نقد فیلم Witches – جادوی رولد دال در پرده نقرهای
فیلم جادوگرها تلاش دوبارهای برای ساخت یک اقتباس از رمان جادویی رولد دال است؛ داستانی درباره ساحرههایی که از بچهها متنفر هستند و میخواهند آنها را در سراسر دنیا نابود کنند. آیا کتاب سحرامیز رولد ...
فیلم جادوگرها تلاش دوبارهای برای ساخت یک اقتباس از رمان جادویی رولد دال است؛ داستانی درباره ساحرههایی که از بچهها متنفر هستند و میخواهند آنها را در سراسر دنیا نابود کنند. آیا کتاب سحرامیز رولد دال توانسته به یک فیلم سحرامیز تبدیل شود؟ با ویجیاتو همراه باشید.
رولد دال از بزرگترین نویسندههای کودک در جهان بود و آثاری که نوشته توانستهاند به چند ده زبان دنیا ترجمه شوند و جملگی در کشورهای مختلف با استقبال مخاطبین مواجه شوند. او نویسندهای است که تخیل بسیار قدرتمندی دارد و داستانهای معروف زیادی همچون چارلی و کارخانه شکلات سازی، جیمز و هلوی غول پیکر و یا آقای روباه شگفت انگیز را خلق کرده است.
جادوی رولد دال در بین صفحات کاغذ اما به سختی استخراج میشود و اقتباسهای سینمایی از آنها کار هر کسی نیست. با اینکه خود رولد دال رابطه خوبی با سینماگران و هالیوود داشت و حتی چند فیلمنامهای را هم به رشته تحریر در آورده است؛ اما به جز یکبار (آنهم برای نسخه کلاسیک چارلی و کارخانه شکلات سازی) خودش دست به نوشتن فیلمنامه از روی آثار خودش نزد. توگویی که رولد دال هم میدانست آثارش در کاغذ شگفت انگیز هستند و نباید جادوی آنها را با دوربین گرفت.
با این حال هالیوود چندباری توانسته این طلسم را بشکند و آخرین آنها «جادوگران» رابرت زمکیس است. او میتوانست این بار هم مانند آثاری چون قطار سریعالسیر و سرود کریسمس، جادوگران را با تکنیک انیمیشن جلو ببرد اما تصمیم گرفت که یک فیلم لایواکشن بر اساس آن بسازد و این تصمیم هم به نفعش شده هم به ضرر.
به عنوان کسی که چندین بار کتابهای رولد دال را خوانده، معتقدم آثار او پتانسیل بیشتری دارند تا انیمیشنهای جذابی شوند و در مدیوم سینما (لایواکشن) احتمالا چندان جالب توجه در نمیآیند. همانطور که تا امروز میتوان ادعا کرد بهترین آثار ساخته شده از روی کتابهای این نویسنده نازنین مربوط به دو انیمیشن (جیمز و هلوی غول پیکر و آقای روباه شگفت انگیز) است.
جادوگرها در سال ۱۹۹۰ وقتی تبدیل به یک اثر سینمایی شد، توانست تا حد زیادی موفق عمل کند اما در نهایت یک اثر متوسط از آب در آمد و این اتفاق برای نسخه ۲۰۲۰ هم رخ داده؛ فیلمی که جالب توجه ساخته شده و میتواند هم سرگرمکننده ظاهر شود اما به هیچوجه بوی جادوی قصه رولد دال را در خود جای نداده است.
داستان از این قرار است که ساحرهها در دنیای واقعی حضور دارند و در میان ما انسانها زندگی میکنند، بدون آنکه آنها را بشناسیم و بتوانیم بفهمیم که جادوگر هستند. آنها دستهای عجیب و غریب خود را (که تنها سه انگشت دارد) زیر دستکشها پنهان میکنند و کله کچلشان را نیز زیر کلاهگیسها.
ساحرهها از انسانها دل خوشی ندارند ولی بیشتر از آن از بچهها متنفر هستند و دوست دارند که آنها را نیست و نابود کنند. یک گروه بزرگی از این ساحرهها در یک هتل جمع شده تا جلسه اضطراری برای چیدن نقشه کشتن بچههای سراسر دنیا برگزار کند و پسربچهای متوجه ماجرا میشود...
صدای کریس راک به عنوان راوی قصه در همان ابتدای فیلم ما را با دنیای عجیب و غریب آن آشنا میکند و به ما میفهماند که در اینجا با جادو و سحر طرف هستیم و عقل و منطق را تا حد زیادی باید کنار بگذاریم. فیلمنامه با ضرباهنگ نسبتا سریع خود پس از گذشت دقایقی، ساحرههایش را رونمایی میکند و جریان فیلم را به شتاب میاندازد. خوشبختانه این شروع سریع و ریتم خوب فیلم، باعث میشود که مخاطب زودتر درگیر فیلم شود و مقدمهچینیهای حوصلهسر بر را نظارهگر نباشد. درواقع زمیکس خوب فهمیده که مخاطب اصلی اثرش کودکان هستند و آنها حوصله مقدمه چینیهای مفصل را ندارند.
فیلم با حضور آن هاتاوی است که تازه به خود رنگ میگیرد و پیش از آن هیچ یک از گروه بازیگری نمیتوانند سکان فیلم را گرفته و آن را پیش ببرند. واقعیت اینجاست که هاتاوی به تنهایی بیشتر بار فیلم را بر دوش میکشد و موشهای CGI و دیگر بازیگران رسما نقش خاصی را در فیلم ایفا نمیکنند.
تمرکز بیش از حد روی آنتاگونیست فیلم به خودی خود موضوع بدی نیست. اینکه شخصیت ساحره جذابتر از همه کاراکترها ولو قهرمان داستان باشد نیز موضوع بدی در یک اثر سینمایی به حساب نمیآید اما مشکل از جایی شروع میشود که با وجود گریم و استفاده مناسب از جلوههای ویژه برای خلق این کاراکتر و همچنین بازی به غایت خوب هاتاوی در کالبد آن، شخصیت ساحره یک دشمن مقوایی است و هیچ عمقی ندارد. تک و توک دیالوگهایی وجود دارد که سعی در شناساندن بیشتر این شخصیت به تماشاگر دارد اما حاصل نهایی کار آن چیزی نیست که باید باشد و از شخصیت داخل کتاب نیز فرسنگها فاصله دارد.
فیلم تقریبا به سه بخش تقسیم میشود که بخش پایانی آن از همه بهتر خودش را نشان میدهد. مقدمه اولیه و حضور موشها و نبرد پایانی. اینکه قهرمانان داستان بعد از مدتی قرار است از کالبد انسانی خود خارج شوند و ما در ازای آنها با چند موش همراه باشیم، موردیست که از ذهن دیوانه و خلاق رولد دال تراوش میکند اما در فیلم جادوگرها، این موشها کمترین اهمیت را برای ما دارند. نه صداپیشگان خوبی برای آنها انتخاب شده و نه صحنههای مفرح و یا اکشن و بامزهای توسط آنها خلق میشود که کمی تا قسمتی در ذهن ماندگار شوند.
شخصیت مادربزرگ نیز به همین منوال است و با اینکه فیلمساز کمی در پردازش شخصیت او بهتر عمل میکند اما بازهم در نهایت شبیه به یک کاراکتر فرعی ظاهر میشود که نقش خاصی را در پیشبرد داستان ندارد. در بخشی از فیلم که رسما ورد و جادوی مادربزرگ خنثی میشود هم که این مساله قوز بالا قوز میشود و نقش این کاراکتر رسما زیر سوال میرود.
خبری از طنز سیاه رولد دال در فیلمنامه نیست و تغییرات ریز و درشتی که در نسخه جدید جادوگرها رخ داده با اینکه احتمالا در راستای مدرن کردن داستان بوده اما تغییرات درست و بجایی نبودند. خود ساحرهها نیز میتوانستند بیشتر به نقاشیهای کوئنتین بلیک (نقاش آثار دال) وفادار باشند و در حال حاضر بیشتر زاییده ذهن زمیکس هستند تا زاییده تخیل منبع اصلی.
با این وجود و با تمام مشکلات ریز و درشتی که ساحرهها را همراهی میکند، فیلم میتواند مخاطب اصلی خودش را جذب کند و مدت زمان مناسب فیلم و چاشنیهایی که زمیکس در طول فیلم اضافه کرده کاری کرده تا Witches به قهقهرا نرود و بتواند یک اثر سرگرمکننده برای نود دقیقه باشد. نه اسپیلبرگ (با غول بزرگ مهربان) و نه زمیکس و نه بسیاری از کارگردانهای بزرگ دیگر (مثل تیم برتون و کارخانه شکلات سازیاش) نتوانستند جادوی رولد دال را انطور که شایسته است به تصویر بکشند ولی معنیاش این نیست که ناموفق ظاهر شدند بلکه از گرفتن مدال طلایی محروم شدند و به مدال برنز بسنده کردهاند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
رولد دال تنها نویسنده ای بود که وقتی بچه بودن رمان هاش رو میخوندم
در کنار انید بلایتون به نظر من بهترین بودن
دقیقاََ
جادوگر فقط علی کریمی?
بهتر بود یک رمان زیباتر رو به فیلم تبدیل می کردند
اشتباه نکن. رمان جادوگرها اثر رولد دال به غایت زیبا و شاهکاره.