نقد فیلم The Long Walk
پیاده روی در مسیر مرگ!
امسال، بعد از کلی فاصله، یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی از رمانهای نویسنده بزرگ، استیون کینگ منتشر شد. فیلم The Long Walk روایتی تلخ، مستقیم و هیجان انگیز از استیون کینگ است که توسط فرانسیس لارنس تبدیل به یک فیلم سینمایی شده است. فیلمی که توانست لایههای عمیق داستان اصلی را بیرون بکشد و با ساختاربندی مناسب، آنها را در یک قالبی درست روایت کند.
شاید The Long Walk اولین کتابی نباشد که استاد ژانر وحشت منتشر کرده است، اما در واقع اولین رمانی بود که استیون کینگ نوشت. این رمان که در اوج جنگ ویتنام نگاشته شده، یک متن کلیدی جذاب و بنیادین برای درک نگاهی است که کینگ از طریق آن به جهان داشت. ما در این مقاله، تلاش میکنیم فیلم را بدون مقایسه با معیارهای رمان بررسی کنیم تا ببینیم اثر در چه جایگاهی قرار دارد. با نقد فیلم The Long Walk همراه ویجیاتو بمانید.
روایت، خلاقانهتر از همیشه

اولین چیزی که نظر من را به این فیلم جلب کرد؛ داستان خلاقانه آن بود. در دوران اکران این فیلم، خبرهایی منتشر شده بود که یک اکران ویژه برای این فیلم تدارک دیدند که در آن، تماشاگران باید روی یک تردمیل راه بروند؛ اگر یکی از تماشاگران از روی خستگی یا هر چیز دیگر از حرکت بی ایستند، از سالن سینما حذف میشود. این درست چیزی شبیه به داستان فیلم بود.
بخوانید: ۲۰ کتاب استیون کینگ برای غرق شدن در ذهن پادشاه وحشت
در یک تاریخی از ایالات متحده، فقر بسیار همه گیر شده و یک حکومت به شدت مستبد و دیکتاتور بر مردم حکمرانی میکند. این حکومت هر سال برای نشان دادن قدرت مطلق خود، یک رویداد به نام راهپیمایی بزرگ برگزار میکند که در آن، جوانانی از سراسر کشور انتخاب میشوند تا در این راهپیمایی شرکت کنند. این دواطلبان، از یک نقطه مشخصی شروع به راه رفتن میکنند و باید تا زمانی که دیگر شرکت کنندگان در مسابقه هستند دوام بیاورند تا تنها یک نفر بماند. هر کس که از خستگی صبر کند، اخطار میگیرد. در صورتی که به پیادهروی برنگردد، اخطار دوم را میگیرد و در نهایت با اخطار سوم، توسط سربازان ناظر کشته میشود.
اما هرچه مسیر طولانیتر میشود و عوامل محیطی و محدودیتهای بدن انسان تبدیل به یک بحران بزرگ میشود، شرکت کنندگان ترجیح میدهند تا با اخطار سوم یک گلوله در مغز آنها خالی شود. چراکه این همه فشار را نمیتوانند تحمل کنند. راهپیمایی بزرگ، درست چند لحظه پس از شروع فیلم آغاز میشود، اما تا کشته شدن اولین شرکت کننده، مدت زیادی طول میکشد. با این اتفاق، یک واکنش غافلگیر کننده از شخصیتها میگیریم. بعد از آن هر رویداد، به نوعی بر علیه شخصیتها تمام میشود.

دهها مرگی که در طول مسیر فیلم The Long Walk رخ میدهد، تقریبا با وضوح کامل به تصویر کشیده میشوند. زمانی که مسیر به ندرت وارد فاز نهایی خود میشود و شرکت کنندگان کمتری زنده ماندند، کسانی که هستند، دیگر برایشان آن پول زیاد و آرزوی برآورده نشده اهمیت ندارد؛ بلکه میخواهند کنار خانواده خود باشند. این وضعیت پر فشار را لارنس از روشهای مختلف به بیننده منتقل میکند. او بارها ریخته شدن خون شرکت کنندگان در وسط جاده را به تصویر میکشد و حتی در این میان، چهره وحشت زده و پر فشار بازماندگان را نیز مدام نشان میدهد. پاهای پیچ خورده و خونی، نفسهای سنگین، لبهای کبود و قدمهای یکی درمیان. لارنس به خوبی توانست تا آن وزن سنگینی که هر شرکت کننده با بدن ضعیف و شکست خورده خود تحمل میکند را بینندگان هم حس کنند.
پیش فرض کلی فیلم، خلاق و تازه به نظر میرسد. هر چند ممکن است زیاد داستانهایی با محوریت یک مسابقه مرگبار دیده باشید، اما این به معنای واقعی متفاوت است. در این داستان شخصیتها برای موفقیت یکدیگر را هیچ وقت زمین نمیزنند. آنها تا آخرین لحظه تلاش میکنند به یکدیگر کمک کنند.
فیلم با قرار دادن موضوع پیاده روی در اصل داستان، تلاش میکند تا مخاطب را در یک سفر خودشناسی غرق کند. مطمئنا بعد از دیدن این فیلم بیش از پیش به پیاده روی علاقهمند میشوید؛ به خصوص پیاده قدم زدن با دوستان. فیلم از طریق همین پیاده روی تلاش میکند مهمترین درونمایهها را منتقل کند و برای اینکار از یک عنصر حرکتی برای راه افتادن چرخ داستان استفاده کرد.
شخصیتها باهم قدم میزنند

علاوه بر خلاقانه بودند روایت، فیلم شخصیت پردازی بسیار جدید و خلاقانهای نیز دارد. عنصر شخصیت پردازی همیشه یکی از بزرگترین معضلات فیلمهای سینمایی بوده است. نویسندگان همواره در تلاش هستند تا راههای قابل لمستری را برای نشان دادن ویژگیهای شخصیت داستان خود پیدا کنند؛ نه اینکه صرفا آنها را از طریق دیالوگ با مخاطب آشنا کنند.
در فیلم The long Walk شخصیتها از طریق قدم زدن شناخته میشوند. هر یک از شخصیتهای داستان به نوعی در حرکت خودش را نشان میدهد. قطعا تا حالا برای شما پیش آمده که بخواهید با آدمهای جدید هم قدم شوید. اگر به روند کلی پیاده روی دقت کنید، میبینید که در این موقعیت آدمها به روشهای مختلف خودشان را نشان میدهند. یکی از آنها میان راه بارها میایستد تا خرید کند، یکی دیگر هر نیم ساعت یکبار سیگار روشن میکند، یکی مدام تلاش میکند با با بقیه حرف بزند و گرم بگیرد و دیگری در سکوت محض راهش را طی میکند. اینگونه میتوان به راحتی لایههای دیگری از آدمها را شناخت.
این فیلم نیز از چنین روشی برای ارائه شخصیتهای خود استفاده میکند. در اوایل فیلم ما بیشتر با دو شخصیت ریموند گرتی و پیت آشنا میشویم. این دو از همان ساعات اولیه با یکدیگر صمیمی میشوند. فیلم در طول شکل گیری دوستی این دو نفر با قرار دادن آنها در موقعیتهای خاص، سعی میکند تصویری واقعی از شخصیتهای خود به نمایش بگذارد. به عنوان مثال، در بخشی از فیلم، یکی از شرکت کنندگان با اذیت کردن شرکت کننده دیگری، به نوعی باعث مرگ او شد. موضع این دو شخصیت نسبت به این اتفاق آن هم درحال قدم زدن، شخصیت آنها را فاش میکند.
بخوانید: تمام فیلم های آینده که از آثار استفن کینگ اقتباس شده
اما این شخصیت پردازی عمیق و اصولی، صرفا در مورد دو الی سه شخصیت اصلی صدق میکند. باقی شخصیتها با اینکه در تمام طول فیلم حضور دارند، اما صرفا نقش سیاهی لشکر را بازی میکنند. اگر مثل من طرفدار پر و پا قرص استیون کینگ باشید، میدانید که رمان اصلی، همه شخصیتها را به خوبی روایت میکند و آنها را با قرار دادن در موقعیتهای مختلف آزمایش میکند. اما فیلم به دلیل محدود بودن زمان، نمیتواند تمرکزش را از دو شخصیت اصلی خارج کند. البته زمانهایی در فیلم است که به بی راهه میرود و میتوانست بهتر استفاده شود.

چنین دلیلی، صرفا برای اینکه سایر راهپیمایان هیچ عمق شخصیتی نداشته باشند نیست. به نظر میرسد لارنس درگیر این مسئله شده که چگونه میتوان به شخصیتهایی که عمرشان بسیار کوتاه است بال و پر داد. حتی شخصیتهای پر رنگتر مثل اولسون و بیکر، در اصل برای تقویت دیدگاههای شخصیتهای اصلی حضور دارند. شخصیت بارکوویچ یک ضد قهرمان مناسب در چنین روایتی است. او شخصیتی است که به شکلی ناخودآگاه باعث تحریک دیگران میشود. او در جایگاه یک بمب ساعتی قرار میگیرد و هر لحظه یک خطر جدی برای دیدگاههای مثبت ری و پیت است. اما این خطر هیچ وقت آنگونه که باید به نمایش گذاشته نمیشود.
ری و پیت، بهترین ترکیب شخصیتی را تشکیل دادند. دلایل ری برای پیوستن به مسیر راهپیمایی و چرایی اهمیت بردن برای او، بسیار پیچیدهتر از دلایل دیگر رقبا است و همین موضوع به شخصیت او بعد عمیقی میبخشد. چنین چیپیدگی باعث میشود تا او در شکلدهی روابط با سایر شرکتکنندگان به خصوص پیت، آسیبپذیر و بازتر باشد. ری و پیت بخش بزرگی از این راه پیمایی را صرف تامل درمورد پرسشهای بزرگ وجودی میکنند؛ پرسشهایی که خود رقابت و انگیزه بقا ایجاد کرده است. کوپر هافمن و دیوید جانسون، سادگی و طبیعتگرایی آسانی را به بازیگری خود اضافه میکنند. چنین اجرای قوی، شخصیتهایی را ساخته که در میان این تاریکی، به یک موهبت نجاتبخش تبدیل میشود.
حمایت و مهربانی که آنها به یکدیگر نشان میدهند، به زودی مسری میشود و به لحظاتی از پیروزی میانجامد. پیروزیهایی به کوچکی به اشتراک گذاشتن غذا یا اجازه دادن به یکی برای تکیه کردن به دیگری آن هم در لحظات پر فشار و سخت است.
این وضعیت همچنین باعث میشود آنها در لحظاتی خاص بایکدیگر اختلاف پیدا کنند که این کمی خطرناک است؛ زیرا این رفاقت کورسو امیدی است که آنها یک راه پیدا کنند که هر دو زنده از این ماجرا بیرون بیایند. حتی اگر قوانین چنین اجازهای ندهد.
ساختار مهندسی شده

یکی از مهمترین معیارها برای کیفیت یک فیلم، ساختار آن است. ساختار مثل یک پی ریزی ساختمانی، باید دقیق و منظم باشد تا عناصر دیگر مثل داستان، شخصیتها و درونمایه روی آن قرار بگیرند. فیلم The Long Walk از یک ساختار کلاسیک بهره میگیرد. چراکه منبع اقتباس سال 1979 منتشر شد و در آن دوره بیشتر از همه همان ساختار کلاسیک سه پردهای رایج بود.
فیلم با یک مقدمه شروع میشود که شامل یک یادداشت از موقعیت زمانی و مکانی فیلم است. سپس در همان مقدمه، شخصیت اصلی را میبینیم که با وجود دلهره نسبت به این رویداد پیادهروی همچنان نسبت به آن امیدوار است و در این مسیر قرار میگیرد. در سکانس بعدی ما شاهد تمام اعضای این مسابقه هستیم که درحال آماده شدن هستند. دقایقی بعد با شخصیت سرگرد آشنا میشویم. شخصیتی که نیروی منفی و دیکتاتور فیلم را حمل میکند. حال باری دیگری، مقدمه فیلم را مرور کنید. در همین مقدمه، ما با موقعیت فیلم آشنا شدیم، شخصیت اصلی و دو گانگی آن را تا حدودی درک کردیم، حال و هوای فیلم منتقل شد و در نهایت از شخصیت منفی نیز یک معرفی کوتاه داشتیم.
فیلم این حال و هوا را تا مدتی حفظ میکند، اما به محض کشته شدن اولین شرکت کننده، همه چیز عوض میشود و ساختار ما را به سمت و سوی جدیدی هدایت میکند. از آن پس به بعد بحران، رنگ و بوی واقعی به خود میگیرد و شخصیتها جدیتر میشوند. مسیر پیش روی ری سخت و سختتر میشود. او مجبور است هنگام شب از یک سربالایی شدید عبور کند تا بتواند زنده بماند. تمرکز بیشتر این بخش از ساختار، بر شکل گیری شخصیت ری است.
در اواسط فیلم، ساختار شکلی دیگر به خود میگیرد و هدف اصلی روایت از بقا به ارتباط ری و پیت تغییر میکند. حال در این ساختار با کشته شدن هر شرکت کننده، این مسئله از اهمیت میافتد و تمرکز فیلم روی تقویت رابطه دو شخصیت اصلی ری و پیت میرود تا در مسیر درونمایه بایکدیگر همسو شوند. در این بخش، یک رابطه دوستانه نتیجهگیری نشده بین این دو نفر شکل میگیرد.

در پرده نیمه نهایی، این دو نفر با یکدیگر به بهترین شکل دوست شدند و اهداف مشترکی برای خود طراحی کردند. آنها از بزرگترین چالشهای خود در زندگی صحبت میکنند و تلاش میکنند روی یکدیگر تاثیر بگذارند. در سکانسی از فیلم، ری در مورد گذشته خود و نحوه کشته شدن پدرش صحبت میکند. ری با جهت خاصی این خاطره را تعریف میکند. در مقابل پیت، تلاش میکند با رساندن دیدگاه خود این جهت را از ری بگیرد تا بتواند با ذهن باز تری تصمیم بگیرد.
ری به این فکر میکند که در صورت پیروزی میتواند دنیا را با آرزوی مهم خود تغییر دهد؛ در مقابل پیت تاکید زیادی بر زیبایی و قدرت زیستن در لحظه دارد و همیشه نکات مثبت یک ماجرا را میبیند.
در نهایت رابطه این دو در یک پرده پایانی عمیق و بسیار همدلی برانگیز به اوج میرسد و نتیجهگیری میشود. فیلم یک عنصر را در ابتدا کاشت و در نهایت به بهترین شکل آن را برداشت کرد. این مهمترین ماموریت یک فیلم سینمایی است. اینکه بتواند ساختاری برای روایت خود انتخاب کند که علت و معلولی باشد و کاشت و برداشت خوبی در آن صورت بگیرد.
ریتم مدام در نوسان است

فیلم The Long Walk با مدت زمان 108 دقیقهای خود، نسبتا کوتاه است؛ اما هر ثانیه آن حس میشود. ماهیت تکرار شونده مرگها با وجود اینکه بار احساسی زیادی دارند؛ اما با این حال، در نیمه دوم فیلم، ریتم شروع به کند شدن میکند. اما این ضعف در سرعت را فیلم با استفاده از عناصر زیبایی شناسی پر میکند. لوکیشنهای واقعی به شدت جذاب فیلم به شما حس یک سفر جادهای را میدهد که در آن تمام افکار شما پاک میشود. لارنس به خوبی توانست تا تنوع بصری جذابی به بیننده ارائه دهد.
لحظاتی در فیلم وجود دارد که فلش بکهایی از زندگی ری را داریم. این فلش بکها قصد دارند تا انگیزه او را برای پیوستن به چنین راهپیمایی نشان دهند. اما به طور کلی اینجور سکانسها که البته بسیار کم هستند، آن حس تدوام پیاده روی را کم میکند و آن خستگی ملال آوری که بیننده حس کرده، نابود شود.
تمام این عناصر باعث میشود تا ریتم فیلم نتواند یک مسیر ثابت و رو به بالا را طی کند. با اینکه این موضوع یک ضعف جدی در یک اثر سینمایی است، اما در نهایت اگر به آن فرصت دهید، چنین ضعفی شما را اذیت نمیکند و تجربه شما را از تماشای یک فیلم جادهای مبتنی بر سفر درونی شخصیت خراب نمیکند.
در نهایت...
فیلم The Long Walk آینهای وحشتناک و بی رحم را مقابل مخاطب نگه میدارد و با زبانی تیز و صادقانه، روایتگر جوانانی است که فقر، جنگ و ناامیدی بر آنها چیره شده و دنبال راهی برای فرار و نجات ابدی هستند. فیلم در روایت کردن این موضوع ذرهای ملاحظه نمیکند. کوپر هافمن و دیوید جانسون به شکلی منحصر به فرد اجرا میکنند و صحنه را با یکدیگر شریک میشوند. این دو رابطهای میسازند که به تنهایی روشنایی بخش تیره ترین رویدادهای فیلم است. این فیلم یکی از بهترین اقتباسها از رمانهای استیون کینگ در چند سال اخیر است. روایتی که میتواند قلب شما را تسخیر کند و دیدگاهش را به شما به سادگی منتقل کند. پیشنهاد میکنم بعد از تماشای این فیلم چند دقیقهای پیاده روی کنید.
فیلم The Long Walk اثری سرگرم کننده و تاثیرگذار است که به سادگی تا چند روز در خاطر شما باقی میماند. اگر ریتم کند آن در اواسط فیلم شما را اذیت نکند، تجربهای لذت بخش و دوست داشتنی از تماشای این فیلم خواهید داشت.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.