نقد سریال WandaVision (قسمت آخر) – فینالی با پیچ و تاب عاطفی
بعد از حدود دو ماه همراهی با سریال محبوب WandaVision (وانداویژن)، این سفر دلپذیر به ایستگاه پایانی خود رسید. حالا پس از پرده خوانیِ نهایی سازندگان در این مسیر، پرسیدن یک سوال ضروری به نظر ...
بعد از حدود دو ماه همراهی با سریال محبوب WandaVision (وانداویژن)، این سفر دلپذیر به ایستگاه پایانی خود رسید. حالا پس از پرده خوانیِ نهایی سازندگان در این مسیر، پرسیدن یک سوال ضروری به نظر میرسد؛ آیا این نتیجهگیری بلاکباستری و تماماً اکشن باب میل طرفداران مارول خواهد بود یا نه؟! در ادامه با نقد و بررسی اپیزود پایانی سریال WandaVision همراه ویجیاتو باشید.
خُب، قطار اولین سریال مارول پس از نُه هفته به ایستگاه پایانی خود رسید. اما برخلاف تمام تئوریهای ریز و دُرُشتِ ما نه خبری از مفیستو با بازی شخص آلپاچینو شد، نه خبری از حضور دکتر استرنج در جریان سریال شد، نه انتقامجوی دیگری بر پرده حاضر شد، نه کابوس عظیمی خلق شد و نه حتی یک کوئیکسیلور واقعی نصیب بیننده شد. بنابراین این فینال، فرسنگها با انتظارات رویایی ما فاصله داشت. از طرف دیگر، طرفداران با یک داستان عاطفی رضایت بخش و تأثیرگذار روبرو شدند که در مورد واندا و خانوادهاش مفید بود، و این هسته اصلی WandaVision را شکل داد.
البته، شاید مشکلِ خلق این فاصله بین خواسته ما و واقعیت سریال، همین انتظارات بزرگ شخصی ما از آن باشد. اما نباید فراموش کرد که یکی از عوامل موفقیت و دیده شدن سریال وانداویژن، همین ایده پردازیها و تئوریهای مجازی بود. اما همچنین نمیتوان کتمان کرد که نقش آگاتا در همه چیز به طرز ناراحت کنندهای مبهم باقی ماند، سفر عجول مونیکا به لطف ظاهر راحت او در پرداخت از مسیر دور شد و ویژن سفید نیز حداقل به یک یا دو صحنه دیگر برای معنی دار شدن احتیاج داشت.
با این اوصاف، پس از پخش اپیزود نهم معلوم شد آگاتا هارکنس راست میگفت. شرور اصلی سریال کسی نبود جز خود این جادوگر کُهنسال، در واقع او پُلی برای ورود مفیستو نبود. اما خود این پایان، سوالات فراوانی را بدون پاسخ باقی گذاشت. یکی از سوالاتی که با این نتیجهگیری به ذهن میآید این است که اساساً چگونه شخص آگاتا از ابتدا درگیر این ماجرا شد؟! این که ما چه استنباطی از وقایع سریال داریم یک حرف است؛ و این که سازندگان چه پایانی برای ما تهیه کردهاند یک حرف دیگر، بنابراین نمیشود انتظارات بیننده را با یک روش جالب بالا برد، و سپس با یک نتیجهگیری ساده از آنها خواست که راضی باشند.
البته قسمت پایانی سریال وانداویژن در عوضِ تئوریهای رنگارنگی که نداشت، پُر از احساسات، وزن عاطفی و رشد شخصیت کافی بود. در یک نگاه ساده این قسمت، پایانی کاملاً عجیب و غریب به سبک مارول بود، اما باید قبول کرد که از جوانب زیادی نیز به شدت معمولی بود. البته توجه به این نکته مهم است که وانداویژن قبل از هر چیز یک داستان عاشقانه بوده و در نتیجه تعجب آور نیست که سازندگان یکی از صحنههای اوج گیری فینال را به خداحافظی واندا و ویژن اختصاص دهند. اما از میان تمام لحظات این قسمتِ عمدتاً اکشن، ده دقیقه پایانی بیشترین احساس و قوس شخصیتی را داشت. از خداحافظی چشمگیر واندا با فرزندانش بگیرید تا حرفهای عاشقانه ویژن، همه داراِی یک شور دراماتیک بودند که از آثار مارولی کمتر دیدهایم.
در باب شخصیت آگاتا هارکنس نیز باید گفت: بدون شک او یکی از مهمترین شروران فاز چهارم مارول است که میتواند در آینده نیز به چرخه شرارت بازگردد. از طرفی مخاطبان هنوز زوایایِ پنهان آگاتا هاركنس را در اولین سریال MCU به درستی درک نکردهاند، بنابراین آینده این شخصیت میتواند دستخوش حوادثی گوناگون و جذاب باشد. همچنین کاترین هان از هر لحاظ برای این نقش عالی بود، و دیدن اینکه واندا برای همیشه آگاتا را نابود نکرد نیز یک نکته مهم بود. در نتیجه با این اقدام روشن شد که درها برای بازگشت او کاملاً باز است.
اما نبرد پایانی آگاتا با جادوگر جوان یا اسکارلت ویچ نیز یکی از جالبترین سکانسهای اکشن مارول در چند وقت اخیر بود. آنچه در این سکانس میآید به نوعی اولین صحنه اکشن کامل WandaVision است، زیرا ویژن برای نجات همسرش وارد عمل میشود و دو جادوگر و ویژن در نبرد نهایی کلاسیک MCU شروع به جنگ با یکدیگر میکنند.
ما از زمان انتقام جویان: عصر اولترون ندیدیم که واندا قدرت خود را چنین بر روی کسی اعمال کند. استودیوی مارول در این لحظات از بهترین جلوههای صوتی و تصویری خود بهره گرفت تا بیننده را میخکوب تماشای تصاویرش کند. همچنین دیدن فنون رویارویی جادوگر سنتی علیه جادوگر جوان و بلعکس واقعاً سرگرمکننده بود. در کنار این نبرد نمایان شدن لباس خاص و تاج نمادین اسکارلت ویچ نیز یکی از ارجاعات شورانگیز به کمیکها بود.
در کنار این نبرد جادویی ما شاهد رویارویی ویژن سفید و ویژن ساخته جادو نیز بودیم. اما ورود سریع و بدون ظرافت ویژن سفید به «Hex» یکی از نقاط ضعف بارز اپیزود پایانی سریال WandaVision بود. خوب بود که حداقل یک صحنه بین این ویژن جدید و واندا برقرار میشد. عدم این تعامل بین ویژن سفید و واندا ناامید کننده به نظر میرسد، زیرا در پایانِ قسمت این ویژن بدون نکته قابل ذکری به آیندهای نامعلوم واگذار شد. تنها نکته حضور ویژن سفید رنگ و ماشینی در برار ویژن احساسی این واقعیت بود که در پایان به یک بحث فلسفی و بصیرت آمیز منتهی شد؛ همین و دیگر هیچ.
یکی دیگر از شخصیتهایی که در اپیزود پایانی بدون هیچ دست آوردی به آینده مارول پرتاب شد، شخص مونیکا رمبو بود. این شخصیت بدون هیچ گونه ظرافت یا شخصیت پردازی ویژهای دارای توان ابرقهرمانی شد و در اپیزود پایانی نیز در ساکن ترین حالت ممکن با یک صحنه به سمت آثاری چون کاپیتان مارول و البته شخص نیک فیوری پرتاب شد. علاوه بر این، مونیکا هرگز این احساس را برای بیننده تداعی نکرد که جایی در روایت گستردهتر جهان وانداویژن دارد. حتی اقامت کم او در کنار رالف بونر احساس بی نیازی و بی جا بودن کرد. امیدوارم که در ماجراجوییهای بعدی مارول به او فرصت بیشتری برای نفس کشیدن داده شود.
در یک نگاه کلی به فصل اول سریال WandaVision میتوان عنوان کرد این اثر، نمایشی درباره تأثیر سیتکامها بر فرهنگ عامه بود، و به تعبیری همین مسئله در سریال وانداویژن باعث شد که پس از مدتی دوری از آثار ابرقهرمانی، این کار یک قطعه کاملاً ناخواسته اما عالی برای تأسیس مجدد جهان سینمایی مارول باشد. هرچند سریال نتوانست انتظارات را در ایستگاه پایانی برآورده کند، اما WandaVision در نهایت زمینه را برای بازگشت آثار ابرقهرمانی کمی متفاوت فراهم کرد. سازندگان وانداویژن با استفاده از دهههای مختلف تاریخ تلویزیون به آرامی توانستند یک روایت احساسی را به معنی واقعی کلمه برای بیننده واکاوی کنند.
البته سوالات زیادی بیپاسخ باقی ماند، و باید امیدوار باشیم سرانجام، MCU به برخی از این سوالات پاسخ دهد، حداقل دوست دارم در مورد مقصر بودن واندا کمی برای بینندگان روشنگری بیشتری شود. اما همین شکافها چیزی است که ارزیابی «WandaVision» را بسیار دشوار میکند. در واقع حوادث این سریال یک سری محدود نیست، بلکه بخشی از کلِ بزرگتر MCU است. این یک فصل از یک رمان بی پایان بود، نه یک داستان کامل با محوریت شخصیتهای اصلی آن. به همین ترتیب به هر کسی که از این قطعنامه ناامید شده است میتوان گفت فقط منتظر بماند، چرا که داستان واندا ادامه دارد و این تازه شروع یک فاز طولانی دیگر است.
سریال WandaVision اپیزودهای خود را به 9 قسمت تقسیم کرد، اما هنوز هم فقط یک قسمت از یک داستان بزرگتر است. در اپیزود هشتم، ارتباط واندا با طنزهای تلویزیونی نشان داد که چرا وی چنین جهانی را برای خودش ایجاد کرده. در واقع این موضوع وسوسه فرار از واقعیت را به جهانی امن که همه چیز همیشه درست است نشان داد. اما همچنین نشان داد که چرا شما نمیتوانید برای همیشه در آن واقعیت خیالی بمانید. زیرا که شما باید زندگی خود را با خوب و بدش بپذیرید.
قسمت نهم به سادگی آن درسهای اپیزود قبل را اجرا میکند، زیرا واندا با واقعیت صلح میکند و خود را در مسیر آینده قرار میدهد. بنابراین، فینال داستان همان جایی است که WandaVision موفق میشود به ما نشان دهد که استودیوی ابرقهرمانی میتواند یک داستان عاشقانه واقعی ارائه دهد.
مطمئناً، ممکن است فینال وانداویژن دکتر استرنج یا مفیستو نداشته باشد، اما با عاشقانه بین واندا و ویژن یکی از تأثیرگذارترین و در نهایت امیدوار کنندهترین صحنهها را در تمام MCU داشته است. بدون شک با همین لحظات است که WandaVision نشان می دهد که چگونه میتواند خودش را از فیلمها متمایز کند. در حالی که فیلمهای MCU بیش از تشدید عنصر عاطفی بر اکشن تمرکز داشتند، سریال وانداویژن تلاش میکند تا این دو را در تعادل مناسب آشتی دهد.
ده دقیقه پایانی سریال شاهدی است بر آنچه که میتوان در راستای پیشبرد چند شخصیت در قالب نمایش تلویزیونی کرد. در همین راستا پل بتانی و الیزابت اولسن با داشتن آخرین صحنه در کنار هم، بهترین اجراهای خود را در دنیای سینمایی مارول ارائه دادند . تأمل آنها در یک رابطه احساسی و آنچه بعد از آن به وجود میآید لحظه زیبایی است؛ و بدون شک این صحنهها نتیجهای نادر برای هر فیلم یا پروژه مارول به حساب میآید.
به طور کلی، سریال WandaVision در حالی که در برخی از لحظات دارای یک گام عجیب و غریب و اقداماتی غیر الهام بخش بود، با یک نتیجه گیری نه چندان رضایت بخش در بحث داستانی، سریال را به یکی از عجیب ترین پروژههای MCU بدل کرد. با این وجود، هنوز هم این سریال به اندازه کافی خوب کار کرده و در کنار یک فصل سرگرمکننده، شروع جدیدی را برای فاز چهار مارول رقم زده است.
گرچه سریال WandaVision به پایان خود رسیده است، اما داستان جادوگر اسکارلت تازه آغاز شده. واندا سالها با غم و اندوه جدی روبرو بوده و اکنون وستویو را قویتر از همیشه ترک میکند. هر چند ویژن و فرزندان واندا ناپدید شدهاند، اما چشم انداز پیش روی او دوباره زنده است؛ همانطور که واندا و جادوی هرج و مرج او ثابت کرده اند: در جهان مارول، مرگ ممکن است پایان نباشد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اگه درباره اون صحنه اخر که داشت با جادوش کتابه رو میخوند چیزی نمیدونید بگید نمیدونیم یا اطلاعاتی نداریم لطفا
پس اون لحظه اخر که داشت کتاب میخوند و صدای پسراشو شنید چی¿ چرا برای اون توضیح ندادید¿
جدا از اینکه زیاد پایان خوبی نداشت بزرگترین سوال برای من اینه که نیروی ویژن سفید دقیقا چیه؟
الان دیگه سنگ ذهن وجود نداره و میدونیم کل قدرت ویژن از سنگ ذهن میاد
عادیه که با یه نیروی جایگزین بتونن ویژن رو دوباره راه بندازن ولی فقط به صورت یه روبات معمولی نه اینکه بتونه از سرش لیزر بزنه و بدون هیچ موتوری پرواز کنه چون همه اینا از سنگ ذهن میومد
امیدوارم یه جواب واقعی براش داشته باشن و همینجوری الکی ویژنو اینجوری نکرده باشن
نقد کامل و خوبی بود فقط نکته ای که جا انداخته شد اون ثانیه های آخر بعد از تیتراژ پایانی بود که واندا در قالب اسکارلت ویچ صدای پسراشو شنید و باید درمورد اون هم صحبت میشد
اول مقاله نوشین: خُب، قطار اولین سریال مارول پس از نُه هفته به ایستگاه پایانی خود رسید.
سریال ۹ قسمت داشت که دو قسمت اول همراه هم تو هفته اول پخش شدن و در ۷ هفته بعدی هر هفته یک قسمت پخش شد که مجموعا میشه ۸ هفته
ظاهرا *امیر پریمی* اونقدری که میگه با این قطار همراهی نکرده
پایان بندی خوب بود ولی قضیه کوئیک سیلور،شخصیت پردازی مونیکا و هدررفتن دارسی نکات منفی بود که همش مربوط میشه به کاراکتر های فرعی
تنها کاراکتر فرعی خوب داستان جیمی وو بود
واقعا انتظار خیلی بیشتری داشتم
و این پایان خیلی نا امیدم کرد
میتونست خیلی خیلی بهتر از اینا باشه
به هرحال نقد کامل و خیلی خوبی بود
خسته نباشید
قسمت آخر به نظرم خیلی بد هم نبود
اون لحظه خداحافظی منو به گریه انداخت
انتهای فیلم تمام فلاسفه رو ترکوند
واندا خودش رها کرد که به مردم آسیب نزنه
اما آخرش داشت دارک هولد رو میخوند تا به اسکارلت ویچ تبدیل بشه و دنیا رو نابود کنه
فعلا به شدت هایپم برا فالکون و سرباز زمستان - خیلی زیاد - چون میگن ولوورین هم توش هست
دیگه بعد از این سریال باید بدونی به هیچ شایعه و تئوری اعتماد نکنی
اگه سریال Agents of shield رو دیده باشی میدونی که دارک هولد یه کتاب عادی نیست که فقط شخصیت منفیا بخوننش کتابش طوریه که انگار هرکی میخونش درگیرش میشه و جذبش میشه ناخوداگاه به طرف منفی داستان کشیده میشه
این پایان اصلا درخور سریال نبود. هر چقدر که اپیزود های قبلی با صبر و حوصله ساخته شده بود اپیزود آخر انگار خیلی با عجله ساخته شده بود و سرراست ترین پایان بندی ممکن رو براش گذاشته بودن
حیفه حیف
پتانسیل بالایی داشت که استفاده نشد من انتظار بیشتری داشتم از ویژن سفید چون تهد.ید خوبی بود که رسماً هدر رفت کوییک سیلور هم که هیچی فقط بازی با مخاطب بود از نظر احساسی و جلوه ویژه نسبتا قابل قبول بود
جدا از اینکه در کل سریالو دوست داشتم و قسمت اخر هم ویژگی های خوب خودشو داشت :
1- cgi خیلی خوب نبود
2- مونیکا و دارسی عملا هدر رفتن، دارسی که کلا یه لاین بیشتر نداشت
3- گذاشتن ایوان پیترز واقعا شوخی زشتی بود ( الان معروف شده به Boner joke ) خیلی راه های بهتری واسه جذب مخاطب بود
" به هر کسی که از این قطعنامه ناامید شده است میتوان گفت فقط منتظر بماند "
منتظر بمونیم باز یه مشت دروغ دیگه بگه هایپ درست کنه مخاطب بکشونه پول بچاپه ؟؟؟ می تونست با یه کلیف هنگر خفن از دکتر استرنج 2 سریالو جمع کنه ک همرو تشنه نگه داره واسه فیلم. ن با یه پایان به قول خودتون بلاک باستری جمعش کنه. هزاااااااااارتا پایان دیگه میشد درست کرد ک بازم بخاطر ترس و پول پرستی همیشگی مارول خراب شد.
درست میگی ، من موافقم باهات ولی این خودش یه پایان بود ، ( اسپویل وانداویژن ، پایانی که میتونه دوباره ویژن برگرده ، مهم تر از همه اسکارلت ویچ آزاد شده و میتونه فاز چهارم مارول رو هیجان انگیز کنه ، مونیکا ی ابرقهرمانه که میتونه عضو اصلی اونجرز بشه ، آگاتا میتونه یه ویلن جذاب باشه در آینده و ... ، درسته که خیلی خوب نبود ولی خوبیایی هم داشت
وقتی هشت قسمت قبلیو انقدر خوب اومدی جلو دیگه نباید اخر خط بزنی رو ترمز تمام زحماتتو از بین ببری. این سریال قرار بود یه فصل جدید تو سبک داستان سرایی فیلمای مارول باشه ک دیدیم بازم دروغ بود. همون فرمول داستانای ابدوخیاری و کاستومای قشنگ تکرار شد.
نگاه کن اگر همه ی این نکات میخواست مورد بررسی قرار بگیره که خودش میشد ۲ تا فیلم سینمایی عین جنگ بینهایت و پایان بازی،آخر داستان رو باز گذاشتن تا دستشون برای ادامه داستان در جاهای مختلف و زمان های مختلف باز باشه، اگه به همه ی اینها جواب میداد که فاز چهارمش عملا میشد هیچی