درباره یکی از شاهکارهای انیمه تاریخ بیشتر بدانید: Neon Genesis Evangelion
انیمه Neon Genesis Evangelion یکی از موفقترین و پرفروشترین انیمههای ژاپنی - ساخته گایناکس - محسوب میشود که سال ۱۹۹۵ نخستین قسمت آن پخش شد. این مجموعه علاوه بر موفقیت تجاری فوقالعادهاش، تحسین منتقدان و ...
انیمه Neon Genesis Evangelion یکی از موفقترین و پرفروشترین انیمههای ژاپنی - ساخته گایناکس - محسوب میشود که سال ۱۹۹۵ نخستین قسمت آن پخش شد. این مجموعه علاوه بر موفقیت تجاری فوقالعادهاش، تحسین منتقدان و مخاطبان را برانگیخته و جوایز متعددی کسب کرده است. در ادامه این مطلب به بهانه اکران آخرین اثر سینمایی این انیمه پس از سالها انتظار، ترجمه مقالهای از پیتر تیریاس، نویسنده سایت کوتاکو، را درباره این انیمه زیبا باهم میخوانیم.
با بهترین انیمهها از نگاه ویجیاتو آشنا شوید:
- معرفی بهترین انیمههای دهه نود میلادی: از گاندام تا بسکتبالیستها
- رمزگشایی از معروفترین تئوری انیمه My Neighbour Totoro
- انیمه خوب ببینیم: معرفی آثار دلنشین سال 2020
- پیشنهاد هشت انیمه جذاب برای مخالفان انیمه
- با بهترین انیمههای سال ۲۰۲۰ آشنا شوید
- برترین انیمههای پسا آخرالزمانی
شخصیتهای انیمه Neon Genesis Evangelion رنج زیادی را متحمل میشوند.
یکی از همکارانم در LucasArts این سریال را به من معرفی کرد. پیش از آن هم چند انیمه مکا دیده بودم اما هیچ کدام شبیه Neon Genesis Evangelion نبود.
در ظاهر این انیمه هم خیلی از المانهای یک اثر معمولی و کلیشهای را داشت؛ یک خلبان جوان و مایوس به نام شینجی ایکاری که اساسا همان «برگزیده» است و میخواهد دنیا را نجات دهد. اما از لحظهای که سریال شروع شد و من فریاد ایکاری روی صندلی خلبان را شنیدم، متوجه شدم با دنیایی از رنج طرف هستم.
یک تقلای بزرگ در مقابل هیولاهای جالوتی به نام «فرشتهها» (Angels) وجود دارد و شخصیتها یا به دنبال اتحاد دوباره با پدرشان (آدام) یا آغاز دوباره زندگی بشری با استفاده از فرشته دوم (Second Angel) یا همان لیلیث هستند (صادقانه میگویم، هربار که برای فهمیدن قضایا به اینترنت مراجعه میکنم بیشتر مجذوب و گیج میشوم).
المانهای عرفانی، تاریخی و علمی باهم ترکیب میشوند تا یک ماجرای شگفتانگیز اما درهم تنیده را روایت کنند که تمام مذاهب جهان را فرا میخواند. اکشن مکای آن با پیامی روحانی که شامل سوالات متافیزیکی و هستیشناسی درباره وجود میشود، همزمان سعی دارد سلامت روانی شخصیتهای مختلف را به چالش بکشد.
خلبانان یک سری قهرمان در معنای عام نیستند و این ماشینهای عظیمالجثه به هیولاهایی مکانیکی شباهت دارند. بخشی از این مورد هم به خاطر EVA-01 است که شینجی آن را هدایت میکند؛ این ماشین درون خود روحی دارد و گهگاه نشان میدهد صاحب قدرت تفکر و تصمیمگیری است.
هم EVA و هم خلبان به معنای واقعی کلمه از جهنم عبور میکنند و تماشای آنها بدون شک دردآور و دشوار است. هیچ قسمتی بدون اینکه شینجی در آن از درد فریاد نکشد، به پایان نمیرسد. شخصیتهای بالغ انیمه اغلب احساس بدی در این رابطه پیدا میکنند، دندانها را به هم میفشارند، و اجازه میدهند نوجوانان داستان در رنج خود باقی بمانند چراکه اینجا سرنوشت و بقای بشریت مطرح است.
برای دنبال کردن این هدف، همه حاضرند هرکاری از دستشان برمیآید انجام دهند. این یک حقیقت تلخ است و ما به عنوان مخاطب هر قسمت بیشتر با آن مواجه میشویم. و خب چارهای جز پذیرفتن این حقیقت نداریم، حتی اگر رنج و تنبیهی که شخصیتها میبینند بسیار ناخوشایند و بعضا غیرمنصفانه باشد.
از بسیاری از جهات، اپیزود ششم با نام Showdown in Tokyo-3 آنچه انیمه Neon Genesis Evangelion را محسورکننده میکند به نمایش میگذارد.
صحنه آغازین این قسمت با نگاهی به نحوه پایان قسمت قبلی شروع میشود؛ انجل پنجم، Ramiel، به EVA و شینجی حمله میکند و با قدرت قدرت خارقالعاده خود آرمور یا همان زره EVA را سوراخ میکند. Ramiel در ظاهر شبیه یک هشتوجهی است که از دو هرم بهم چسبیده تشکیل شده. او قدرتمندترین .A.T (وحشت مطلق) را میان تمام انجلها دارد که او را در برابر بیشترین حملات غیرقابل نفوذ میکند. Ramiel همچین یک مته مخصوص دارد و تمام ابزار دفاعی که Nerve ساخته نمیتوانند در برابر او مقاومت کنند.
من خیلی دوست داشتم که مردم برای شکست این هیولا همه چیز را به ابرقهرمان کودک داستان، شینجی، واگذار نکردند. مبارزه با Ramiel یک المان تاکتیکی هم داشت که آن را واقعگرایانه میکرد. اینجا با یک جنگ تمام عیار و بدون مغز میان هیولاهای مکا طرف نیستید، بلکه همه چیز یک میدان جنگ واقعی را تداعی میکند.
میساتو کاتسوراگی که رهبر عملیاتهای تاکتیکی محسوب میشود، یک سری آزمایش را آغاز میکند تا متوجه شود چه چیزی در مقابل انجل جدید کار میکند و چه چیزی کار نمیکند.
این شامل استفاده از یک مترسک بادی با شمایل EVA 01 و شلیک به رامیل با خمپارهانداز تیپ ۱۲ از روی یک قطار میشود. این موارد به او کمک میکند میزان هوش و قدرت تجیهزات رامیل را ارزیابی کرده و همچنین بفهمد ابزار دفاعی وی چگونه عمل میکنند.
از آنجا به بعد، کاتسوراگی درمییابد نزدیک میدانی نزدیک نتیجهای جز شکست نخواهد داشت، چراکه A.T. Field رامیل چنان قدرتمند است که هیچ راهی برای نفوذ باقی نمیگذارد. وی تصمیم میگیرد با یک رایفل مخصوص و از راه دور به انجل شلیک کند.
کاتسوراگی باید حین برنامهریزی همه چیز را در نظر بگیرد که شامل منبع انرژی (کل ژاپن)، و بررسی جغرافیایی منطقه برای پیدا کردن بهترین مکان شلیک با اسلحه میشود. او حتی با استفاده از کامپیوتر چندین حالت مختلف را شبیهسازی میکند تا درصد یا شانس موفقیت مشخص شود (آنها یک شانس ۸.۹ درصدی به دست میآورند که خب بهتر از هیچ است!).
در همین میان او میبایست در زمینه سیاسی هم فعالیتهای مهمی انجام داده و بالا دستیهای خود را راضی کند تا اجازه آزمایش این نقشهها را به او بدهند؛ کاتسوراگی به خوبی میداند اگر شکست بخورد، پایانی بر سازمان NERV و صدالبته، انسانیت خواهد بود.
درست زمانی که ماجرا دارد به نقطه اوج میرسد، سریال دوباره بیشتر به سطوح شخصی بازمیگردد. شینجی هنوز قدرت و سلامتی کامل خود را پس از مواجهه آخر با رامیل به دست نیاورده است. او دچار ضربه روحی بسیار شدیدی شده و اصلا دلش نمیخواهد دوباره کنترل EVA را برعهده بگیرد. تنها چیزی که در EVA انتظار او را میکشد درد و رنج است. در کنار اینها، پدر شینجی که رهبر سازمان NERV نیز محسوب میشود، یک عوضی به تمام معناست و وقتی شینجی سن کمی داشت او را رها کرد.
همین موقع است که یک خلبان دیگر به نام ری آیانامی کنار تخت بیمارستان ظاهر میشود. او گذشته مرموزی دارد و نسبت به روابط انسانی هم کاملا بیتفاوت به نظر میرسد. گرچه این خلبان مونث و جوان به ماموریت و وظایف خود اهمیت میدهد و دقیقا در نقطه مقابل شینجی قرار میگیرد.
آیانامی بدون پرسیدن هیچ سوالی در عملیات شرکت میکند و به شینجی میگوید اگر او نیز همین کار را انجام ندهد خودش جای او را خواهد گرفت. هر دو شخصیت شرایط خوشایند و راحتی ندارند اما شینجی خجالت و گوشهگیری هم دارد که قضیه را دشوارتر میکند؛ همه اینها در حالی است که ظاهر آیانامی از اعتماد بهنفس زیادی برخوردار است.
اکنون یک زوج عجیب و منحصر به فرد شکل گرفته است. ری مسئولیت دفاع از شینجی را بر عهده دارد و او هم باید تیر اصلی را بر پیکره رامیل وارد کند؛ هر چه باشد شینجی نرخ هماهنگی بیشتری با EVA دارد و این ماموریت به شلیک تقریبا بینقص رایفل نیاز خواهد داشت.
زمانی که شینجی اعتراض میکند حتی یک بار هم شلیک با آن اسلحه را تمرین نکرده، بالا دستیها به او میگویند هیچ نگرانی نداشته باشد. خلبان جوان هنوز راضی نشده اما ری به او میگوید که حتما از او محافظت خواهد کرد. اعتماد بهنفس خشک و سرد ری باید ظاهری قهرمانانه داشته باشد ولی قرار دادن بار سرنوشت بشر روی دوش این دو میتواند در هر صورت ظالمانه به نظر رسد.
عملیات یاشیما، که نام خود را از یک نبرد تاریخی گرفته، بالاخره آغاز میشود. تمام ژاپن از انرژی خالی میشود. شینجی تنها دو شانس برای از بین بردن رامیل دارد. تعجبی ندارد، او نخستین شانس را از دست میدهد چراکه رامیل یک شلیک متقابل انجام داده... آیا همه تلاشها بیثمر بود؟
زمانی که دومین شلیک به سمت شینجی روانه میشود، تقریبا همه ماموریت را شکستخورده تصور میکنند. اما آیانامی برای نجات او دست به کار شده و یک شلید یا سپر برای محافظت از خود و شینجی ایجاد کرده که آن هم خیلی زود شروع به ذوب شدن میکند.
هر ثانیه صبر برای شارژ دوباره رایفل مثل یک ساعت میگذرد. وقتی بالاخره انتظار به پایان میرسد، شینجی تیر دوم را روانه هدف میکند و خوشبختانه این بار قطعه ژئومتریک مرگ را از بین میبرد.
خسارات و صدمهای که این نبرد به خلبانها وارد میکند به شکل عمیقی دردناک است. همه چیز درباره این سریال پر شده از رنج؛ نجات دنیا آسان نیست و قرار هم نبوده آسان باشد. زندگی میتواند جراحتبار باشد، آنهم با هزینههایی گزاف.
در دنیای Neon Genesis Evangelion برخی نیروهای فراتر وجود دارند که هیچ اهمیتی به بقا یا انقراض انسان نمیدهند، گویی نگاه و اهداف مخصوص خود را داشته باشد. با این حال، زمانی که بشر برای دفع خطر انجلها چند تن از کودکان و نوجوانان را فدا میکند، نظر آنها نیز کاملا عوض میشود.
فشار و بار زیادی روی این نوجوانان قرار دارد تا کارهای ناممکن را به انجام رسانند. هردفعه که آنها یک پیروزی به دست میآورند، طوری روح آنها را میخورد که به شخصیت دوریان گری شباهت پیدا میکنند.
در پایان قسمت، شینجی و آیانامی یک تسلی خاطر لحظهای در حضور یکدیگر پیدا میکنند. آنها متوجه میشوند عدم درک متقابل از انگیزههای شخصیشان در مقابل داشتن دلیلی برای مبارزه و نجات بشریت، هیچ اهمیتی ندارد. اما حداقل ما در تیتراژ پایانی قسمت آهنگ Fly Me To The Moon را میشنویم که کمی دل آزردهمان را تسکین میدهد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
حقیقتش من خودم زمانی که انیمه رو دیدم به طور کامل درک نکردم تا اینکه یک ویدیوی توضیح در یوتیوب دیدم ، بنظرم یک مقاله که داستان رو به طور کامل موشکافی کنه و اون رو توضیح بده میتونه خیلی کارامد باشه ، ممنون از نویسنده عزیز ??