بررسی فیلم Avengers: Endgame؛ این ابرقهرمانان دوست داشتنی
دنیای سینمایی مارول به مدت ۱۰ سال خود را برای این رویداد آماده کرده بود؛ آخرین نبرد انتقامجویان برای تعیین سرنوشت نهایی دنیا! با بررسی فیلم Avengers:Endgame بزرگترین فیلم سال و تاریخ دنیای سینمایی مارول ...
دنیای سینمایی مارول به مدت ۱۰ سال خود را برای این رویداد آماده کرده بود؛ آخرین نبرد انتقامجویان برای تعیین سرنوشت نهایی دنیا! با بررسی فیلم Avengers:Endgame بزرگترین فیلم سال و تاریخ دنیای سینمایی مارول با ویجیاتو همراه شوید.
بااینکه برادران روسو خودشان را با فیلم Winter Soldier به عنوان کارگردانانی با بینش عمیق برای جنبههای روایی و هنری یک اثر سینمایی ثابت کرده بودند و با تولید Civil War به همه نشان دادند که درکی مطرح و قابل توجیه از داستانهای ابرقهرمانی دارند، هنوز هم در شک و تردید بودیم که داستان Infinity War چطور میتواند همه انتظارات را برآورده کند و با آن همه شخصیت و خط داستانی به یک آشفتهبازار بدون منطق - که فقط از نظر بصری قابل تحسین است - تبدیل نشود.
اما بر خلاف همه تردیدها، فیلم داستانی جذاب، منسجم، جمع و جور و راضیکننده به مخاطبان هدیه داد و با پیچش پایانی منحصربهفرد خود فضا را برای ظهور بزرگترین فیلم تاریخ سینما مهیا کرد. حتی اگر از نظر کیفی و هنری نتوانیم به طور مطلق در مورد Endgame نظر دهیم، این مسئله غیرقابل انکار است که این فیلم بزرگترین افتتاحیه تاریخ سینما را تجربه کرده و در شکستن رکوردها تا سالها بدون رقیب باقی خواهد ماند. وقتی Star Wars: The Force Awakens در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و تنها در ۱۲ روز به رقم یک میلیارد دلار فروش رسید، هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد که فیلمی بتواند دوباره این حماسه را تکرار کند. (به هرحال بازگشت استاروارز با آن همه شخصیت افسانهای بعد از ۴۰ سال رویدادی هست که نمیتوان مثل و مانندش را به راحتی پیدا کرد!)
اما هایپ مخاطبان برای تماشای Infinity War به قدری بالا بود که این فیلم توانست رکورد استاروارز را در ۱۱ روز بشکند. فیلم Avengers: Endgame این کار را در ۵ روز انجام داد!
داستان فیلم از همان ابتدا مسیری غیرمنتظره را پیش میگیرد که یک سال تئوریپردازی صاحبنظران ردیت را زیر سوال میبرد و تصورات آنها را نسبت به روایت Endgame در هم میشکند. این یکی از تصمیمهای هوشمندانه برادران روسو است، چرا که با اینکار مخاطب را مجاب به لذت بردن از روایت خود فیلم میکنند.
یکی از مسائل بسیار قابلتحسین در مورد روایت فیلم این است که مدت زمان کافی را برای پردازش همهچیز در اختیار مخاطب قرار میدهد. «آخر بازی» به هیچوجه در روایت داستان خود عجله ندارد و به تمامی شخصیتها فرصت کافی میدهد تا با مخاطب ارتباط برقرار کنند.
یکی از خصومتهای دیرینه تهیهکنندگان هالیوودی (شیاطین پولپرست و عدوان هنر) با فیلمهای این چنینی مدت زمان آنها بوده است، به گونهای که تصور میکنند اگر مدت زمان یک کار سینمایی بیش از ۲ ساعت و خوردهای باشد مخاطبان از آن خسته میشوند یا حوصلهشان سر میرود. برادران روسو مسئولیت این ریسک را هم بر گردن گرفتند و بستن یک فیلم سه ساعته به جرأت بهترین و شجاعانهترین تصمیم آنها در پروسه ساخت و تولید «اندگیم» بوده است.
با توجه به اینکه دو فیلم Infinity War و Endgame به صورت پشت سر هم و بدون وقفه فیلمبرداری شدند، میتوان انتظار داشت که از نظر بصری در یک سطح و حدود قرار بگیرند. حتی بعضی از صحنههای فیلم دومی قبل از تولید جنگ بیکران فیلمبرداری شد.
برای همین بهتر است پیش از آنکه خود را با توصیف ابعاد فنی فیلم و ستایش کار دوربین و جلوههای ویژه خسته کنیم، به روایت و داستان فیلم Avengers:Endgameبرسیم که مهمترین و کلیدیترین عنصر آن است؛ روایتی که ۲۱ فیلم قبل تر از خود را به مدت بیش از ۱۰ سال به یک جمعبندی میرساند و مسیر را برای آیندهی دنیای سینمایی ابرقهرمانان مارول میگشاید.
(هشدار: ادامه مطلب قسمتهایی از داستان فیلم را اسپویل میکند.)
تصور این است که طرفداران بیشمار فیلمهای سینمایی مارول تاکنون هزاران تئوری در مورد داستان و پایان Endgame داده باشند، اما یکی از ویژگیهای بسیار تحسینبرانگیز فیلم توانایی آن در غافلگیر کردن مخاطبان است، آن هم علیرغم تمامی پیشبینیهایی که در مورد فیلم انجام داده شده است.
البته اگر بگوییم که طرفداران نتوانستند داستان فیلم را پیشبینی کنند خالی از لطف است؛ در ابتدای «اندگیم» قهرمانان داستان باری دیگر به سراغ تانوس میروند و در یک رویارویی کوتاه اما نفسگیر بر او غلبه میکنند. در اینجا متوجه میشویم که تانوس سنگهای ابدیت را از بین برده است. ثور با خشم تانوس را میکشد و کار خود را به پایان میرساند. فیلم در حرکتی عجیب و شجاعانه ۵ سال به جلو میرود تا روایت «اندگیم» را به صورت اساسی آغاز کند.
بدون تانوس و سنگهای ابدیت، قهرمانان ما باری دیگر شانس خود را در برگرداندن بقیه انسانها و موجودات جهان امتحان میکنند. در پرده دوم فیلم انتقامجویان در زمان سفر میکنند و در سراسر دنیای سینمایی مارول و فیلمهای آن برای بازیابی سنگهای ابدیت تقلا میکنند. در نهایت با بازگرداندن قهرمانها، انتقامجویان و همه قهرمانان مارول در نبردی نهایی تانوس را یک بار و برای همیشه شکست میدهند.
تصمیمهای روایی نویسندگان فیلم و همچنین کارگردانان آن در سراسر «اندگیم» بسیار قابل تقدیر و ستایش است؛ اگر Infinity War فیلمی در مورد جهاد تانوس برای نجات دنیا بود، فیلم Endgame از زاویه دید انتقامجویان روایت میشود و قهرمانان شکست خورده ما را در تاریکترین روزهای خود به تصویر میکشد.
همانطور که به خاطر دارید، انتقامجویان در پایان فیلم Civil War به دو گروه تقسیم شدند. در ابتدا قرار بود داستان Infinity War به گسستگی انتقامجویان و درگیری میان استیو راجرز و تونی استارک بپردازد. در اولین نسخه از فیلمنامه Infinity War، تانوس به زمین حمله میکند و انتقامجویان برای شکست دادن او دوباره با هم متحد میشوند.
خوشبختانه داستان فیلم با تغییرات زیادی همراه شد. مثلا ساختن یک دنباله کارگردانان را مجاب کرد تا به فکر داستانی عمیقتر بیفتند که در بخش اول آن، انتقامجویان شکست میخورند و در بخش دوم باید اشتباه خود را جبران کنند. چالش دوم پرداختن به یک شخصیت منفی بود که مخاطبان با او ارتباط برقرار کنند. بااینکه تاریخچه دنیای سینمایی مارول تاکنون (به غیراز لوکی) نتوانسته شخصیت منفی باورپذیر و عمیقی ارائه کند، تانوس در فیلم اول بسیار درخشید و قلب بسیاری از مخاطبان را بدست آورد.
اما در فیلم دوم یعنی Endgame زاویه دید به قهرمانان داستان تغییر و مخاطب تاثیر مستقیم این شکست بزرگ را در زندگی آنها لمس میکند. در یکی از صحنههای ابتدایی فیلم، تونی استارک کنترل خود را از دست میدهد و استیو راجرز را مقصر تمام اتفاقاتی میداند که تاکنون افتاده است. از طرفی ثور خود را بخاطر شکست خوردن از تانوس مقصر میداند و دیگر شخصیتها هم هرکدام به نوع خود با این تراژدی مواجه میشوند.
درست مانند فیلم اول، نویسندگان و کارگردانان پشت سر هم موفق به اتخاذ تصمیمهای درست در نحوه به تصویر کشیدن شخصیتها میشوند و داستان را به گونهای جلو میبرند که هم منطقی باشد و هم با خلق صحنههای عمیق مخاطبان را راضی کند. (به هرحال باید گفت که پایانبندی درست و منطقی کاری است که بسیاری از نویسندگان سریهای بزرگ از جمله Game of Thrones در آن شکست میخورند!)
اما در قسمت میانی داستان اتفاقات کمی سوالبرانگیز میشوند. اول از همه باید توجه داشت که المان سفر در زمان هربار که در داستانی به میان میآید، قواعد خودش را میطلبد و هر اثری در دنیای فیکشن قواعد خاص خود را دارد. قواعد «اندگیم» بر سر سوالهای سفر در زمان کمی آبکی و عجیب و غریب هستند.
مثلاً فیلم در ابتدا ادعا میکند که سفر در گذشته باعث بوجود آمدن خط زمانی متفاوت در دنیاهای موازی میشود، اما با اینحال میبینیم که شخصیتها در نهایت به دنیای خود برمیگردند و همه چیز مثل سابق پیش میرود. (توضیح: در یکی از سکانسهای فیلم ثور به گذشته سفر میکند و پتک افسانهای خود یعنی «میونیر» را پس میگیرد. این بدین معناست که ثور در سال ۲۰۱۳ دیگر میونیر را ندارد و نمیتواند از آن بر علیه الفهای تاریک استفاده کند. فیلم میگوید که ثور در خط زمانی اصلی از میونیر استفاده کرده و این یک انشعاب است، در صورتی که در پایان فیلم گفته میشود که میونیر باید بازگردد. یا مثلاً اگر لوکی در نیویورک ۲۰۱۲ فرار کند، در فیلم Dark World به ازگارد بازگردانده نمیشود، حال آنکه در یکی از صحنههای Endgame لوکی را در زندان ازگارد میبینیم.)
اما جدا از این مشکلات ریز و درشت که فیلم در مورد آنها توضیحی نمیدهد، صحنههای بازگشت به زمان بسیار هیجانانگیز هستند و موفق به خلق صحنههای خندهدار زیادی میشوند. مبارزه کاپیتان آمریکای ۲۰۲۳ با کاپیتان آمریکای ۲۰۱۲ یکی از نمونههای استفاده درست Endgame از پتانسیل سفر در زمان است. البته باید اشاره کرد که در بعضی صحنهها مثل خط داستانی ازگارد یا نبیولا و تانوس داستان کمی شتاب و قدرت روایی خود را از دست میدهد.
بازگشت به ورمیر و فداکاری شخصیت بلک ویدو از نقاط بسیار درخشان فیلم است. در Infinity War تانوس بدون درنگ دختر خود را به کام مرگ فرستاد، اما در بازسازی این صحنه، بلک ویدو و هاکای هرکدام داوطلبانه و این بار برای نجات دنیا آماده فداکاری خود هستند. دقیقاً همین مفهوم فدا کردن چیزهایی که دوستش داری یا فدا کردن خود نقطه نظر انتقامجویان (قهرمانان داستان) و تانوس را متمایز میکند.
نبرد ثور، تونی و استیو با تانوس یکی از بهترین صحنههای فیلم از نظر تعلیق و هیجان است؛ در فیلم Infinity War با تانوسی دلسوز مواجه بودیم که تنها میخواست هدف خود را محقق کند. ورژن ۲۰۱۴ تانوس یا آنچه که در Endgame میبینیم شخصیتی بسیار وحشیتر و سنگدلتر است که این بار میخواهد همه دنیا را تغییر دهد و انتقامجویان را برای همیشه نابود کند، چرا که متوجه میشود این ابرقهرمانان تا زمانی که زنده باشند همیشه برنامههایش را خراب میکنند.
تانوس، انتقامجویان را حافظه جاودان این دنیا میداند و برای همین میخواهد آنها را نابود کند. (به نظر میرسد که بحث حافظه و تاریخ انگیزه اصلی شخصیتهای شرور در سال ۲۰۱۹ باشد...)
یکی دیگر از تصمیمات بسیار خوب سازندگان در مورد شخصیت تانوس این بود که در Endgame او را به عنوان جنگجویی ماهر و خطرناک به تصویر کشیدند. اگر به یاد داشته باشید، تانوس در فیلم Infinity War تنها دست خود را مشت و با قدرت سنگها با قهرمانان داستان دست و پنجه نرم میکرد.
در نهایت انتقامجویان اصلی و همچنین قهرمانان بازگردانده شده در نبردی نهایی با تانوس دست و پنجه نرم میکنند. به جرات سکانس جمع شدن همه قهرمانهای اصلی و بازگردانده شده و یورش آنها به ارتش تانوس از حماسیترین صحنههای تاریخ سینماست که تا سالها بیرقیب و مثل و مانند باقی خواهد ماند.
تانوس یک نیروی مهارنشدنی و اجتنابناپذیر در این دنیاست؛ نیرویی که هیچکس یارای مقاومت با آن را ندارد. نیرویی که از جنون فکری برمیخیزد و با هرج و مرج و ویرانی به پایان میرسد. حتی در صحنههای آخر نبرد نهایی میبینیم که انتقامجویان با تمام قدرت خود نمیتوانند تانوس را مهار کنند و در اینجا مهمترین اتفاق تاریخ دنیای سینمایی مارول به وقوع میپیوندد.
در اینجا چشم دنیا به یک قهرمان واقعیست تا در برابر این نیروی مهارنشدنی، بزرگترین عمل قهرمانانه خود یعنی فداکاری را انجام دهد و به جنون فکری برخاسته از نفرت و ترس پایان دهد. نهادن این مسئولیت بر گردن تونی استارک که همه چیز را در سال ۲۰۰۸ با اولین فیلم «مرد آهنی» آغاز کرد، تصمیمی شاعرانه و بجا بود.
تونی استارک در ابتدا ماجرای خود را به عنوان یک جوان خودخواه و بیاحساس آغاز کرد و در نهایت به عنوان مرد آهنی به آن پایان داد. این تصمیم که حالا تونی یک خانواده دارد فداکاری او را بسیار پراهمیتتر میکند. او در لحظات پایانی دیگر تونی استارک نبود، بلکه آیرن منی بود که در طی آن ۱۰ سال به قهرمان ایدهآل دنیای مارول تبدیل شده بود و برای شکست جنون مهارنشدنی از جان خود هم گذشت.
شاید این بزرگترین پیام دنیای «ابرقهرمانی» مارول و امضای یک «قهرمان» واقعی باشد؛ آن هم در فیلمی که نقصهای متعدد دارد، اما نقاط درخشان آن تا ابد مارول را در تاریخ سینما و قصههای حماسی جاودان میکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من به شخصه مارول رو بیشتر از دیسی دوست دارم
چون تو دونیای سینما و کمیک شخصیت های باحال تری داره و داستاناش جذاب تره
فقط طرف دارای دی سی ناراحت نشن از من بن اولش گفتم به شخصه