نقد فیلم Godzilla Vs Kong – نبرد بزرگ هیولاها
کونگ، این گوریل عظیم الجثه در جایی در جزیره کونگ، تحت حفاظت شدید انسانها قرار گرفته و نمیتواند آزادانه در این جزیره برای خود بچرخد. یک گنبد مغناطیسی او را احاطه کرده تا ارتباط کونگ ...
کونگ، این گوریل عظیم الجثه در جایی در جزیره کونگ، تحت حفاظت شدید انسانها قرار گرفته و نمیتواند آزادانه در این جزیره برای خود بچرخد. یک گنبد مغناطیسی او را احاطه کرده تا ارتباط کونگ با جهان بیرون قطع شود چرا که در آن جهان بیرون، یک هیولای غول پیکر دیگر به اسم گودزیلا وجود دارد و کره زمین گنجایش دو هیولا به طور همزمان را ندارد، آنها اگر همدیگر را ببینند تا پای مرگ میجنگند تا یکی بر دیگری سر تعظیم فرود بیاورد و یا کشته شود. اگر نبردی بین کونگ و گودزیلا رخ بدهد، چه کسی برنده آن خواهد بود؟
این روزها جهانهای سینمایی گوناگونی توسط استودیوهای مختلف به وجود آمده که برخی از آنها مانند جنگ ستارگان و مارول خیلی موفق هستند و برخی از آنها نیز موفقیت ضمنی دارند. مانسترورس یا همان دنیای هیولاها که توسط برادران وارنر ساخته شده در این میان جزو فرنچایزهایی است که با فروش متوسط رو به بالای خود، توانسته استودیو را ترغیب به گسترش این جهان کند.
ماسنترورس با ساخت گودزیلا در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، هالیوود بار دیگر سراغ این هیولای ژاپنی رفت و این بار تصمیم گرفت افتضاحی که در اواخر دهه ۹۰ از گودزیلا اقتباس کرده بود را از ذهن طرفداران پاک کند؛ فیلمی که قرار بود یک سه گانه باشد و شکست تجاری و عدم استقبال هواداران از آن باعث شد تا برنامههای هالیوود برای گودزیلا در آن سالها به هم بخورد و این مارمولک غول پیکر به مهد و خانه خود یعنی ژاپن برگردد.
گودزیلا یک فرنچایز ۶۶ ساله است و دهههاست که هواداران خود در داخل سرزمین آفتاب و فراسوی مرزهای آن را به وجد میآورد. او گاهی قهرمان است و گاهی ضدقهرمان و گاه بیرحمترین هیولایی که میتوان به چشم دید. شهرت گودزیلا در داخل ژاپن فراتر از حدی است که بتوان تصور کرد، او پادشاه هیولاها و یا به اصطلاح دقیقتر خود ژاپنیها، «کایجو»ها است و حاکم مطلق فیلمهای هیولایی. گودزیلا تمثیل ژاپن از دنیا بابت بمب اتم هیروشیما و ناکازاکی است و مخربتر از یک بمب اتم، به شهرها و خانهها حمله میکند. گودزیلا انتقام طبیعت از انسانها است و دقیقا در نقطه مقابل بشریت قرار دارد، حتی اگر گاهی به آنها کمک کند.
از آنسو در هالیوود هم کونگ را داریم که گاهی لقب کینگ کونگ را یدک میکشد و گاه تنها با نام کونگ شناخته میشود. کونگ گوریل عظیم الجثهای است که عاشق یک انسان میشود. او نسل پیشین ما انسانها است و عقل و شعور دارد، کونگ میخواهد در کنار انسانها باشد اما انسانها نگاه طمعوار و حریصانهای به او دارند. کونگ با اینکه مجبور میشود جلوی انسانها قد علم کند اما واقعیت اینجاست که همیشه یک اتصال باریک بین او و بشریت وجود دارد. حتی سر و شکل کونگ و انتخاب این هیولا در کالبد یک گوریل، ماهیتی محسوستر برای بشریت دارد و میتواند بهتر با او همذات پنداری کند.
دو هیولا از شرق و غرب داریم که کاملا متضاد همدیگر هستند. این دو هیولا اما در جهان محبوبیت فراوانی دارند و سالها پیش در دهه ۶۰ میلادی، یک بار به مصاف همدیگر رفتند. فیلم گودزیلا علیه کینگ کونگ در آن زمان فروش مناسبی داشت و هواداران را نیز به وجد آورد اما بنا به دلایل مختلف که از حوصله این مطلب خارج است، حضور کونگ و گودزیلا در یک اثر سینمایی تا به امروز دیگر به آن صورت شکل نگرفت.
همانطور که گفتم برادران وارنر طی مذاکراتی با استودیو TOHO که خالق اصلی فرنچایز گودزیلا است، حق و حقوق ساخت آثار سینمایی جدید را از آنها گرفت. TOHO نیز به طور مستقل به ساخت انیمههای گودزیلا طی سالهای اخیر پرداخته و البته سعی کرد با کمک یک کارگردان شهیر ژاپنی یعنی هیدآکی آنو (سازنده انیمه مشهور Evangelion) گودزیلای ژاپنی را ریبوت کند که چندان در این راه موفق نشد و ترجیح داد گودزیلا در قالب لایواکشن در همان هالیوود قدم بردارد.
فیلم گودزیلا در سال ۲۰۱۴ مسیر تازهای برای این هیولا رقم زد و ادغام آن با جهان کونگ، باعث خلق مانسترورس شد. دنیای هیولایی حالا ظاهرا به ایستگاه پایانی خود رسیده و نبرد عظیم دو تایتان در فیلم نهایی یک پایان باشکوه برای این چهارگانه را رقم زده است.
میتوان ادعا کرد که قهرمان فیلم کونگ است و ما زاویه داستان این نبرد عظیم را از دیدگاه او میبینیم. دلیل این انتخاب هم بیشک همذات پنداری بهتر بیننده با کونگ است، حتی اگر گودزیلا را بیشتر دوست داشته باشد (شخصا تصور میکنم هواداران گودزیلا در دنیا تعدادشان خیلی بیشتر باشد). کونگ یک گوریل عظیمالجثه است که در فیلم جدید توانسته با زبان اشاره راه ارتباطی با انسانها هم پیدا کند و از همین رو بیشتر از همیشه میتوان با او همذات پنداری کرد. او حالا یک هیولای تقریبا سخنگو است و شاید این مساله مضحک به نظر برسد (که هست) اما باعث شده کونگ رسما قهرمان قابل لمستری نسبت به گودزیلا باشد.
کونگ در اسارت است و نمیداند که اسارتش در این بخش از جزیره به نفع خود اوست. او مانند هر موجود جاندار دیگری دلش آزادی میخواهد و از این اسارت خسته شده است. همدم او که دختر بچهای کر و لال و تنها بازمانده ساکنین این جزیره است، سعی در آرام کردن او دارد اما کونگ طاقتش به سر آمده و دیگر نمیخواهد در این اسارت باقی بماند. تیم محقق و دانشمندانی که او را تحت حفاظت خود قرار دادهاند تصمیم میگیرند که کونگ را به مرکز زمین، جایی که نیاکان او زندگی میکردند ببرند تا راز و رمز گذشته او عیان شود.
از آنسو بردن کونگ به جهان بیرونی که خطری چون گودزیلا آن را تهدید میکند کار آسانی نیست. گودزیلا که زمانی پشتیبان بشریت بوده حالا به مراکز مختلف آزمایشگاهی حمله میکند و به نظر میرسد که دشمن انسانها شده است. کسی نمیداند که چرا گودزیلا این کارها را میکند اما حملات او باعث مرگ انسانها میشود و از همین رو بشریت تصمیم گرفته تا بتواند جلوی او بایستد. در این راه تیمهایی میخواهند با کمک یک نیروی باستانی، هیولایی به دست انسان بسازند تا جلوی گودزیلا بایستد.
فیلمهای هیولایی و یا همان کایجو، زمانی فیلمهای درجه B بودند که با بودجههای اندک و محدود ساخته میشدند و هواداران آنها را دوست داشتند. گودزیلا و دیگر هیولاها یا آدمکها و مجسمههایی کوچک بودند که با تکنیکهای سینمایی در پرده نقرهای تبدیل به هیولاهای غول پیکر میشدند و یا لباسهایی تن پوش بودند که بازیگران با پوشیدن آنها جلوی دوربین نقش آفرینی میکردند. فیلمهای کایجو و هیولایی همیشه چنین منوالی داشتهاند تا زمانی که جلوههای ویژه پیشرفت کردند و انتظارها نیز از آنها بالاتر رفت.
دنیای مانسترورس کنونی تقریبا همان فرمول گذشته را دنبال میکند با این تفاوت که حالا دیگر بودجهها اندک نیست و از جلوههای ویژه قدرتمند و ماهرانهای برای به تصویر کشیدن هیولاها و نبردها استفاده میشود؛ اما همچنان ما شاهد فیلمهایی به اصطلاح با درجه B هستیم. این یعنی چه؟
در واقع کسی که به تماشای گودزیلا علیه کونگ مینشیند، به دنبال دیدن یک اثر سینمایی شاهکار از منظر فیلمنامه و شخصیت پردازی نیست؛ همه میدانند که اینجا با فیلمی روبرو هستیم که قصد دارد دو یا چند هیولا را به جان هم بیندازد و با خلق صحنههای شگفت انگیز و نفس گیر، اکشنی جانانه به خورد مخاطب اعطا کند. همانگونه که ترنسفورمرهای مایکل بی در سالهای اخیر بدون داشتن یک خط داستانی درست و درمان، توانست میلیاردها دلار در گیشه بفروشد و هواداران را به وجد بیاورد، گودزیلا و سایر هیولاها نیز قصد دارند همین کار را در ابعادی غیر روباتیک انجام دهند، هرچند در این فیلم آخر پای روباتها هم به میدان مبارزه باز میشود!
مانسترورس در وهله اول سعی کرد که طلسم حضور انسانها در این فیلمها را بشکند، کاری که فیلم آخری گودزیلا ساخته شده در ژاپن به سال ۲۰۱۶ هم در راستای آن تلاش کرد. گودزیلای سال ۲۰۱۴ هالیوودیها هم حضور حداقلی هیولاها را به همراه داشت و بیشتر روی شخصیتهای انسانی مانور دارد، اما حالا سینما به سمتی پیش رفته که «فن سرویس» در آن معنای مهمی پیدا کرده است. پیشتر درباره این تیغه تیز اهمیت زیاد به فنها در سینما برایتان نوشته بودیم، یک تیغه تیز دو لبه که میتواند هم به ضرر فیلمها باشد هم به نفعشان.
واقعیت اینجاست که گودزیلا و کونگ تنها دلیل ساخته شدنشان بعد از گذشت دهها سال راضی نگه داشتن هواداران و به دست آوردن دل آنها است. این طرفداران هستند که دهها سال فرنچایز را زنده نگه داشتهاند و کماکان مشتریان بالقوه دیدن دوباره هیولاهای دوست داشتنیشان هستند. در واقع این دو هیولا به قدر کافی در دنیا از تمامی نسلها «فن» دارند و نیاز چندانی به پیدا کردن هواداران جدید در تولید آنها حس نمیشود. همین میشود که خالقین دنیای مانسترورس تا حد زیادی بیخیال شکستن طلسم حضور انسانها در فیلم آخرشان شدند و تصمیم گرفتند تمرکزشان را روی هواداران قرار دهند. آنها نه یک فیلم تماما فن سرویس اما اثری ساختهاند که با معیارهای آثار کایجو دهههای گذشته همخوانی کاملی داشته باشد و در این میان تنها چند عنصر معدود از جمله جلوههای ویژه و بودجه به طرز شگفت انگیزی پیشرفت کرده باشد.
فیلم گودزیلا علیه کونگ کمتر از دو ساعت است و نزدیک به چهل دقیقه طول میکشد تا رویارویی دو هیولای اصلی فیلم به چشم تماشاگر برسد. با اینکه از نظرم بازهم این زمان زیادی است و کارگردان میتوانسته ریتم فیلم را در دقایق ابتدایی تندتر کند و به اصطلاح دکمه Skip را روی کاراکترهای بیجان و بیهویت فیلم بزند، اما بازهم روند بهبود یافتهای نسبت به دو فیلم قبلی گودزیلا طی شده است. بخصوص آنکه پس از حضور هیولاها و نبرد اولشان، فیلم تقریبا کاراکترهای انسان خود را کنار میگذارد و آنها را تبدیل به شخصیتهایی کاملا فرعی میکند، چیزی که باید در یک فیلم کایجویی رعایت شود و خوشبختانه این اتفاق افتاده است.
نبردهای گودزیلا و کونگ سهمگین، چشمنواز و پر از جزییات هستند. فیلم طوری ساخته شده که بیشک باید به همه کسانی که خواهان تماشای آن هستند اصرار کرد که فیلم را در در صفحه نمایشهای بزرگ ببینند. همین چشمنوازی بصری فیلم باعث شده که گودزیلا علیه کونگ در دوران کرونایی بتواند فروش بسیار خوبی را تجربه کند و معجزه فروش گیشه در ایام کرونا تلقی شود، تازه با وجود اینکه فیلم به راحتی در سرویسهای آنلاین HBO MAX در سراسر دنیا هم قابل مشاهده است (و همچنین قابل دانلود با بالاترین کیفیت!) اما سینماها در برابر دو هیولای تازهنفس برادران وارنر سر تعظیم فرود آوردهاند و فروش خوبی نصیبشان شده است.
از همان نبرد ابتدایی گودزیلا علیه کونگ در دریا که پس از آن ادای دینی به فیلم دهه شصت میلادی گودزیلا علیه کونگ هم صورت میگیرد (بردن کونگ روی تور توسط هلیکوپترها دقیقا ادای دین به آن فیلم است) تا نبرد پایانی که در شهر نورانی هنگ کنگ رخ میدهد، همه و همه نفسگیر هستند. انتخاب لوکیشن هنگ کنگ و طراحی این منطقه طوری انجام شده که انگار دو هیولا در یک بازی ویدیویی پر زرق و برق هستند و به جذابیت آن افزوده است. بازی با رنگها در این سکانسها بیداد میکند و نبرد دو هیولا باشکوهتر از همیشه ترسیم میشود. این صحنههای نبرد انگار از ذهن یک بچه خارج شدهاند که با اکشن فیگورهای خود بازی میکرد و مکعبهای لگو و خانه سازی خود را با هیولاهایش تخریب میکرد، حس نابی که در تک تک مبارزات وجود دارد دقیقا با ذهن باز و آزاد تخیل یک کودک همآهنگ است.
کونگ انسانی میجنگد و گودزیلا هیولایی! کونگ جدا از فنون کشتی و کاراتهای که به سمت گودزیلا پرتاب میکند! حتی از اسلحه سرد استفاده میکند و بیش از پیش ماهیت یک انسان غول پیکر را میگیرد که جلوی هیولا ایستاده است. گودزیلا اما با اشعه خود به نبرد میرود و خبیثانهتر رفتار میکند. او حتی پس از آسیب به کونگ، چهرهاش شبیه به لبخند زدن میشود و در عین ترسناک بودن، همان گودزیلای شوخ و همیشگی سینمای ژاپن میشود. طراحی نبردها بینظیر بوده و جلوههای ویژه قدرتمند در کنار موسیقی گوشنواز کاری کرده که دیدن آنها ناخودآگاه آدرنالین بیننده را بالا ببرد. شخصا تست کردم و دیدم این صحنههای نبرد برای کسانی که حتی از این فیلمها هم خوششان نمیآیند جالب است و به آن جذب میشوند؛ کمتر کسی وجود دارد که نبرد این دو هیولا را ببینند و نخواهد دقایقی جادوی سینما را در کنار آنها دنبال کند.
گودزیلا عذاب کونگ است و نقطه مقابل خشم او از همه لحاظ، کونگ قرمز رنگ عصبانی در برابر گودزیلای آبی رنگ آرام و باصلابت که مبارزهها را از راه دور و با اشعهاش کنترل میکند، مانند دست و پا زدن بشریت در برابر بلایای طبیعی است. گودزیلا عذابی است که او را به چالش میکشد. او هیولایی است که انتقام بشریت از مفاهیمی چون بمب اتم و تسلیحات هستهای و نابودسازی طبیعت و زمین توسط انسانها است. این انتقام بزرگ که دست و پا در آورده و حالا روی زمین راه میرود، بزرگترین دشمنی است که کونگ تاکنون دیده است. کونگ برای اینکه بتواند جلوی گودزیلا به تصویر کشیده شود، نسبت به فیلم قبلی رشد داشته و غولپیکرتر شده اما با این وجود بازهم گودزیلا برایش بزرگترین خطر است. باید گفت انسانها هرچقدر هم که گنده باشند در برابر این انتقام سرسخت زمین، ناتوانیهایی دارند.
خطر اسپویل: نبرد آنها با حداقل دخالت انسانها پیش میرود و بشریت موجوداتی ناچیز در نبرد تایتانها هستند. حتی وجود گودزیلا آهنی در فیلم (که در اواخر فیلم ظاهر میشود) در نهایت بدون دخالت انسانها صورت میگیرد و این گیدورا است که میخواهد انتقام خود را از طریق ساخته بشریت و قدرت ماورایی خود از هیولاها بگیرد. آنها کاری به بشریت ندارند و در دنیای هیولایی و بیرحم خود میجنگند، در این میان این کونگ است که هنوز آن باریکه کوچک با انسانها را از طریق دختربچه دارد؛ این دقیقا درست همان رفتاریست که از کونگ انتظار میرود. پایان خطر اسپویل.
گودزیلا علیه کونگ نسل جدید فیلمهای کایجویی یا همان هیولایی سینماست و زمین تا آسمان با آثاری که در سالهای اخیر تحت این ژانر عرضه شده متفاوت است. این فیلم توانسته مرز خوبی بین فن سرویس بودن و یک فیلم اکشن سرگرم کننده را فراهم کند؛ برادران وارنر مراسم اختتامیه باشکوهی برای نبرد هیولاهای خود برگزار کردند و با اینکه کارگردان فیلم تجربهای در بلاک باستر سازی ندارد اما ماموریت مهم خود را با موفقیت پشت سر گذاشته است چرا که فیلم او بیشک از بهترین آثار بلاک باستری چندسال اخیر محسوب میشود.
ناگفته نماند فیلم یک پایان منسجم دارد و البته آنقدری هم هیولا در دنیای مانسترورس وجود دارد که ادامه سازی بر این فیلم را میسر کند؛ ضمن اینکه سرنوشت برخی شخصیتهای فیلمهای قبلی در هالهای از ابهام قرار دارد.
در پایان باید خاطر نشان کنم همانطور که پیشتر توسط تیم سازنده اعلام شده بود، گودزیلا علیه کونگ یک برنده مشخص دارد. اینکه فکر کنیم فرمول فیلم اینست که دو هیولا یکدیگر را میبینند و سپس به خاطر دشمن مشترک، نبردشان فراموش میشود تقریبا اشتباه است. فیلم یک برنده مشخص را معین کرده و لقب «پادشاه هیولاها» را برای او نگه داشته است.
بیشتر بخوانید
- دنیای هیولایی هالیوود عملکردی بهتری از بازخیز گودزیلای سینمای ژاپن داشته است
- فیلمهای آینده گودزیلا میتوانند پر از هیولاهای کلاسیک و وحشتناک این سری باشند
- نگاهی به ۱۰ هیولا از قدرتمندترین دشمنان گودزیلا
- مفهوم پس پرده آثار سینمایی جدید گودزیلا چیست؟
- گودزیلا چگونه به وجود آمد؟ خاستگاههای متفاوت هیولا از آغاز تاکنون
- گودزیلا: 10 فیلم لغو شده که شاید تبدیل به آثار محشری میشدند
- بررسی انیمه Godzilla: Planet Eater؛ گودزیلا علیه گیدورا
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ادمین با همه ی نقدت موافقم فقط چندتا چیز مهم رو جا انداختی، که احتیاجی به نقد کارشناس اداره و اون هم ، اندازه و مقیاس کونگ و گودزیلاس که گودزیلا تو سکانسای مبارزه با گیدورا به حدی بزرگه که از ساختمانهای پنجاه طبقه هم بزرگترهه و مثل پنیر از وسطشون رد میشه و کونگ تو قسمت خودش تو جزیره یکم از درختا برگتره ولی وقتی بهم میرسم یجورای اندازه ها یکیه، ، در مقابل قدرتاشون وقتی کونگ دستش به زنجیر بروی کشتی بست نمیتونه خودش رو آزاد کنه. ولی مثل آب خوردن از وسط ساختمونا رد میشن انگار که دارن از وسط استخر رد میشن، ولی یه زنجیر اینجا اسیرش کرده،. دیگه رعایت نکردن این مقیاسهای اندازه و قدرت خیلی خیلی مسخره تر از فیلم نامه.
من شروع کردم به دیدن مانسترورس.فعلا گودزیلا 2014 رو دیدم و به نظرم متوسط بود
اسپویل
هنوز گودزیلا علیه کونگ رو ندیدم ولی اسپویل شدم که کونگ شکست میخوره
حیف... من طرفدار کونگ بودم
حالا گودزیلا فن ها نیان دیسلایک بارونم کنن +_+
راستش تنها دلیلی که باعث میشه فیلم رو ببینیم فقط نبرد هر دو هیولا هست.
از نظر من واقعا فیلم ضعیفی بود. چون :
همه شخصیت های انسانی نقش پیام بازرگانی رو داخل فیلم داشتند و میشد به جای همشون یه دونه مقوا جایگزین کرد. (( البته به جز دختر بچه کر و لال فیلم که به نظر من تنها فرد دارای احساس داخل این فیلم بود که میتونست حداقل حس رو انتقال بده. حتی احساسات کونگ هم بهتر از بقیه منتقل میشد. ))
تریلر فیلم رو وقتی دیدم شیفته موسیقی شدم که هیجان و دلهره به معنی واقعی کلمه منتقل می کرد به ببیننده.
اما وقتی فیلم رو دیدم و متوجه شدم آهنگ متفاوته واقعا ناراحت شدم. (( لطفا یه بار خودتون تریلر فیلم مجددا تماشا کنید متوجه میشید کدوم لحظه منظورمه ))
در واقع تریلر موسیقی جذاب تری هنگام جنگ داشت.
حال و هوای فیلم گاهی اوقات با موسیقی مطابقت نداره.
البته این رو هم بگم که موسیقی فیلم وقتی که در زمین توخالی بودند واقعا خوب بود و با منظره و حال فیلم ارتباط خوبی داشت.
تصاویر کامپیوتری و جلوه های ویژه فیلم واقعا خوب بودند مخصوصا هنگام نبرد هیولاها. و صد البته زمین توخالی که بسیار هنرمندانه طراحی شده بود.
خطر اسپویل :
یه جایی از فیلم که واقعا درکش نکردم وقتی بود که داخل هنگ کنگ مدیسون و جاش و برنی رو دستگیر کردند و به مقر آوردند که اون داداشمون ( رییس شرکت )) هم حضور داشت.
وقتی مکا گودزیلا از دسترس اونا خارج میشه و به شیشه ای که انسان ها هستند حمله میکنه ؛ چطوری کل اون قسمت نابود میشه و همه آدم بد ها که چپ و راست و جلو و عقب مدیسون و رفقاش هستن ؛ میمیرن به جز اونا و البته سیستم کامپیوتری که باهاش اون رو متوقف میکنند.
واقعا این لحظه رو درک نکردم و دوست داشتم حداقل کارگردان حداقل 2 نفر از آدم بد های ماجرا رو زنده نگه میداشت که لااقل یکم واقعی به نظر بیاد.
پایان خطر اسپویل.
اگر میخوایید این فیلم رو ببینید تنها دلیلتون برای دیدن فقط باید نبرد هیولاها باشه همونطوری که آرش اشاره کرد.
¯\_(ツ)_/¯
اون موردی که میگی کاملا درسته ولی دقیقا با همون جمله آخرت نقض میشه. اصلا دنبال منطق نباش. از نبرد هیولاها لذت ببر!
اتفاقا اصلا دنبال منطق در این سبک فیلم نیستم?
در این فیلم ها کلا باید همه چیز رو بذاری کنار و فقط از نبرد ها لذت ببری.
به شخصه از نبردها واقعا لذت بردم ولی خب خواستم نظرم رو کامل بگم.
فقط یه سوال آرش جان
چرا ویجی لاگ درباره فیلم و سریال آماده نمی کنید؟
فیلم خوبی بود. بی مغز ولی هیجان دار
اسپویل.....
ای جان گودزیلا دهن کونگ رو سرویس کرد (پ ن گودزیلا و دایناسور فنم?)