بازی Creaks شما را به یک کابوس زیبا میبرد
خوابها پدیدههای غریبی هستند. مهم نیست همین دیشب در بیست و چند سالگی خوابی را دیدهاید یا بیست سال پیش در چند سالگی، خاطرهاش همچنان تازه است. مثل خنکایی که آب پاشیده شده روی خاک ...
خوابها پدیدههای غریبی هستند. مهم نیست همین دیشب در بیست و چند سالگی خوابی را دیدهاید یا بیست سال پیش در چند سالگی، خاطرهاش همچنان تازه است. مثل خنکایی که آب پاشیده شده روی خاک کوچه وسط تابستان تولید میکند. یا مثل حرکت موج در آخرین نفسهای یورش به ساحل که کف پا را قلقلک میدهد و برمیگردد به دریا. یا حتی مثل وقتی که نیمه شب سایهای غیرعادی از میان نور کم سوی پنجره رد میشود و تلاش میکنیم با کشیدن پتو روی سر، خودمان را قانع کنیم که خطای دید بوده است. میدانید، آخر همهی خوابها رویا نیستند. گاهی کابوس میشوند. کابوسهایی که مثل رویاها میتوانند تا آخر عمر، طراوتشان را در خاطر ما حفظ کنند و هر بار که یادمان میآیند ما را در فضای تاریک و نمورشان غوطهور کنند.
هفتهی پیش وقتی Creaks را دانلود کردم. تصورم این بود که بازی جدید سازندگان ماکیناریوم (Machinarium) شبیه تولیدات اخیرشان است. یک پازل با درونمایهی کمدی و گیمپلی ابزورد که هر مرحله مکانیسمهای مخصوص به خودش را برای حل کردن معما دارد. اما وقتی بازی را شروع کردم اتفاقات طور دیگری پیش رفتند. کریکس، مثل یک گرداب من را داخل دنیای عجیب و مالیخولیاییاش کشید. دنیایی که مختصات یک کابوس را داشت، اما حس یک رویا را میداد.
تصور کنید در اتاقتان نشستهاید تا قبل از رفتن به رختخواب چند صفحهای مطالعه کنید. ناگهان زمین میلرزد و دقیقا روی دیوار اتاقتان یک درب کوچک نمایان میشود. دربی که رو به یک تونل باز میشود. تونلی که به یک نردبان ختم میشود، و نردبانی که آنقدر پایین میرود تا دوباره آسمان در زیر زمین پیدا شود. دنیایی که هر قدمی که در آن برمیدارید، بیشتر درگیرتان میکند. فضاسازی و اتمسفر بازی به شدت گیرا طراحی شده است. یک دنیای مرطوب، شلوغ، عجیب و به طرز خندهآوری شلخته و نامتعادل. گویی که هر لحظه ممکن است کل بنا مثل جنگا فرو بریزد و آوار شود روی سر اهالیاش.
بازی یک پازل پلتفرمر مرحلهایست. در هر مرحله شما در یک اتاق قرار میگیرید که برای عبور از آن باید سگهای رباتی بیاعصاب را به لطایف الحیلی هدایت کنید تا از جلوی نردبان ها کنار بروند تا بتوانید از اتاق خارج شوید. نردبانها و لامپها ابزارهای اصلی شما در این بازی برای حل معماها هستند. علیرغم مکانیسمهای کم تعدادی که برای بازی در نظر گرفته شده، طراحی مراحل چالش برانگیز و خلاقانه است. شما هیچوقت با یک روند مشابه برای رد کردن چند مرحله رو به رو نمیشوید. گاهی باید بیشتر فکر کنید، گاهی سریعتر عمل کنید و گاهی هم دقت بیشتری به محیط بکنید. زمان مورد نیاز برای رد کردن یک مرحله کمی طولانی تر از حد رایج این ژانر است؛ شاید به همین دلیل است که تعداد مراحل کمتر از معمول در نظر گرفته شده. ۵۳ مرحله که برای تمام کردنشان ۷-۸ ساعت زمان نیاز است.
بیشتر بخوانید:
- آشنایی با دوربینهای مختلف در بازیها
- بازی Undertale از معصومیت هیولاها برایتان میگوید
- معرفی بازی Darkest Dungeon – در میان سیاهچالها
اما برگردیم به فضای بینظیر بازی. آمانیتا دیزاین (Amanita Design) بعنوان یک استودیوی بازیساز در جمهوری چک، همیشه تاریخ غنی هنرهای تجسمی کشورش را در بازیهایش انعکاس میدهد. شاید اغلب افراد، هنر اروپا را با کشورهایی مثل فرانسه و ایتالیا بشناسند، اما چک در زمینهی هنرهای تجسمی اگر غنیتر از آن دو نباشد، فقیرتر هم نیست. نکتهی شاخص دربارهی این کشور اما این است که در عصر مدرن، هنرمندان تجسمی چک بسیار بیشتر از دیگر فرهنگهای اروپایی به ریشههای تاریخی خود بازگشتهاند و بعضا تلفیقهای باشکوهی از سنت و مدرنیته را در معماری، تصویرسازی، نقاشی، انیمیشن، سینما و حتی ویدیوگیم؛ به نمایش گذاشتهاند.
کریکس هم از این قاعده پیروی میکند. آرت استایل بازی به معنای کلمه شاهکار است. تلفیق فضای گوتیک با المانها و تکنیکهای تصویرسازی مدرن، ظریف و بدیع انجام شده و با اینکه شبیه هیچ تجربهی قبلیای نیست اما حس آشناپنداری عجیبی را در مخاطب ایجاد میکند. اگرچه فضای بازی دوبعدی و دوربین بازی سایداسکرول است، اما عمق در جز به جز محیط بازی قابل لمس است. جزئیات محیط در هر مرحله آنقدر زیبا و زیاد است که میتوانید ساعتها در هر ساختمان توقف کنید و نکات جدید در محیط کشف کنید. نکاتی که گاها در عین ترسناک بودنشان، حس امنیت غریبی میدهند. مثل کابوسی که در بیداری مرورش میکنیم.
این فضاسازی بصری فوقالعاده با طراحی صدا و موسیقی بازی تکمیل میشود. موسیقی و افکتهای صوتی به قدری درست، به جا و دقیق در بازی اعمال شدهاند که نظیرش را در کمتر بازی در این ابعاد دیدهایم. موسیقی به جز یک عنصر برای درگیر کردن حس شنوایی شما با اتمسفر بازی، به عنوان یک راهنمای مراحل هم ایفای نقش میکند. هر بار که یک قدم درست برمیدارید، یک ساز، خیلی زیبا و هارمونیک به تنظیم موسیقی اضافه میشود. میتوانم اینطور بگویم که موسیقی تنها دوست شما در این بازی است. دوستی که خیلی زود باهم صمیمی میشوید و از همنشینیاش لذت میبرید.
به جز موسیقی و تصویرسازی، بازی به لحاظ روایت هم موفق است. در طول مسیر بعد از هر چند مرحله، بازی کمی داستان هم با استفاده از همان محیط برایتان تعریف میکند. گاه با سرک کشیدن از یک پنجره و دید زدن موجوداتی که ترسناک و غیرقابل اعتماد به نظر میرسند، گاهی هم با استفاده از تابلوهای نقاشی تعاملی که در گوشه و کنار بازی قرار دارند. البته بدون حتی یک کلمه. بازی به لحاظ زبانی کاملا صامت است. تابلوهای نقاشی یکی از عناصر هوشمندانهی بازی هستند. عناصری که با جانمایی درست در فضای بازی، هم فضای هنری بازی را تکمیل میکنند و هم با یک انیمیشن کوتاه یا یک مینیگیم ساده ولی جذاب؛ مفهومی را به بازیکن منتقل میکنند و کمی تنوع هم به فضا میدهند.
من فکر میکنم تقریبا همهی ما ماکیناریوم را بازی کردهایم. باید بگویم کریکس، در بین تمام بازیهای رنگارنگ آمانیتا، از همه به ماکیناریوم شبیهتر است. اما اصلا انتظار تکرار آن تجربه را نداشته باشید. تجربهی کریکس منحصر به فرد است. یک کابوس سوررئال که هیچوقت برایتان امن و آرامش بخش نیست؛ اما چیزی از آن سوی همهی کتابها، مجسمهها و نردبانهای بازی شما را به ماندن در این دنیا و حل کردن معماهای خلاقانهاش فرا میخواند. چیزی شبیه همان حسی که پتویمان میداد، وقتی فکر میکردیم کسی از پشت پنجره رد شده است.
کریکس بعد از چندماه انحصار اپل آرکید، هفتهی گذشته روی استیم، اکس باکس وان، پلیاستیشن ۴ و نینتندو سوییچ عرضه شده و قابل بازی است. تنها پلتفرمی که هنوز کریکس روی آن وجود ندارد اندروید است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
تجربه خوبی با این بازی داشتم پیشنهاد می کنم حتما امتحانش کنید