نقد فیلم پسرکشی – روایت بیرمق یک قصه تکراری
جدیدترین ساخته محمدهادی کریمی یک درسنامه است، درسنامهای قوی و پر از جزییات از سینمایی که نباید به سمت آن رفت! در ادامه با ویجیاتو در نقد فیلم پسرکشی همراه باشید. طی سالهای اخیر سیاه ...
جدیدترین ساخته محمدهادی کریمی یک درسنامه است، درسنامهای قوی و پر از جزییات از سینمایی که نباید به سمت آن رفت! در ادامه با ویجیاتو در نقد فیلم پسرکشی همراه باشید.
طی سالهای اخیر سیاه بودن –و نه سیاهنمایی- به تم غالب اکثر آثار به اصطلاح اجتماعی و دغدمند سینمای ایران تبدیل شدهاست. کافیست نگاهی به ویترین جشنواره فجر سال گذشته بیندازید تا ببینید این ملودرامها چه درصدی از سینمای کشورمان را به خود اختصاص دادهاند. اگر بخواهیم تعریف کوتاه و روشنی از ملودرام داشته باشیم، میتوان گفت در این گونه نمایشی سیر حوادث بر شخصیتپردازی ارجحیت دارد. در این دست آثار جایی برای تصمیمگیری –و تاثیرگذاری- شخصیتهای اصلی نیست و زندگی آنقدر به آنها سخت میگیرد که همانند شخصیت ژاله صامتی در پسرکشی، حرفهایشان میتواند بر محل زندگی هوو تاثیر داشته باشد، نه ازدواج مجدد همسر!
عامهپسند بودن رکن اصلی موفقیت سینمای ملودرام در گذر زمان بودهاست. هرچند فیلمسازانی همچون داگلاس سیرک و پدرو آلمودوار با انتخاب قصههایی جالبتوجه، فرم بصری مناسب و پرداخت به اندازه به شخصیتهای زنشان توانستهاند به فیلمهای ملودرام تراز اولی دست پیدا کنند، اما بسیاری از آثار این چنینی و خصوصا فیلمهای ایرانی موخری که آنها را میتوان در این سبک طبقهبندی کرد، بهجای تمرکز روی فراز و فرودهای عاطفی شخصیتهایشان و چینش مطلوب اتفاقات داستانی، سعی میکنند آنقدر فیگوراتیو باشند که همه چیز –از محتوا تا اجرا- فدای بیان پیامی دست و پا شکسته میشود. تمام این مشکلات در فیلم پسرکشی رخ مینمایانند تا اثر تازه کریمی از اصلیترین رکن این بخش از سینما -یعنی عامهپسند بودن- بیبهره است. در فیلم زنانهای همانند پسرکشی فرم روایی و بصری نقش بهسزایی در تاثیرگذاری مفهوم دارد. برای نمونه رجوع کنید به فیلمهایی همچون بازگشت یا زندگی پنهان که به واسطه بیان زیبایی که دارند، قادر هستند مخاطب را با خود همراه کرده و او را متاثر سازند، اتفاقی که برای پسرکشی رخ نمیدهد. مشکل اصلی پسرکشی این است که نه جهان و اتمسفری میسازد –که به لطف آن سرکوب و ظلم را حس کنیم- و نه سیر وقایع جذاب و شوکه کنندهای دارد که ما را تحت تاثیر قرار دهد.
فیلم خانه پدری یکی از بحث برانگیزترین آثار سینمای ایران طی دهه اخیر بودهاست. اثری که با موتیفها و دیالوگهاش سعی میکرد در بیان حرفهایش دچار لکنت نشود، اما مفهومزدگی و عدم ارائه شخصیتهایی باورپذیر سبب شدند تمام موضوعات مورد بحث فیلمساز در حد دیالوگ و شعار باقی بمانند. پسرکشی سعی دارد پا جای پای خانه پدری بگذارد و با تمهایی مشابه همان دغدغهها را بیان کند. آیا بیان سطحی و ساده مصائب زنان ایرانی اتفاق تازهای در سینما است؟ قطعا خیر. اگر شما به دنبال هرگونه نوآوری و ظرافت داستانی یا فرمی در پسرکشی باشید کاملا ناامید خواهید شد؛ زیرا این اثر نه تنها هیچ بدعت و نگاه تازهای به مشکلات اجتماعی ندارد –تا کمی در مخاطب کارگر بیفتد-، بلکه دقیقا نمیداند قصه تکراری انتقام هووها از دیگر و پایمال شدن حقوق زنان بیدفاع را چگونه روایت کند!
در پسرکشی بهطرز عجیبی زنهای داستان هم ظالماند و هم مظلوم! رسیدن به چنین دوگانگی در یک فیلم زنانه عجیب است؛ زیرا پسرکشی باید با ترسیم سیهروزیهای زنان به دنبال رقم زدن یک کاتارسیس در وجود بیننده باشد، نه اینکه به جای ترسیم دلایل این سیهروزیها، با برهم زدن تعادل انسانی، صرفا عاملان جنایت –در نظر فیلمساز زنان- را نشان دهد. مرد قصه تصمیم میگیرد دوباره ازدواج کند چون همسر اولش به اصطلاح دخترزاست. ازدواج دوم صورت میگیرد و ما در انتهای این بخش به قتل ناموفق نوزاد همسر جدید میرسیم. در این بین فیلم هیچ تلاشی برای معرفی شخصیتهایش نمیکند و دغدغههای ذهنی آنها را به تصویر نمیکشد. تنها چند سکانس بیهوده از صحبتهای ژاله صامتی با مادرش را داریم که هیچ کمکی به پیش برد داستان و شخصیتپردازی نمیکنند. از آن سو مردهایی را شاهد هستیم که از کلیشههای رایج این دست فیلمها هم سطحیتر هستند، اما نمیتوان آنها را آدم بدهای قصه بهشمار آورد؛ زیرا این زنهای فیلم هستند که برای قتل یکدیگر تلاش میکنند، نوزاد دیگری را میکشند و با جادو و خرافات به جبر مردسالارانه پیرامونشان –جوی که در فیلم ساخته نمیشود- دامن میزنند!
لااقل اگر در خانه پدری رگههایی از مطالبهگری اجتماعی-انسانی در فیلم بود و فیلمساز حقوق پایمال شده زنان را مهم تلقی میکرد، پسرکشی با پایانبندیاش این مفهوم را القا میکند که لازم نیست خیلی در اتفاقات تلخ ریز شویم و بهتر است در مواجه با چنین موضوعاتی بگوییم بیخیال و خوش باشیم! چگونه ممکن است فیلمی زنانه با چنین مفهوم پایانی در بستر یک فرم بصری خشک و محتوای تکراری، به بهبود کیفیت زندگی زنان جامعهاش کمک کند؟
در مجموع میتوان گفت پسرکشی یک ناکامی تمام عیار برای کارگردان و نویسندهاش است. فیلمی که کمی شبیه به ملودرام است، اما با آثار قابلقبول این سبک فاصله زیادی دارد و از طرفی سعی دارد کمی هم دغدغهمند و اجتماعی باشد، اما به خاطر شخصیتهای سطحی و محتوای تکراریاش موفق نمیشود با شعارهای ناقصش هیچ مخاطبی را تحت تاثیر قرار دهد.
نظر شما در مورد نقد فیلم پسرکشی چیست؟ نظرات خود پیرامون این مطلب را با ما و سایر کاربران ویجیاتو در میان بگذارید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلمو نگاه میکنی باید خودت بفهمی چی شد دیگه تو فیلم مشخص نمیشه
تا جایی که من متوجه شدم اون زن کرد دایه یا ل له ژاله صامتی بود ، خب سوزن کردن تو سر نوزاد چی شد؟ هیچی اش نشد؟ مرده که به خاطر پسر رفت زن گرفت همون اول که فهمید دختره نه دیگه بچه دار شد نه زن دوم و طلاق داد( مسلما چند سال طول کشیده که زن اول ازدواج مجدد کرده که ۲ مرد با هم کلاویه شدن) و هزار موضوعی که خیلی کودکانه اشتباه شده بود اگر روش کار میشد میتونست فیلم نامه خوبی بشه، چرا دختر کلاه گیس میذاشت در صورتی که تو چندتا سکانش نشون داد که مو داره???
فقط یک ربع اول فیلم جالب بود. مابقی حوصله سر بر و بی سروته! اخر نفهمیدیم اون دختر چرا به هووی مادرش حمله میکرد. هدفش چی بود. توی گذشته ش چه اتفاقی افتاده بود که این زنو مقصر میدونست! و مهمتر اینکه چرا دوتا پدر ها باهم دعواکردند!وجالبتر اینکه دعواشون چجوری بوده که توی بغل و آغوش هم مردند که استخوانهای اونها درآغوش هم بوده گویی زن و مرد هستند!!!!
و اینم بگم چرا کارگردانها استخوانهای چندساله رو سفید درست میکنند، لااقل یکبار به بهشت زهرا بروند و موقعی که قبربالای سی چهل سال میکنند که مرده یدیگه ای خاک کنند؛ ببینید که استخوان و جمجمه های باقی مونده سفید نیست و رنگی شبیه به قهوه ای داره! حداقل اینو که میتونستند طبیعی تر درست کنن!
در کل خیلی بی سروته بود????