نقد فیلم I Care A Lot – ورژن جدید روانی آمریکایی
فیلم جنایی و گاهاً کمدی «بسیار مراقبت میکنم» یا «I Care A Lot» اثری مهیج و مشکوک است که شما را در اکثر اوقات تماشایش در لبه صندلی نگه خواهد داشت. همچنین، این فیلمِ تولید ...
فیلم جنایی و گاهاً کمدی «بسیار مراقبت میکنم» یا «I Care A Lot» اثری مهیج و مشکوک است که شما را در اکثر اوقات تماشایش در لبه صندلی نگه خواهد داشت. همچنین، این فیلمِ تولید نتفلیکس با بسط و گسترش ایده خود، رفته رفته چنان جنون آمیز و دیوانهوار میشود که چشم پوشی از محتوای خاص آن کار دشواری به نظر میرسد. در ادامه با نقد و بررسی این فیلم سرگرمکننده با ویجیاتو همراه باشید.
فیلم I Care A Lot ، به نویسندگی و کارگردانی جی بلیکسون، داستانِ شخصی به نام مارلا گریسون (رزمند پایک)، یک قیم قانونی کج اندیش را روایت میکند که با استفاده از روزنههای قانونی افراد مسن را تحت «مراقبت» (شما بخوانید آزار) خود قرار میدهد و پس انداز آنها را تا سکه آخر تخلیه میکند. اما اوضاع وقتی بدتر میشود که او میخواهد بدون انجام تحقیقات زیادی در زمینه کاریاش با شخص جنیفر پیترسون (دیان وایست) همان کار را انجام دهد و بدین ترتیب این عمل شوم، او را در تیررس ماجرایی مرگبار و جنایی قرار میدهد.
ساختن فیلمی با یک شخصیت اصلی که از آن متنفرید و نگه داشتن مخاطب پای چنین اثری از ابتدا تا انتها بسیار دشوار است؛ مخصوصاً وقتی فیلم خودش کاری دو ساعته باشد. اما سازندگان فیلم «بسیار مراقبت میکنم» توانستهاند چنین محتوایی را سرگرمکننده و شیک بستهبندی کرده و به راحتی به مخاطب تحویل دهند. از طرفی گفتن این نکته که چنین فیلمی روحیه مطلوبی برای بیننده دارد نیز یک سخن نقض است. چرا که این اثر از منظر اجتماعی و محتوایی اساساً مضمونی زننده، بدبین و پر از شخصیتهای کاملا شیطانی دارد که شما قطعاً دوست دارید از آنها متنفر باشید، اما مخفیانه کمی عاشق آنها نیز میشوید.
اگر بخواهیم این فیلم جنایی را به اثری در گذشته هالیوود نسبت دهیم، بدون تردید آن اثر چیزی نیست جز «Gone Girl» ساخته دیوید فینچر با بازی رزمند پایک که ستاره هر دو این آثار است. وقتی دختر گمشده را تماشا میکنید، ابتدا به ریشههای شخصیت بن افلک در آن نزدیک میشوید، ولی پس از مدتی به شخصیت پایک علاقه نشان خواهید داد، و در نتیجه با گذشت زمان از هر دو آنها منزجر خواهید شد. در واقع بیننده از تماشای دختر گمشده به این نتیجه خواهد رسید که این دو شخصیت لیاقت یکدیگر را دارند و باید با هم بمانند تا هیچ کس دیگری در مسیر مسمومیت آنها قرار نگیرد.
اما یکی از رایجترین اتفاقاتی که پس از نمایش این فیلم فینچر در هالیوود مُد شد، پیام ظریف توانمند سازی بانوان در آن بود. حالا فیلم I Care A Lot با محور قرار دادن یک زن منزجر کننده در داستان خود، دنبال ارائه گفتمانی شبیه به دختر گمشده پیرامون توانمند سازی بانوان در دنیای امروزی است. البته فمینیسم ظریفِ I Care A Lot در تار و پود طرح اصلی فیلم نهفته است.
زنانِ داخل این فیلم، در سطح اجتماعي گسترده تري، به عنوان مراقب و پرورش دهنده برچسب خوردهاند. در حقیقت، شخصیت شرور مارلا گریسون روی همین انتظار حساب کرده است. در چندین نقطه از فیلم، مارلا روی این واقعیت حساب میکند که مردان اطرافش، شامل قُضات، وکلا و خانواده قربانیانش او را دست کم میگیرند زیرا او زن است.
این رویکردِ ظریف زنانه، حاوی فرمول همیشگی فمینیسم در هالیوود نیست، چرا که به جای تمرکز بر یک زن ناتوان، سازندگان این فیلم پا را فراتر گذاشته و زن را از جایگاه قربانی به جایگاه شکارچی ارتقا دادهاند. بدون تردید این افق نگاه نشان میدهد چگونه قدرت زنانه نه تنها میتواند در دنیای جنایت یک مرد رشد کند، بلکه میتواند در آن تسلط یابد.
اما چنین دیدگاهی باید در چارچوب یک قاب بندی مناسب به بیننده ارائه شود. اساساً در این نوع نگاه، قاب ذهنی مد نظر فیلمساز اهمیت فراوانی دارد. برای مثال یکی از مشکلاتی که من با فیلم جوکر، ساخته تاد فیلیپس داشتم، همین قاب سازی خاص آن برای بیننده بود. در فیلم جوکر، شخص تاد فیلیپس، آرتور فلک را به عنوان یک قهرمان سِتم دیدهای که باید با او همدردی کنیم، معرفی کرد.
کار درست در چنین آثاری ایجاد حس همراهی یا همدردی مطلق نیست، چرا که در واقع نباید بیننده را برای ارتباط گرفتن با شخصیت منفی مجبور به دوست داشتن آن کرد. گاهی فیلمسازان مرز بین یک شخصیت منفی و قهرمان را برای رسیدن به اهداف خود جابجا میکنند، اما باید توجه داشت در این مسیر نباید زیاده روی کرد. حالا بلیکسون به عنوان کارگردانِ فیلم «I Care A Lot» سعی کرده هوشمندانه شخصیت شرور خود را به بیننده معرفی کند.
اگر فردی در طول یک داستان سینمایی کاملاً بد باشد، احتمالاً برای مخاطب کسل کننده خواهد بود. بنابراین، بلیکسون هوشمندانه و با یک لحن کم رنگ و رابین هود گونه شروع به معرفی شخصیت اصلی میکند و شما را آنقدر به مارلا نزدیک میکند که نمیتوانید تشخیص دهید کاری که او انجام میدهد درست است یا خیر، حتی در ابتدا سعی میکنید با او همراه شوید، اما ناگهان همه چیز متفاوت میشود.
بدون پرداختن به جزئیات زیاد، اگر از منظر بسیار عینی به شخصیت اصلی فیلم توجه کنیم، بدون شک با خود میگوییم مارلا به اندازه دشمنانش بد نیست. اما دقیقاً این همان چیزی است که در ابتدا کارگردان آن را میخواهد، ولی در ادامه همان شخصیت، وحشتناکتر از چیزی میشود که ابتدا به نظر میآمد. برای مثال شخصیت شیک و به ظاهر مهربانِ مارلا از کاستیهای قانونی و سیستم بهداشتی درمانی به سود منافع خود استفاده میکند. این عمل از منظر انسانی به هیچ وجه قابل قبول نیست، بنابراین شخصیت مارلا با این عمل خود را برای بیننده منزجر کننده جلوه میدهد.
طراحی یک منطقه خاکستری در پرداخت شخصیت، کاری است که به درستی در این فیلم صورت پذیرفته است. علاوه بر این، من فکر میکنم این داستان یکی از موارد نادری است که ما میتوانیم ببینیم چه اتفاقی میافتد وقتی قهرمان ظاهری اما منفور داستان دعوت به مشارکت توسط آنتاگونیست را قبول میکند. به طور کلی فیلمنامه طراحی شده در «بسیار مراقبت میکنم» یا «I Care A Lot» به درستی و هوشمندی یک مسیر پُر از چالش را انتخاب کرده و کارگردان توانسته این فیلمنامه را با یک ریتم خوب تا به پایان ادامه دهد.
ما ابتدا در مورد قاب بندی روایت صحبت کردهایم. حالا بیایید در مورد قاب بندی تصویری صحبت کنیم. فکر میکنم اکثر سینما دوستان به این نتیجه رسیده باشند که دوربین فیلمبرداری غیر دستی و سنتی بهتر از دوربین فیلمبرداری روی دستی است. به خصوص در فیلمی مانند «I Care A Lot» چنین فرمولی بسیار خوب کار میکند زیرا همه چیز نباید روان باشد.
ما در این فیلم شاهد زیر و بمهای زندگی یک شرور واقعی هستیم. وقتی در دوران مدرن سینما به دنبال روایت چنین سوژهای میروند، اکثریت آثار اوضاع آشفته را در دوربین روی دست خلاصه میکنند. اما این فیلم توانسته قابهای پُر رنگ و مدرنش را به درستی به بیننده نمایش دهد. بهترین مثال برای این روش صحنهای است که جین را از خانه خود میبرند. دوربین در حرکت آهسته است. با این حال، شما احساس میکنید مانند شخصیت گیج و مبهوت هستید.
موسیقی متن فیلم نیز همیشه مترادف با لحنِ ضرباندار و اضطراب آور داستان است. خود این نکته از موارد هیجان انگیز کار است که نمیتوان به راحتی از تاثیر مثبت آن چشم پوشی کرد. البته تیم تولید و فنی کار به طور کلی از یک هارمونی خوب برخوردار هستند. برای مثال درجه بندی رنگ زیباست، لباسها بسیار کاربردی هستند و کارگردانی به قدری روان است که بیننده را مجذوب داستان میکند.
برای مثال گفتنِ این جمله برای درکِ کار فکر شده تیم تولید مفید است: به زبان ساده، شخصیت مارلا از رنگ زرد استفاده میکند، که با روشنایی و مثبت بودن همراه است، اما همین شخصیت در سایه رنگ مثبت برخی از زشت ترین کارهای ممکن را انجام میدهد. این تناقض با هوشمندی سایه خاکستری شخصیت را به بیننده نمایش میدهد.
اما بزرگترین نقطه قوت فیلم رزمند پایک است که در بازی در نقش مارلا گریسون به سرما و بی رحمی شخصیتش در Gone Girl بازگشته است. پایک با چنان دقت و کاریزمایی نقش مارلا را بازی میکند که هر بار روی صفحه از هیجان یا ترس فریاد میزند بیننده میخکوب تماشای او میشود. توانایی پایک در بیرون آوردن نوعی قدرت آرام و البته رفتار تهاجمی عالی است. در واقع بازی او در این شخصیت دمار از روزگار صغیر و کبیر در میآورد. جالب است بدانید در این فیلم وقتی فضا به سمت لحظات اکشن و بدلکاری میرود، پایک با سکانسی زیر آب، رسماً به تام کروز بدل میشود.
البته بازیهای خوب به پایک ختم نمیشود. چرا که ما در این فیلم شاهد اجرای پیتر دینکلیج نیز هستیم. این بازیگر توانا نیازی به اثبات آنچه میتواند با صورت خود انجام دهد ندارد. بنابراین بازی او در این فیلم، اجرای خاطره انگیزش در Game of Thrones را تداعی میکند.
همچنین ایزا گونزالس نیز به عنوان یک عنصر مکمل در تیم بازیگری خوب است. این نوعی از نقش است که باید بعد از Baby Driver به جای هر آنچه که به او داده شده به چنین بازیگری پیشنهاد شود.
در نتیجه باید گفت فیلم «بسیار مراقبت میکنم» یا «I Care A Lot» یک اثر هوشمند و سرگرمکننده است. این یک داستان سرایی کاملاً روایی و بصری است که توسط افراد داخل و خارج از صحنه به زیبایی تکمیل میشود. فیلمنامه جی بلیکسون دارای ذکاوتی پویا و شخصیتهایی جذاب است که به شما امکان میدهد از آن لذت ببرید. فیلم برای ابداع مجدد چرخ یا تقویت نیرو در تریلرهای جنایی کار جدیدی انجام نمیدهد، اما فیلمنامه مستحکم آن شوخ طبعی خاص خود را دارد و ستاره نقش اول فیلم چنان جذاب است که تماشای فیلم را به تجربهای دلچسب بدل میکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اگه یک هزارم gone girl هم باشه، باید ببینمش. البته بر خلاف نظر نویسنده، گان گرل فیلم فمینیستی نبود، بلکه اتفاقاً خیلی فمینست ها رو عصبانی کرد .
این دوستون کلا با معقوله فمنیستی خوب ارتباط برقرار نمیکنه :))) به فیلم واندروومن 1984 هم میگفت ضد فمنیستی :))