای او میگیرید آنقدر قدرتمند است که هیچگاه نمیخواهید کنترلر را از دستان خود رها کنید. از طرف دیگر بازی آنقدر که هر ساعت از یک مکانیک یا یک ایده خلاقانه برای مراحل خود رونمایی میکند که تا آخرین دقایق بازی بیشتر و بیشتر غافلگیر میشوید. حتی میتوانم بگویم تجربه Bananza حس و حالی مشابه تماشای بهترین انیمیشنهای پیکسار را دارد. دقیقا همان لحظههایی را تصور میکنم که فارغ از سن و سالتان، با لبخندی احمقانه مشغول تماشای هنر خالقان اثر میشوید و بعد از پایان به آدم خوشحالتری تبدیل میشوید.
دیگر بدیهی است که چه بازیای جوایز امسال را برای خود درو خواهد کرد. حتی اگر هم آن بازی با این اختلاف، شانس اول کسب بازی سال نبود، باز هم آنقدر بازیهای باکیفیتی در این یک سال عرضه شدند که نمیتوان قاطعانه گفت که Donkey Kong Bananza بهترین بازی امسال است. اما میدانم که فارغ از هر عملکردی که این بازی در جوایز داشته باشد، Bananza نهتنها یکی از بهترین بازیهای دوران نینتندو سوییچ ۲ خواهد بود، بلکه حتی تا اینجا پیش میروم که این بازی شاید یکی از بهترین ساختههای تاریخ نینتندو باشد. از آن بازیهایی که میتواند برای هر گیمری در هر سنی خاطرهساز باشد. از آن بازیهایی که سالها بعد کلیپهایش در شبکههای اجتماعی بهاشتراک گذاشته میشوند و مردم با خود میگویند پسر، چرا دیگر چنین بازیهایی ساخته نمیشوند.
گیمرها با نینتندو رابطه اغلب پیچیدهای دارند و حقیقتا بسیاری از انتقادهایی که به این شرکت میشود کاملا به جا هستند. اما نمیتوان انکار کرد که در زمینه بازیسازی، یک نینتندویی که در اوجش قرار دارد عملا بیرقیب است. و بهنظرم Donkey Kong Bananza از همین حالا یکی از نمایندههای نینتندوی در اوج است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.