ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

دارک، سریالی چون پازل یوناس
فیلم و سریال

سریال Dark، عنوانی که پازل معماهای آن را تماشاگر حل می‌کند

وقتی در ویجیاتو در سال 2017 برای فصل اول دارک بررسی نوشتیم، گفتیم بهترین راه برای دیدن این سریال تجربه کردنش به صورت یک جدول یا نمودار است. من شخصا هنوز هم پای این ایده ...

پرنیان عنبری
نوشته شده توسط پرنیان عنبری | ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۲۰:۳۰

وقتی در ویجیاتو در سال 2017 برای فصل اول دارک بررسی نوشتیم، گفتیم بهترین راه برای دیدن این سریال تجربه کردنش به صورت یک جدول یا نمودار است. من شخصا هنوز هم پای این ایده ایستاده‌ام. این سریال علمی-تخیلی، سفر در زمان را به پازل‌های منطقی متعدد تبدیل می‌کند: اگر نقش کاراکتر X را بازیگر Y در زمان Z بازی کرده باشد، A را حل کنید. و چیزهایی این چنینی.

دارک را معمولا سریال همتای Stranger Things قرار می‌دهند. چون هر دو سریال خط داستانی مهمی در دهه هشتاد میلادی و کودکانی دارند که در شهری کوچک با اتفاقات عجیب پرسه می‌زنند.از طرفی متوجهم که این شباهت‌ها، شباهت‌های بزرگی است! اما از طرف دیگر Stranger Things تاثیراتش را با داستانی واضح و سرراست می‌گذارد. حتی یافتن پاسخ برای اسرار و معماهایش نسبتا راحت است. اما Dark سریالی است که حتی وقتی دارد قضایا را برای بیننده باز می‌کند، نشانه‌هایی از اسراری که پیش از این در دنیای سریال وجود داشته در آن هویدا می‌شود.

دارک، سریالی چون پازل یوناس

فصل دوم Dark (از سه فصل) در ماه جوئن منتشر شد و صرفا حس ارادت من نسبت به طراحی عظیم عجیب این سریال عجیب را بیشتر کرد. دارک سریالی نیست که بخواهد واکنش احساسی آنی ایجاد کند یا حتی از شما بخواهد کامل آن را بفهمید. تماشای سریال فقط زمانی جواب می‌دهد که واقعا درگیرش شوید و در ذهنتان خطوط زمانی، شخصیت‌ها و تکرارهایشان را دسته بندی کنید. و آیا همه ما به چنین چیزی نیازنداریم؟

وقتی Dark شروع می‌شود، در آلمان پاییز 2019 است. آسمان خاکستری و باران سرد از همان اول نوید چیزی شوم را می‌‌دهد، همینطور یک نوجوان مفقود شده. تا اینجا خیلی شبیه استرنجر تینگز است. اما تا پایان قسمت اول، شخصیت‌ها چیزی عجیب و شگفت‌انگیز کشف خواهند کرد: در شهر کوچکشان یک کرم‌چاله وجود دارد که دو بازه زمانی با سی و سه سال تفاوت را به هم متصل می‌کند.

شروع سریال تا نیمه فصل اول قابل فهم است، کرم‌چاله سال 2019 و 1986 را به هم متصل می‌کند. (نیمه اول فصل با یک پرده برداری عالی تمام می‌شود و یکی از معدود‌ نمونه‌های این مسئله است که چطور برنامه‌ریزی کردن تمام چرخش‌ها و جزئیات داستان نتیجه‌بخش‌تر از ناگهان شوکه کردن مخاطب است.) اما تا پایان فصل، یک خط زمانی سوم هم (در سال 1953) اضافه می‌شود و داستان را پیچیده‌تر می‌کند.

فصل دو با پریدن به سه ماه بعد در تمام خطوط زمانی یعنی به 2020، 1987 و 1954، شعبده بازی را بیشتر می‌کند. و بعد دو خط زمانی دیگر در 1921 و 2053 (که موقعیتی پسا آخرالزمانی است) اضافه می‌کند. کل قضیه مثل یک اقتباس از شخصیت چارلیِ سریال It Always Sunny in Philadelphia که دارد تلاش می‌کند دیوار توطئه را توضیح دهد، اما به هر حال تمام این جزئیات جواب داده، قطعا جواب داده.

سریال دارک در قلبش، مسئله جبرگرایی و اختیار را بازگو می‌کند، همانطور که خیلی از داستان‌های باکیفیت سفر در زمان این کار را می‌کنند. (انگار که سریال برای تاکید کردن بر مسئله آزادی یا تقدیر، یک کشیش کاتولیک شروری دارد، چرا که نه!؟). سریال چهار فصلی علمی تخیلی Twelve Monkeys این ایده‌ها را به شکلی غافلگیرکننده و بازی‌گوشانه استفاده می‌کند اما  دارک آن‌ها را درون پازل‌هایی پیچیده می‌بافد که شما، یعنی بیننده، باید آن را حل کنید.

اگر بخواهیم منصف باشیم، این مسئله درباره تمام داستان‌های سفر در زمان صدق می‌کند. اگر شما در یک داستان سفر در زمانی اختیار دارید، می‌توانید گذشته را تغییر دهید تا آینده‌ای متفاوت به وجود آید. اما این یک پارادوکس ایجاد می‌کند چون اگر آینده تغییر کند، آن نسخه‌ای از شما که می‌خواست گذشته را تغییر دهد از کجا آمده؟ خیلی از داستان‌های سفر این مشکل را با خلق دنیاهای موازی که مسافر زمان در آن گیر می‌کند حل می‌کنند اما دارک شیوه‌ای در پیش می‌گیرد که من همیشه آن را رضایت بخش یافته‌ام، با این که کمی پیچیده است: هیچ اختیاری وجود ندارد. همه ما در دام زمان افتاده‌ایم. باید اوامر آن را اجرا کنیم.

برای مثال اگر مسافر زمانی باشید که در زمان به عقب باز می‌گردد تا هیتلر را در زمان کودکی بکشد، اقدامات شما به گونه‌ای باعث محافظت از هیتلر کودک می‌شود چون هیتلر وجود داشته و برای این که شما با فجایع آن آشنا باشید باید در دنیایی زندگی کرده باشید که جنگ جهانی دوم همانطور که ما آن را می‌شناسیم رخ داده باشد. نتیجه معمول چنین موقعیتی در یک داستان سفر در زمانی این است که با تلاش برای کشتن هیتلر کودک شما او را در مسیری قرار داده‌اید که تبدیل به شریری شود که از ابتدا می‌شناخته‌ایم. این برداشت به این معنی است که «زمان» خدای ما است و تا حدی باید آن را بپرستیم.

دارک این جوهر سفر در زمان را می‌گیرد و به آن شکل می‌دهد، گره‌های منطقی و پارادوکس‌های بسیاری ایجاد می‌کند که دنبال کردن تمامشان ممکن است باعث سردردتان شود. اما این فرایند پیچیده و نیاز به فکر همزمان لذت بخش هم هست. من هرگز حس نکردم دارک در یک گوشه گیر افتاده. همیشه می‌دانستم به جایی مسخره می‌رود و خوشحال خواهم شد که در این مسیر همراه باشم، حتی اگر نگاه کردن سریال همانند حل کردن سودوکو روی ترن هوایی باشد.

Vox
دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (3 مورد)
  • God_Lover
    God_Lover | ۴ تیر ۱۳۹۹

    همون طور که خودتون هم گفتید یه جور سردرد بود دنبال کردن این سریال.مدام ذهن روفعال و کنجکاو نگه میداره و با وقایع و اتفاقات غیر منتظرش ادمو به کل به چالش میکشه.اماخب خیلی جاهاش ادمو خسته میکرد از ندونستن چرایی اتفاقات داخل فیلم.درکل واقعا یه اثر متفاوتیه برا اونایی که ذهنشون کشش ماجراهای داخل فیلم رو داشته باشه و...

  • faezeh.exo
    faezeh.exo | ۷ خرداد ۱۳۹۹

    سریال خوبی بود

  • MrNoBody
    MrNoBody | ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

    ممنون از مطلب .
    یکی از بهترین سریال های این دهه است به نظرم ، از نظر فنی ام چه گاردانی چه فیلم برداری چه روایت بسیار قوی عمل کرده .
    موضوع چرخه سی و سه ساله فیلم خیلی عمیق تر از روایتی که فیلم انجام میده . به دوستانی که علاقه یا تحقیق داشتن در مورد کابالا و نیروهای فرابشری که انسان از قدیم به دنبالش بوده ، دیدن فیلم‌‌‌ پیشنهاد میکنم .

مطالب پیشنهادی