ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

داستان فصل سوم دارک یوناس کانوالد آدام
سریال

داستان سریال Dark – توضیح تمامی معماها

بالاخره انتظارات ما به سر رسید. فصل سوم و آخر دارک هم منتشر شد و ما تقریبا جواب تمام سوالاتی که چندین سال در ذهنمان بودند را گرفتیم. در فصل‌های پیشین مدام عباراتی چون «همه ...

پرنیان عنبری
نوشته شده توسط پرنیان عنبری | ۱۹ تیر ۱۳۹۹ | ۲۰:۳۰

بالاخره انتظارات ما به سر رسید. فصل سوم و آخر دارک هم منتشر شد و ما تقریبا جواب تمام سوالاتی که چندین سال در ذهنمان بودند را گرفتیم. در فصل‌های پیشین مدام عباراتی چون «همه چیز به هم مرتبط است» را می‌شنیدیم که مبهم به نظر می‌رسیدند اما در این فصل واقعا دیدیم که چطور همه چیز در هم تنیده است و هر قطعه کوچک روی بعدی اثر می‌گذارد. داستان چون کلافی در هم پیچیده شکل گرفت و ما مخاطبان همگام با یوناس بالاخره توانستیم این گره را بگشایم و آهی از سر آسودگی بکشیم.

شاید یکی از چیزهایی که بین این سریال و سریال‌های دیگر مانند Lost و Game of Thrones و Stranger Things ... تمایز می‌گذارد داشتن طرح کلی و برنامه مشخص از ابتدای فصل اول بود. یعنی سازندگان از اول می‌دانستند داستان قرار است به کجا سوق پیدا کند و کجا تمام شود و چند فصل باشد. چرا که چنین چیزی (برای مثال سه فصل بودن) برای فلسفه داستان لازم بود، نمونه‌ای اعلی از یک مهندسی آلمانی.

داستان فصل سوم دارک دنیای موازی مارتا مگنوس بارتوش یوناس کیلیان

فصل یک و دو به نوبه خود پیچیده بودند اما فصل سوم احتمالا دارای یکی از پیچیده‌ترین اپیزودها در تاریخ تلویزیون باشد. اگر داستان برایتان کمی گیج کننده بود نگران نشوید، حتی لوییز هافمن (بازیگر یوناس) هم در یک مصاحبه گفت که وضعیتی مشابه بینندگان سریال داشته و روند داستان برایش کاملا واضح نبوده برای همین تصمیم گرفته صرفا بر شخصیت یوناس تمرکز کند و همزمان با او حقایق را کشف کند. به همین خاطر تصمیم گرفتیم در ویجیاتو مروری بر داستان فصل سوم دارک داشته باشیم تا اطلاعات در ذهنمان مرتب شود و شاید برخی سوالات و ابهاماتمان از بین برود.

هشدار: اگر فصل سوم را ندیده‌اید، در کنار این که داستان به طور کلی اسپویل می‌شود خواندن این مطلب هم برای شما لطفی نخواهد داشت. ما داستان فصل اول و فصل دوم سریال را هم مرور کردیم زیرا برای لذت بردن و درک بیشتر فصل آخر احتمالا به یادآوری آن احتیاج خواهید داشت.

همه ما داستان کلی فیلم را می‌دانیم برای همین اینجا سعی کردم تمرکزم بر بخش‌های مبهم تر داستان باشد.

جهان دو تکه شده و دنیای مبدا

داستان فصل سوم دارک دنیای مبدا تانهاوس زیرزمین

تمام تلاش یوناس در طول سریال پیدا کردن مبدا و محرک اولیه تمام این وقایع و سفر در زمان است. او شصت و شش سال پس از گم شدن میکل در سال ۲۰۱۹ به این نتیجه می‌رسد که نقطه شروع تمام این مصبیت‌ها نقطه مشترک دو جهان موازی، یعنی فرزند او و مارتا است. پس تلاش می‌کند با کشتن مارتا و فرزندش این گره کور را باز کند. او پس از نتیجه نگرفتن متوجه می‌شود که درباره مبدا اتفاقات اشتباه کرده است.

کسی که از سرمنشا اصلی آگاهی دارد، کلودیاست. ماجرا از این قرار است: نقطه شروع تمام این وقایع نه در دنیای آدام وجود و نه در دنیای ایوا، بلکه در یک دنیای سوم است. اچ.جی.تانهاوس که یک فیزیکدان است، فرزند و عروس و نوه‌اش را در تصادف از دست می‌دهد و تلاش می‌کند با ساختن ماشین‌زمان و بازگشت به گذشته جلوی این اتفاق را بگیرد. اما دستگاهش آنطور که انتظار داشت عمل نمی‌کند و باعث تجزیه‌ی دنیایش به دو دنیای مجزا می‌شود: یکی دنیایی که یوناس در آن وجود دارد و دیگری دنیایی که یوناس در آن وجود ندارد (و در عوض مارتا آن شخصی است که امکان سفر در زمان را کشف می‌کند، در ادامه متن این دنیا را دنیای دوم خطاب خواهم کرد).

به همین خاطر یوناس و مارتا با سفر به دنیای مبدا (در بخش‌های بعد توضیح خواهم داد) و جلوگیری از تصادف، مانع دو تکه شدن جهان به دست تانهاوس می‌شوند. و خب  گرچه خود تانهاوس هیچ‌وقت نخواهد فهمید اما توانست جلوی مرگ عزیزانش را بگیرد، صرفا شاید نه آنطور که فکرش را می‌کرد.

زیک موندوس چیست و از کجا آمده؟

داستان فصل سوم دارک زیک موندوس

زیک موندوس خلاصه عبارت لاتین Sic Mundus Creatus Est به معنی «و سپس جهان آفریده شد» است. در فصل دوم درباره انجمن اسرارآمیز زیک موندوس و مسافران زمان زیاد شنیدیم و در فصل سوم بالاخره جواب تمام سوالاتمان درباره این انجمن را گرفتیم.
راه حل اچ.جی.تانهاوس برای دست و پنجه نرم کردن با مرگ عزیزانش کشف راهی برای برگرداندن زمان و جلوگیری از مرگشان بود. اما او اولین فردی در خاندانش نبوده که چنین راه حلی انتخاب کرده. در قرن نوزدهم پدرجد تانهاوس همسرش شارلوت را از دست می‌دهد. ساعتی که نوآ در فصل اول به الیزابت می‌دهد تا به مادرش بدهد نیز متعلق به همسر مرحوم تانهاوس بزرگ بوده.

تانهاس بزرگ همانند نواده‌اش تلاش می‌کند راهی برای برگشت در زمان بیابد تا از افتادن اتفاقات بد جلوگیری کند و بدین ترتیب تمام دردها و رنج‌ها را از بین ببرد و «بهشت» بنا کند و این دیدگاه، دیدگاه اصلی گروه زیک موندوس است. افرادی که سعی دارند با سفر در زمان از افتادن اتفاقات ناگوار جلوگیری کنند. فرزند نابینای تانهاوس نیز راه او را ادامه می‌دهد و بعدها یوناس بزرگسال را ملاقات می‌کند. پس از تانهاوس نابینا، آدام (یوناس) رهبری زیک موندوس را برعهده می‌گیرد و افرادی چون بارتوش، مگنوس، سیلیا و ... به او خدمت می‌کنند.

انجمن هم‌ارز زیک موندوس در دنیای دوم را ایوا رهبری می‌کند و نام آن Erit Lux به معنی «روشنایی خواهد بود» است. این نام را می‌توان بر در سنگی تونل داخل غار دنیای دوم دید.

یوناس

داستان فصل سوم دارک یوناس کانوالد آدام

و اما می‌رسیم به قهرمان اصلی داستان یعنی یوناس. در فصل یک و دو مجموعا پنج خط زمانی متفاوت داشتیم  (۱۹۲۱، ۱۹۵۳، ۱۹۸۶، ۲۰۱۹ و ۲۰۵۲). در فصل سوم علاوه بر این‌ها یک دنیای دوم و در هر دنیا هم دو واقعیت موازی داریم و همه چیز حتی از قبل هم گیج کننده‌تر می‌شود. برای درک بهتر داستان، وقایع را به ترتیب زمانی مرور می‌کنیم.

در زمان انفجار (آپوکالیپس یا آخر الزمان) در دنیای یوناس، دو واقعیت مختلف ایجاد می‌شود، در یکی (واقعیت ۱) مارتا یوناس را از انفجار نجات می‌دهد و در دیگری (واقعیت ۲) مارتا به سراغ یوناس نمی‌آید و یوناس برای نجات یافتن به زیرزمین پناه می‌برد. در واقعیت ۱ یوناس به دنیای دوم (دنیای مارتا) می‌رود و نهایتا در آنجا کشته می‌شود. اما در واقعیت ۲ یوناس پس از وقوع انفجار شروع به همکاری با کلودیا می‌کند تا بتوانند ماده‌ی هگز را برای سفر در زمان آماده کنند. این تلاش چند دهه طول می‌کشد تا این که بالاخره موفق می‌شوند و یوناس در هیبت غریبه‌ای که فصل اول دیدیم برای راهنمایی کردن خود هفده ساله‌اش به ویندن سال ۲۰۱۹ سفر می‌کند. او سپس به سال ۱۹۸۶ درون تونل غار می‌رود تا به خیال خودش تونل زمان را بنند، در حالی که برعکس آنچه فکر می‌کرده این عمل او برای اولین بار تونل را باز می‌کند.

یوناس طبق آنچه در فصل دو می‌بینیم بار دیگر به سال ۲۰۲۰ باز می‌گردد و در آن جا با مادرش ملاقات می‌کند و به  او درباره‌ی سفر در زمان می‌گوید. او در زمان وقوع انفجار به خانه‌ی نیلسن می‌رود تا با استفاده از دستگاه سفر در زمان بارتوش، مگنوس و فرانچسکا را نجات دهد. در فصل سوم متوجه می‌شویم دستگاه آن‌ها را به سال ۱۸۸۸ منتقل کرده. یوناس و بقیه در آنجا با تانهاوس نابینا آشنا شده و به انجمن زیک موندوس می‌پیوندند و در راستای احیای وسایل سفر در زمان تلاش می‌کنند و در همین مسیر است که یوناس بزرگسال به آدام تبدیل می‌شود. پس برای خلاصه:

جهان اول : یوناس در واقعیت ۱ --> مارتا او را از آپوکالیپس نجات می‌دهد --> به دست ایوا (مارتا) کشته می‌شود.

یوناس در واقعیت ۲ --> خودش از آپوکالیپس فرار می‌کند --> تبدیل به آدام می‌شود.

جهان دوم: میکل در آن به عقب برنگشته در نتیجه یوناس در آن جهان وجود ندارد. (اگر یادتان باشد کلودیا فصل دوم به یوناس می‌گوید من جهان بدون تو که میکل در آن به ۱۹۸۶ سفر نکرده را دیده‌ام و وضعیت بهتر نیست. آن زمان مشخص نبود منظورش از این حرف چیست اما بعد از دیدن فصل سوم متوجه شدیم.)

مارتا جهان اول و مارتا جهان دوم

داستان فصل سوم دارک مارتا

در نقاط مختلف داستان پیش آمده بود که یک شخص نسخه جوان‌تر یا بزرگ‌تر خودش را ملاقات کند اما هیچ یک از این موارد مانند مورد مارتا اتفاق نیفتاد! چهار پنج مارتا همزمان در سنین مختلف و از واقعیت‌های موازی مختلف با هم دیدار داشتند و تنها راه تشخیص آن‌ها زخم‌های روی صورتش بود.

داستان مارتا از این قرار است: مارتا در دنیای یوناس به دست آدام کشته می‌شود. در دنیای دوم که یوناسی وجود ندارد او با برادر اریک به اسم کیلیان دوست است. یوناس به دنیای او می‌آید و او را به سال ۲۰۵۲ و ملاقات نسخه میان‌سالش می‌برد. مارتای میانسال آنجا به یوناس و مارتا می‌گوید که باید در ۲۰۱۹ به نیروگاه هسته‌ای بروند تا جلوی وقوع فاجعه را بگیرند. اما یوناس که به حرف او شک دارد تصمیم می‌گیرد همراه مارتا نزد ایوا برود تا حقیقت را کشف کند. یوناس کشته می‌شود و مارتا به زمان خودش یعنی ۲۰۱۹ بازمی‌گردد. او دوباره تلاش می‌کند به کمک بارتوش به نیروگاه هسته‌ای برود و مانع باز شدن بشکه‌های پسماند هسته‌ای بشود که البته فرانچسکا و مگنوس میان‌سال جلوی او را می‌گیرند و نزد آدام می‌برند.

سپس مارتا به دنیای یوناس می‌رود تا او را از انفجار نجات دهد (همان صحنه‌ای که آخر فصل دو دیدیم). در این لحظه دو واقعیت ایجاد می‌شود در واقعیت ۱ مارتا یوناس را نجات می‌دهد و نهایتا یوناس به دستور ایوا کشته می‌شود. در واقعیت ۲ بارتوش جلوی مارتا را می‌گیرد و به او می‌گوید حرف‌های آدام دروغ و حرف‌های ایوا درست است. در واقعیت ۱ مارتا به ۱۸۸۸ پیش یوناس بزرگ سال در دنیای یوناس می‌رود تا نقشش را در شکل گیری زیک موندوس ایفا کند. سپس باز می‌گردد پیش آدام و آدام او را با کمک نیروی آپوکالیپس در دنیای اول و دنیای دوم به قتل می‌رساند. در واقعیت ۲ مارتا طبق دستورات ایوا یوناس را می‌کشد و پس از کشف جسد کشته شده‌ی ایوا به دست آدام تبدیل به مارتای میانسال و سپس ایوا می‌شود.

داستان فصل سوم دارک ایوا مارتا

پس برای خلاصه:

جهان اول: مارتا در آن به دست آدام کشته می‌شود.

جهان دوم : مارتا در واقعیت ۱ --> یوناس را نجات می‌دهد --> به دست آدام جوان‌مرگ می‌شود.

مارتا در واقعیت ۲ --> بارتوش اجازه نمی‌دهد یوناس را نجات دهد --> تبدیل به ایوا می‌شود.

نکته‌ی جالبی که اگر نمی‌دانستید احتمالا با تماشای سریال متوجه آن شده باشید این است که نام Eva در زبان آلمانی به معنی حوا است.

درخت خانوادگی: اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ؟

داستان فصل سوم دارک درخت خانوادگی شجره نامه

پایان همان آغاز است و آغاز همان پایان. این جمله را بارها از دهان آدام شنیدیم و فصل سوم به شکل عملی هم آن را دیدیم. سریال وقتی به ما نشان داد که شارلوت و  الیزابت مادر و فرزند همدیگر هستند صرفا می‌خواست ما را برای حلقه بزرگتر درخت خانوادگی آماده کند.

مارتا و یوناس آخرین و جوان‌ترین نسل این شجره هستند اما همینطور قدیمی‌ترینش. پس از ملاقات یوناس در جهان دوم با مارتا، آن‌ها بچه‌دار می‌شوند اما فرزندشان نامی ندارد و از او به عنوان «ناشناس» یاد می‌کنند. ناشناس با اگنس نیلسن ازدواج می‌کند و از این ازدواج فرزندی به اسم ترونته حاصل می‌شود. ترونته همان کودک مو قرمزی است که بعد‌ها پدر اولریک نیلسن می‌شود. اولریک هم که پدر مارتا و پدربزرگ یوناس است.

فصل سوم به یکی دیگر از سوالات مهم ما در مورد روابط خانوادگی پاسخ می‌دهد. ما می‌دانستیم که اگنس و نوا خواهر برادرند اما از والدین و ارتباطشان به داستان اطلاعاتی نداشتیم. در این فصل ما متوجه می‌شویم پدر و مادر اگنس و نوا، بارتوش و سیلیا هستند.  سیلیا فرزند هانا و ایگون و همینطور خواهر کوچک‌تر یوناس است که پس از کشته شدن هانا به آینده فرستاده می‌شود و الیزابت از او مراقبت می‌کند. در واقع الیزابت نه تنها پس از ازدواج با نوآ مادرش را به دنیا می‌آورد و از او مراقبت می‌کند، بلکه از مادرِ پدربزرگش نیز مراقبت می‌کند. به علاوه یکی از معایب سفر در زمان می‌تواند همین باشد که ممکن است با پدربزرگتان ازدواج کنید!
سیلیا در جوانی به دستور آدام به سال ۱۸۸۸ میرود و آنجا بارتوش را ملاقات و با او ازدواج می‌کند. بارتوش در سال ۱۹۲۱ به دست فرزندش نوآ کشته می‌شود.

در صحنه آخر فصل سه می‌بینیم تمام کسانی که به این حلقه‌ها مرتبط نبوده وجود دارند و افرادی چون یوناس، مارتا، میکل، مگنوس، اولریش، شارلوت، الیزابت، نوآ و سیلیا که حاصل سفر در زمانند وجود ندارد. همچنین می‌فهمیم پدر رجینا برنت داپلر رییس نیروگاه هسته‎ای است. البته یک نکته فرعی جالب که می‌توان به آن توجه کرد وجود نداشتن نیروگاه هسته‌ای در دنیای مبدا است. در دنیای یوناس و مارتا، ناشناس در زمان به عقب باز می‌گردد و با تهدید مجوز احداث نیروگاه را می‌گیرد. در دنیایی که ناشناس وجود ندارد آن مجوز هم هرگز صادر نمی‌شود.

برای درک درخت خانوادگی می‌توانید به سایت خود نتفلیکس هم مراجعه کنید.

کلودیا و حل تمام مشکلات

داستان فصل سوم دارک کلودیا تیدمن

آدام سال‌ها تلاش کرد مبدا تمام وقایع را بیابد اما در آخر کسی که توانست به جواب درست برسد، کلودیا بود. او متوجه شد که اگر همه وقایع و آدم‌ها به شکل چرخه‌ای پایان ناپذیر به هم مرتبطند پس احتمالا منشا این اتفاقات باید جایی بیرون از هر دو دنیا باشد.

در ابتدای قسمت هفتم تانهاوس مسئله گربه شرودینگر را توضیح می‌دهد. در یک جعبه، مقداری سم که به طور تصادفی پخش می‌شود در کنار یک گربه وجود دارد. اگر سم پخش شود گربه می‌میرد. تا زمانی که در جعبه را باز نکردیم و نمی‌دانیم که سم پخش شده یا خیر، گربه برای ما در هر دو حالت زنده و مرده وجود دارد و صرفا با مشاهده می‌توانیم احتمال زنده یا مرده بودن گربه را تبدیل به قطعیت کنیم. تانهاوس این پرسش را مطرح می‌کند که آیا امکان دارد هر دو حالت همزمان وجود داشته باشند؟ جواب این سوال در دنیای سریال دارک مثبت است.

در هنگام وقوع انفجار، زمان به اندازه کسر کوچکی از ثانیه متوقف می‌شود و زنجیره‌ علت و معلولی از بین می‌رود. ایوا از این فرصت استفاده می‌کند تا دو واقعیت موازی ایجاد کند، که در یکی مارتا یوناس را نجات می‌دهد و در دیگری خیر. کلودیا هم راه حل گشودن گره زمان را در همین کسر کوچک ثانیه می‌یابد و آن را به آدام توضیح می‌دهد.

آدام سپس از این همین حفره استفاده می‌کند تا در واقعیت ۲ به سراغ خود هفده‌ ساله‌اش برود و او را راهنمایی کند. در بیست و یکم ماه جون ۱۹۸۶ تانهاوس جهانش را دو تکه کرد و در همان زمان، برای لحظه‌ای کوتاه پلی بین سه دنیا به وجود آمد. یوناس و مارتا از این فرصت استفاده کردند و به دنیای مبدا رفتند و جلوی تصادف را گرفتند.

موارد دیگر

الکساندر تیدمن

در اواخر فصل دوم کارآگاهی که به ویندن آمده بود از طریق نامه‌ای متوجه می‌شود قاتل برادرش الکساندر تیدمن است اما اطلاعاتی از این که فرستنده نامه چه کسی بوده در دسترس نیست. جواب این مسئله را در فصل سوم به شکلی غیر مستقیم می‌گیریم.

داستان فصل سوم دارک ناشناس

ناشناس وقتی در سال ۱۸۸۸ سراغ تانهاوس نابینا می‌رود تا او را بکشد این نقل قول از فروید را بازگو می‌کند: «کسی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارد، می‌تواند خودش را قانع کند که هیچ موجود میرایی توانایی نگه داشتن اسرار را ندارد. چون اگر لب‌هایش خاموش باشند، با نوک انگشتانش زمزمه خواهد کرد.» این همان نقل قولی است که در نامه کلازن نیز نوشته شده بود. پس با توجه به این که ایوا و ناشناس خواستار اتفاق افتادن انفجار هستند منطقی است که کلازن را به طریقی به ویندن بکشانند تا درِ بشکه‌های مدفون در نیروگاه هسته‌ای باز شود.

بیشتر بخوانید:

دفترچه‌ی چرمی

دفتر چرمی

کلودیا در فصل اول، برای اثبات درستی حرف‌هایش این دفترچه را به پیتر و ترونته می‌دهد. دفترچه شامل جامع‌ترین اطلاعات درباره‌ی سفر در زمان است و نویسنده آن کسی نیست جز فرزند یوناس و مارتا، ناشناس. ایوا این دفترچه را به کلودیای دنیای خودش می‌دهد و بعد به دست کلودیای دنیای آدام می‌رسد. او با استفاده از اطلاعات دفترچه سعی می‌کند ارتباط اتفاقات مختلف در ویندن را کشف کند و در سال ۲۰۱۹ پیتر صاحب دفترچه می‌شود و آن را نگه می‌دارد. پیتر در دنیای پساآخرالزمانی به قتل می‌‌رسد و پس از مرگش الیزابت دفترچه را به نوآ می‌دهد و نوآ از آن به عنوان راهنما استفاده می‌کند.

گردن‌بند کریستوفر مقدس

داستان فصل سوم دارک - گردن بند

ایگون تیدمن در سال ۱۹۵۳ این گردنبند را به عنوان هدیه برای هانا می‌خرد. هانا وقتی به مرکز سقط جنین می‌رود با مادر کاترینا نیلسن یعنی هلن آلبرس نوجوان ملاقات می‌کند و گردنبند را برای او به یادگار می‌گذارد. هلن این گردنبند را تا میان‌سالی و زمانی که با نسخه بزرگ‌سال کاترینا ملاقات می‌کند نگه می‌دارد. هلن در مسیر رفتن از سرکار به خانه با کاترینا درگیر می‌شود و او را می‌کشد و جسدش را در دریاچه پنهان می‌کند. در حین درگیری گرن‌بند پاره شده و به ساحل می‌افتد.

در سال ۲۰۱۹ هنگامی که یوناس و دوستانش برای آب‌تنی به ساحل می‌روند یوناس گردن‌بند را آنجا پیدا می‌کند و برای یادگاری به مارتا می‌دهد. آنجا بارتوش و مگنوس با مارتا درباره زنی که شایعه شده در دریاچه به قتل رسیده شوخی می‌کنند، البته اگر می‌دانستند زن مورد نظر مادرشان است قطعا درباره شوخی تجدید نظر می‌کردند!

بشکه‌های زرد و خراب‌کاری در نیروگاه

فصل سوم دارک بشکه‌های زرد

در سال ۱۹۸۶ ناشناس به هر دو دنیا می‌رود تا با شل کردن یکی از شیرها باعث حادثه‌ای شود که منجر به ساخته شدن ذره هگز شد. پرسنل نیروگاه پسماند‌های این حادثه را در بشکه‌های زرد مدفون و درون غار پنهان می‌کنند. هنگامی که کلودیا به ریاست نیروگاه هسته‌ای می‌رسد متوجه می‌شود ماده حاصل از حادثه همان ذره هگز است. در سال ۲۰۱۹ ولر به الکساندر تیدمن کمک می‌کند این بشکه‌ها را دفن کنند و در سال ۲۰۲۰ با باز شدن بشکه‌ها آپوکالیپس رخ می‌دهد.

چشم ولر

داستان فصل سوم دارک ولر

در فصل اول می‌بینیم که حادثه‌ای باعث شده ولر چشمانش را باندپیچی کند اما سریال اطلاعاتی در مورد این حادثه به ما نمی‌دهد. در فصل دوم ظاهرا جراحت برطرف شده اما او چشم‌بند می‌بنند. در همان لحظه‌ای که ولر می‌خواهد برای کلازن داستان جراحتش را تعریف کند موقعیتی خطرناک (تصادف) به وجود می‌آید و حرفش ناتمام می‌ماند. در دنیای دوم یعنی همان دنیای مارتا می‌بینیم که حادثه‌ای مشابه باعث قطع شدن دستش شده. در دنیای منشا هم که با هانا ازادواج کرده ظاهرا آن اتفاق رخ داده اما تا شروع به تعریف ماجرا می‌کند حرفش با رعد و برقی شوکه کننده قطع می‌شود و ما هرگز نمی‌فهمیم ولر درگیر چه حادثه‌ای شده. این احتمالا مهم‌ترین سوالی است که سریال – البته از سر شوخی – جوابش را به ما نداد!

تلاش کردم جواب سوالاتی که در ذهن بیننده ممکن است ایجاد شود را جواب دهم اما اگر دوست دارید بیشتر در دنیای سریال  گشت و گذار کنید می‌توانید به سایت جالبی که نتفلیکس مخصوص دارک درست کرده مراجعه کنید و لذت ببرید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (92 مورد)
  • barney
    barney | ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

    من تازه این سریالو دیدم. و بینهایت از مهندسی فیلنامه آلمانی این سریال خوشم اومد.
    فقط دوتا سوال برام پیش اومده...
    ۱- پسر بینام ناشناس در کجای سریال اشاره میکنه که با اگنس نیلسن ازدواج میکنه که حاصلش ترونتی میشه؟
    ۲- پدر مادر الیزابت کیا هستن؟
    میدونم دوسال گذشته ولی ممنون میشم بهم پاسخ بدین.

    • Mohammad8-Amin
      Mohammad8-Amin | ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

      عزیز میتونی تو گپ تایم سوالتو بپرسی
      چون مقاله قدیمیه عملا کسی نمیبینه
      واسه دسترسی به گپ تایم سرچ کنید

  • Maryamn03
    Maryamn03 | ۲۳ بهمن ۱۳۹۹

    میشه لطفا یکی واقعیتای دنیای ایوا رو به زبون اینکه انگار میخواد برای بچه ۵ساله توضیح بده بگه؟:)گیج شدم:/

  • Rozita
    Rozita | ۲ بهمن ۱۳۹۹

    سلام سریال خوبی بود این نکته رو خواستم بگم فصل اخر قسمت اخر اون قسمت کمد الهام گرفته شده از فیلم میان ستاره ای بود که دقیقا همچین چیزی اونجا به نمایش گذاشتن خیلی جالب بود و اینکه خیلی پیچیده بود اما جذابیتش خیلی کم بود مثلا سریال صدنفر خیلی جذابیت عینی و بصری زیادی داشت... و اینکه اخر سریال هانا گفت اسمش و میذارم یوناس ینی دوباره یوناس به دنیا میاد که ):
    یه چیزم بگم خیلی جاهای فیلم انکار قران و اخرت بود خیلی خودتون و درگیر این داستانا نکنید اصل ماجرا و اخرت رو فراموش نکنید

  • nazi
    nazi | ۷ دی ۱۳۹۹

    سلام يه سوال خيلي مهم
    مارتايي كه يوناس رو نجات ميده ميبره دنياي خودش به دست ادام كشته ميشه با بچش. اما مارتايي كه يوناس رو نجات نميده چطور باردار ميشه؟؟

  • Amir
    Amir | ۱۸ آذر ۱۳۹۹

    سلام آیا احتمال داره که زندگی ما هم مثل این فیلم باشه؟؟ یعنی توی یه چرخه گیر کرده باشیم؟

    • Rozita
      Rozita | ۲ بهمن ۱۳۹۹

      سلام...نه اصلا...ذهنت و‌ درگیرش نکن
      این جهان هدفمنده هرگز تو‌یه چرخه گیر نمیکنه

  • ستاره سربی
    ستاره سربی | ۱۷ آذر ۱۳۹۹

    ندیدمش ولی حسم میگه شبیه فرینچه

  • Vahid
    Vahid | ۳ آذر ۱۳۹۹

    میتونم بگم مریض ترین ادم تاریخ بشریت نویسنده دارک بوده?

  • Hosein
    Hosein | ۱ آذر ۱۳۹۹

    یه سوال تو دنیای دوم چرا چشم هگل اسیب دیده بازم؟ خب بچه هارو میدوزدیده ولی میدونیم که هگل علتی نداشته که بدزده و باید یه نوایی که هگل دنیای اول رو هدایت میکرد براب دنیای دوم ام باشه،سوال پیش میاد که چه کسی به چشم هگل آسیب زده؟و چه کسی باعث شده که بچه هارو بدزده؟

    • hamed
      hamed | ۴ آذر ۱۳۹۹

      سلام
      اولریک نیلسن در قسمت 8 فصل سوم در دقیقه 18 هگل رو میزنه توی دنیای دوم منظور دنیا مارتا هست
      نوآ به هگل مگفت برای دستگاه سفر زمانی بچه ها رو بدزده
      که موفق نمیشدند و جنازه بچه ها با چشم سوخته پیدا میشد

  • Sara
    Sara | ۲۸ آبان ۱۳۹۹

    علت اینکه نواه بچه هارو میکشت چی بود؟
    ممنون میشم جواب بدید

    • hamed
      hamed | ۴ آذر ۱۳۹۹

      نوآ به هگل مگفت برای دستگاه سفر زمانی بچه ها رو بدزده
      تا بتونه توی تاریخ سفر کنه یا بچه ها رو بفرسته توی یه زمان دیگه
      که موفق نمیشدند و جنازه بچه ها با چشم سوخته پیدا میشد

  • مجتبی
    مجتبی | ۲۲ آبان ۱۳۹۹

    من یه سوال اساسی داشتم . اصلا چرا اون دو دنیای موازی باید نابود میشد ؟ مشکلش چی بود ؟ اصلا منظور از تکرار یا همون گره چی بود ؟ احرش کل دنیای موازی نابود شد یا فقط شجرش ؟

    • Mamad
      Mamad | ۲۷ آبان ۱۳۹۹

      چون اگه اون دو دنیا نابود نمیشد چرخه هیچ وقت تموم نمیشد.
      منظور از تکرار یا همون گره هم تکرار زمان بود که اگه فیلم رو تا آخر تماشا کنید میفهمید که همه چی توی فیلم تکرار میشه.
      اخرش هم دو تا دنیای جوناس و مارتا نابود شدن که اگه فصل چهار سریال بیاد بیشتر معلوم میشه

  • sajjad
    sajjad | ۱۹ آبان ۱۳۹۹

    من تا به حال سریال های خارجی زیادی دیدم . ولی بدون شک این بهترینش بود

  • سعید خلج
    سعید خلج | ۱۹ آبان ۱۳۹۹

    سلام به همه
    سریال خیلیییی خوب بود و این توضیحات هم خیلی کمک کرد به فهم بیشترش ممنون
    فقط یه سوال کسی میدونه آدام چرا صورتش اون شکلی شده بود ؟ هیچ جای سریال اساره ای نکرد بش

    • Keivan Ghasemi
      Keivan Ghasemi | ۱۹ آبان ۱۳۹۹

      خودش توفصل دو میگه بخاطر سفر زیاد در زمان و ساخته نشدن بدن انسان برای این سفرها اینجوری میشه

  • B_H_N_A_M
    B_H_N_A_M | ۸ آبان ۱۳۹۹

    سوال اینکه نواه چرا هم تو تمام دوران و سال ها حضور پیدا میکرد اما؟قضیه اون زیر زمین و کشتن اون بچه ها برای سفر در زمان رو دیگه تو کت م نمیره!

    • Mamad
      Mamad | ۲۷ آبان ۱۳۹۹

      به خاطر اینکه چرخه هی تکرار میشد و نواه نسخه پیر تر بار ها و بار ها به نسخه جوان تر راه رو نشون میداد

  • B_H_N_A_M
    B_H_N_A_M | ۸ آبان ۱۳۹۹

    فصل اول و دوم خیلی عالی بود. مهره ها خیلی دقیق و منظم و راز آلود مثل نواه و....
    اما
    فصل سوم خراب کرد: تعداد زیادی صحنه احساسی و طولانی و حوصله سربر،صحنه های درام مکانیکی و مصنوعی،نداشتن اول شخص،اتفاقات و شکل های مزخرف بازیگران تو دنیای دوم و خلاصه کردن دنیا دوم، توضیح ندادن خیلی از اتفاقات مثل کشف دنیای موازی،تعداد(هزار به بالا) صحنه تعجب مصنوعی شخیصت ها،اتفاقات بدون توضیح مثل کشتن شخصیت هایی مانند مادر یوناس و برگشتن شارلوت و... ، و خلاصه اینکه فصل سه به نظر خیلی عجله ای ساخته شد

  • reza
    reza | ۲۷ مهر ۱۳۹۹

    اینا همه به کنار چرا اون افسری که یه باز چشمش کور بود و یه بار دستش قطع بود هربار خواست توضیح بده که چیشده یه اتفاقی افتاد
    یه بار خواست توضیح بده میخواست تصادف کنه
    دفعه دوم اپیزود قسمت اخر فصل ۳ برق رفت

    • نگار
      نگار | ۳۰ مهر ۱۳۹۹

      خود کارگردان و نویسنده گفته بودن این یه جور شوخی با مخاطب بود...توضیح ندادنشون عمدی بوده ..نخواستن دیگه لوس بشه

  • Aylin
    Aylin | ۲۵ مهر ۱۳۹۹

    سلام،یه سوال؛تو دنیای حوا وقتی یونسی وجود نداشته که سیگ موندس رو تشکیل بده،پس چه کسی تونل ها رو ساخته و چه کسی دستور دزدیدن مدز رو داده؟

  • نگار
    نگار | ۱۶ شهریور ۱۳۹۹

    من یه سوالی دارم. ما در کل این سریال و از قوانین خود دنیای ویندن و اتفاقات دایره وار میفهمیم که قانونی که وجود داره اینه که هیچ اتفاقی نمیتونه تغییر کنه..یعنی هیچکس نتونست جلوی اتفاقی و بگیره یا اون و تغییر بده...این ماهیت اصلی فییلم بود که تغییر در اتفاقات امکانپذیر نیست به هیچ وجه، یعنی دچار یه جبر هستن همه، جبر سرنوشت! حالا سوالم اینه پس ججوری کلودیا تو آخرین قسمت تونست بیاد و با آدام حرف بزنه و بگه این اولین باری هست که این مکالمه انجام میشه؟؟؟؟ اینکه تناقض داره! یعنی برای اولین بار یک اتفاق تازه رقم زد.!! این تناقضه چون نمیشه که یک اتفاق داخل این لوپ تکرار نشه و اولین بارش باشه. درسته؟؟ پس چرا و چجوری کلودیا تونست واسه همون اولین بار حتی، یه راه دیگه ای و پیدا کنه؟ همین کلودیا هم باید سرنوشت تکراری شو ادامه میداد...حالا یه نظری که من دارم اینه که آیا این به این معنی نیست که همین اتفاق ادامه ی لوپ بود وادامه زندگی در ویندن ؟ چون آخرین شب هم باز برق قطع شد و هانا دژاوو کرد...یعنی از قبل هم همه چرخه ها کلودیا فقط "فکر" میکنه که تونسته راهی پیدا کنه و تو همه لوپ ها این هم تکراری بود! یعنی این تصمیم کلودیا هم خودش جزوی از چرخه س، چرخه اس که از یه جایی به بعد توش فقط مارتا و جوناس نیستن ولی مثلا اگه فصل 4 دشات میدیدیم که چرخه بعدی هم همینطوری تموم میشه که کلادیا فکر میکنه این اولین باره در صورتیکه تکرار هست!!!!!

    • Erfan
      Erfan | ۳ مهر ۱۳۹۹

      اره درست گفتی ولی ی جاشو اشتباه کردی ببین اخر اخرش هانا حاملس و میگه بنظرم جوناس اسم قشنگیه یعنی اسم بچشو میزاره جوناس پس یعنی جوناس توی این دنیا وجود داره و بعدشم مارتا توی دنیای واقعی وقتی جوناس میگه من پشت کمد دیدمت مارتا یادش میاد و میگه اون تو بودی یادمه خب اینم جوابه یعنی قبلا اتفاق افتاده و برای اولین بار نبوده که مارتا یادش میاد اون لحظه رو

      • Nilufar
        Nilufar | ۱۵ مهر ۱۳۹۹

        اتفاقا اینکه جوناس و مارتا توی اون ماتریکس بودن و بچگی خودشون رو دیدن که گفت عه اون تو بودی عجیبه.ینی این اتفاق انگاری جزوی از همون چرخه تکراری و احتمالش هست که قبلا هم اتفاق افتاده باشه.و اینکه وارد یه چرخه ی بزرگ تر شدن.این نکته مبهم فیلم هست که شاید یه نشونه ای واسه ساخت فصل بعدیه

    • reza
      reza | ۲۷ مهر ۱۳۹۹

      چون وقتی اخر زمان شد کلودیا تونست علت معلول رو عوض کنه همونجوری که ادام تونست تو زمان اخر زمان یوناس رو بفرسته جایی که تاحالا هیچ یوناسی نبوده ینی کلودیا کارایی که بعد از اخر زمان کرده رو هیچ وقت تاحالا نکرده بود

      • نگار
        نگار | ۳۰ مهر ۱۳۹۹

        خب همین یه تناقض با کل سریاله...هیچکس نمیتونه کار جدیدی انجام بده، همه شون داخل یه چرخه تکرار هستن...کلادیا میخواست از مرگ پدرش جلوگیری کنه ولی نشد، یعنی هیچکس نمیتونه هیچ چیز رو عوض کنه یا کار جدیدی انجام بده

  • Sadra
    Sadra | ۷ شهریور ۱۳۹۹

    یکی پرسیده بود چجوری تاریخ مرگ بچه های اون ساعت ساز (تانهوس) یکیه، اون که تاریخ مرگ نبود، تاریخ تولدشون بود، تاریخ مرگ همشون رو بالاتر نوشته که همه تو یه تاریخ مردن

  • Romina
    Romina | ۵ شهریور ۱۳۹۹

    سلام ممنون از توضیحاتتون
    من یه سوالی دارم،توی آخر فصل ۳ زمانی که الیزابت و شارلوت ، شارلوت نوزاد رو می‌دزدن و نواه به گذشته بر‌می‌گرده و همچنین برگشت شارلوت و الیزابت به گذشته و دادن نوزاد به ساعت‌ساز ، این سفرها از چه طریقی انجام میشه؟

  • Mahdi
    Mahdi | ۲ شهریور ۱۳۹۹

    سلام ، سوالی که من دارم اینکه اصلا چرا یوناس میخواست گره رو نابود کنه و مارتاپیر ازش حفاظت کنه؟

    • Mamad
      Mamad | ۲۷ آبان ۱۳۹۹

      چون اگه گره نابود میشد دیگه جوناس به ادم تبدیل نمیشد و هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افتاد مثل رفتن میشل توی غار و اتفاق های دیگه.
      و مارتای پیر له خاطر این ازش محافظت میکرد که اگه گره نابود میشد جوناس و خودش نابود میشدن

  • علیرضا
    علیرضا | ۱ شهریور ۱۳۹۹

    سلام، سریال فوق العاده بود، و به همه سوالام جواب داد، بجز این سوال، وقتی همه چیز بارها و بارها همونجوری تکرار میشه چی باعث میشه که کلاودیا ایندفه به راز این دو دنیا پی ببره و جلوی این چرخه های بی پایان رو بگیره؟
    ممنون میشم جوابم رو بدید.

    • قلی
      قلی | ۷ مهر ۱۳۹۹

      نجات دخترش، خودش قسمت هفت کامل توضیح میده

    • ali
      ali | ۷ مهر ۱۳۹۹

      بحث اینه چرخه ۳ دوره تکرار شده یعنی از زمانی که یوناس ۳۳ سال گذشت بعد ۳۳ سال دوباره جرخه تکرار شد و دوباره ۳۳ سال چرخه تکرار شد از چرخه سوم از ادامب ه بعد نباید تکرار بشه چون ادام پیری بعد خودشو ندیده از آینده خودش خبرنداره و باید ۳۳ سال بگذره تا بره سراغ گذشته خودش ینی ادام الان
      پس چرخه برای یوناس اول و دوم تکراری باید باشه ولی برای ادام هنوز اتفاق نیفتاده.
      حالت دوم اینه که در زمان توقف زمان میشه تغییر ایجاد کرد چرا که در هر دو دنیا دواتفاق داشتیم یونس زنده و کشته شده و مارتا زنده و کشته شده که در زمان توقف زمان تونست تغییرش بده

  • محمد
    محمد | ۱ شهریور ۱۳۹۹

    چرت ترین فیلم تمام تاریخ داستان مضخرف سفر در زمان و فصله ۳ نمیدونستن چیکار کنند اب بستن به فیلم و کلا چرتی دیگر از نتفلیکس

    • mhsn
      mhsn | ۴ شهریور ۱۳۹۹

      حاجی تو دیگه اینجور سریالا رو نبین
      برو پلنگ صورتی دانلود کن ببین
      اونا فکر کنم برا مغز کوچیکت قابل درک تر باشه!

    • bahrami
      bahrami | ۲۸ شهریور ۱۳۹۹

      تو همون جومونگ رو تماشا کن

    • قلی
      قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

      عجب، سریال دل رو ببین جیگر جان

  • Javad
    Javad | ۲۸ مرداد ۱۳۹۹

    سلام
    سریال عالیی بود ولی بنظرم نباید اینقد زود نقش اولریش رو به پایان میرسوندن چون تو فصل اول خیلی خوب نقششو بازی کرد و انگار نقش اول فیلم رو داشت. در واقع اولریش برای هیچی به گذشته سفر کرد و نقشش بی‌فایده بنظر رسید درحالی که من فک میکردم معما به دست اولریش باز میشه چون فصل اول بیشتر رو اولریش تمرکز داشت.

    • Ned
      Ned | ۵ شهریور ۱۳۹۹

      دقیقا

  • Farzane
    Farzane | ۲۱ مرداد ۱۳۹۹

    من سوال دارم..چرا اخر سریال از هانا پرسیدن که اسم بچه رو چی میخای بزاری گفت جوناس؟؟ اولریش و مارتا چیشدن پس‌؟ این ینی تو این دنیا جوناس هست و یه دنیای دیگه توش مارتا؟؟؟

    • M.Yamato
      M.Yamato | ۲۴ مرداد ۱۳۹۹

      سوال خوبیه
      مهم نیست اسم بچه شو چی بذاره چون اصلا مارتا و یوناس تو دنیای اصلی وجود ندارن. کارگردان میخواسته بگه خیلی اتفاقی اسمش انتخاب شده
      اولریش و مارتا هم کلا کسایی بودن که در دو دنیای فرعی وجود دارن و از نوادگان یوناس و مارتا هستن و با جلوگیری از تقسیم دو دنیا کلا شجره نامه ی یوناس و مارتا از بین میره
      امیدوارم خوب توضیح داده باشم !

      • Amir
        Amir | ۲۶ مرداد ۱۳۹۹

        سلام لطفا این سوالو جواب بدید هانا توی دنیای دوم از اگون حامله شد یا نه؟
        اگه شد چجوری ینی اگون پیر اونو حامله کرد و حاصلش سیلیا شد یا بچه ی هانا و اولریک هم سیلیا درومد؟؟

        • amir
          amir | ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

          بچه ی ایگون و هانا شد سیلیا ! سیلیا شد زن بارتوش و صاحب دو فرزند به نام نواه و اکنس شد ! اگنس تو فصل 2 با پسرش اومد تو شهر و اون پسر در واقعا پدر اولریک شد !
          در آخرین قسمت در دنیای اصلی چون ماشین زمان اختراع نشد و جلوی اختراع شدنش گرفته شد بنابر این دیگه هانا دیگه به عقب بر نگشت که از اگون حامله بشه و فرزندان اون ها هم به دنیا نخواهند اومد ! ینی سیلیا و فرزندان اون ینی نواه و اگنس و فرزند اگنس ینی پدر اولریک و در نهایت خود اولریک و فرزندانش ینی مارتا و میکل و اون یکی پسر مو لخته !

          • Erfan
            Erfan | ۳ مهر ۱۳۹۹

            اقا نگاه کن دوباره قسمت اخرو دقیقا وقتی توی دنیای اصلی جوناس و مارتا زیر بارونن جوناس بهش میگا من پشت کمد دیدمت و مارتا یادش میاد که جوناس رو داخل کمد دیده و اون لحظه که همو دیدن جوناس توی راه دنیای اصلی بوده خب وقتی مارتا یادشه اونو یعنی به یک راهی دیگه اینا به وجود میان و برگشت به دنیای اصلی برای اولین بار نبوده اگر اولین بار بوده مارتا نباید یادش بیاد چون وجود نداشته وقتی یادش میاد یعنی دو نیم شده و مارتا و جوناس خواهند بود دوباره

  • Stella
    Stella | ۱۵ مرداد ۱۳۹۹

    آخرش دیدیم که بابای رجینا، بابای هگل هست؟! یعنی کلودیا با یکی همسن باباش ازدواج کرد؟! چرا انقد مسخره آخه؟!

    • amir
      amir | ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

      همسر کلودیا خود هگل هیت ! چون در دنیای اصلی نواه به دنیا نیومد بنابر این دیگه نتونست اون بلا رو سر هگل بیاره و اولریک هم نتونست برگرده و هگل رو بزنه ! تو فصل 2 هم دیدیم هگل به کلودیا علاقه داشت و بهش کتاب کادو داد بنابر این به جای این که دیوانه بشه و به کلودیا ازدواج کرد

  • شسص
    شسص | ۸ مرداد ۱۳۹۹

    ببینید بچه ها ، بیاید روراست باشیم :
    قسمت اول تا سوم خوب بود واقعا عالی بود چون هنوز نمیدونستیم چیه ولی از جایی که شروع به جار زدن فلسفه هاش کرد همین طور خرابتر شد ، سازندگان از ذهن خالی و پر از پرسش جواب داده نشده مردم خودشون استفاده کردند تا محتوا ایجاد کنند و چون خودشون جوابو نمیدونستن مثل شعبده بازا با مفهومی به اسم زمان گیجشون کردند ...
    مثال بزنم : «علت و معلول وجود ندارند »، اگه به ریاضیات در حد دبیرستان هم اشنا باشید ( جبر گزاره ها ) و جمله ی بالا رو به زبان ریاضی ساده کنید ( کافیه پی انگاه کیو و کیو انگاه پی رو هم ارز درست قرار بدید ) به تناقض میرسید .(بله بله تو خود فیلم میگه تناقض و به راحتی رد میشه چون فیلمه، منطق منطقه با زمان یا سیاهچاله یا جادو تغییر نمیکنه )

    و خیلی چیزای دیگه ، و مخاطب چون تاحالا فکر نکرده تا اومده به مرگ و خدا و خودش فکر کنه محیط نذاشته و تا گفته خوب چرا زندگی کنیم بهش گفتن باید به زندگیت معنی بدی و افسرده نباشی و اسم مریض روش گذاشتن مثل کسی که وسط امتحان دنبال تقلبه و هرچیزیو قبول میکنه سریال رو دنبال میکنه .

    • Randeman
      Randeman | ۱۱ مرداد ۱۳۹۹

      دوست عزیز صحبت های شما تا قرن 19 میلادی ارزش داشت که هنوز مردم به فیزیک کلاسیک اعتقاد داشتن ، فیزیک کلاسیک تا یه جایی جواب میداد و قرن 19 ام بیشتر دانشمند ها تو درک مسائل به مشکل خوردن و ازاونجا به بعد فیزیک کوانتوم پا به میدان گذاشت ،فیزیکی که انشتین بنیانگذارش بود در نتیجه مبداش همون آلمان بود جایی که توش دارک هم ساخته شده

      • نیما
        نیما | ۳۱ مرداد ۱۳۹۹

        شما هنوز نمی دونی فیزیک کوانتوم از کی و کجا شروع شده بعد اینقدر با اعتماد به نفس میای ژست فیزیکدانی میگیری؟ انیشتن از کسایی بود که هیچوقت کوانتوم و هنجارشکنی هاشو نمی پذیرفت و میگفت خدا بدون علت چیزی رو خلق نمیکنه...
        محض اطلاعتون هایزنبرگ پدر فیزیک کوانتوم بوده که از دوستان انیشتن و در عین حال انیشتن در فیزیک از مخالفانش بود.

        • Amir Milani
          Amir Milani | ۵ مهر ۱۳۹۹

          انیشتن خداناباور بود. ? نامه دست‌نویسش در این زمینه هم پیدا شد و به حراج گذاشته شد. یه سرچ کنین متوجه میشین. حتی توی ویکی پدیا هم با مستندات و منبع نوشته.

        • قلی
          قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

          نظریات خود انیشتین هیچکدوم با فیزیک کلاسیک قابل اثبات نیستند و خمیدگی زمان و مکان هم نظریه انیشتینه، با دکتر شریعتی اشتباه نگرفتی؟

        • امین
          امین | ۲۲ آبان ۱۳۹۹

          من کاری ندارم به بحث ولی 80 درصد پیامت مشخصه از رسانه های جمهوری اسلامی نشات گرفته و اشتباه هستن. میدونستم کی اولین نفر گفت انشتین و استیون هاوکینگ خداباور بودن خوب میشد خخخخ

  • matin
    matin | ۸ مرداد ۱۳۹۹

    در واقع چن تا سوال دیگه هم دارم:
    چرا توی فصل اول هروقت نوا یه نفر رو با دستگاهِ سفر در زمانش آزمایش میکرد(و اونا میمُردن،)،پرنده‌ها(یا گوسفندها) هم با همون علائم(مثلا پارگی پرده ی گوش)میمُردن؟اونا که توی ماشین زمان نوا نبودن...
    قسمت دوم سوالم اینه که ارتباطِ این ماشینی که نوا سعی داشت بسازه با تلاش‌‌های جوناس(آدام)برای ساخت ماشین زمان چی بود؟نوا جزء افرادِ آدام بود،چرا باید به طور مستقل دست به ساخت ماشین بزنه؟
    سوال بعدم اینه که دلیلِ به هم ریختگیِ چهره‌ی جوناس(ادام)این عنوان میشه که این از عوارض سفر در زمانه؛ولی ما میدونیم که به اندازه‌ی جوناس(شایدم بیشتر از اون)حوا و کلودیا(یا حتی نوا)هم در زمان سفر کردن ولی ظاهرشون طوری نشده؛
    دلیلش چیه؟
    ممنونم از صبوریتون؛امیدوارم همه‌ی این سوالامو جواب بدین

    • مجید
      مجید | ۲۲ مرداد ۱۳۹۹

      سوختگی صورت یوناس به خاطر سفر کردن نیست. توی یه قسمت دیدیم که توی آزمایش‌هایی که انجام می‌داد دستش سوخت. میشه متوجه شد که سوختگی صورتش هم به خاطر آزمایشاتی بود که انجام داد.
      ماشینی که نوا ساخت و بچه ها رو جا‌به‌جا کرد بخشی از داستان‌های تکرارشونده‌ای بود که باید اتفاق میوفتاد تا گره حفظ بشه. باید می‌بود.

  • matin
    matin | ۸ مرداد ۱۳۹۹

    سوال دیگه اینکه حوا به چندتا از شخصیتای سریال قبل از آپوکالیپس میگه برین و بعضیارو نجات بدین؛به تیده‌منِ پیر میگه برو و بچه‌ی خودت و هانا رو نجات بده؛در صورتیکه تیده‌من اون هم در جوانی با هانای دنیای اول ‌که به گذشته سفر کرده در سال ۱۹۵۳ بچه‌دار میشه ولی هانایی که میره سراغش هانای دنیای دومه که از اولریک بچه‌دار شده(که اتفاقاً نشون میده که بچه‌ش همونجا سقط میشه)،این ینی چی؟ینی بچه‌ی اولریک و هانا هم بچه‌ی تیده‌من و هاناست؟
    سوال بعد اینکه دلیل اینکه شارلوت و الیزابت باید شارلوتِ نوزاد رو از نوا و الیزابتِ جوان بدزدن و بیارن پیشِ ساعت‌ساز چی هست؟صرفاً به خاطر رعایتِ سیرِ اتفاقات؟اما منطقش چیه؟
    سوال بعدی اینکه ساعت‌ساز در دو دنیای دیگه به کمک حوا و کلودیا دستگاه رو میسازه اما در دنیای اصلی چطوری همچین دستگاهی بدونِ هیچ‌کمکی میسازه؟
    خواهشاً این پنج-شش تا سوال منو جواب بدین؛ممنونم

    • مجید
      مجید | ۲۲ مرداد ۱۳۹۹

      ساعت‌ساز توی دنیای ساخته شده به کمک کلودیا و ... دستگاه رو می‌سازه. ولی توی دنیای خودش یه دانشمند و فیزیکدان خفن بوده و کلا دستی توی علم داشته. برای همین پسرش قبل تصادف میگه تو فقط توی کهکشان و سیاه‌چاله‌ای.
      با دانش و تخصصی که داشته دستگاه رو می‌سازه. ولی نمی‌تونه بسازه و به جاش گند می‌زنه و ۲ تا دنیا خلق می‌کنه که خودش هم متوجه نمیشه. دو تا دنیایی که دایره‌وار اتفاقات بی‌نهایت بار رخ میدن تا اینکه کلودیا جلوش رو می‌گیره.
      برای سوال اولت هم، حوا به تیده‌من میگه برو تا درخت زندگیت یا ژن خانوادگیت حفظ بشه. چرا؟ چون بچه تیده من و هانا میشن سیلیا. بچه سیلیا میشه اگنس و نوا. بچه اگنس و ناشناس(بچه یوناس و مارتا) میشن تورنتو یا همون بابای اولریک، بچه‌ی اولریک هم که میشه مارتا و ... و این دایره و لوپ و گره و داستان‌های تکرار شونده به همشون نیاز دارند. همه اجزایی از این سیستم تکرار شونده هستن، اگه یکیشون نباشه گره از بین میره، کار حوا هم مراقبت از گره بوده.

    • قلی
      قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

      جواب واضحه، همونطوری که نوا دنیای دوم میره و الیزبت رو به نوا جوون میرسونه تیدمن هم همین کارو میکنه، این چیزا در فلسفه فیلم خللی وارد نمیکنه چون زمان گذشتست تیدمن پیر هانا رو میتونه برده باشه گذشته که دقیقا همزمان با هانا اون دنیا باردار شه
      سوال دوم دقیقا سیر اتفاقات، شارلوت مادر دو بچست و مجموعا این همه نقش دارن در سیر وقایع

  • matin
    matin | ۸ مرداد ۱۳۹۹

    سوال بی‌جواب من اینه:
    توی دنیای اصلی،ساعت‌ساز میره سر قبرِ پسر و عروس و نوه‌ش و چیزی که میبینیم اینه که تاریخ مرگ این سه‌تا با هم متفاوته و اختلاف چندساله داره...درصورتی که طبق وقایعِ دنیای اصلی اینا توی یه شب میمیرن!این چه معنایی داره؟؟(هیچ‌کجا هیچ کس به این اشاره نکرده?)و توی دنیای جوناس هم ساعت‌ساز به شارلوت میگه نوه‌ش کشته نشده بعد از تصادف گم شده و پیدا نشده...این چجوری حل میشه و ارتباطش با مطلبی که در مورد دنیای اصلی گفتم چیه؟
    سوال بعدیم اینه که بازیگرِ شخصیت کلاوزن توی چندتا نقش دیگه هم بازی میکنه، مثلاً در نقش کالبدشکاف در ۱۹۵۳ و کارگردان(با فوکوس عمدی دوربین روی چهره‌ی کالبدشکاف اینو به ما میفهمونه و این مطلب بعد از پیداشدن سروکله‌ی کلاوزن توی دنیای یوناس و ماجرای دستگیری الکساندره)،معنای این یکی‌بودن چیه و چیو میخواسته برسونه؟

    • Ali
      Ali | ۱۰ مرداد ۱۳۹۹

      واقعیت اصلی که بعد از حذف دودنیای موازی به وجود میاد تنها یک دنیا با یک سیر خطیه اتفاقاته.که اخر فیلم میبینیم فقط یه اتفاق میفته.فرزند و عروس تانهوس تو تصادف نمیمیرند پس تاریخ مرگشون یکی نیست

    • Stella
      Stella | ۱۵ مرداد ۱۳۹۹

      تاریخ تولد روو قبر هست که متفاوته... مثلا نوه که 6 ماه داشته، تاریخ تولدش مال همون سال حادثه هست

  • Zahra
    Zahra | ۱ مرداد ۱۳۹۹

    دوتا سوال برای من بی جواب موندن
    اول اینکه چرا پدر جوناس خودشو کشت ؟
    و دوم اینکه چرا نواه مدل و اریک رو کشت؟

    • Maedeh
      Maedeh | ۲ مهر ۱۳۹۹

      پدرجوناس قصد خودکشی نداشت اما جوناس درزمان سفر کرد تا جلوی مرگ پدرشو بگیره اما کلودیا وارد شد و گفت باید پدرت بمیره تا چرخه ادامه پیدا کنه ...دراصل میکائیل قصد خودکشی نداشت ...ولی جوناس واس جلوگیری از خودکشی در زمان به عقب برگشت اما شد دلیل خودکشی پدرش

  • shgh
    shgh | ۲۹ تیر ۱۳۹۹

    ممنون بابت جمع بندی مفیدت، دو تا سوال دارم
    اول: آدام و ایوا تو دنیای خودشون مشغول بودن دیگه، من نفهمیدم چجوری از دنیای همدیگه با خبر شدن؟ در واقع اولین نفر که رفت به دنیای اون یکی کی بود؟ مارتا؟ یعنی ایوا چجوری فهمید یه دنیای دیگه هم هست که باید بره اونجا و تغییری که میخواد رو انجام بده؟

    دوم: درسته که کلودیا از جهان سوم یا اصلی با خبر شد ولی از کجا فهمید دقیقا منشاء آزمایش تانهوس بوده؟ آخه تانهوس تو این دوتا دنیا که کاری شبیهش تو این زمینه نکرد، کسی هم نرفته بود تو دنیای سوم یا اصلی که بدونه، کلودیا از کجا فهمیده بود؟

    • قلی
      قلی | ۶ مهر ۱۳۹۹

      کلودیا شاید از کتاب تانهوس فهمیده اون مخترع اصلیه، هیچ جا نشون نداد کتاب رو کی نوشته

    • قلی
      قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

      سوالایی میپرسی تو فیلم جواب دقیقی نداده و فقط حدس و گمان میشه زد
      چیزی مهمه طبق گفته خودش 33 سال تحقیق کرده در حالتی که جای کلاودیا دنیای دومم بوده و این دور از چشم ادام و حوا بوده

  • Ali
    Ali | ۲۶ تیر ۱۳۹۹

    اصلا دلیل این همه تعریف و نمرات بالا از فصل سوم رو نمیفهمم.
    سریال تو فصل سوم برای جمع کردن داستانی که نمی تونست جمع کنه به منطق کل سریال پشت کرد.
    اولا با سفر در زمان، بینهایت دنیای موازی ایجاد میشه که تو سریال برای اینکه جمعش کنن نهایت به دوسه تا دنیا محدودش کردن.
    دوم اینکه امکان نداره در حالت عادی در یک لحظه دوتا واقعیت ایجاد بشه فقط با سفر در زمان میشه اینکار رو کرد.
    سوم اینکه تنهاس در دنیای خودش به گذشته برمیگرده و پسرش رو نجات میده (یا نمیده؟) پس در دنیای خود تنهاوس هم یک چرخه بوجود میاد.
    چهارم کلودیا (و اصلا هرکسی در هر دنیایی) چطور میتونه دنیای اصلی رو پیدا کنه؟ بین بی نهایت دنیای موازی
    پنجم ما هیچوقت آپوکالیپس رو نمیبینیم و اصلا از ماهیت و علت اون آگاه نمیشیم شاید برای اینکه خود سازنده هم نمیدونن چیه!!
    ششم خیلی از اتفاقاتی که تو سریال میفته هیچ دلیل خاصی نداره... یوناس چرا مادرشو کشت؟ آدام چرا نوح رو کشت؟ در واقعیت چند درصد احتمال داره اون سکانس یوناس و مارتا بتونه پسر تنهاوس رو از رفتن منصرف کنه (وای چقدر آبکی بود) اون صحنه کمد و زیرزمین و اینارو نگم دگ
    نمره فصل3: 4/10

    • mohammmad_1310
      mohammmad_1310 | ۲۸ تیر ۱۳۹۹

      ببین درباره موضوع اول تا پنجمی ک میگی به این صورته ک فکت های علمی تو این سریال مختص خود دنیای سریاله و در واقعیت وجود نداره (مثل این ک میگی بینهایت دنیای موازی.تو دنیای واقعی بینهایته ولی تو دنیای سریال فقط سه تاس)درباره موضوع سوم اینکه بله دیگ دنیای تانهاس هم خراب میشه یجورایی یا شاید اون جا هم اخر زمان میشه ولی با اون کار جوناس و مارتا دیگ این اتفاق نمیفته. موضوع چهارم هم اینکه کلودیا با بررسی دو دنیای مارتا و جوناس میفهمه جواب یجا دیگس و تو این دو دنیا نیس اینکه چطور بین دنیا های دیگ گشته هم ک گفتم(دنیا های این سریال فقط سه تا هس) موضوع اپوکالیپوس یا اخر زمان هم ک تو سریال مشخصه.دلیل اینکه جوناس مادرشو میکشه اینه ک میخوتد همه چیز سرجاش قرار بگیره و از اینده خبر داره ک مادرشو میکشه بخاطر همین مادرشو میکشه ک همه چیز تکرار بشه ک در اینده بشه ادام .دلیل کشته شدن نوح توسط ادام هم بخاطر خیانت نوح ب ادام بود ک یوقت نکنه بخواد خود ادام رو یا نسخه های جوون ترشو بکشه .موضوع اخر هم این ک همونقدر احتمال داره اون ماشین تو دره بیفته همونقدر هم احتمال داره توسط جوناس و مارتا نجات پیدا کنه.

    • سجاد
      سجاد | ۸ مهر ۱۳۹۹

      عزیزم وقتی چیزی رو نفهمیدی تحقیق کن تا به نتیجه برسی، مگه اینکه مطمئن باشی ایکیوت از عامه مردم بالاتره و سوادت هم بیشتر از اون

    • قلی
      قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

      دلیلشو نفهمیدی عنی سریال ابکیه یا تحلیل تو؟
      1. نظریه بی نهایت بودن دنیای های موازی اولا علنا توی فیلم نشون داده نشد ولی به نظر من ضمنی بهش اشاره شد که بعد بهت توضیح میدم* ولی دلیل نمیشه بی نهایت دنیا کپی هم باشند
      *به نظر من سکانس کمد نشون داد که بار اول نبود به دنیای اصلی سفر کردند، دوما تشابهات مکالمه های سکانس اخر فیلم و فصل اول یجورایی به ما رسوند که دنیای اصلی خودش دارای یک لوپ جدیده که با این دو دنیا متفاوتند (مثلا جوناسی که پدرش وولره) و این شد بینهایت دنیا که دو تا دوتا جفتند
      2. آزمایش گربه شرودینگر رو بهت توضیح داد منطق فیلم این بود که در یک لحظه زمان متوقف میشه و چند واقعیت در آن واحد وجود دارند، قسمت هفت فصل سوم رو باز ببین اینی میگی امکان نداره رو با چه فرمولی اثبات میکنی؟
      3. در دنیای سوم یا اصلی تنهاوس خراب کاری میکنه و دنیای اصلی بلافاصله از بین میره و این میشه اپوکالیپس و پایان دنیاش و به هیچ جاهم سفر نمیکنه
      4. فرض دنیاهای موازی در فیلم علنی نیست و سه گانست که حتی از طرح پشت دفتر چرمی میتونی ببینی، شاید همونجوری گفتم دنیای سوم خودش جفتی داشته باشه که مشتق از دنیای پنجمی باشن و الا اخر تا بینهایت اما این حدس منه البته که باز هم کشفش برای افراد این دو دنیا غیر ممکن بنظر مبرسه چون نهایتا معلول دنیای اصلی خودشونن
      5. ماهیت اپوکالیپس رو ندیدی؟ دنیای مارتا یک برهوت جا موند و دنیای جوناس یک خرابه سریال رو دیدی انشالله؟
      6. هیچ اتفاقی بدون دلیل نیست تو سریال در این حد جزئیات و نماد داره این فیلم تا یک ماه میتونم بهت بگم، نمونش لباس سیلیا در سفر به گذشته همون لباس مارتاست، رنگ لباس مارتا در رویای جوناس و ... همه و همه مفهوم دارن، حتی پوسترای رو دیوار، اعداد رو ساعت و حتی شعر متن اهنگای پخش شده تو فیلم و رنگ دیوار و ... پس بی منطقی در فیلنامه که شالوده سریاله تقریبا غیر ممکنه و اما مثال هایی زدی تمام وقایع جزئی از مسیر چرخه بودند که باید اتفاق بیوفتند تا در هر لحظه دقیقا همون اتفاقی که میخواستند بیوفته این که دلیل اصلی تمام وقایع بود، حتی دیدیم که قرارداد ساخت نیروگاه هم کار پسر مارتا بود
      صحنه کمد هم نشون داد بار اولی نیست که به دنیای اصلی میرن و این دقیقا جواب سوال چند درصد محتمله بتونن متوقف کننده، بی نهایت بذر میرند تا موفق شند
      امیدوارم دفعه بعد با دقت بیشتری سریالها رو ببینی و عقل یک ملت رو زیر سوال نبری در حالی که مشکل از درک خودته

  • محمدی
    محمدی | ۲۳ تیر ۱۳۹۹

    به نظر من پایان بندی فصل سوم و اینکه دو تا دنیا یعنی دنیای ماتا و یوناس اصلا وجود نداشتند و فقط بر اساس یک اشتباه به وجود اومدند و در اصل تاثیری در کلیت ماجرا نداشتد این را به شوخی میگی خیلی جدید نگرید یه سریال بود و برید حالش ببرید یعنی روابط در نهایت انقدر مهم نبودند چون هم تلاش های آدام برای از بین بردن دنیا و ماتا برای نگه داشتن دنیا در اصل پوچ بودند

  • Fh9090
    Fh9090 | ۲۲ تیر ۱۳۹۹

    Spoil
    چیزی که بیشتر از پیچیدگی های سریال بعد از فصل سوم دوست داشتم این بود که این همه اتفاقات عجیب غریب و غیر عادی به دلیل عشق و علاقه بیش از حد پدر یا مادر به بچه اش و خودخواهیشون وجود اومد
    تنهاوس دنیای اصلی فقط برای اینکه پسرش زنده بمونه هم دنیلی خودش رو نابود کرد هم چرخه رو ایجاد کرد
    ایوا فقط به خاطر به دنیا اومدن بچه اش و زندگی کردنش چرخه رو حفظ میکرد
    نواه برای بدست اوردن دوباره دخترش کارهای آدام رو انجام میداد
    و کلودیا هم برای نجات دخترش دنبال راهی برای نجات دنیا ها بود

  • پیروز
    پیروز | ۲۱ تیر ۱۳۹۹

    مطلب بسیار خوبی بود.دستتان درد نکند. دو سئوال داشتم :
    1- هدف اصلی ایوا و گروهش ( که ظاهراً در برابر آدام و گروهش قرار داشتند) چه بود؟
    2- چرا خود کلودیای پیر (یا آدام که در قسمت آخر پی به منشاء برد)، برای جلوگیری از تصادف خانواده تانهاوس در
    دنیای مبدا، به آنجا نرفتند و در عوض یوناس(و مارتا) را راهی این ماموریت کردند؟

    • Fh9090
      Fh9090 | ۲۲ تیر ۱۳۹۹

      هدف ایوا مشخص بود ایجاد و حفاظت از گره دو دنیا به خاطر اینکه بچه اش بتونه به دنیا بیاد و زندگی کنه
      هدف آدام این بود که گره رو نابود کنه اون مارتای دنیای دوم که حامله بود و اومد و یوناس رو به دنیا دوم رو موقع اپوکالیپس برد
      با این هدف کشت که گره دو دنیا از بین بره و غافل از این بود که یک واقعیت دیگه وجود داره که اون بچه زنده میمونه و دوباره و دوباره چرخه ایجاد میشه

      درباره سوال دوم راستش حدس میزنم به این دلیل که در یک نقطه یعنی همون موقع آپوکالیپس چرخه متوقف بشه
      این طوری که به آدام گفت و اون رفت به یوناس در زمان آپوکالپیس جریانات رو گفت اولا یوناس به زیر زمین نرفت و دیگه اون سری اتفاقی که واسه یوناس بزرگسال میوفته رو تجربه نمیکنه و یوناس سراغ مارتا دنیای دوم که رفت اولا مانع از همراهی اون چه با بارتوش و چه با اگنس و فرانسیسکا شد.در نتیجه مارتا یوناس رو به دنیای دوم نمیبره و عملا چرخه ها متوقف میشن
      فک کنم به همین دلیل اونا وارد دنیایی شدند که پر از نورهای آبی بود

      • Fh9090
        Fh9090 | ۲۲ تیر ۱۳۹۹

        یه اشتباهی نوشتم تو خط ششم
        آدام درباره واقعیت دوم خبر داشت اشتباهش این بود که سرآغاز چرخه رو بچه مارتا و یوناس در واقعیت دیگه میدونست همین باعث شد حتی با وجود مرگ مارتا چرخه نابود نشه

  • Mahdi
    Mahdi | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

    چند تا سوال برای من حل نشده
    چرا جوناس مادرش رو کشت
    و چیشد که جوناس تبدیل به آدام شد

    • پرنیان عنبری
      پرنیان عنبری | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

      شاید کشته شدن هانا به دست یوناس مثل اتفاقات دیگه سریال دلیل جداگانه‌ای نداره، من برای پیدا کردن جواب این سوال حتی تو ردیت هم گشتم و خب چیز به خصوصی پیدا نشد. آدام می‌خواست همه چیز همونطور که قبلا پیش رفته پیش بره و داشت تلاش می‌کرد مهره‌ها رو سر جای خودشون بچینه. به هانا میگه جای سیلیا اینجا نیست همونطور که جای تو اینجا نیست و بعد هانا رو می‌کشه. یعنی صرفا چون می‌دونسته که هانا تو اتفاقات بعد از این جایی نداره می‌کشتش.
      در قسمت هفتم روند تبدیل شدن یوناس به آدام رو می‌بینیم. یوناس آزمایش‌های زیادی برای درست کردن دستگاه سفر در زمان انجام می‌ده و احتمالا جراحت‌های حاصل از این آزمایش‌ها باعث میشه که پوستش به اون شکل دربیاد و از ریخت بیفته.

  • اهورا
    اهورا | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

    ممنون از مطلب خوبتون . ای کاش درخت خانوادگی رو از چهره شخصیتها میزاشتین از روی اسم بازم فهمیندنش سخته :)

    • اهورا
      اهورا | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

      ببخشید عجله کردم ، تو لینک نتفلیکس به همین صورت هست

  • Mahdi
    Mahdi | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

    پس مگه جوناس نمی‌گفت که نمیخواد تبدیل به آدام بشه، پس چرا دوباره تبدیل شد و مارتا رو قبل از اخر الزمان کشت؟

    • پرنیان عنبری
      پرنیان عنبری | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

      تو دو فصل اول دیدیم که هر کس هر کاری در راستای تغییر گذشته و آینده می‌کرد در نهایت صرفا باعث می‌شد وقایع مثل قبل پیش بره و نمی‌تونست چیزیو تغییر بده. تبدیل شدن یوناس به آدام هم جزو همین موارد بود. در واقع آدام و یوناس یک خواسته داشتن (از بین بردن چرخه‌ زمان) و یوناس با از دست دادن سادگی و معصومیتش تبدیل به آدام شد.
      آدام یک راه حل برای شکستن چرخه پیدا کرد (نابود کردن مارتا و فرزندش) اما ابتدا باید می‌ذاشت وقایع همونطور که قبلا اتفاق افتادن، اتفاق بیفتن تا بتونه به نقطه‌ی مورد نظر برای شکستن برسه. برای همین قبل از آخر الزمان به مارتا شلیک می‌کنه، چون این اتفاق همیشه افتاده

    • Fh9090
      Fh9090 | ۲۲ تیر ۱۳۹۹

      نمیخواست
      اتفاقاتی که افتاد باعث شد که اون تبدیل به آدام بشه
      چندین سال تلاش برای رسیدن به ماشین زمان و غم ها و ناراحتی هایی که تو این سالها دید باعث شد که اون به این نتیجه برسه برای اتفاق نیافتادن دوباره و دوباره این چرخه باید از سرآغاز این چرخه نابود بشه و سرآغاز رو بچه ی مارتا و یوناس (واقعیت دیگه) میدونست به خاطر همین هر کاری کرد که تا چرخه نابود بشه

    • قلی
      قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

      این کار حوا بود که چرخه رو همونجوری که بود تکرار کنه
      در واقع اینجوری بگم ادام بازیچه حوا بود و اعمال خودش و حوا مجموعا سلسله اعمالی شکل میدادند که منجر به تبدیل جوناس به ادام میشد،و سیکل حوا با دیدن جسد خودش توسط مارتای جوان شروع میشد اما از دید ادام سیکلی وجود نداشت و هر تغییری یک نتیجه داشت پس تصمیم به نابودی دنیاها گرفت (نقشی که باید ایفا میکرد)

  • reza
    reza | ۱۹ تیر ۱۳۹۹

    خیلی توضیحاتت خوب و عالی بود
    همین دپ سه روز پیش دیدمش
    یه چنتا سوال بود که خیلی عالی جوابشو تو توضیحات گرفتم دمت گرم
    انصافا سریال سنگین و خوش ساختی بود
    برا من این سریال یه سروگردن از بقیه سریالا بالاتره
    یه جورایی بعد از دیدن فصل اول و دومش دیگه هیچ سریالی بهم مزه نمیده

    • علی
      علی | ۱۹ تیر ۱۳۹۹

      من امشب خانه تسخیر شدگی هیل را شروع کردم داستانش شبیه دارکه البته سبک جن زدگی حتما نگاش کن

      • Mahdi
        Mahdi | ۱۸ مرداد ۱۳۹۹

        هانتینگ او هیل هاوس هیچ ربطی به دارک نداره?هیییییچ ربطی نداره?

  • رامین
    رامین | ۱۹ تیر ۱۳۹۹

    شاهکار بود سریال

  • علی
    علی | ۱۹ تیر ۱۳۹۹

    راستش من اون اوایل که اومده بود دو قسمت دیدم خیلی پیچیده بود دیگه ولش کردم

    • پرنیان عنبری
      پرنیان عنبری | ۲۰ تیر ۱۳۹۹

      هر چی سریال جلوتر رفت پیچیدگیش هم بیشتر شد و البته حق دارید. بعضی‌ها به داستانای خیلی پیچیده علاقه ندارن و سلیقه‌ها هم متفاوته.

    • قلی
      قلی | ۸ مهر ۱۳۹۹

      این سریال تمام جواب هارو در خودش داشت و فقط کافی بود وقایع رو پشت هم بچینی در واقع قانون و منطق داشت و این نسبتا سادش میکرد
      میتونست کمی سورئال بشه و قواعد و منطق نداشته باشه که دیگه فاجعه میشد

مطالب پیشنهادی