شوکهکنندهترین لحظات سریال Stranger Things
قبل از دیدن فصل جدید مرور کنید!
سریال محبوب Stranger Things ساخته پلتفرم نتفلیکس، یکی از پر بینندهترین و ترندترین سریالهای چندسال اخیر است. این سریال با سبک خاص خود، نوعی ادای احترام به فیلمهای علمیتخیلی و ترسناک دهه 1980 محسوب میشود و جرات میتوان گفت، یک پدیده فرهنگی دوست داشتنی است. این سریال از همان زمان پخش اولین فصل خود، تبدیل به یکی از ستونهای اصلی نتفلیکس شد و توانست از هر نظری تحسین منتقدان و بینندگان را برانگیخته کند.
بسیاری از طرفداران، معتقدند که این سریال، به طور کلی، یک اثر علمیتخیلی است تا ترسناک؛ اما هرچه سریال جلوتر رفت، رنگ و بوی لحن فیلم ترسناکتر شد؛ به طوری که آثاری از الهام از فیلمهایی چون Thing و The Exorcist در آن پیدا بود. در ادامه ما تلاش کردیم با بازبینی مجدد سریال به بهانه پخش فصل جدید، 14 مورد از شوکهکنندهترین لحظات سریال Stranger Things را به شما معرفی کنیم و در مورد آن بحث کنیم. با ویجیاتو همراه باشید.
بخوانید: تحلیل شخصیت الون _ سریال Stranger Things
- 1 14. سگهای انباری
- 2 13. تهدید الون توسط مایند فلیر
- 3 12. مرگ بارب
- 4 11. مرگ بیلی
- 5 10. قتل بنی
- 6 9. بیلی، استیو را کتک میزند
- 7 8. قتل عام آزمایشگاه هاوکینز
- 8 7. تسخیر شدن ویل
- 9 6. هیولای بیمارستان
- 10 5. دموگورگن علیه زندانیها
- 11 4. مرگ ادی
- 12 3. جنگیری ویل
- 13 2. باب ابرقهرمان
- 14 1. مرگ کریستی
- 15 سخن آخر
14. سگهای انباری

هیولاهای Demodogs یکی از موجودات ترسناک و عجیب سریال چیزهای عجیب هستند. این موجودات گروهی از سگهای شیطانی هستند ظاهرشان بیشتر از آنچه که واقعا هستند ترسناک به نظر میرسد. در یکی از دلهره آورترین صحنههای فصل دوم، داستین به دنبال حیوان خانگیاش دارت که از گونه همین موجودات است میگردد. او ردش را تا انبار ضایعات شهر دنبال میکند و در این راه از استیو هرینگتون کمک میخواهد.
بخوانید: مدت زمان هر قسمت از فصل پنجم سریال Stranger Things اعلام شد
این فصل رابطه دوستی داستین و استیو را با تمرکز بیشتری روایت میکند و آن را تقویت میکند که یکی از بهترین روابط دوستانه در طول سریال است. استیو که عاشق خطر کردن است، داوطلب میشود تا خودش را طعمه کند تا دارت را بیرون بکشد. او با چوب بیسبال همیشگی خود، وارد انبار مهآلود میشود؛ اما متوجه میشود که دارت آنجا تنها نیست. او ناگهان توسط گروهی از این سگهای شیطانی محاصره میشود.
استیو برای اولین بار در این سکانس در سر حد مرگ فت؛ مخاطب به معنای واقعی حس میکند قرار است یکی از مهمترین شخصیتهای داستانی را از دست بدهد. او به زحمت زیاد، از حمله مستقیم سگها جان سالم به در میبرد و با کمک چوب بیسبالش با آنها مبارزه میکند. سپس به سرعت به سوی اتوبوس فرسودهای میدود که بچهها در آن پنهان شدند. سپس سگها اتوبوس را محاصره میکنند اما ناکهان توسط موجودی بزرگتر به نام مایند فلیر از آنجا دور میشوند.
13. تهدید الون توسط مایند فلیر

این صحنه از سریال، بیشتر از آنکه شوکهکننده باشد، به طرز وحشتناکی منزجر کننده و هولناک است. در این صحنه فارق از جلوههای ویژه تصویری، ما شاهد نوعی حس ناتوانی مطلق هستیم که هم الون و هم بیل به آن دچار شدند. بیلی که به هیچ وجه شخصیت قابل همدردی نیست، اما در این سکانس به لطف اجرای خیره کننده دیکر مونتگومری، بیننده برای لحظه برای او احساس ترحم میکند. در این سکانس او به شکل بی نقصی، نقش یک انسان وحشت زده را بازی میکند که توسط موجودی شوم تسخیر شده. مایند فلیر از بیلی به عنوان یک عروسک خیمه شببازی مضحک استفاده میکند؛ بیلی در این لحظه به خاطر وحشت درونی، قطرهای اشک از چشمانش جاری میشود و به الون میگوید که از جای او خبر دارد و به دنبالش خواهد آمد.
در ادامه این سکانس، قربانیان تسخیر شده مایند فلیر در کارخانه فولاد جمع میشوند و به شکل مطیعانهای ردیف میشوند و به سوی هیولا حرکت میکنند. در این لحظه بدنهای قربانیان به شکا ترسناکی از هم میپاشند و در تودهای از تاندونها و بازوهای پیچ خورده ادغام میشوند.
فصل چهارم سریال Stranger Things ، به خاطر افزایش سطح وحشت و ترس حسابی مورد تحسین قرار گرفته است، اما این روند ترسناک شدن، از فصل سوم و با کمک همین سکانس پی ریزی شده بود. این سکانس یا ساختار هوشمندانه خود، توانست ترس روانشناسی بدنی را به مخاطب منتقل کند. ترسی که ریشه آن به فیلمهایی چون The Thing و Slither بر میگردد و سریال از این آثار الهام گرفته است. جزئیات خیره کننده این صحنه به قدری واقعی است که آن را تبدیل به یکی از نفرتانگیزترین صحنههای فصل سوم کرده است.
12. مرگ بارب

فصل اول سریال چیزهای عجیب، پایه گذاری سبک و لحن کلی سریال بود. این فصل آغاز بی رحمانهای داشت و ما شاهد مرگهای بی رحمانهای بودیم. در اوایل سریال، بهترین دوست نانسی یعنی بارب، به طرز غمانگیزی کشته میشود. او که نمادی از شخصیتهایی است که در سریالهای ترسناک برای راه افتادن موتور داستان، زود کشته میشوند، همراه با نانسی به دعوت استیو به خانه او میرود. زمانی که استیو و نانسی در خانه درحال خوشگذرانی هستند، بارب تنها میماند. او با اینکه دوست نداشت آنجا باشد، به اصرار نانسی یه آنجا آمد اما نانسی او را رها کرد.
بارب درحالی تنهایی در بیرون خانه لب استخر نشسته است، توسط یک دموگورگون تعقیب میشود و به دنیای وارونه کشانده میشود. جایی که به بی رحمانهترین شکل کشته میشود. شیوه مرگ او به انتخاب خود سازندگان پنهان مانده تا بیننده خودش بدترین چیز ممکن را تصور کند. چنین چیزی از یک تصویر گرافیکی پر هزینه هم تاثیرگذارتر و عمیقتر است.
بعد از این اتفاق، نانسی بارها مرگ بارب را ذهن خود مرور میکند و کابوسهای زیادی میبیند. این احساس گناه او نسبت به مرگ بارب، بعدا تبدیل به یک محرک برای شخصیت او شد تا به بلوغ رفتاری برسد و تبدیل به یک شخصیت مسئولیت پذیر شود. آنچه مرگ بارب را در این فصل دردناکتر کرده بود، این بود که او دلش نمیخواست آنجا باشد و هیچ تقصیری نداشت. او توسط بهترین دوستش رها شده بود و در تنهایی کشته شد.
11. مرگ بیلی

یکی از منفورترین شخصیتهای سریال Stranger Things، شخصیت بیلی هارگروو است. این شخصیت تقریبا هیچ ویژگی مثبتی ندارد؛ او یک قلدر است که مدام خواهرش مکث را آزار میدهد و در روابط اجتماعی به دنبال اغوا کردن دختران جوان است. البته پیش داستان او باعث شده تا این شخصیت کمی قابل درک باشد؛ زیرا او یک پدر آزارگر داشت. با این حال او همچنان یک شخصیت نفرت انگیز است. او در بیشتر فصل سوم، تحت تسخیر مایند فلیر قرار داشت؛ او میزبان این هیولا میشود و با ناتوان کردن قربانیان دیگر، آنهت را به کارخانه فولاد میکشاند تا به صفوف مسخران بپیوندند.
در سکانسی در مرکز خرید استارکورت، ما شاهد رویارویی نهایی بیلی و الون هستیم. بیلی توانست تا الون را شکست دهد. در نتیجه او را نزد مایند فلیر میبرد تا او را ببلعد. اما در این لحظه الون با کمک قدرتهایش، به خاطرهای از دوران کودکی او دسترسی پیدا میکند. برای لحظهای کوتاه بیلی به خودش میآید و از چنگ مایند فلیر رها میشود. در این همین لحظه، او خود را سپر الون میکند و توسط بازوهای تاندونی مایند فلیر زخمی میشود. بیلی که در شرف مرگ است، از مکس بابت رفتارهایش عذرخواهی میکند. هرچند این پایانبندی احساسی، بار کافی برای رستگاری شخصیت او ندارد، اما حداقل ماجرا این است که او یک انسان است.
10. قتل بنی

یکی از بیرحمانهترین مرگهای فصل اول، کشته شدن یکی از شخصیتهای فرعی اما تاثیرگذار بود. در قسمت اول سریال، الون به یک رستوران پناه میبرد و در آنجا با مالک و آشپز رستوران به نام بنی، ملاقات میکند. بنی که متوجه گرسنه بودن الون میشود، برای او غذا درست میکند و تلاش میکند به او کمک کند. او که در همان بخورد اولیه مردی شرافتمند و دلسوز معرفی میشود، به طرز بی رحمانهای توسط شلیک مامور بی رحم کانی فریزر کشته میشود.
این قتل، یک صحنه بسیار تکان دهنده و بیرحمانه در اوایل سریال بود؛ به خصوص که شخصیت پردازی بمی طوری به نظر میرسید که انگار قرار بود بیشتر شاهد او در سریال باشیم. برادران دافر در این قسمت نشان دادند که چقدر میتوانند در نوشتن فیلمنامه بی رحم باشند؛ آنها با این مرگ به بیننده این پیام را رساندند که ممکن است هر لحظه شاهد مرگ شخصیتهای دوست داشتنی خود باشید.
یکی از کارکردهای این صحنه، حس انتقامجویی بود که در بیننده نسبت به این مامور بی رحم ایجاد شده بود که بعدا باعث شد تا کشته او توسط الون بسیار لذتبخش باشد. او که قصد داشت با اسلحه به الون شلیک کند، الون تنها با یک نگاه مغز او را از درون متلاشی میکند.
9. بیلی، استیو را کتک میزند

جالب است بدانید که یکی از خشنترین و شوکهکنندهترین لحظات فصل دوم، هیچ ارتباطی با عناصر ماورا الطبیعه ندارد. زمانی که بیلی وارد هاوکینز میشود، بیننده به سرعت متوجه شخصیت خطرناک او میشود و حس میکند قرار است حسابی دردسر ساز باشد. او به سرعت تبدیل به رقیب استیو هارینگتون میشود و در زمینههای مختلف با او مقابله میکند. در طول فصل، بیلی بسیاری از موضوعات، بر استیو غلبه میکند؛ او رکورد استیو را در نوشیدن یک نوشیدنی میشکنپ، در بسکتبال او را شکست میدهد و در نهایت موقعیت او را به عنوان استیو پادشاه تصاحب میکند.
اوج رقابت این دو نفر، در یک سکانس مبارزه خشن و خونآلود است. در این مبارزه درست زمانی که استیو برتری پیدا میکند، ناگهان در لحظه ورق بر میگردد و بیلی بر او غلبه میکند. سپس حسابی او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. استیو تبدیل به کیسه بوکس بیلی میشود و بیننده بابت این موضوع احساس ناراحتی و شکست میکند. چراکه شاهد سقوط یک شخصیت خاکستری دوست داشتنی است. نحوه فیلمبرداری و تدوین این سکانس درگیری به قدری خوب است که بیننده ضربات سنگین بیلی را بر سر استیو حس میکند و بابت این قضیه حس درد او را درک میکند. این سکانس نشان داد که با وجود حضور نیروهای ماورا الطبیعی، خطرات انسانی نیز وجود دارند و انسانها گاهی ترسناکتر از هیولاها میشوند.
8. قتل عام آزمایشگاه هاوکینز

فصل چهارم سریال Stranger Things عنصر وحشت را به هولناکترین شکل ممکن به نمایش میگذارد؛ با اینکه فصلهای پیشین تمرکز اصلیشان روی عناصر علمی تخیلی بود، اما این فصل تلاش میکند تا با طراحی گرههای داستانی شوکهکننده و سکانسهای دلخراش، لحن سریال را تغییر دهد و در آن تنوع جدیدی ایجاد کند. تنوعی که احتمالا مقدمهای است برای هولناکتر بودن فصل پنجم.
یکی از دلخراشترین سکانسهای سریال، قتل عامی است که در آزمایشگاه هاوکینز رخ میدهد. در این سکانس، دکتر برنر به هوش میآید و در تاسیسات آزمایشگاهی قدم میزند. او شاهد ویرانیای است که بر سر جوانان تحت تعلیم آزمایشی او رخ داده است. کودکان این آزمایشگاه، هر کدام به طرز فجیعی به قتل رسیدند؛ ما شاهد اندامهای شکسته، چشمهای بیرون زده از حدقه و خون زیاد هستیم.
تنها بازمانده این قتل عام الون است؛ بیننده متوجه میشود که ممکن است او عامل اصلی این کشتار باشد و این موضوع تا حدی شوکه کننده است و از اینکه الون چه گذشته شومی پشت سر گذاشته، بیننده احساس وحشت میکند. او درحالی یافت میشود که غرق در خون است و چشمها و بینیاش خون جاری شده است. طرفداران میدانند که الون مسئول مستقیم این مرگها نبوده اما این موضوع چیزی از هولناک بودن این سکانس کم نمیکند.
7. تسخیر شدن ویل

نوا اشنپ متاسفانه هرگز به اندازه کافی برای اجرای نقش ویل بایرز مورد تقدیر قرار نگرفت. بیل در فصل او با وجود حضور محدودش توانست شخصیتش را شکل دهد و عناصر روانی خوبی را پایهگذاری کند. او به خوبی نماد یک شخصیت سرگشته، آسیبپذیر و جست و جو گر است. پس از وقایع فصل اول، ویل همچنان خودش نیست و به طور مداوم تصاویری از دنیای وارونه میبیند. او پس از پیروی از توصیههای خیرخواهانه باب، تصمیم میگیرد تا با ترسها و کابوسهای خود مقابله کند. درست لحظهای که قرار بود تبدیل به شخصیت فعال و توانمند شود، به شکلی بی رحمانه توسط ذهنخوار عنکبوتی تسخیر میشود.
شاخکهای دودمانند این هیولا، بیل را به طور کامل در بر میگیرد و به داخل دهان، بینی و چشمانش نفوذ میکند و کنترل او را به دست میگیرد. این سکانس آزار دهنده، به خوبی تنش فصل دوم را پایهگذاری میکند. تماشای این سکانس برای بیننده شوکه کننده است، چراکه در این سکانس ویل کاملا بی دفاع و تحت سلطه است.
6. هیولای بیمارستان

برادران دافر در طول سریال چیزهای عجیب بارها ثابت کردند که آنها قصد ندارند صرفا یک نوع ترس را منتقل کنند. آنها بارها موقعیتهایی خلق کردند که ترس را به روشهای مختلف به بیننده منتقل کردند. در این سکانس که یکی از معدود لحظات چندش آور سریال است، دو قربامی تسخیر شده کشته میشوند و بدنهایشان به شکل تهوعآوری ذوب میشوند. این انزجار صرفا به همین جا ختم نمیشود و بقایای بدن آنها به هم پیوند میخورد و در نتیجه آن، یک موجودی وحشتناک به وجود میآید. این دگردیسی تا حدود از فیلم The Thing الهام گرفته شده بود.
کل این سکانس منزجر کننده، یک کلاس درس تعلیق و خونریزی درام است. درست زمانی که دگردیسی کامل میشود، نور از صحنه میرود؛ وقتی دوباره نور بر میگردد، هیولا با تمام شکوه خود آشکار میشود و به شکل دیوانهواری، نانسی را در آن بیمارستان متروکه تعقیب میکند.
این تعقیب و گریز به طرز فوق العادهای پرتنش است؛ چراکه حس میشود هیچ راه فراری برای نانسی وجود ندارد. زیرا او در یک اتاق قفل شده گیر میکند و تماشا میکند که چگونه آن هیولا به آرامی راه خود را از شکاف زیر در به داخل اتاق پیدا میکند. خود این موجود، یک آفرینش وحشتناک است؛ او شاملی بخشی حشرهمانند و بخشی پستاندار است. او بهطور کامل با رطوبتی چسبناک و براق پوشیده شده است که ظاهری بهشدت مرطوب و منزجرکننده به آن میبخشد.
5. دموگورگن علیه زندانیها

یکی از وحشتناکترین و شوکهکنندهترین لحظات سریال Stranger Things سکانس مبارزه دموگورگن با زندانیان روسیه است. دموگورگنها، نوعی موجود ترسناک و عجیب هستند که در فصل اول از آنها رونمایی شد. این موجودات با طرحهای عجیب خود که کلهشان به شکل آروارههایی گلبرگ مانند است، توانستند به یکی از به یادماندنیترین هیولاهای این سریال تبدیل شود.
اما مشکلی که وجود داشت، این هیولاها هرگز به اندازه کافی ترسناک نبودند که البته تا حدودی به داستان کمک میکند، چراکه اگر از این قدرتمندتر بودند، شکست آنها توسط بچهها غیر قابل باور میشد. سرانجام یک گونه از این هیولاها در فصل چهارم دوباره ظاهر میشود. این دموگورگن، یک گونه پیشرفتهتر است که به واسطه افزایش عطش خون، قویتر و بزرگتر است. این موجود که در زندان روسیه محبوس است، به طور منظم به او غذا داده میشود و زندانیان برای او حکم رژیم غذایی مفید را دارد.
در ادامه، هاپر و نگهبان دوست داشتنی اما فاسد یعنی انزو دستگیر میشوند و سپس توسط زندانبانان راهی میدان نبرد علیه این دموگرگن میشوند. سایر زندانیان خیلی زود در حمله این هیولا کشته میشوند و سرهایشان به طرز فجیعی قطع میشود. هاپر با داشتن تجربه قبلی از این موجود، از ترس این موجود نسبت به آتش استفاده میکند. او با کمک یک مشعل بزرگ جان خود و انزو را نجات میدهد و حمله هیولا را دفع میکند.
4. مرگ ادی

ادی مانسون، یکی از شخصیتهای دوست داشتنی و محبوب فصل چهارم بود؛ این شخصیت با ورودش به سریال به واضحی مشخص بود که قرار است وداع دردناکی با او داشته باشیم؛ ابتدا به نظر میرسید برادران وافر قصد دارند تا بینندگان را فریب دهند اما متاسفانه اینطور نبود و ادی در فصل چهارم کشته شد.
ادی در ابتدا، مظنون اصلی مرگ کریسی بود و به همین دلیل بخش بزرگی از این فصل را مخفیانه گذارند. در نهایت داستان به جایی کشیده میشود که ادی در حمله نهایی به لانه وکنا، به یاری قهرمانان داستان آمد و با ایجاد حواس پرتی، برای نانسی، استیو و رابین فرصتی مناسب ایجاد کرد. او در این سکانس درحالی که یک سولو گیتار حماسی مینوازد، به همراه داستین در دنیای وارنو توسط خفاشهای شیطانی محاصره میشوند. ادی که قصد داشت زمان بیشتری به خرد، شروع به دویدن میکند تا این موجودات را دنبال خود بکشاند و در نهایت موضع دفاعی نهایی خود را بگیرد.
او موفق میشود چندتا از خفاشها را از بین ببرد، اما در نهایت حسابی زخمی میشود و تسلیم جراحاتش میشود. او بعد از یک وداع غمانگیز با داستین، کشته میشود. نکته دردناک مرگ او این است که او درحالی مرد که همچنان مردم هاوکینز او را به عنوان یک قاتل میشناختند، درحالی که او بی گناه بود.
3. جنگیری ویل

ویل پییرز را میتوان بدشانسترین شخصیت در کل سریال Stranger Things دانست. او پس از اینکه در دنیای وارونه گیر افتاد، آثار آنجا همچنان در او باقی ماند و مدام توسط تجربیات بد آنجا آسیب میبیند. سپس پس از این آزارهای روانی، ویل توسط ذهنخوار (مایند فلیر) تسخیر میشود و به سرعت مشخص میشود که نوعی ارتباط تلهپاتیک با آن دارد.
ویلِ که تحت تسخیر آن موجود است، به آب داغ واکنش بسیار بدی نشان میدهد و مشخص میشود که آن چیز که درونش است، نسبت به گرما نقطه ضعف دارد. با شروع از دست دادن خاطراتش، خانواده و دوستان ویل آخرین تلاش خود را برای رهایی او از هیولایی که در حال بلعیدن وجودش است، انجام میدهند.
جالب است که کل این روند جنگیری در فصل دوم، ما را یاد فیلم The Exorcist میاندازد؛ از نحوه آزمایش شدن ویل توسط دانشمندان گرفته تا مراسم جنگیری نهایی که الهام مستقیمی از فیلم جنگیر است. عشق جویس نسبت به ویل و اندوهی که بابت از دست دادن باب دارد، باعث شده تا خشم او نسبت به هیولایی که پسرش را تسخیر کرده بیشتر شود. او با عزمی راسخ، ویل را به تخت زنجیر میکند و با بالا بردن دمای اتاق، او را از بدن پسرش بیرون میکشد.
این جنگیری به طرز عجیبی هولناک است؛ در این جنگیری، صدای ویل عوض شده و به حالتی شیطانی درمیآید؛ حتی شاخکهایی که او را تسخیر کردهاند، به وضوح روی پوست صورتش نمایان میشوند. این یکی از آزاردهندهترین صحنههای کل سریال است.
2. باب ابرقهرمان

در طول فصل دوم سریال Stranger Things، انگیزهای واقعی باب تا حدودی مبهم و نامشخص است. او در مورد ویل نگرانیهایی داشت که باعث میشد برخی باور کنند شاید او با دانشمندان هاوکینز همکاری میکند. در نهایت مشخص شد که باب صرفا یک آدم مهربون است. در سکانسی که باب در آزمایشگاه ماموریت داشت تا برق ساختمان را وصل کند، او جانش را به خطر میاندازد تا خانوادهاش را نجات دهد.
در این حین، او با هجوم دموداگها به آزمایشگاه مواجه میشود؛ اما موفق میشود با کمک اوونز از چنگ موجودات فرار کند، تا اینکه ناخواسته جارویی را به زمین میاندازد و حضورش را به سگهای وحشی اطلاع میدهد. باب در یک صحنه نفسگیر در راهروها میدود و تقریبا موفق میشود فرار کند، اما ناگهان توسط یک دموداگ غافلگیر میشود. گله او را محاصره کرده و شروع به زنده زنده خوردن او میکنند.
این سکانس، یکی از شوکهکنندهترین لحظات سریال چیزهای عجیب است و نمایشی از فداکاریهای یک مرد با اصالت است. او یک قهرمان اکشن نیست، صرفا یک مدیر ساده و آرام یک فروشگاه رادیویی است. او درک میکند که تنها کسی است که میتواند خانواده را نجات دهد و در مواجهه با ترسش، شجاعت واقعی خود را نشان میدهد.
1. مرگ کریستی

فصل چهارم از همان قسمت اول، خود را به عنوان یکی از ترسناکترین فصلهای کل سریال معرفی میکند و روندی که در فصل قبلی شروع کرده بود را ادامه میدهد. کریسی کانینگهام، اصلیترین عنصر قسمت اول است و روایت بر محور او پیش میرود. او مدام توسط کابوسهای یک ساعت پدربزرگ گوتیک که به صدا در میآید، آزار میبیند. او در تلاش برای بیدار ماندن، با ادی مانسون، فرد حاشیه نشین مدرسه، ترتیب خرید مواد مخدر میدهد، اما در نهایت در تریلر ادی به یک خلسه عمیق فرو میرود.
کریسی با نسخههای کابوسوار والدینش روبهرو میشود که بر ناامنیهای او تاثیر میگذارند؛ او در نهایت با وکنای اهریمنی روبهرو میشود و توسط او کشته میشود؛ این در حالی است که ادی با وحشت تماشا میکند. بدن او از زمین بلند میشود، بازوها و پاهایش با خشونت شکسته میشوند و چشمانش سفید میشود.
این شیوه مرگ، واقعا هولناک است و تا حدودی یادآور فیلمهای کابوس خیابان الم و فیلم It است. اهداف وکنا قبل از اینکه کشته شوند، به شدت مورد شکنجه روانی و جسمی قرار میگیرند و بعد به بدترین شکل کشته میشوند. مرگ کریسی نشاندهنده یک تغییر عمده در لحن و حال و هوای سریال است که بحران را به شدت بالا میبرد و خط داستانی فصل چهارم را آغاز میکند، و طرفداران را برای وحشتهای پیش رو آماده میسازد.
سخن آخر
در این مقاله، به معرفی 14 مورد از هولناکترین و شوکهکنندهترین لحظات سریال Stranger Things پرداختیم. اکنون بخش اول فصل پنجم این سریال منتشر شده و میتوانید آن را تماشا کنید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.