نگاهی به تاریخچه رابطه سوپرمن و لوئیس لین از کمیک تا سینما
از آخرین ماجراجویی مستقل سوپرمن به صورت لایو اکشن زمان زیادی گذشته است. آخرین باری که مرد پولادین را روی پردههای سینما دیدیم، در فیلم گروهی Justice League بود. این نسخه از او هم به ...
از آخرین ماجراجویی مستقل سوپرمن به صورت لایو اکشن زمان زیادی گذشته است. آخرین باری که مرد پولادین را روی پردههای سینما دیدیم، در فیلم گروهی Justice League بود. این نسخه از او هم به وسیله یکی از مزخرفترین CGIهای ممکن به شکل فاجعهای به تصویر کشیده شد. با وجود تمام نقش آفرینیهای هنری کویل ولی فعلاً خبری از ادامه یافتن این نسخه از سوپرمن نیست. در همین حین نیز تایلر هوچلین این نقش را در دنیای سریالهای CW بر عهده گرفته و در سریال Supergirl معرفی شده است. همچنین در خط داستانی Crisis on Infinite Earths سریالهای اروورس نیز شاهد بازگشت چند بازیگر سابق شخصیت کلارک کنت (Clark Kent) بودیم.
اما حالا، بالاخره، قرار است دو ماجراجویی متفاوت را از سوپرمن ببینیم؛ یکی نسخه زک اسنایدرِ Justice League با لباس سیاه و دیگری یک سریال تلویزیونی جدید از سوپرمن. در این سریال جدید که با نام Superman & Lois شناخته میشود قرار است بخشی از زندگی این زوج دوست داشتنی را ببینیم که کمتر به آن پردخته شده: سوپرمن و لوئیس لین (Lois Lane) که با هم ازدواج کردهاند و صاحب دو پسر جوان هستند.
فصل اول سریال Superman & Lois از ۲۳ فوریه سال ۲۰۲۱ (۵ اسفند سال ۱۳۹۹) شروع به پخش خواهد کرد و به همین بهانه میخواهیم نگاهی به تاریخچه سوپرمن و لوئیس لین بیندازیم؛ از دنیای کمیک بوکها گرفته تا آثار لایو اکشن.
سالهای اولیه در متروپلیس
هر دو شخصیت سوپرمن و لوئیس لین در شماره ۱ کمیک Action Comics و در ماه ژوئن سال ۱۹۳۸ پا به دنیای کمیکها گذاشتند؛ چیزی حدود هشت دهه قبل. خالقان این دو نیز جو شوستر (Joe Shuster) و جری سیگل (Jerry Siegel) بودند.
لوئیس لین از آن وقت به بعد تقریباً در تمام کمیکها در کنار مرد پولادین قرار گرفته است. اولین آرک رومانتیک آنها یکی از آن ماجراهای کلاسیک است: پسر با دختر ملاقات میکند، دختر عاشق پسر و پسر هم عاشق دختر میشود...
سیگل و شوستر از فیلمهای داگلاس فربنکس الهام گرفته بودند؛ یکی از اولین سوپراستارهای سینما که نقشهایی مثل زورو و رابین هود را در دوران کاریاش ایفا کرده است. سیگل و شوستر اعتقاد داشتند که سوپرمن نیز یک قهرمان از آن نوع قهرمانان است.
چند سال طول کشید تا این ایده که لوئیس به سوپرمن بودن کلارک کنت شک کند، وارد داستانها شود. با این حال، این ایده در طی اکثر کمیکهای منتشر شده در دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ میلادی مورد استفاده قرار گرفت. این مورد باعث شد تا رابطهشان تبدیل به چیزی شود که به عنوان مثلث عشق با دو نفر از آن یاد میشود. به این ترتیب درام و تنش بیشتری به رابطهشان اضافه شد و کلارک/سوپرمن میبایست برای محافظت از هویتش از لوئیس لین بیشتر تلاش میکند.
ولی این وضعیت در چهلمین سالگرد خلق این شخصیت و شماره ۴۸۴ کمیک Action Comics (انتشار در ماه ژوئن سال ۱۹۷۸) تغییر کرد؛ وقتی که یک جادوگر میخواست تا سوپرمن را از دنیا محو کند و طی وقایعی کلارک هر چیز مربوط به هویت ابرقهرمانیاش را فراموش کرد. با نبود مسئولیت ابرقهرمانی، لوئیس نسبت به این نسخه کلارک علاقهمندتر شده و در نهایت آنها با هم ازدواج میکنند.
با تمام این اوصاف وقتی کلارک در یک آتش سوزی گیر افتاد اما بدون یک خراش از آن جان سالم به در برد، لوئیس لین دچار شَک میشود. با به دست آوردن مدارک دیگر با گذر زمان، لوئیس نه تنها به هویت فراموش شده کلارک پی میبرد بلکه متوجه میشود چه قدر دنیا به سوپرمن نیاز دارد. به این ترتیب، لوئیس طلسم آن جادوگر را از بین میبرد.
این زوج در این سری که در زمین دوم جریان دارد به زندگی خود با یکدیگر ادامه دادند و حتی وقایع Infinite Crisis دهه اول هزاره جدید میلادی نیز نتوانست وضعیت آنها را بر هم زند. با این حال، روایتهای زمین یک (دنیای اصلی کمیکهای دیسی) بدون این که لوئیس لین بداند کلارک همان سوپرمن است به مسیر خود ادامه دادند.
طلوع یک قهرمان جدید
در اوایل دهه ۷۰ میلادی، سینما در حال تغییر بود. فیلمسازانی مثل مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ، پیتر باگدانوویچ، رابرت آلتمن، فرانسیس فورد کوپولا، جرج لوکاس و خیلیهای دیگر در حال آغاز تأثیرگذاری خود روی هالیوود بودند. آنها مهارتهای آیندهنگرانه خود را با درصد موفقیت متفاوت در باکس آفیس، عرضه میکردند. با این حال، اسپیلبرگ و لوکاس فیلمهای خودشان را به عنوان آثاری متفاوت میدیدند: بزرگتر، گستردهتر و هیجانانگیزتر. فیلمهایی که مخاطبان قبلاً تجربه تماشایشان را نداشتند. با Jaws (اکران در سال ۱۹۷۵) و Star Wars: Episode IV - A New Hope (اکران در سال ۱۹۷۷)، اسپلیبرگ و لوکاس عصر بلاکباسترها را آغاز کردند و تاریخ سینما را تغییر دادند.
الکساندر سالکایندِ تهیهکننده به همراه پسرش ایلیا و شریکش پیر اسپنگلر آیندهنگری مشابه لوکاس و اسپپلیبرگ در سر داشتند و پس از موفقیت عظیم با The Three Musketeers (اکران در سال ۱۹۷۳) و The Four Musketeers (اکران در سال ۱۹۷۴)، تصمیم گرفتند تا به سراغ یک چالش بزرگتر بروند: به مرد پولادین بر روی پردههای سینما جان دهند. آنها پس از چندین نبرد و بودجهای حدود ۱۰۰ میلیون دلار، موفق شدند.
تغییر کارگردان در پروسه پیشتولید باعث شد تا ریچارد دانر (کارگردان فیلم The Omen سال ۱۹۷۶ در سبک وحشت که شدیداً موفق بود) برای هدایت ساخت دو فیلم اول سوپرمن معرفی شود. هر چند وقایعی که پیش آمد که او فقط توانست فیلم اول را به صورت کامل کارگردانی کند. فیلم اول سوپرمن توسط خالق The Godfather، ماریو پوزو، و همین طور رابرت بنتون و دیوید و لسلی نیومن نوشته شده بود. به خواست دانر، تام منکویتز برای کمک در بازنویسی فیلمنامه و حذف «پارودی روی پارودی» از نوشتههای اولیه به عوامل ساخت فیلم اضافه شد تا با جایگزینی آنها با «واقعیت نمایی»، تصویری حقیقی از دنیا به فیلم تزریق شود.
ما نمیخواستیم که با پای سیب مسخره بازی در بیاوریم، این مربوط به آمریکا بود، لحظه کوچک ما در تاریخ. پس هر آن چه که [از ابتدا] درون آن [فیلمنامه] جا داده شده بود را حذف کردیم.
ریچارد دانر - کارگردان Superman: The Movieمیخواستیم که یک رابطه عاشقانه داشته باشیم، رومنسِ بین لوئیس و سوپرمن و رابطه بین کلارک و لوئیس در مرکز باشد، پس به این ترتیب، در انتها[ی فیلم] وقتی که او [لوئیس] در زلزله به درون شکستگی میافتد و او [سوپرمن] باید دنیا را به عقب بازگرداند، واقعاً احساس میکنید یک چیزی در این جا وجود دارد. این هسته تمام اثر است… دو جوان بر سر یک قرار.
تام منکویتز - نویسنده و مشاور نوآوری Superman: The MovieSuperman: The Movie تا جای ممکن در اقتباس خود بینقص عمل کرد؛ از تصویرسازی با جزئیات بالای سیاره کریپتون (Krypton) و شهر متروپلیس (Metropolis) گرفته تا سینماتوگرافی کمیک بوکوارِ رویاگونه جفری آنسورث و شخصیت پردازی استادانه سوپرمن/کلارک، لکس لوتر (Lex Luthor) و جور ال (Jor-El). علاوه بر تمام این موارد، Superman: The Movie توانست رومنس مرکزی را به خوبی از آب درآورد. انتقال زیبا و تکان دهنده داستان عاشقانه آنها بر روی پردههای سینما چیزی بود که تمام اقتباسهای بعدی سعی در بازسازیاش داشتند. حتی فیلمهای کمیک بوکی شخصیتهای دیگر نیز چنین تلاشی را انجام دادند.
اهمیت و توجهی که دانر، منکویتز و همکارانشان نسبت به این مثلث عاشقانه داشتند کم نظیر است. آنها با وسواس، مخلوقات سیگل و شوستر را اقتباس کردن و اشارههای فراوان به تاریخچه آنها در دنیای کمیکها را با رومنسهای دیگر فیلمها و دنیای مدرن ترکیب کردند. در این رومنس میتوان پژواکی از اسکارلت اوهارا و رت باتلرِ فیلم Gone With The Wind و ریک بلین و ایلسا لاندِ فیلم Casablanca را احساس کرد.
اما جادوی واقعی حاصل کار کریستوفر ریو و مارگو کیدر است که چه با هم و چه جدا از هم، هنوز هم بهترین ایفاگران نقشهایشان به حساب میآیند. هر دوی آنها در اوایل دوران کاریشان پس از تستهای بازیگری موفق انتخاب و سریعاً و برای همیشه تبدیل به چهرههای مشهوری شدند. حتی وقتی داستان عاشقانه آنها در سال ۱۹۸۳ و فیلم Superman III دچار مشکل شد.
به سال ۲۰۰۶ و فیلم Superman Returns میرویم. یک شبه ریبوت/دنباله که برای پاک کردن وقایع فیلمهای سوم و چهارم سری اول طراحی شده بود و علاوه بر این که به عنوان دنباله مستقیم فیلم دوم عمل میکرد، به دنبال پیدا کردن راهی تازه برای ادامه با بایگران جدیدی در نقش همان شخصیتهای قبلی بود. این طور شد که برندان روث و کیت باسورث پا پیش گذاشتند؛ دو بازیگر که در آن دوره تقریباً ناشناس بودند. با این حال، مثل خود فیلم، احساس میشد که یک چیزی سر جای خود نیست.
با یک موفقیت نسبی در فروش (هر چند نه به میزانی که برنامه ساخت دنباله کلید بخورد)، این فیلم سعی کرد نسخه دانر و قوانین آن را دنبال کند. ولی با پیشرفت سه دههای سینما، مثلث لوئیس/کلارک/سوپرمن احساس کهنگی داشت و هر میزان پرواز عاشقانه در آسمان نمیتوانست به آن جان تازه دهد. علاوه بر آن، این فیلم بیش از مقدار مورد نیاز پرسش ایجاد کرد، مخصوصاً موارد مربوط به پسر سوپرمن که احساس تحمیلی بودن و نسنجیده شدن در آن وجود داشت.
این رابطه عاشقانه، حداقل روی پردههای سینما، فعلاً به انتهای خود رسیده بود. وقتش بود که کوچکتر فکر شود.
به صفحه نمایشهایش کوچک نگاه کنید
پس از این که فیلم Superman IV: The Quest For Peace در سال ۱۹۸۷ شکست خورد، قبل از این که سوپرمن به صفحات تلویزیون منتقل شود، برای مدتی بازنشسته شد. آیا چیزی یا کسی به بزرگی سوپرمن میتوانست در صفحات کوچک تلویزیون جا شود؟ در آن دوره، تلویزیون و دنیای سریالها به بزرگی، کیفیت و حضور ستارههای امروزی نبود. این انتقال میتوانست سوپرمن را در مقیاس و محدوده دیگری قرار دهد اما برای یک خط داستانی رومانتیک مربوط به سوپرمن و لوئیس لین عالی بود. به همین دلیل سریال Lois and Clark: The New Adventures of Superman توانست معادلات را بر هم زند.
با اقتباسی از سری کمیک The Man of Steel سال ۱۹۸۶ که توسط جان بیرن (John Byrne) و دیک جیوردانو (Dick Giordano) خلق شده بود، خالقان سریال (که دبورا جوی لوین به عنوان «زنی که جان دوباره به سوپرمن بخشید» نیز جزوشان بود)، داستانی روایت کردند که بیش از پیش روی دینامیک سوپرمن و لوئیس لین تمرکز داشت و در عین حال نیز به کاوش سوپرمن و تواناییهای او میپرداخت؛ هر چند به صورت محدودتر. در داستان بیرن، کال ال (Kal-El) در حالت جنینی به زمین فرستاده میشود، سفینهاش نقش یک رحم مصنوعی را دارد و داستان از آن جا به بعد با خانواده کِنتها ادامه پیدا میکند.
بزرگترین تفاوت در این خط داستانی این بود که چون سوپرمن تواناییهایش را در حین رشد کشف میکرد، نیاز به یک پوشش داشت؛ چیزی غیر از سوپرمن. برای همین است که در سریال اشاره میشود مارتا کنت (Martha Kent) لباسش را برای او طراحی کرد به جای این که این لباس بخشی از میراث کریپتونیاش باشد. همین توضیحی بر این بود که چرا این نسخه کلارک نسبت به نسخه بیدست و پای کریستوفر ریو، متمرکزتر بود. علاوه بر این، جاناتان کنت (Jonathan Kent) به جای این که در دوران دبیرستان کلارک فوت کرده باشد، در طی وقایع سریال زنده است و چندین بار پشت تلفن فرزندش را نصیحت میکند.
اما عاشق پیشگان اصلی چی؟ خب، دینامیک این سریال بخش زیادی از تاریخچه آنها را به نمایش میگذارد. مثلاً لوئیس در روزنامه دیلی پلنت (Daily Planet) مشغول به کار است تا این که کلارک به او میپیوندد. با این حال، تغییراتی در انتخابهای روایی وجود دارد و رابطه آنها احساس کامل و واقعی بودن بیشتری را نسبت به نسخههای دیگر منتقل میکند.
حذف کردن بیدست و پایی از کلارک و تزریق اعتماد به نفس به او نتیجهای فوق العاده داد. همه چیز واقعیتر به نظر میآید و خود لوئیس نیز نسبت به قبل کاملتر به نظر میرسد؛ ویژگیای که در فیلم Man of Steel هم از آن استفاده شد. رابطه آنها شکوفا میشود و حس کامل بودن و عاشق بودن را منتقل میکند. با این که فعالیتها و لباسهای قهرمانی را هم میبینیم اما تمرکز سریال روی رابطه سوپرمن و لوئیس لین است تا روزمرگیهای ابرقهرمانی. این ویژگی چیزی بود که علاقه برخی را برانگیخت و باعث شد عده دیگری طرفدار سریال نباشند. حتی بعضی از منتقدان گفتند که این سریال بیشتر یک سریال آبکی محسوب میشود تا یک اثر کمیک بوکی.
در انتهای سریال، این دو با هم ازدواج و با یکدیگر تا آخر عمر در خوشبختی زندگی کردند؛ حداقل هر چه قدر خوشبختی که میتوان با یک فضایی با تواناییهای فرا انسانی تجربه کرد. با این حال، سریال با یک کلیفهنگر ناخواسته به اتمام رسید: یک بچه با نماد S معروف روی پتویش وارد خانه آنها میشود و در نامهای که همراه او است نوشته شده «این بچه به تو تعلق دارد». با این که قرار بود سریال برای فصل پنجم ادامه پیدا کند اما کنسل و باعث به وجود آمدن سوالات فراوانی تا به امروز شد. کمیکها نیز در اوایل دهه ۹۰ میلادی خود را با این سریال مطابقت دادند و پس از ازدواج همتایان لایو اکشن خود، نسخههای کمیک بوکی نیز توانستند ازدواج کنند.
اسمالویل
به هزاره جدید و شروع یکی از شناخته شدهترین و تأثیرگذارترین سریالهای سوپرمن میرویم: Smallville. این سریال که توسط مایلز میلار و آلفرد گاف خلق شد و در واقع بر اساس سریالی برنامه ریزی شده برای بروس وین به وجود آمد. به جای سریالی مربوط به بتمن، با اثری رو به رو شدیم که با ایدههایی پیشگامانه به سراغ سوپرمن و داستانهای آن رفت در حالی که هم به کمیکها و هم به فیلمهای ریو ادای احترام میکرد.
به عنوان نسخهای «بدون لباس، بدون پرواز»، تمرکز سریال روی دوران نوجوانی کلارک کنت در اسمالویل معطوف شد که او سعی در کنار آمدن با تواناییها و جایگاهش روی کره زمین بود. در هفت فصل اول، داستان عاشقانه بین کلارک و لانا لنگ (Lana Lang) جریان داشت که با حضور لکس لوتر به یک مثلث عاشقانه تبدیل شد. لوئیس لین تا فصل چهارم در سریال حضور نداشت تا این که برای تحقیق در مورد مرگ یکی از آشنایانش به اسمالویل میآید. در طی فصل هشتم، وقتی کلارک و او با هم در دیلی پلنت کار میکنند، داستان عاشقانهشان شروع میشود و در طول دو فصل نهایی پیش میرود.
بیش از هر سریال یا فیلم دیگری این Smallville بود که توانست بسیاری از داستانهای مربوط به سوپرمن را به نمایش درآورد، گسترش دهد و برای پیش بردن روایتها عجله نکند. همین مورد درباره داستان عاشقانه کلارک و سوپرمن نیز قابل بیان است. با تکیه بر کمیکها و روایتهایی که قبلاً در فیلمها و سریالها به خوبی از آب در آمده بودند، رابطه این دو در Smallville بیشتر شبیه به یک رومنس کلاسیک به نظر میآمد. مثل کمیکها، این سریال نیز کلارک و لوئیس را پیش هم آورد، از هم جدا کرد، آنها با هم دوست شدند تا این که با سر و کله زدن با هم از یکدیگر جدا شدند و سپس آهسته اما پیوسته سرنوشت آنها در فصل نهایی سریال، وقتی که بلار (The Blur) تبدیل به مرد پولادین شد، به هم گره خورد. حالا که صحبت از مرد پولادین شد...
سوپرمن شروع میکند
سالها بود که یک نسخه سینمایی دیگر از سوپرمن در برنامه ساخت قرار گرفته بود. فرانچایز بتمن در حال گسترش بود و بیشتر و بیشتر برای کمپانی برادران وارنر و دیسی پول میساخت؛ در حالی که فرانچایز بتمن نیز مثل Superman IV در مورد سوپرمن، توسط فیلم Batman & Robin سال ۱۹۷۷ تا مرز نابودی کشیده شده بود. در همین سالها بود که تیم برتون، نیکلاس کیج، کوین اسمیت و جان پیترز، تهیهکنندهای بدنام، با همکاری هم میخواستند Superman Lives را بسازند. یک فیلم که یا تبدیل به یک فاجعه میشد یا فصلی خاص در تاریخ سوپرمن بر روی پردههای سینما را خلق میکرد.
با این حال، چنین چیزی اتفاق نیفتاد. استودیو از اختصاص دادن بودجه زیادی به Superman Lives طفره رفت و در نهایت آن را کنسل کرد. پس از آن، جی. جی. آبرامز، امسیجی و ولفگانگ پترسن سعی در بازگرداندن سوپرمن به سینما کردند اما در نهایت دیوید اس. گویر بود که ایدهای شبیه به کاری که کریستوفر نولان با تریلوژی Dark Knight کرد را پیش کشید و بالاخره، سوپرمن دوباره متولد شد.
Man of Steel با اکران در سال ۲۰۱۳ یک دید جدید به داستانهای سوپرمن ارائه داد، بر اساس برخی از کمیکهای ریبوت شده پیش رفت و خط زمانی جدیدی را جلو برد، آن هم در حالی که سعی در داشتن یک حس رئالستیک داشت (چیزی که نولان به آن «واقعیت سینمایی» میگفت)؛ روایتی که در آن جهانی واقعی در خطر و عواقبی سنگین در انتظار بود. Man of Steel بیشترِ داستان اوریجین را دست نخورده باقی گذاشت به جز رابطه کلارک/سوپرمن با لوئیس. این رابطه نسبت به چیزی که از قبل در ذهن داشتیم به طرز متفاوتتری توسعه یافت. به جای آشنایی در اسمالویل یا دیلی پلنت، اولین ملاقات آنها در یک سفینه کریپتونی کشف شده در قطب شمال بود. همچنین این دو سریعتر از چیزی که انتظار میرفت درگیر موارد فضایی شدند.
لوئیس، کلارک را به عنوان یک قهرمان میشناسد. ایده سوپرمن و پوشش به عنوان یک خبرنگار بعداً مطرح میشود. دیدن شروع داستان عاشقانه آنها به این ترتیب کمی ناخوشایند است، مخصوصاً لحظاتی که لوئیس با وجود لباس قرمز، آبی و طلایی، او را «کلارک» صدا میکند. اما در هر صورت چنین چیزی دینامیک و طبیعی بودن بیشتری را به رابطهشان اضافه میکند.
همچنین باعث میشود تا هر دوی این شخصیتها به طور مستقل از هم وجود داشته باشند، چرا که روایت به طوری پیش میرود تا آنها به یکدیگر، حداقل در ابتدا، تکیه نکنند. به این ترتیب رومنس آنها از یک علاقه کلی و شیمی خاص بین هنری کویل و ایمی آدامز سرچشمه میگیرد.
حرکت جسورانهای از طرف گویر و زک اسنایدر بود تا داستان سوپرمن و لوئیس لین را این گونه تغییر دهند اما درون این دنیا، رابطه آنها در یک فیلم شلوغ پررنگتر از هر چیز دیگری به چشم میآید. متأسفانه هم در Batman v Superman: Dawn of Justice و هم در Justice League (حداقل پیش از انتشار اسنایدر کات)، رابطه آنها دچار عقبگرد میشود.
به این ترتیب نوبت به Superman & Lois میرسد؛ سریالی که قرار است نسبت به هر آن چه که قبلاً شاهدش بودیم متفاوت باشد. این سریال یک دید خاص به رابطه درون خانگی این دو شخصیت ارائه خواهد داد: جایگاه یک زوج در قرن بیست و یکم در دنیایی پر از شبکات اجتماعی، مشکلات روحی و روانی و البته تأثیر آنها بر پدر خانوادهای که یک فضایی آسیب ناپذیر است. به نظر برخی از موارد سریال بر اساس سری کمیکهای نیو ۵۲ و ریبرث خواهد بود؛ سریهایی که در آنها شاهد یک زوج متأهل با پسری به نام جاناتان (Jonathan) هستیم.
واکنس طرفداران نسبت به تریلرهای اولیه Superman & Lois ضد و نقیض بوده و شاید دلیلش این باشد که حالا مخاطبان بیشتر از هر وقت دیگری به دنبال یک ماجراجویی سینمایی از سوپرمن هستند.
Superman & Lois در ۲۳ فوریه ۲۰۲۱ (۵ اسفند ۱۳۹۹) شروع به پخش خواهد کرد تا فصلی جدید از روابط سوپرمن و لوئیس لین را به تصویر بکشد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.