ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

آوای وحش 2020 هریسون فورد
فیلم و سریال

آخرین روزهای حضور سگ‌ها روی پرده نقره‌ای سر رسیده است؟

یک پیرمرد به همراه یک سگ در حومه‌ای جنگلی در کانادا بر سقف چوبین کلبه‌ای خزه بسته نشسته‌اند. یک شب تابستانی گرم است و صدای خروشیدن رودخانه‌ای هم در نزدیکی شنیده می‌شود.  مرد تورنتون و ...

پرنیان عنبری
نوشته شده توسط پرنیان عنبری | ۴ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۴:۰۰

یک پیرمرد به همراه یک سگ در حومه‌ای جنگلی در کانادا بر سقف چوبین کلبه‌ای خزه بسته نشسته‌اند. یک شب تابستانی گرم است و صدای خروشیدن رودخانه‌ای هم در نزدیکی شنیده می‌شود.  مرد تورنتون و سگ باک نام دارد و آن‌ها در سفری طولانی برای رسیدن به شکوه زندگی غیرشهری بوده‌اند، سفری که اکنون در شرف به پایان رسیدن است. باک در جنگل با گله‌ای گرگ ملاقات کرده و غریزه اولیه‌اش برای بازپیوستن به اجدادش بر او غلبه کرده. تورنتون به خاطر انتظار کشیدن برای از دست دادن دوستش پکر است. پس برای آخرین خداحافظی، باک پیش از پشت کردن به زندگی اهلی و بازگشتن به هم‌نوعانش در آغوش تورنتون، بر پای او می‌نشیند.

آوای وحش 2020 هریسون فورد

این صحنه‌ای است از بازسازی جدید رمان سال 1903 جک لندن به اسم «آوای وحش». آوای وحش داستان باک را بازگویی می‌کند، سگی اصیل از نژاد سینت برنارد (St Bernard) و کلی کراس (Collie Cross). تلاش‌های بسیاری برای تبدیل کردن این داستان به فیلم وجود داشته: در 1935، یک سگ سینت برنارد بزرگ در کنار کلارک گیبل (Clark Gable) در اولین اقتباس از رمان، نقش نمایی کرد. در 1972 نیز چارلتون هستون (Charlton Heston) فیلم را با سگی از نژاد لئون‌برگر (leonberger) در نقش باک شریک شد.

در تازه‌ترین بازگویی‌ داستان آوای وحش به کارگردانی کریس سندرز (Chris Sanders)، هریسون فورد نقش تورنتون را بازی می‌کند اما در عوامل فیلم نام هیچ سگی یافت نمی‌شود. در واقع، اگر شما در طول فیلم برداری صحنهِ کلبه چوبین حضور داشتید، هریسون فورد را دردمند و دلگیر می‌دیدید و در آغوش او، بر پایش یک مرد بزرگسال که لباس مو-کپ پوشیده، نشسته بود (مو-کپ یا  mo-cap suit لباسی که حرکات بدن را ثبت می‌کند و اغلب برای جلوه‌های ویژه استفاده می‌شود.)

دلیلش این است که نقش باک این بار به CGI (گرافیک کامپیوتری) محول شده. صد البته که این تکنیک در هالیوود مدت‌هاست با داشتن کیفیتی به شدت واقعی، برای خلق موجودات تخیلی استفاده می‌شود. مثل دایناسور‌های فیلم پارک ژوراسیک یا میمون‌های باهوش سیاره میمون‌ها. البته در این فیلم، گرافیک کامپیوتری جایگزین فیگوری در سینما شده که نقش پررنگ اما  قدرنادیده‌ای در تاریخ سینما داشته: سگ‌های بازیگر. اما به چه قیمت؟

تاریخ سگ‌ها در سینما به طول تاریخ خود سینماست. در فیلم پیشگام سال 1895 برادران لومیر(Lumière Brothers) به اسم «کارگران در حال ترک کارخانه لومیر» ( Workers Leaving the Lumière Factory)، سگی شاد و شنگول از نژاد مستیف در 20 ثانیه از 45 ثانیه فیلم حضور دارد و بدون آن که خودش بداند در حال تبدیل شدن به قسمتی از تاریخ سینماست. این اجرای غیرمنتظره نشانه‌ای است از شرایط پر هرج و مرجی که کارگردانان در آن فیلم تولید می‌کردند و می‌شود آن را در فیلم سال 1897 برادران لومیریعنی Le Faux cul-de-jatte دید که در آن سگی ولگرد در حال پرسه زدن در ست فیلم‌برداری است و در صحنه اوج فیلم، پایش را بالا می‌گیرد و ادرار می‌کند.

سگ‌های سینما رین تین تین اولین سگ سینما

در همان حال که صنعت فیلم در دهه‌های اول قرن بیستم جای پایش را در هالیوود محکم می‌کرد، سگ‌ها به ظاهر شدن بر پرده سینما ادامه دادند، البته نه به عنوان اتفاقی برنامه‌ریزی نشده بلکه در نقش بازیگرانی با وظایف مشخص. در واقع در طول دهه بیست میلادی، یکی از معروف‌ترین بازیگران آمریکا، سگی از نژاد جرمن شپرد با اسم رین تین تین بود. او در 23 فیلم بازی کرد و آن‌ فیلم‌ها آن قدر سودده بودند که کمپانی فیلم برادارن وارنر را چندین بار از ورشکست شدن نجات داد.

قسمتی از موفقیت رین تین تین به خاطر کار کردن او در دوره فیلم صامت بود، منتقدان هم تحت تاثیر جسارت فیزیکی او قرار گرفته بودند. در آن زمان «کارت سندبرگ» شاعر انگلیسی در مطلبی برای اخبار دیلی شیکاگو نوشت:« او در هر حرکتش قدرت بیان دارد و همین توانایی او را به یکی از بهترین پانتیموم‌بازهای سینما تبدیل کرده.»

همانند دیگر سلبیریتی‌ها، زندگی خصوصی رین تین تین هم مورد توجه مردم و طرفداران بود. لی دانکن، سربازی آمریکایی که زندگی‌اش را وقف پرورش سگ‌ها کرد، در جنگ جهانی اول رین تین تین را از سنگری بمباران شده نجات داد. دانکن گاهی در لس آنجلس رینتی (خلاصه رین تین تین) را برای نشان دادن توانایی‌هایش به پشت صحنه فیلم‌ها می‌برد.

با این که هیچ سگ دیگری نتوانسته به اندازه رینتی بدرخشد، اما این حیوانات دوست داشتنی به نقش نمایی در سینما ادامه داده‌اند. هر چه نباشد این سگی به اسم توتو بود که از جادوگر شهر اُز پرده برداری کرد و اولین موجودی که در زمان سفر کرد نیز سگ دکتر براون در فیلم بازگشت به آینده بود (Back to the Future).

سگ‌ها در سینما توتو سگ جادوگر شهر از

اما همزمان که حضور سگ‌ها بر پرده سینما می‌درخشید، عناصر پیش بینی ناپذیری نیز در پروسه تولید فیلم به وجود می‌آورد. آموزش سگ، هنری پیچیده و وقت‌گیر است. نه تنها سگ‌ها باید یاد بگیرند رفتارهایی به خصوص انجام دهند، بلکه باید با بازیگر و همکار انسانشان هم رفیق شوند و بر صحنه احساس راحتی کنند. اما حتی در این شرایط ممکن است سگی با بهترین تربیت ممکن و فضای ایده‌آل برای فیلم برداری، هر از گاهی به غرایضش ببازد. برای مثال یک بار رین تین تین به یک جوجه تیغی حمله کرد و باعث شد تولید به تعویق بیفتد تا زخم‌های صورتش خوب شود.

از دهه 40 میلادی، قوانین سخت‌گیرانه‌ای برای رفتار مناسب حیوانات بر صحنه وجود داشته، قوانینی که انجمن حمایت از حیوانات آمریکا برای استفاده ایمن از حیوانات در رسانه تعیین کرده است. گروه‌های حمایت از حقوق حیوانات همانند پتا (Peta) برای اطمینان از مطابقت داشتن رفتار تهیه‌کننده‌ها بر قوانین، از نزدیک بر صنعت سینما نظارت دارند تا هر گونه تخلفی را به عموم اطلاع دهند. وقتی در سال 2017 یک ویدیو از جرمن شپردی پریشان پخش شد که در صحنه فیلم برداری فیلم A Dog’s Purpose، برای نگه داشتن سرش بالای آب دست و پا می‌زد، عکس‌العمل‌ها آنقدر شدید بود که مدیران اجرایی، اکران فیلم را کنسل کردند.

احتمالا کریس سندرز (کارگردان) برای از میان برداشتن چنین مشکلاتی، سگی کامپیوتری را برای نقش اول فیلم آوای وحش که بیست و یکم فوریه اکران شد، انتخاب کرده است. سندرز، کسی که لیلو و استیچ و چگونگی پرورش اژدها (How to Train Your Dragon) را نیز کارگردانی کرده بود، باک را از روی عکس‌های اسکن شدهِ سگی که همسرش به سرپرستی گرفته بود، طراحی کرد. حرکات سگ در فیلم را نیز یک «بازیگر موجودات» مشهور به اسم تری نُتری اجرا کرد، کسی که عامل نامرئی پشت بسیاری از حیوانات کامپیوتری از جمله یک حیوان قاتل در سیاره میمون‌ها بوده.

در فیلم برداری آوای وحش تری نتری یک لباس مو-کپ پوشید و با تقلید حرکاتی مانند سگ‌ها، نقش باک را بازی کرد. بعد تیم گرافیک او را با نسخه‌ای از سگ تولید شده به وسیله کامپیوتر، جایگزین کردند. نتیجه تصویری زیبا اما کمی نامتناجس است. در صحنه‌هایی که باک را از دور می‌بینیم، مثل صحنه‌ای که دارد دنبال خرگوش‌های می‌دود یا در حال کشیدن سورتمه‌ای در توندرای آلاسکا است، شبیه یک سگ بزرگ واقعی به نظر می‌رسد. اما در لحظات صمیمانه‌ای که باک در حال معاشرت با تورنتون است، رفتار و حالات صورتش به طرزی آزار دهنده شبیه به انسان‌هاست. مثلا، این سگ یک جوری می‌فهمد که تورتون مشکل اعتیاد دارد و با هر قلپی که تورنتون از ویسکی‌اش می‌نوشد، نگاهی تاسف بار به او می‌اندازد.

یکی از ویژگی‌های لذت بخش رمان جک لندن، نگاه کردن به دنیا از زاویه دید یک سگ است. آوای وحش داستانی است که نیروی محرکه آن غرایز حیوانی است. بدون شک، حالات صورت بیش از حد انسان‌وارِ باک، تلاشی برای انتقال این ویژگی رمان به فیلم بود. اما این تلاش اثری کاملا برعکس گذاشت. باکِ کامپیوتری در شکافی غریب بین سگی انسان‌مانند و انسانی سگ‌مانند قرار دارد. او از لحاظ بصری قانع کننده است اما بر خلاف سگ‌های دیگر سینما، به شخصه نتوانستم با او به عنوان یک شخصیت ارتباط احساسی برقرار کنم.

سگ‌های سینما آوای وحش 2020

تماشای این فیلم مرا یاد نقد اخیر مارتین اسکورسیزی به فرنچایزهای مملو از CGI مارول انداخت. او گفت این‌ها شبیه شهربازی هستند، نه فیلم. آن‌ها برای مخاطبان «سرگرمیِ صدا و تصویری» ایجاد می‌کنند، بدون هیچ تنشی، هیچ درگیری احساسی و هیچ رمز و رازی. او در ادامه گفت که این مسئله روندی کلی‌تر در صنعت فیلم را نشان می‌دهد، صنعتی که در آن فیلم‌ها برای پرت کردن حواس، سرگرم کردن و تولید حداکثر سود بهینه‌سازی شده‌اند، بدون باقی گذاشتن هرگونه فضایی برای «مواجه شدن با چیز‌های غیرمنتظره بر صفحه»، چیزی که برای اسکورسیزی عملکرد سینما است.

از همان اولین باری که سگ‌ها در قرن نوزدم بر صفحه سینما ظاهر شدند، وسیله‌ای برای به وجود آوردن این نوع زیبایی شناسی غیرمنتظره بودند. آن‌ها بدون خودآگاهی و بدون واسطه بازی می‌کنند. باکِ ساخته شده با CGI، ترکیب عجیبی است که غرایض حیوانی‌اش را انسان‌ها تعبیه کرده‌اند و میراث حضور سگ‌ها در سینما را حفظ نمی‌کند. او نماینده همان چیزی است که اسکورسیزی برای آن تاسف می‎‌خورد: سینما را تسلیم تکنولوژی کردن.


بیشتر بخوانید:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی