ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

نقد فیلم 7500
فیلم و سریال

نقد فیلم 7500 – حکایت یک گروگان‌گیری در اوج آسمان

بعد از تماشای فیلم ۷۵۰۰ یک سوال ذهنم را درگیر کرد، چگونه ممکن است کسی با یک سوژه ساده و دم دستی، یک فیلم بلند بسازد و بخواهد مخاطبین را جذب کند؟ فکر می‌کنید کارگردان ...

محمدسعید خزایی
نوشته شده توسط محمدسعید خزایی | ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ | ۱۳:۰۰

بعد از تماشای فیلم ۷۵۰۰ یک سوال ذهنم را درگیر کرد، چگونه ممکن است کسی با یک سوژه ساده و دم دستی، یک فیلم بلند بسازد و بخواهد مخاطبین را جذب کند؟ فکر می‌کنید کارگردان توانسته این کار را بکند؟ برای پی بردن به پاسخ با نقد فیلم 7500 همراه ویجیاتو باشید.

به عقیده بسیاری از فیلم‌نامه‌نویسان زمانی كه ايده‌ای مبتنی‌بر حس‌انگیزی در ذهن يك فيلم‌ساز شكل می‌گيرد، دشوارترین بخش به قطعیت رسیدن برای چگونگی روایت بخش‌های پایانی داستان است؛ زیرا فصل‌های آغازین و میانی فیلم‌نامه براي نویسنده روشن است، اما همواره جمع‌بندی و به سرانجام رساندن فيلم، به گونه‌ای كه هم به لحاظ محتوايی منطقی و كوبنده باشد و هم از جنبه زيبايی‌شناسی سينمایی درخشان، بسيار دشوار است و به همین خاطر اغلب فیلم‌سازان بارها و بارها انتهای اثر خود را تغییر می‌دهند تا به دلخواهشان برسند. تصورم این است که پاتریک ولرث (در تلفظ اسمش تردید دارم) در مقام کارگردان و نویسنده فیلم 7500 چنین مشکلاتی نداشته است؛ زیرا او اصلا قصه‌ای ننوشته که نگران این باشد که اتفاقات داستان سبب حس‌انگیزی در بیننده خواهند شد یا خیر! چند گروگان‌گیر به نظر شرقی تصمیم می‌گیرند یک هواپیما مسافربری را بدزدند، می‌پرسید چرا؟ مشخص نیست! اما این تمام داستان فیلم است.

فیلم 7500 از جای اشتباهی شروع می‌شود و تا انتها کوچک‌ترین تلاشی برای بهبود وضعیت خود انجام نمی‌دهد. یک گفت‌وگو از کوئنتین تارانتینو را به خاطر دارم که می‌گوید اگر قصه شما خیلی سریع بیننده را به مرکز یک «حادثه» کشاند، شما باید در ادامه فیلم کمی روند قصه‌گویی را آرام کنید و با بازگشت به گذشته ضمن معرفی شخصیت‌هایتان، تماشاگر را برای پذیرش اتفاقات پایانی فیلم آماده کنید و این امر ممکن نیست مگر با ارائه یک مختصات قابل‌قبول از عمق وجود شخصیت‌هایتان. فیلم 7500 تنها با چند دیالوگ سعی دارد روابط میان شخصیت‌هایش را به بیننده ارائه کند و انتظار دارد ما در نقاط احساسی کار با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کنیم و واکنش‌هایشان را بپذیریم! عنصر محرکه داستان بسیار سریع و حتی پیش از شروع داستان فیلم، بدون هیچ معرفی از شخصیت‌ها شکل می‌گیرد و از همین روی، واکنش افراد به حوادث گنگ، غیرقابل فهم و به دور از بیننده است؛ چرا که هنوز هیچ شناختی از آمال و آرزوها، وضعیت خلاقی و روانی شخصیت‌ها در زندگی کاری و شخصی آن‌ها نداریم.

نقد فیلم 7500
نقد فیلم 7500 با بازی جوزف گوردون لویت

عدم معرفی شخصیت‌ها در پرده نخست وقتی با گره‌افکنی‌های داستانی چند دقیقه‌ای همراه می‌شوند تماشای فیلم را تا سطح ملال‌آوری خسته کننده می‌کنند. در میانه فیلم هواپیما رباها تصمیم به گروگان‌گیری و کشتن مسافران می‌گیرند. بعد از کشتن پسرکی مو طلایی به سراغ معشوقه کاپیتان می‌روند و طی این قسمت در چند نما بروز احساس آن‌قدر کنترل نشده و اضافی است که از جایی به بعد نه تنها بیننده را با خود همراه نمی‌کند بلکه باعث می‌شود سیر هم‌ذات‌پنداری ما شیب نزولی پیدا کند و این روند تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که در انتهای فیلم زنده ماندن یا مرگ پسرک اصلا برایمان مهم نیست. وقتی حتی نمی‌دانیم انگیزه گروه عجیب هواپیما ربا از انجام این اعمال چیست و اثر تلاشی برای بیان دغدغه و مشکلات شخصیت‌هایش نمی‌کند، چگونه فیلم‌ساز از ما انتظار دارد این زن‌ها و مردها برایمان مهم شوند؟

بعد از واقعه 11 سپتامبر 2001 فیلم‌های بسیاری سعی کردند نگاهی صرفا سیاسی به آن اتفاق شوکه کننده داشته باشند، اما در این بین برخی آثار همچون یونایتد 93 تصمیم گرفتند با پرداخت به ماجراهایی همچون اتفاقات پرواز شماره 93 خطوط هوایی یونایتد، از دریچه سینما به وقایع مختلف آن روز نگاه کنند و فیلم 7500 نیز به شکلی مستقیم و سطحی میراث‌خوار همان پرواز و آدم‌ربایی است. در اغلب این آثار یک نگاه اگزوتیک جاریست و فیلم ولرث نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلم کاری به عقیده افراطی آدم بدهای قصه‌اش ندارد و انتظار دارد بیننده خودش خیال‌پردازی کند که چرا این تیم کژدل در یک روز بارانی یک هواپیمای آلمانی را دزدیده‌اند! این‌طور که پیداست شرقی بودن گروگان‌گیرها صرفا جنبه تزئینی دارد.

فیلم ۷۵۰۰ هرچه روبه جلو می‌رود از یک اثر رئالیستی مبتنی‌بر فشار و استرس به ملودرامی کم اعتبار تغییر ماهیت می‌دهد. سؤال این‌جاست که ساخت یک موقعیت فرضی با در نظر گرفتن شباهت فراوان آن با سلسله‌ حوادثی تلخ در تاریخ آمریکا، بدون واکاوی چیستی آن اتفاق و ارائه نوع نگاهی متمایز نسبت به مستندها و فیلم‌های بی‌شمار پیرامون 11 سپتامبر چه ارزشی دارد؟ وقتی ناتوانی فیلم در همراه کردن بیننده با گروگان‌گیری‌های مداومش را هم به این ترکیب بی‌رمق اضافه کنیم با قاطعیت می‌توان گفت هیچ دلیلی برای تماشای فیلم 7500 نیست.

نظرات خود پیرامون نقد فیلم 7500 را با ما و سایر کاربران در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (2 مورد)
  • مهدی
    مهدی | ۹ آذر ۱۳۹۹

    به نظرم بسیار سطحی بود . ارزش دیدن نداشت

  • بهنام
    بهنام | ۱۹ مهر ۱۳۹۹

    فیلم را دیدم و نپسندیدمش. فقط کمی دلهره آوره

مطالب پیشنهادی