وال-ای داستان روباتی است که به مدت هفتصد سال تنها بر روی زمین رها شده است، درحالی که نژاد انسان به فضا فرار کرده است تا از زمین که به سرعت درحال نابودی است فرار کنند. انیمیشن وال-ای که محصول استودیوی پیکسار است، پیامی مهم درمورد ارتباطات، تنهایی و عشق و علاقه بدون قید و شرط در خود جای داده است که مناسب دوران قرنطینه و زندگی فعلی همگی ما در شرایط دنیای کرونایی است.
چیزی که بیشتر از همه موارد مخاطب را حیرتزده میکند معرفی کامل شخصیتها و دنیای انیمیشن در همان نیم ساعت اول انیمیشن آن هم بدون هیچ دیالوگی است. تنها با نشان دادن زندگی روزمره وال-ای شما تمام چیزی را که باید درمورد شخصیت وال-ای و دنیایی که در آن زندگی میکند بدانید، خواهید فهمید. اولین صحنه فیلم، تصویری پاناروما از نمای شهری پوشیده از زباله است و وال-ای به تنهایی در این شهر پرسه میزند. ما تلاشهای بیوقفه او را برای تمیز کردن شهر میبینیم که در حقیقت کاملا بیاثر است. این تلاش بدون موفقیت و پیشرفت، نشانگر بیهدفی وال-ای است.
ما همچنین خواهیم فهمید که وال-ای شیفتهی مصنوعات ساخت بشر است که در طول گذر این همه سال جمع کرده است. آن طور که به نظر میرسد این وسایل برای وال-ای امیدبخش دنیایی بهتر هستند. او همچنین شیفته دیدن و تماشای فیلمهای قدیمی، به ویژه سکانسهای عاشقانهشان، است. با دیدن این سکانسها وال-ای چگونگی روابط احساسی و فیزیکی را یاد میگیرد و کم کم متوجه میشود که خودش تا چه اندازه تنها است. او حتی با یک سوسک دوست میشود تا به نوعی برای خود همدم و همنشینی داشته باشد.
همه ما به نوعی با این موضوع میتوانیم همزادپنداری کنیم چرا که از نظر اجتماعی از دوستان خود فاصله گرفتهایم. این مساله نشان میدهد که ما اگرچه به این جدایی و فاصله خو میگیریم و عادت میکنیم اما روابط بین ما و دیگران بخشی ضروری از شکوفایی و موفقیت حقیقی ما است.
یک روز، ایو (Eve) به عنوان نمادی از امید وارد زندگی وال-ای میشود. او یک روبات است که از طرف انسانها به زمین فرستاده شده است تا مشخص کند آیا زمین مناسب ادامه حیات و بازگشتشان است یا خیر. او پاسخی در جواب تمام کنجکاویها و سوالات وال-ای درمورد دنیا و شوق و اشتیاقش به برقراری ارتباط است. او به سرعت عاشق ایو میشود و به او کلکسیون وسایلش را نشان میدهد. زمانی که ایو یک گیاه زنده را روی زمین کشف میکند، سیستمش خاموش میشود و منتظر سفینهاش میماند تا او را به نزد انسانها بازگرداند. به همین سادگی، تنها روزنه ارتباطی وال-ای از او گرفته میشود و او دوباره تنها میماند.
هرچند، تعهد وال-ای به ایو بسیار قوی و پایدار است. او هفتهها منتظرش میماند، تا ایو باز هم بیدار شود. زمانی که سفینه فضایی ایو، به نزدش باز میگردد، وال-ایسفینه را میگیرد و همراه ایو از زمین میرود. او به سرعت وارد دنیایی جدید میشود.
زمانی که آنها به سفینه ایو میرسند، ما خواهیم فهمید که چه بر سر نژاد بشریت آمده است. مردم این انیمیشن درون دنیایی سرتاسر مصرفگرا زندگی میکنند. یک صفحه مانیتور همیشه جلوی چشمشان است که تنها وسیله ارتباطیشان با یکدیگر است (برایتان آشنا به نظر نمیآید؟). بخاطر فاصله فیزیکیشان با دیگران، ارتباطاتی هم که با یکدیگر دارند بسیار ساختگی و مصنوعی است. هیچکس حتی متوجه اتفاقات و دنیای پیرامونش نیست، زیرا کاملا به صفحه مانیتورشان میخکوب شدهاند. آنها در عین حال بسیار تنها نیز هستند. هیچ خبری از خانواده و قوم و خویشی نیز دیده نمیشود. همگی اگرچه از نظر جسمی به یکدیگر نزدیک هستند اما کاملا ایزوله شدهاند. تنها زمانی که وال-ای مانیتورهایشان را خاموش میکند، انسانها متوجه حضور دیگران میشوند و شروع به برقراری ارتباط با یکدیگر میکنند.
بالاخره بعد از این که از این مانیتورها جدا میشوند، دو انسان به نامهای جان (John) و مری (Mary) شروع به بررسی محیط اطرافشان و یکدیگر میکنند. این موضوع نیز خود یادآوری عالی از شرایط زندگی فعلیمان است. اگرچه اکنون که کلی وقت اضافه داریم، غرق شدن در دنیای گوشیهایمان برایمان بسیار آسان است اما تنها باعث میشود تنهاتر شویم. ما باید به هر قیمتی به دنبال یافتن راههایی برای دل کندن از صفحه گوشیهایمان و برقراری ارتباط با بقیه مردم باشیم.
اتکای بیش از اندازه ساکنین سفینه، آن ها را به شدت دربرابر خطر کنترل شدن توسط ماشینآلات آسیبپذیر کرده است. این موضوع به خوبی با شناخت شخصیت کاپیتان سفینه قابل درک است. روبات خلبان خودکار او را کاملا از دنیا غافل کرده است تا بتواند او را کنترل کند و مانع بازگشت انسانها به زمین شود. از آنجایی که مردم دیگر نمیدانند چگونه بدون کمک ماشینآلات زندگی کنند، تا حدی که حتی راه رفتن را فراموش کردهاند، ماشینها بر آنها برتری دارند و حتی چیزهایی را هم که انسانها میتوانند ببینند و بفهمند را کنترل میکنند. پنهان کردن شرایط واقعی زمین از آنها باعث میشود که انسانها تلاشی برای بازگشت به خانهشان زمین، نکنند. زمانی که کاپیتان بالاخره خلبان خودکار را خاموش میکند، از آن به عنوان یک فرمان استفاده میکند که خود سمبلی از بازپس گرفتن کنترل زندگیاش است.
با وجود این که این ماشینآلات و تکنولوژی سفینه، برای آنها آسودگی و رفاه فراهم کرده است، اما انسانها باز هم خوشحال یا راضی نیستند. زمانی که کاپیتان از شرایط زمین باخبر میشود، خلبان خودکار تلاش میکند او را قانع کند که انسانها نمیتوانند بر روی زمین زنده بمانند. اما کاپیتان پاسخ میدهد: “من نمیخواهم زنده بمانم، میخواهم زندگی کنم.” این مدرکی است که نشان میدهد، اگرچه زندگی در سفینه راحت و آسوده است، اما انسانها باز هم به دنبال مسالهای عمیقتر که همان ارتباطات حقیقی است، هستند.
یکی از بزرگترین کنایههای نهفته این انیمیشن این است که، اگرچه انسانها قادر به برقرار کردن ارتباط با یکدیگر نیستند اما شخصیتهای روباتیک انیمیشن، وال-ای و ایو، رابطهای عمیق در طول ماجراجوییشان با یکدیگر شکل میدهند. تقریبا در آخرهای فیلم، زمانی که آن دو در فضا سفر خود را آغاز میکنند، بدون کوچکترین دیالوگی، قدرت و عمق عشقی که به یکدیگر دارند را نشان میدهد. بدون دیالوگ بودن این سکانس، زیبایی آن را چند برابر میکند. داستان عاشقانه آن دو در عین زیباییاش بسیار ساده است و به شدت احساسی و تعاملی در انیمیشن بازگو میشود.
به طور کل این انیمیشن، فیلمی عالی برای دیدن مجدد آن هم در دوران و شرایط قرنطینه فعلی است. این انیمیشن نه تنها بسیار شیرین، پر از ماجراجوییهای هیجانانگیز، شخصیتهایی دوستداشتنی و انیمیشنی جذاب است، بلکه پیامهای مهمی در ارتباط با سبک زندگی فعلیمان در بر دارد. این انیمیشن، ارزش ارتباطاتمان با دیگران را به ما میآموزد، و به ما یادآوری میکند که صفحههای مونیتورهایمان هرگز نمیتوانند جای ازتباطات حقیقی و فیزیکی را اشغال کنند.
خیلی ممنون برای تهیه این مطلب و به اشتراک گذاری این نگاه درست به این انیمیشن زیبا:)
ویجیاتو لطفا کامنت هایم را منتشر کن
همیشه برام سواله اگه وال ای تو ایران بود چیکار میکرد بنظرم پیکسار میتونه یک کارتون فوق غمگین خفن از ایران امروزی بسازه