نقد فیلم Color Out of Space – همه چیز تقصیر بیگانههاست
بارها اتفاق افتاده که یک فرمول رایجِ آشپزی را عینا تکرار کردهایم اما نتیجه هرگز به آن مزه دلخواهی که از دستپخت مادرمان چشیدهایم، نرسیده است. البته در سینما اوضاع بهتر از مقوله آشپزی است. ...
بارها اتفاق افتاده که یک فرمول رایجِ آشپزی را عینا تکرار کردهایم اما نتیجه هرگز به آن مزه دلخواهی که از دستپخت مادرمان چشیدهایم، نرسیده است. البته در سینما اوضاع بهتر از مقوله آشپزی است. چه بسیار فیلمها بودهاند که توانستهاند فرمولهای یکسان را به کار ببرند و نتایجی به همان اندازه قابل قبول داشته باشند. اما مشکل اینجاست که سینما در عینِ حال، غیرقابل پیشبینی هم هست. گاهی اوقات همان فرمول را با اندکی تغییر به کار میگیریم اما نتیجه بدی به دست میآوریم. شاید بتوان گفت که در آشپزی تکرار چیز خوبی است اما در سینما، مخاطبان به راحتی فریب نسخههای جعلی را نمیخورند. ویجیاتو را در نقد فیلم Color Out of Space همراهی کنید.
- کارگردان: ریچارد استنلی
- بازیگران: نیکلاس کیج، جولی ریچاردسون، مادلین آرتور
یک جای این فرمول میلنگد
فیلم Color Out of Space، از آن دست فیلمهایی است که میخواهد مخاطبان را با فرمولی تکراری جذب کند. ورود یک ناشناس به روستایی برای انجام کارهای تحقیقاتی، یکی از همان پیشنیازهای اصلی در فیلمهای علمی-تخیلی است. میتوان گفت اگر کاوش و تحقیق را از این ژانر حذف کنیم، یکی از ستونهای مهم آن را نابود کردهایم.
در ادامه یک خانواده نسبتا عجیب میبینیم که در مکانی دورافتاده زندگی میکنند و به درستی روشن نیست که چرا این روستا را برای زندگی انتخاب کردهاند، آن هم وقتی مادر خانواده نیاز مبرمی به اینترنت دارد. در واقع آنها شهریهایی هستند که به دلیل علایق خاص پدر ناچار شدهاند که در چنین جایی بمانند.
تا به اینجای کار میپذیریم که با کلیشهها جلو برویم و تا حدی نیز با خانواده آشنا میشویم و با آنها همذاتپنداری میکنیم. پدر خانواده (نیکلاس کیج) دقیقا به این دلیل که پدرانه، نگرانِ همسرش است ما را به خود جذب میکند. دختر خانواده (که انگار نوجوانی نیکی کریمی است) نیز با ناراضی بودنش از محیط زندگی برایمان قابل پیگیری است.
مادر خانواده با حالت شکنندگی که دارد برایمان کنجکاوبرانگیز میشود به خصوص وقتی به شوهرش میگوید:«اگه پاهام قطع بشه بازم منو دوست داری؟». پسران خانواده نیز از همان ابتدا مثل فلفل و نمکهایی هستند که برای چاشنیِ غذا لازم به نظر میرسند. اما مگر میشود این فرمولِ تکراری را بدون یک شهاب سنگ و یک بیگانه فضایی تصور کرد.
فرض را بر این میگیریم که فیلم رنگ خارج از فضا، نمیخواهد خارج از کلیشههای مرسوم قدم بردارد، به همین دلیل همان بیگانه ترسناک را تحویلمان میدهد، به طوری که بمب اتمی در مقابلاش سوء تفاهم به نظر برسد. موضوع اینجاست که معلوم نیست این بیگانه از همان ابتدا در چاه زندگی میکرده و یا از فضا سقوط کرده است.
در واقع فیلمِ رنگ خارج از فضا، آنقدر گُنگ است که ترجیح داده به جای یک موجود عجیب و غریب، از یک رنگ برای قسمتِ تخیلیِ کار استفاده کند. اما ناگفته پیداست که رنگ به تنهایی نمیتواند برای مخاطب دلچسب باشد، چون مخاطب میخواهد یک چیز خارقالعاده یا به عبارتی خلافِ عادت ببیند.
(آغاز خطر اسپویل) فیلم میخواهد به ما بگوید که این موجودِ بیگانه، آنقدر انتزاعی و غیرعینی است که حتی در شبکه تلویزیونی و امواج صوتی رسوخ میکند و میتواند حتی ماشین را خاموش یا روشن کند. اما در صحنههایی دیگر به صورتِ یک حشره صورتیِ مایل به بنفش از چاه بیرون میآید و ما را به شدت ناامید میکند.
اوضاع وقتی بدتر میشود که میبینیم بیگانه در عین حال که آب را مسموم میکند، دست پدر را هم نیش میزند. در عین حال که مادر را به نوعی تسخیر و از خود بیخود میکند، از سوی دیگر شکل و ژنتیکِ سگ و گربه را تغییر میدهد و در نهایت تبدیل به حشره میکند (پایان خطر اسپویل).
میتوان گفت فیلم Color Out of Space ، یک التقاط شدید میان فیلمهایی با مضمون ویروس کشنده و آلودگیهای زیستمحیطی از یک سو و فیلمهایی مثل موجود (ساخته فراموشنشدنیِ جان کارپنتر) از سوی دیگر است و به همین دلیل نتوانسته تاثیری بر مخاطب بگذارد. نه آنقدر جدی است که بگوییم هشداری مهم درباره مواد غذاییِ فراوری شده و دستکاریشده است و نه آنقدر ماجراجویانه و کنجکاوبرانگیز است که ما را به عمقِ یک نبردِ نابرابر بکشاند.
بدونِ نبرد پیروز شد
همان قدر که بیگانه برایمان نامشخص، مبهم، چندپهلو و نچسب است، قهرمانِ فیلم هم نامشخص است. بیگانهی فیلمِ رنگ در خارج از فضا، هیچ اصولی برای قربانی کردن موجودات ندارد و انگیزهاش نیز نامعلوم است، در حالی که در فیلم موجود (1982)، بیگانهی فضایی، انگیزه بسیار روشن و برنامه دقیقی برای نابود کردنِ نسل بشر است، تا حدی که از خود انسانها علیه انسانها استفاده میکند و در نهایت هم نمیتوانیم بفهمیم که آیا واقعا نابود شده است یا هنوز حضور دارد.
اما فیلمِ رنگ در خارج از فضا، به کلی از این پیچیدگیها و نزاعها خالی است. پسرِ جوانِ ناشناس که هدفاش تحقیق بر روی آبهای زیرزمینیست، چندباری میخواهد ادای قهرمانها را دربیاورد اما خیلی زود جا میزند و از ماجرا بیرون میماند. دختر خانواده نیز با آن آیینپرستیِ عجیباش، نه تنها فعال نیست بلکه به شیوه منفعلی، احمق است و خودخواه، حتی نمیتواند از برادر کوچکترش مواظبت کند، تا چه رسد به اینکه بتواند راهحلی در مقابلِ بیگانه پیدا کند.
پدر خانواده بیش از دیگران تقلا میکند اما او هم از ماجرا و از مخاطب عقبتر است و نمیتواند واکنش درست و حسابیای داشته باشد. مادر نیز همچنان تا انتهای فیلم، ضعیف است حتی ضعیفتر از پسر کوچکش. ازرا نیزکه ادعای ارتباطِ عمیق و باطنی با طبیعت دارد و سعی میکند حتی برق را از نور طبیعیِ روز به دست بیاورد، در نهایت راهحلی در مقابله با بیگانه ندارد و کاری جز تسخیر شدن و مرعوب شدن از دستاش برنمیآید. بد نیست این موضوع را با فیلم بسیار خوب یک مکان ساکت (2018) مقایسه کنید.
در فیلمِ یک مکان ساکت ما با موجودی طرفیم که به صدا بیش از اندازه حساس است. از سویی آدمهای فیلم تمام تلاش خود را میکنند تا در چنین فضای پر از وحشت و پر از سکوتی زندگی کنند و حتی بچهدار شوند. در فیلم یک مکان ساکت، هم موجودِ فیلم ویژگیهای مشخصی دارد و هم کاراکترها در مقابلش قد علم میکنند. اما در فیلم Color Out of Space، تصور بر این است که تکایده رنگ میتواند فیلم را نجات دهد اما در عمل میبینیم که چنین نمیشود. تنها نکته جالبی که در رابطه با رنگ میتوان ذکر کرد این است که ظاهر فریبنده و زیبایش هیچ ارتباطی با باطن مخرباش ندارد.
اقتباس همچنان ادامه دارد
فیلمِ رنگ خارج از فضا، اقتباسی از یک داستان کوتاه به همین نام، اثرِ هوارد فیلیپس لاوکرافت است که یکی از پایهگذارانِ ادبیات داستانی با موضوع وحشت کیهانی بوده است. داستان کوتاه را نخواندهام اما تجربه ثابت کرده است که فیلمسازان، معمولا داستانها را غربال میکنند و آنچه خودشان دلشان میخواهد اقتباس میکنند.
قطعا داستانِ کوتاهِ لاوکرافت پر بوده از آیینهای شبهمذهبی با جهانبینیِ سری و شیطانی، پرستشِ خدایان و احضار اهریمن، اما فیلمسازانِ هالیوودی ترجیح میدهند عقایدِ خرافیِ این نویسندگان را مخفی کنند و تنها لایه هیجانانگیز و ماجراجویانه آنها را بازتاب دهند. به همین دلیل میتوانم بگویم این فیلم ارتباط چندانی با آن داستان ندارد البته در صحنه ابتدائیِ فیلم رنگ خارج از فضا، چند دیالوگ از زبان مرد جوانِ ناشناس بر روی تصاویر رعبآورِ جنگل میشنویم که بسیار کنجکاوبرانگیز است و سوالی دارد درباره اینکه شیطان چه موجودی است.
هر آنچه بعد از این صحنه میبینیم به کلیشههای هالیوودی تعلق دارد و مثل این میماند که صحنه اولِ فیلم، کاملا تصادفی، به این خوبی گرفته شده است. نکته ناامیدکننده هم آن است که ریچارد استنلی، کارگردانِ فیلمِ رنگ خارج از فضا، با آنکه اهل آفریقای جنوبی است اما کاملا به سیاق هالیوود و قواعدش خاص آن فیلم ساخته و به آیینهای بومی، نگاهی کاملا از بیرون و توریستی دارد که نشان میدهد تا چه حد در سیستم سینمای جهان هضم شده است.
ناگفته نماند که استنلی، فیلمنامهنویسِ فیلم جزیره دکتر مورو (1996) نیز بوده که در همین ژانر یعنی علمی- تخیلیِ به اصطلاح ترسناک ساخته شده است. اما فارغ از شیوه اقتباس، آنچه اهمیت دارد خودِ اقتباس است. جزیره دکتر مورو اقتباسی از نویسنده مشهورِ ژانرِ علمی- تخیلی، اچ.جی.ولز است و این در واقع یکی از صد مورد اقتباسهای رایج در ژانر تخیلی است.
ژانر فانتزی و علمی-تخیلی شاید بیش از هر ژانر دیگری به رمانها و داستانها و حتی قصههای اسطورهای مدیون هستند. از آن فیلم مشهورِ جادوگر شهر اُز (1939) گرفته - که اقتباسی از رمانی تقریبا به همین نام نوشته ال.فرانک باوم است- تا شخصیتهایی مثل تارزان (نوشته ادگار رایس باروز)، دراکولا (از برام استوکر) و آلیس (لوییس کارول).
بسیاری از فیلمهای علمی-تخیلیِ امروز نیز بر اساس رمانها ساخته میشوند اما قطعا پیش و بیش از هر چیز، این ژانر مدیون ژول ورن است. زمانی که کسی تصور نمیکرد میشود به قعر زمین یا به فضا رفت، او درباره این موضوعات مینوشت. در واقع میتوان بر اساس مصداقهای فراوان، نتیجه گرفت که فیلمهای این ژانر با ادبیات داستانی، رابطه تنگاتنگی دارند. هر زمان که ادبیات داستانی و رمانهای تخیلی که اهمیت بسیاری در تاریخ ادبیات دارند، به مرحلهای از سطحی شدن برسند، این موضوع تاثیر ی به همان نسبت بر فیلمها میگذارد که فیلم رنگ خارج از فضا نمونهای از آن محسوب میشود.
جمعبندی
فیلم رنگ خارج از فضا را به مخاطبان پیشنهاد نمیکنم. هرچند که نیکلاس کیج که سابقه خوبی هم در بازی در فیلمهای علمی- تخیلی و فانتزی دارد - به طور مثال شهر فرشتگان، پیشگویی و شاگرد جادوگر- اینبار با چهرهای که دیگر جوان نیست، این نقش را ایفا کرده و اتفاقا بازیِ قابل قبولی نیز ارائه میدهد. راستش را بخواهید نام او به عنوان بازیگر، تنها انگیزهای بود که باعث شد فیلم رنگ خارج از فضا را ببینم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعاً خیلی نقد سطحی بود و معلوم بود نقد کننده هیچی از فیلم نفهمیده بوده
نقد خیلی مفید و درست بود من هم فقط بخاطر نیکلاس کیج دیدم
سپاسگزارم که مطالعه کردید
واقعا فیلم بی سر و تهی بود.اون موجود خیلی الکی همه چیز رو تسخیر میکرد هدفش هم مشخص نبود اصلا چیه.حیف وقتی که گذاشتم میتونستم یه فیلم بهتر ببینم.نقدتون هم خوب بود.مرسی
سپاس
هیچکدوم از اینا تحلیل فیلم نبود جوون. فیلم یک داستان ساده داره. شهاب سنگ از آسمون به اون دهکده برخورد کرد و فقط همون سیاه پوسته زنده موند. این توهمات هم همش تو چند ثانیه تو ذهنش بوجود اومد. یکبار دیگه سکانس آخر فیلمو نگاه کن بعد بیا تحلیل کن
فیلم اقتباس بسیار ضعیفی از داستان عالی لاوکرافت بود. فیلم میخواهد مثل فیلم بیگانه در ژانر علمی تخیلی و وحشت باشد ولی در هیچکدام موفق عمل نمیکند و مکان نفرین شده فیلم هم به نوعی یادآور فیلم تلالو است.بازی بسیار بد نقش دختر خانواده ضربه بسیار بدی به فیلم زده است وپایان بندی فاجعه بار ،فیلم را به سقوط کامل میکشاند.
فیلم واقعا سر در گم بود ، خود کارگردان هم نفهمید چی میخواد بگه. حتی ساده ترین المان های وحشت هم به بدترین شکل استفاده شده بودن ، بیشتر شبیه فیلمهای ترسناک دهه ۷۰ و ۸۰ بود
سلام در نقد نوشته اید که یک بار به صورت حشره و بار دیگر به صورت رنگ در می آید و دست پدر را نیش می زند! در واقع آن موجود فضایی به این اشکال در نیامده است بلکه موجب تغییر زنتیک موجودات شده است. به هر حال ممنون
دمتگرم عالی بود
خیلی ممنونم که وقت گذاشتین و مطالعه کردین