بررسی فیلم Stan and Ollie ؛ چراغ صحنه هنوز روشن است
این فیلم درباره دو ایده قدیمیِ بشر برای زندگی در کره زمین است؛ وقتی که تاجران و کاسبان راه خودشان را می روند و با فکر کردنِ مداوم به سکه و اعدادِ گیشه، صبحانه، ناهار ...
این فیلم درباره دو ایده قدیمیِ بشر برای زندگی در کره زمین است؛ وقتی که تاجران و کاسبان راه خودشان را می روند و با فکر کردنِ مداوم به سکه و اعدادِ گیشه، صبحانه، ناهار و شام شان را سرو می کنند، رفاقت راهِ دیگری می رود؛ این احساس قدرتمند و عمیق می تواند بخاطر خاطرات خوب مشترک، به پول های قابل توجه و استیج بگوید: «خداحافظ». ویجیاتو را در بررسی فیلم Stan and Ollie همراهی کنید.
- کارگردان: Jon S. Baird
- نویسنده: Jeff Pope, 'A.J.' Marriot
- بازیگران: Steve Coogan, John C. Reilly, Shirley Henderso
- بودجه: 10 میلیون دلار
این فیلم نظر شما را درباره فیلم های بیوگرافی تغییر می دهد
یکی از دلایلِ علاقه ما به فیلم های زندگی نامه ای به بخشی ناجور اما غیر قابل کتمان از وجودمان بر می گردد که اسمش «سر در آوردن از زندگی خصوصی دیگران» است. درباره زندگی کمدین ها این موضوع شدیدتر هم هست چراکه می خواهیم ببینیم آدمهایی که مدام ما را با هنرشان می خندانده اند در مسائل جدی چگونه رفتار می کنند. یکی از دلایل مهم سرمایه گذاری برای ساخت فیلمی درباره زوج «الیور و استن» قطعا همین است؛ آگاهی از علاقه و کنجکاوی مردم بخش مهمی از کارِ فیلمسازی ست. پس می شود گفت فیلم یک امتیاز مهم را پیش از ساخته شدن، داشته است. خوشبختانه در پروسه «عمومی کردن خصوصی ها» حد و اندازه نگه داشته شده و کار با یک ادای احترام بخصوصی نوشته و ساخته شده است.
وقتی با فیلمی طرف هستیم که ماجرایش متعلق به دو تا از محبوب ترین خاطره سازانِ زندگی مان هستند، احتمالا با یک گاردِ متعصبانه به دیدنش می رویم، لااقل درباره خودم که اینطور بود. حتی شاید با خودمان بگوییم جان سی ریلی هرگز نمی تواند آن چاقالوی دوست داشتنی مان باشد؛ مگر هر گردی گردو می شود؟ استیو کوگان هم توان این را ندارد که لودگی ها، خنده ها و گریه های پر از مظلومیتِ استن لورل را به خوبیِ او اجرا کند؛ همه چیز که در لاغری و یک پاپیون دور گردن خلاصه نمی شود.
شخصا با دیدنِ سکانس - پلانِ پنج دقیقه ایِ اول فیلم پیش خودم گفتم که خب، پس با فیلمی طرفم که قرار است با پیچ و تاب های دوربینش کار را جلو ببرد. راستش اولین اجرای آن دو کمدین که چندان شباهتی در چهره آنها به دو کمدینِ محبوبم نمی دیدم یا تلاش می کردم که نبینم، دل من را بیشتر چرک کرد؛ پیش خودشان فکر می کنند با تکان دادن پاها و کمر و تقلید از یک رقص پیش پا افتاده می توانند شروع به بازسازی های کارهای این دو نابغه کنند. البته دیدن فیلم های بیوگرافیِ عمدتا کم بنیه با باورپذیری های کم، در این قضاوت زودهنگام من تاثیر داشت. اما در این فیلم هر چقدر که جلو رفتم دیدم که اصلا نیازی نیست مدام به گریم های بیرون زده یا شباهت های زورکی کاراکترها فکر کنم. حتی نیازی نیست به خودم بقبولانم که آنها لورل و هاردی هستند، چرا که تا پایان فیلم به کلی فراموش کردم که دارم فیلم می بینم.
آدم های فرعی رها نمی شوند
احساسات پاک و دلنشینِ فیلم به نحوه زندگی الیور و استن در زندگی واقعی شان مدیون است. حتی زندگی خانوادگی آن ها بیشتر با راستی و صداقت همراه بوده است. خیانت و گند زدن به یکدیگر که پای ثابتِ زندگی اکثریت بازیگران جهان به شمار می رود، در این ماجرای واقعی جایی ندارد. یکی از چیزهایی که بیشتر از همه توجه مان را جلب می کند ارتباط بسیار عاطفی آنها با همسرانشان است. زن ها تماشاگرانِ با شوق و ذوق نمایش های شوهران و همچنین همراهان و پرستاران دلسوز و پر دغدغه آنها هستند. اگر چه طبق انتظارمان رابطه لوسیل و الیور کاملا مهربانانه است اما واقعا انتظار چنین رابطه ای را بین استن و ایدا نداشتیم؛ صحبت تلفنی و دیدارهای کوتاه آن دو بسیار جذاب است، بخصوص وقتی استن با نرمی در مقابل زنی که هم عاشق و هم عصبانی و اهل تحکم است برخورد می کند.
درست است که طبیعتا دو زنِ فیلم در حاشیه هستند اما فیلمنامه نویسان به خوبی توانسته اند از آنها شخصیت هایی کاملا متمایز بسازند و این «در حاشیه بودن» اصلا به معنی پرداخت نشدنِ کاراکترها نبوده است. آیدا و لوسیل یک خرده پیرنگ هرچند مختصر اما مفیدی را هم برای خودشان به صورت دوتایی دارند؛ وقتی بحث های بیهوده شان در کنار دوستی پایدارِ شوهران، به همدلی تبدیل می شود.
فیلم پر از برخوردها و گفت و گوهای کوتاهِ الیور و استن با منشی های مختلفِ اداره ها و هتل ها، مغازه داران، مجری نمایش و خلاصه کارکترهای فرعیِ مختلف است. تکرار این برخوردها باعث شده که تقریبا با عنوان موتیف از آن ها یاد کنیم. هیچ شخصیت مهمی به غیر از الیور و استن در فیلم وجود ندارد و فوکوس و تمرکز جدی ای روی این دو شخصیت انجام شده است. فیلمنامه طوری نوشته شده که می توان گفت تقریبا با دنیای بیرون از این دو نفر چندان کاری نداریم.
هاردی آدمی بود که به گفته همسرش هیچ وقت خودش را یک کمدین نمی دانست و معتقد بود بدون استن خنده دار نیست. این حالتِ فروتنی و یا شاید بتوان گفت واقع بینیِ او، به خوبی در فیلم پرداخت شده است. در نود درصدِ صحنه ها اوست که به حرفهای استن می خندد و نه برعکس. استن لورلِ دهه های 30 تا 50 هالیوودِ کلاسیک، صاحب شخصیت پیچیده ای بوده است. نمایش وجوه کمتر شناخته شده اوست که جذابیت فیلم را دوچندان کرده است.
استن یک انگلیسیِ نترس و معترض است و روبروی زورگویی های رییس استودیو می ایستد؛ مهم نیست که رئیس چقدر کله گنده است. او حتی بیشتر از آنچه تصورش را می کردیم خوش قریحه و متفکر بوده است و بیشترین ایده ها به او تعلق داشته و از تئوری های سیاسی هم سردرمی آورد. به عبارت دیگر اصلا نمی توان او را یک کمدین خاکِ صحنه خورِ تجربه گرای محض معرفی کرد.
می شود گفت بخشی از این ویژگی ها در «خودِ واقعی» استیو کوگان به عنوان نقش آفرین این کاراکترِ سخت، وجود دارد. کوگان نیز به عنوان یک کمدینِ زبردست سعی می کند در اتفاقات اجتماعی کشورش سهیم باشد و ابدا نمی توان او را یک شهروند آرام و ساکت برای انگلستان به حساب آورد. او بازیگری مدافع حقوق کارگران در برابر منافع محافظه کارانِ انگلستان است و فعالیت های سیاسی خاص خودش را دارد. موضوع وقتی جالب می شود که استن دیالوگی من درآوردی را برای رابین هود به زبان می آورد که کنایه قابل توجهی به زالوهای جامعه های سرمایه داری است: « از فقیر بگیریم به فقیر بدیم تا دستِ دلال ها کوتاه بشه».
از آنجایی که هیچ کدام از آن اجراهای طنز، از شخصیت واقعی الیور و استن دور نبوده اند، می بینیم که در پشت صحنه و در زندگی روزمره شان هم سر و کله همان تکه کلام ها، حرکات و ایده ها پیدا می شود؛ استن در قهر جدی شان همانگونه صورتش را رو به جلو تکان می دهد که در اجرای نقشش انجام می داد. الیور همان رییس بازیِ لجبازانه اش را دارد. آنها به طور باور نکردنی ای دیگر به دنبال چمدان پرتاب شده از پله ها نمی روند چون به دردسرش نمی ارزد. در واقع آنها با نقش هایشان زندگی می کرده اند و این دقیقا ویژگی بارزِ زندگی این دو کمدین انگلیسی- امریکایی بوده است. اینکه فیلمنامه نویسان با آگاهی از این جزییات و ریزه کاری ها کارشان را ارائه داده اند اصلا تصادفی نبوده و با دقت و زحمت بدست آمده است.
در فیلم کمدی رمانتیکِ (The Majestic (2001، ما شاهد این هستیم که چطور هالیوود در دهه 50 میلادی هنرمندانش را با طرز فجیعی دادگاهی می کرد، به جرم اینکه گردِ کمونیست بودن از کمی تا زیادی روی شانه شان نشسته است. حتی اگر چارلی چاپلین، با آن همه خدمات باشد، حق ندارد به صورت معنا داری از فقرا حرف بزند و انتقادی از سیستم امریکایی کند، وگرنه به اروپا تبعید می شود و در نهایت یک اسکار به پاسِ یک عمر تلاش به او تقدیم خواهد شد. در فیلم مجستیک با بازی فوق العاده جیم کری، پشت صحنه های هالیوود در پس زمینه فیلم به طور تاثیر گذاری نقد شده اند ولی لحن و بازی های کمیک و قصه ای پر احساس رویش را به خوبی تزیین کرده و از یک اعلامیه خشک و سطحی علیه هالیوود بیرون آورده است. می توان گفت با دیدن این فیلم به مقدار قابل انتظاری مخاطبان دیگر از امریکایی با شعار آزادی بیان خنده شان می گیرد و این موفقیت فیلم محسوب می شود. کم نیستند کسانی که از بی رحمی مدیرانِ هالیوود و بازماندگانش صحبت ها کرده یا فیلم ساخته باشند.
اما فیلم Stan and Ollie به سراغ پشت صحنه و دست های پنهان هالیوود نرفته است. صحنه های مربوط به مدیران استودیو یا بسیار کوتاهند یا آن هوارکش های پولدوست اصلا حضور ندارند و منشی هایشان می آیند و حرف آنها را به ما می زنند. هال روچ رئیس یکی از استودیوهای بزرگ فیلمسازی صحنه های خیلی کمی را در فیلم اِشغال کرده است. او دیالوگی دارد که همان ابتدا نشان از نگاه ابزاری اش به الیور و هاردی آن هم در اوج شهرت و موفقیت شان است. این همان هال روچی است که معتقد بود: اگر هر کمدینی در چاه بیفتد یک خنده و اگر الیور هاردی بیفتند، سه خنده از تماشاگر می گیرند: به موقیعتی که پیش آمده، به صورتِ پر از دردِ هاردی و چهره بی گناه و فلک زده لورل.
نکته فیلم اینجاست که واکنش های حاکی از ناراحتی الیور و استن هنگامیکه از سوی روسای هالیوود کنار گذاشته می شوند در فیلم اولویت دارد و نه چیز دیگر. این نوع نگاه هم می تواند تاثیر خودش را بگذارد و آنچه می خواهد را بیان کند. در واقع فیلمساز به صورت کاملا غیر مستقیم و نه واضح و کاملا سیاسی، به سرنوشتِ سخت و پیچیده ستاره هایی می پردازد که دمِ پیری باید همچنان با چنگ و دندان کار کنند تا پول آور باشند. کسی قرار نیست روی آنها سرمایه گذاری ویژه ای کند. می توان به بعضی از آن نقدهای بسیار زیرپوستی و غیرمستقیم فیلم اشاره کرد؛ وقتی نمایش مردانه الیور و استن با استقبال زیادی همراه می شود باز هم سرمایه گذارِ فیلم دنبال فتح بیشتر گیشه است و برای یک کار سینمایی از آن ها می خواهد که از زنان برهنه و رقاص برای گیشه استفاده کنند. اما این ماجرا ابدا به صورت دیالوگی دو طرفه بین استن و سرمایه گذار رد و بدل نمی شود.
فقط کافی ست به پلانی که در آن استن با ناراحتی به پوستری از یک فیلم کمدی سخیف و مبتذل بر روی پرده سینما نگاه می کند دقت کنید. تاکید دوربین بر چشمانِ غمگینِ استن بی دلیل نیست. او احتمالا حدس زده که با این منوال آنها به پایان کار حرفه ای شان در سینما نزدیک شده اند.
دست فیلمنامه نویس درد نکند
شاید عده ای دوست دارند از لفظ تراژدی برای هر صحنه غمگین یا هر اتفاق سختی استفاده کنند اما می دانیم که تراژدی یک ماجرای ناراحت کننده ساده نیست. بلکه اتفاقی است که بخاطر یک خطای تراژیک از سمتِ شخصیتی صاحب مرتبه رخ می دهد و او را در مشقت می اندازد. اصلا تراژدی ای در این فیلم رخ نداده هر چه هست سختی های طبیعی یک زندگی پر از شهرت و محبوبیت است که نباید زیاد جدی شان گرفت. این پیام مهم، کل پایان بندی فیلم را شامل می شود.
اگر فیلم را دیده اید صحنه ای که الیور و استن روی عرشه کشتی نشسته اند را به خاطر بیاورید اگر هم فیلم را ندیده اید ایرادی ندارد. باز هم عمق این نگاه را متوجه خواهید شد. وقتی که استن روی عرشه، از الیور می پرسد: خب اگر جفت مون می دونستیم( که فیلم کنسله) چرا به تمرین ادامه دادیم و الیور جواب می دهد که: پس چه کار دیگه ای می کردیم. شنیدن این دیالوگ ها ممکن است ما را کمی ناراحت کند اما وجه امید و بیخیالی و نادیده گرفتنِ اتفاقات تلخ را هم با خودش دارد. برای همین است که پایان فیلم با آنکه خبر از مرگ قریب الوقوع الیور می دهد اما لحن فیلم نه تراژیک بلکه موزیکالی تمام عیار است و شما را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. ما شاهد آخرین تلاش ها و عرق ریختن های مردی با عارضه قلبی هستیم که با رقصش به وجد می آییم و خوشبختانه مرگ او بیرون از قاب و با یک کپشن به ما اعلام می شود.
«امیدواری تا اخرین لحظه» حقِ ما به عنوان تماشاگران فیلم و دوستداران این دو کمدین است که جف پوپ و ماریوت ما را به این حق رسانده اند. هیچ وقت فیلمنامه نویسان و نویسندگان را بخاطر احساس بسیار خوشایندی که در شما بعد از دیدن فیلم های به یادماندنی ایجاد می کنند، فراموش نکنید. پس به تبعیت از الیور و استن، بهتر است ما هم به کم لطفی ای که به این فیلم شده بی توجه باشیم و فقط و فقط از دیدنش لذت ببریم؛ فیلمی که لایق جوایز بسیاری بود. گرچه این موضوع تازگی ندارد. اکثر منتقدان همیشه الیور و استن را در زمان حیات شان مورد کم لطفی شان قرار داده اند. مطمئنم نظر مشترکِ همه آن ها این بوده که سرگرم کردن مردم چیز بسیار سخیف و پیش پا افتاده ای است. هنوز هم هستند منتقدینی که همین طور فکر می کنند.
فیلمنامه نویسان ترجیح داده اند که مقطع زمانی فیلم را بر یک تور مسافرتی به اروپا محدود کنند و این انتخاب مزایای زیاد و معایب بسیار کمی داشته است. این محدوده زمانی کم باعث شده که تمرکز روایت روی گره های اصلی باشد و بتواند جزییات کامل و بی نقصی را نشانمان دهد. در واقع قبل از بازی های درخشان، کلید اصلی و طلایی پیروزی فیلم همین موضوع است.
البته اگر بجای فیلمنامه نویس بودم بیخیال یکی از علت های بسیار مهم مرگ الیور نمی شدم. جالب می شد اگر به ضرر کارخانه های سیگار سازی یک ضد تبلیغ علیه محصولاتشان می رفت؛ بد نیست اگر مخاطبان رده نوجوان بدانند این دودی بودن چه عواقبی دارد. به هر حال این دو کمدین انقدر سیگار می کشیدند که به «دودکش قطار باری» معروف بودند اما تنها در یکی دو صحنه کوتاه شاهد سیگار کشیدنشان هستیم. در عوض ایدا همسر استن سیگار روی سیگار می کشد و حتی یک ثانیه هم دست از این کار برنمی دارد.
وقتی بازیگر ها دیگر بازی نمی کنند
بهترین صحنه های فیلم از بهترین صحنه های کل فیلم های ژانر بیوگرافی هم هستند. بنابراین نمی توان با واژه ساده «خوب»، درباره بازسازی تئاترهای الیور و استن در فیلم نظر داد؛ معرکه واژه بهتری است. اما نباید اوجِ مهارت ریلی و کوگان را در بازسازی ظرایف چهره و بدنِ الیور و استنِ واقعی در نمایش هایشان دانست. این لحظات فوق العاده متعلق به صحنه هایی ست که این دو بازیگر قدرتمند قرار است عمل ها و عکس العمل هایی را که ما هرگز از الیور و استن در پرده سینما و تئاتر ندیده ایم، بازی کنند. وقتی که آن دو شروع به بحث می کنند چه شکلی این کار را می کنند؟ وقتی قهر می کنند چگونه دوباره آشتی می کنند؟ وقتی به همسرانشان محبت می کنند، وقتی غمگین می شوند، وقتی تظاهر به خوشحالی می کنند، وقتی که شکست می خورند، وقتی که بازنشسته می شوند، وقتی تماشاگران کمی در سالن نشسته اند و ده ها وقتیِ دیگری که هرگز حاضر و آماده برای کپی برداری و بازسازی نیستند. «خلاقیت در عین تقلید» شاکله اصلی بازیِ ریلی و کوگان است.
استیو کوگان هنرپیشه بریتانیایی ایرلندی تبار در ده ها فیلم و سریال عمدتا کمدی ایفای نقش کرده و طبق نظرسنجی هایی، جزو 10 شخصیت مطرح کمدی در تلویزیون محسوب می شود. هیچ وقت اپیزود «پسرعموها» را در فیلم قهوه و سیگار Coffee and Cigarettes فراموش نمی کنم. از میانِ 11 داستان کوتاهِ این فیلم که عمدتا بی مایه و غیرجذاب هستند، این قسمت از فیلم بخاطر مثلثِ کوگان، آلفرد مولینا و دیالوگ نویسی دقیق، کاملا جذاب و قابل تامل است. کوگان حتی در کنار جکی چان در فیلم دور دنیا در 80 روز ( The Haunting 2004) هم خوش درخشید. این پیشینه های قوی بوده که باعث شده او بتواند در سال 2018 نقشی به این سختی را در فیلم الیور و استن به این خوبی پیاده کند.
از طرف دیگر جان سی ریلی در ژانرهای متعدد ابرقهرمانی، جنایی، فانتزی، ورزشی و کمدی ایفای نقش کرده است. او در فیلم جنگی خط باریک سرخ (The Thin Red Line (1998 یکی از افراد گروه چارلی است که با مرگ فاصله ای ندارند. در درام حادثه ای - هیجانیِ (The Perfect Storm (2000 هم یکی از چند مردی بوده که سوار بر یک کشتی طوفان زده است و با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.
ریلی در فیلم کشتار (Carnage (2011 ساخته رومن پولانسکی، نقشی کاملا متفاوت از چیزی که در این فیلم( Stan and Ollie) دیده یا خواهید دید را بازی کرده است. فیلم کشتار نشان می دهد که آدمهای ظاهرا متمدن تا چه اندازه می توانند به جان هم بیفتند و وحشی گری کنند. ریلی در فیلم های بسیار معروفِ ساعت ها و هوانورد هم نقش هایی کاملا جدی دارد. برادر ناتنی (Step Brothers (2008 از فیلم های کمدی او محسوب می شود که در کارنامه متنوع کاری اش می توان پیدا کرد؛ او برخلاف کوگان کمتر در ژانرهای کمدی ظاهر شده است. وقتی چهره او را در اکثر فیلم ها می بینیم از گریم او در این فیلم تعجب می کنیم. او به خوبی توانسته شبیه به الیور شود درحالیکه آنقدرها هم در واقعیت به او شبیه نیست. ناگفته نماند که این دو بازیگر قبل تر هم در فیلم Holmes & Watson با یکدیگر همبازی بوده اند اما این فیلم کجا و فیلم الیور و استن با یک هماهنگی درخشان برای نمایش یک زوج هنری کجا.
فیلمساز سعی می کند با نشان دادن عکس ها و فیلم های زندگی واقعی الیور هاردی و استن لورل در تیتراژ پایانی، مخاطب را بیش از پیش به این نتیجه برساند که یک بیوگرافی کاملا دقیق وفادار و مستند را دیده است. من پیشنهاد می کنم اگر می توانید این فیلم را دوبار ببینید. بار اول اتفاقات کلی به چشمتان می آید و بار دوم بیشتر متوجه جزییات چهره و بدن بازیگران خواهید شد. «سانتی مانتالیسم» یک احساس شدیدِ کم عمق است که خیلی از ملودرام های بد از آن استفاده می کنند. اما بعضی از صحنه های این فیلم بدون هیچ اغراقی، احساسات عمیق مان را قلقلک می دهند. چطور می توان لحظه ای را که الیور در تخت هتل خوابیده و استن در عین ناراحتی شدید، می خواهد رفیقش را بخنداند فراموش کرد؛ چشمان استیو کوگان گریه می کنند و لبانش می خندند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
این فیلم و دیدم دقیقا همون غم توی چشمای الیور و لبخند روی لبهاش واقعا فیلم چنین حسی را به دنبال داشت و نمیدونم چرا دنیا انقدر با کمدین های مشهور بد تا میکنه ،همونطور که اشاره شد از بهترین فیلم های زندگینامه ای ...قبل از اون coelet و دیده بودم و با اون سانتیمانتالیسم محض و تبلیغ آزادی بی قید و شرطش فکر میکردم این فیلمم مزخرف باشه ولی واقعا ادای دین کاملی به رفاقت و هنر این دو کمدین بود