ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

انیمیشن

نقد قسمت سوم و چهارم سریال ?…What If – یک سوال نابودگر

قسمت سوم سریال انیمیشنی «چه می‌شد اگر...؟» در حالی پخش شد که دو قسمت قبلی دو بازخورد کاملا متفاوت را از بینندگان دریافت کردند. قسمت نخست این انیمیشن به دلیل داستان نه چندان دلچسب و ...

صبا جهانگیریان
نوشته شده توسط صبا جهانگیریان | ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ | ۲۰:۲۸

قسمت سوم سریال انیمیشنی «چه می‌شد اگر...؟» در حالی پخش شد که دو قسمت قبلی دو بازخورد کاملا متفاوت را از بینندگان دریافت کردند. قسمت نخست این انیمیشن به دلیل داستان نه چندان دلچسب و بازسازی ایده‌ی فیلم «کاپیتان آمریکا: اولین انتقام‌جو» با استقبال آنچنانی مواجه نشد اما قسمت دوم عواقب دزدیدن «تی چالا» را به جای «پیتر کوئیل» به زیبایی هر چه تمام‌تر نمایش داد. حال  قسمت سوم چه می‌شد اگر...؟ بررسی خواهد شد تا موفقیت این قسمت در ادامه تغییرات همه جانبه تخمین زده شود. با ویجیاتو همراه باشید.

موضوع قسمت سوم به زمانی باز می‌گردد که «نیک فیوری» در حال جمع آوری گروه انتقام‌جویان است. فیوری به سراغ تک تک انتقام‌جویان می‌رود اما او حتی فرصت پیدا نمی‌کند تا درباره گروه این گروه با برخی از آنان صحبت کند؛ زیرا هر کدام بنا به دلایلی کشته می‌شوند. در قدم اول مرگ انتقام‌جویان مخاطبان را شگفت‌زده می‌کند اما موضوعی که باید مورد بررسی قرار گیرد؛ ایده اولیه این قسمت است.

ایده اولیه این قسمت در همان نگاه نخست نیز جذاب به نظر نمی‌رسد. البته تلاش‌های عوامل سازنده را برای پروراندن این قسمت نباید نادیده بگیریم؛ اما همه هواداران می‌دانند که در صورت کشته شدن انتقام‌جویان، افراد سواستفاده‌گری مانند «لوکی» به زمین حمله می‌کنند و فرمانروایی آن را در دست می‌گیرند. شاید بهتر بود مارول ایده دیگری را برای قسمت سوم انیمیشن سریالی خود انتخاب می‌کرد یا حداقل به دیگر جنبه‌های این اتفاق نیز می‌پرداخت.

دقایق انتهایی این قسمت مخاطبان متوجه می‌شوند که نیک فیوری در حال تشکیل یک گروه جدید است و به نظر می‌رسد نمایش افراد گروه جدید انتقام‌جویان می‌توانست ایده جذاب‌تری برای این قسمت باشد که محقق نشد و با نمایش مرگ انتقام‌جویان این قسمت به ساده‌ترین شکل ممکن پایان یافت.

«ثور»، خدای رعد، با یک تیر «هاکای» کشته می‌شود. موضوعی که باور آن تقریباً برای بینندگان و افرادی که قدرت‌های مختلف ثور را می‌شناسند، غیرممکن است. «بلک ویدو» در جنگ با فردی نامرئی طوری ضربه می‌خورد و مورد تهاجم قرار می‌گیرد که جان خود را از دست می‌دهد؛ در حالیکه طرفداران از قدرت‌های بی‌نهایت «ناتاشا رومانوف» در صحنه‌های درگیری باخبر هستند. حتی مهارت‌های ناتاشا در صحنه‌ای از همین قسمت نیز داخل کامیون انتقال او به زندان، نشان داده می‌شود.

سکانس مرگ بلک ویدو حتی از جذابیت‌های درگیری ناتاشا با افراد «شیلد» نیز برخوردار نبود و مرگ او به شکل عجیب و همچنین ساده‌ای به تصویر کشیده شد. شاید پروسه مرگ «هالک» از بقیه انتقام‌جویان بهتر بود اما در کل دلایلی که برای کشته شدن این افراد به اصطلاح ابرقهرمان به مخاطبان داده می‌شود، قانع‌کننده نیست.

هرچند نباید از فضای کلی داستان به راحتی گذر کرد. مارول در این قسمت تلاش کرده که فضایی معمایی و جنایی ایجاد کند و مخاطبان را برای کشف قاتل این افراد به جنب و جوش بیندازد و اینطور می‌توان گفت که در این زمینه موفق ظاهر شد. مرگ هر یک از انتقام‌جویان بیننده را برای پیدا کردن قاتل کنجکاوتر می‌کند و زمانی که «بتی راس» و ناتاشا از نانوتکنولوژی حرف می‌زنند، سرنخ خوبی به هواداران داده می‌شود تا آن‌ها بدانند که احتمالاً یکی از اعضای خانواده «پیم» پشت تمام این قضایا ایستاده است.

حضور بتی راس و هالک شگفت‌انگیز را باید از جذابیت‌های این قسمت دانست. بتی بعد از حدود دوازده سال دوباره در دنیای سینمایی مارول نقش آفرینی می‌کند. مسئله‌ای که یادآور نوستالژی‌های جذابی برای هواداران است.

قسمت سوم با گذر از پیچ و خم‌های بسیار، در دقایق انتهایی خود، شخصیت شرور اصلی را به بینندگانش معرفی می‌کند و او کسی نیست به جز «هنک پیم». شاید بسیاری از کسانی که تنها دنیای سینمایی مارول را دنبال می‌کنند از هویت واقعی این فرد در کمیک‌ها بی‌خبر باشند اما از دیدگاه طرفداران کمیک بوک‌ها انتخاب هنک پیم به عنوان یکی از شخصیت‌های خبیث این سریال انیمیشنی، انتخاب دقیق و فکر شده به حساب می‌آید.

پیم در سری کمیک بوک‌های انتقام‌جویان بارها و بارها عدم تعادل روحی و روانی خود را ثابت کرده است. در چند شماره دیده شده که او دست به اقداماتی همچون ضرب و شتم «جنت»، همسرش، زده است. انتقام‌جویان نیز بنا بر اقدامات ناهنجار هنک، او را از گروه اخراج کردند. می‌توان گفت که انتخاب هنک به عنوان شخصیت شرور، اشاره‌‌ی ظریفی به کمیک بوک‌ها داشته و به همین دلیل بسیار جذاب به نظر می‌رسد.

البته مورد دیگری که درباره حضور هنک پیم جالب است، لباس مخصوص اوست. هنک نه به عنوان «انت من» بلکه در لباس «یلو جکت» ظاهر می‌شود. از آنجایی که هنک پیم در تمام دنیای سینمایی مارول تنها با نام انت من حضور داشته، تماشای او در لباس یلو جکت برای طرفداران کمیک‌ها ایستراگ زیبایی به شمار می‌رود.

هرچند نباید از ایستراگ‌های زیادی که این قسمت به فیلم‌های مارول داشته، غافل شویم. قسمت سوم به دلیل آنکه برگرفته از فیلم‌های «ثور1»، «آیرون من1» و «هالک شگفت‌انگیز» است، از چند سکانس این فیلم‌ها الهام گرفته اما به شکل دیگری آن‌ها را به نمایش درآورده است. از جمله این صحنه‌های می‌توان به وجود پتک ثور در میان دایره‌ای که شکل‌های خاص داشت و حضور چند نفر از افراد شیلد در انیمیشن، اشاره کرد. همچنین صحنه مبارزه هالک و ژنرال راس، پدر بتی راس، نیز از سکانس‌های هالک شگفت‌انگیز است که در پایان آن تغییر عمده‌ای به وجود آورده‌اند.

همانطور که گفته شد، ایده اولیه این قسمت به جذابیت قسمت دوم نبود اما پرداخت خوب بخش معمایی داستان توانست آن را از قسمت‌های دیگر متمایز کند. هر چند که هنوز قسمت دوم این سری انیمیشن توانسته مخاطبان را بیشتر جذب خود کند اما قسمت سوم نیز صحنه‌های اکشن و چشم‌نواز زیادی دارد که بیننده را پا به پای خود می‌کشاند.

ایده کلی چه می‌شد اگر...؟ ایده خلاقانه‌ایست که می‌تواند با استفاده از مولتی‌ورس‌های به وجود آمده در کمیک‌ بوک‌ها هم طرفداران دنیای سینمایی هم هواداران کمیک بوک‌ها را به وجد آورد و آن‌ها را از خود راضی نگه دارد. امید می‌رود که این ایده‌ی خلاقانه در خدمت موضوعات اولیه بهتری نسبت به قسمت سوم قرار گیرند.

قسمت چهارم این اثر سریالی باری دیگر تمام معادلات مخاطبان را زیر سوال برد و با ترکیب تمام نقاط قوت قسمت‌های پیشین خود، بسیار درخشان‌تر ظاهر شد.

فضای تاریک و کمی ترسناک قسمت چهارم از قسمت سوم، جایگزین سازی داستان، البته به شکل خلاصه، از قسمت نخست و یک ایده اصلی خوب و خلاقانه از قسمت دوم به شکل جذابی در این قسمت با یکدیگر ترکیب شدند و دقایق هیجان‌انگیزی را برای مخاطبان رقم زدند.

سوال اصلی این قسمت این است: چه می‌شد اگر دکتر «استیون استرنج» در تصادفی که برایش رخ می‌دهد به جای دست‌های خویش قلبش را از دست بدهد؟ مارول در این قسمت به زیبایی هر چه تمام‌تر به این پرسش پاسخ می‌دهد.

البته منظور از قلب دکتر استرنج همان معشوقه اوست که در فیلم اختصاصی استرنج او را مشاهده کرده‌ایم. «کریستین پالمر» پرستاری‌ست که در بیمارستان کنار استرنج کار می‌کند و میان آن‌ها احساساتی جاری‌ست. از حضور پالمر در کمیک‌ها نیز نباید غافل شد. کریستین در کمیک‌ها به عنوان یکی از نایت نرس‌ها (night nurse) حضور دارد و تنها نقش یک معشوقه را ایفا نمی‎‌کند.

دقایق ابتدایی این قسمت مخاطبان شاهد حضور دکتر استرنج و کریستین پالمر هستند که به سوی یک مهمانی می‌روند. کریستین در راه از نوعی عمل جراحی صحبت می‌کند که در آن یکی از نیم کره‌های مغز را بیرون می‌آورند. موضوعی که شاید در همین ابتدا به شکل ظریفی هواداران را از وقایع این قسمت باخبر می‌سازد.

چند لحظه بعد کریستین در یک تصادف جان خود را از دست می‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود که استیون غمگین و افسرده به سوی جادوگری و هنرهای عرفانی برود. انیمیشن به شکل زیبایی زندگی چند ساله استرنج را خلاصه نمایش می‌دهد که مخاطبان پروپا قرص دنیای سینمایی مارول به راحتی می‌توانند شباهت‌های این صحنه‌ها را با فیلم دکتر استرنج1 تشخیص بدهند. خلاصه کردن این صحنه‌ها باعث شده که قسمت چهارم مانند قسمت نخست حوصله‌سربر به نظر نیاید.

مرگ کریستین تاثیرات فراوانی در روحیه استیون گذاشته که در همین یک قسمت انیمیشنی سازندگان آن را بسیار دقیق نمایش می‌دهند. استیون برای بازگرداندن معشوقه خویش جادوگر می‌شود و پس از مرگ استاد خود دست به هر کاری می‌زند تا کریستین را بازگرداند. او هنوز در مرحله انکار به سر می‌برد و مرگ کریستین را باور نکرده است.

زمانی که او به هر طریقی سعی می‌کند تا پالمر را به زندگی بازگرداند؛ «انشنت وان» (Ancient One) به سراغش می‌آید. او به استیون می‌گوید مرگ پالمر یک نقطه ثابت در تمام خطوط زمانی‌ست و تغییر آن ناممکن است و صحبت‌هایشان به یک مبارزه ختم می‌شود. این مبارزه نشاندهنده دومین مرحله از سوگواری انسان‌هاست که خشم نام دارد. استیون با تمام خشمی که در وجودش پنهان کرده به انشنت وان حمله می‌کند. مبارزه‌ای که کوتاه به نظر می‌رسد اما یکی از نقاط مهم این قسمت است.

نبرد به طور ناگهانی به پایان می‌رسد و تماشاگران استیون را در یک جنگل می‌بینند. او به سراغ مردی به نام «کاگلیسترو» (cagliostro) می‌گردد تا با کمک او نقطه ثابت را تغییر دهد. کاگلیسترو در کمیک‌ها جادوگر جاودانی‌ست یکی از دشمنان بزرگ استرنج محسوب می‌شود اما در این قسمت او کتابخانه‎‌اش را در دسترس استیون قرار می‌دهد و دکتر استرنج با کمک گرفتن از کتاب‌های مختلف در تلاش است تا قدرت کافی را برای عملی کردن نقشه‌اش به دست آورد.

استرنج ابتدا با استفاده از کتاب‌ها سعی می‌کند تا با «شوماگوراس» معامله کند. معامله مرحله سوم سوگواری‌ست که استیون در این مرحله به بن بست می‌خورد و سپس در طی سال‌ها با طلسم‌های گوناگون شیاطین زیادی را احضار می‌کند و جسم خود را میزبان آن‌ها قرار می‌دهد. هر کدام از این شیاطین که به بدن او وارد می‌شوند، ظاهر استیون تغییر می‌کند و این تغییرات به قدری جذاب است که این لحظات را به یکی از صحنه‌‌های دیدنی قسمت چهارم تبدیل کرده است.

نهایتاً استیون با تمام شیاطین معامله می‌کند و در انتها حتی با شوماگوراس نیز به توافق می‌رسد و شوماگوراس را در خود حل می‌کند. او رسماً به یک شیطان تمام عیار تبدیل شده اما در همین لحظات استیون با کاگلیسترو باری دیگر ملاقات می‌کند. کاگلیسترو که در بستر بیماری افتاده و لحظات آخر عمر خود را سپری می‌کند به او می‌گوید که بدون نیمه دوم خود نمی‌تواند کریستین را به زندگی بازگرداند.

صحنه تغییر می‌کند و مخاطبین باری دیگر دکتر استرنج را مشاهده می‌کنند اما ظاهر او به شکلی‌ست که گویی هیچ‌کدام از اتفاق‌ها برای او رخ نداده است. البته با صحبت‌های انشنت وان تماشاگران متوجه می‌شوند که نبرد استیون و استادش در واقع او را به دو نیمه خوب و بد تقسیم کرده و نیمه بد برای بازگرداندن کریستین به جادوی سیاه رو آورده است. نیمه خوب استیون تنها فردی‌ست که می‌تواند در مقاله او ایستادگی کند. با اتمام صحبت‌های انشنت وان نیمه بد استیون به سراغش می‌آید و در این لحظات طرفداران شاهد اتفاقات هیجانی و جالبی خواهند بود.

نیمه خوب و بد استرنج به سختی با یکدیگر درگیر می‌شوند. چشمان نیمه بد به شدت گود افتاده و صورتش لاغرتر از پیش است. این‌ها علائمی واضح از مرحله چهارم عزاداری انسان‌ها برای عزیزانشان را به تصویر می‌کشد که چیزی نیست به جز افسردگی. نیمه بد استیون دچار افسردگی حادی است که نابودی جهان برایش کوچک‌ترین اهمیتی ندارد. او می‌خواهد به هر قیمتی که شده کریستین را نجات دهد و برای این کار به نیروی نیمه خوب خود نیازمند است.

مبارزه تنها محدود به نیمه خوب و نیمه بد استیون نمی‌شود و شنل‌های آنان نیز در این نبرد شرکت دارند. این مبحث از جزئیات جالب قسمت چهارم است که تحسین بسیاری از مخاطبان را برانگیخت. البته از بازی صدای «بندیکت کامبربچ» نیز نباید غافل شد که به زیبایی هر چه تمام‌تر به نیمه خوب و بد استیون استرنج با صدای خود جان بخشیده است.

پایان این مبارزات به پیروزی نیمه بد ختم می‌شود و او کریسیتین را به دنیا بازمی‌گرداند اما ظاهرش به شکل همان شیاطینی درآمده که در جسم خود آن‌ها را حل کرده است. از طرفی با بازگشت کریسیتن به جهان دنیا رو به پایان می‌رود و در همین لحظات استیون متوجه اشتباه بزرگ خود می‌شود و به مرحله پنجم سوگواری یعنی پذیرش می‌رسد. در همان زمانی که استرنج در تلاش است تا جلوی نابودی دنیا را بگیرد؛ واچر ظاهر می‌شود.

استیون از واچر خواهش می‌کند تا کاری کند اما واچر وظیفه دارد که تنها به تماشای مولتی‌ورس‌ها بنشیند و دست رد به سینه استرنج می‌زند. در نهایت کریستین دوباره می‌میرد و دکتر استرنج در بعد آینه‌ای تنها می‌ماند. فیلم دکتر استرنج1 با بعد آینه‌ای مخاطبان را آشنا کرده است و موضوع ناموسی برای هواداران دنیای سینمایی مارول نیست. همین موضوع باعث می‌شود تا مخاطب با دکتر استرنج احساس همذات‌پنداری بیشتر کند.

نیمه بد استیون استرنج یک ضد قهرمان محسوب می‌شود که برای یک نیت خوب دست به کارهای بدی می‌زند. مارول با نمایش این قسمت توانست یک اثر احساسی خلق کند و در کمال ناباوری با روایت آن به مخاطبان خود درسی بدهد و آن این است که انسان‌ها باید غم و اندوه را بپذیرند و از کنار آن گذر کنند. این پیام به حدی زیبا و جالب برای تماشاگران روایت می‌شود که عواطف برخی طرفداران را برمی‌انگیزد.

ترکیب موضوعات احساسی و مبارزات جذاب توانسته یک قسمت نفس‌گیر و بی‌نظیر را نمایش دهد که باری دیگر هواداران را به ادامه این سریال انیمیشنی امیدوار کرد و به نظر می‌رسد که وجوه تاریک این قسمت توانسته با جو اولین فیلم ترسناک مارول که دکتر استرنج2 است، آشنا نماید.

هنوز با توجه به صحنه‌ای که در تریلر‌ها دکتر استرنج در مقابل «پگی کارتر» قرار گرفته، تئوری‌هایی وجود دارد که قسمت‌های مختلف این انیمیشن را در آینده به هم ربط می‌دهد اما باید منتظر قسمت‌های بعدی چه می‌شد اگر...؟ ماند تا تحقق یا عدم تحقق این نظریه‌ها را مشاهده کرد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (7 مورد)
  • am1287
    am1287 | ۱۷ شهریور ۱۴۰۰

    اصلا مارول رو درک نمیکنم.
    این یارو واچر تو هر غلط کاری ای عرض اندام کرده اونوقت رسید به استرنج شد وظیفه شناس؟

  • newt
    newt | ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

    " و موضوع ناموسی برای هواداران دنیای سینمایی مارول نیست."
    موضوع ناموسی؟?

  • mostafab2019
    mostafab2019 | ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

    اقا، جهانگیریان ببخشی اما من یک انتقاد دارم و اون اینکه شما میگین چرا باید ثور میمرد، اگر در فیلم ثور نگاهی دقیق بیاندازیم به این نتیجه میرسیم که پدرش تمام قدرت او را گرفته بود و همانند که انسان معمولی شده بود. که در فیلم اصلی حتی نمی توانست پوتکش را بلند کند، پس اگر قدرتی ندارد. پس مثل یک انسان عادی هم با اثابت تیر میمیرد

  • Amir234
    Amir234 | ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

    این سریال واقعا عالیه و یکی از بهترین انمیشن های ماروله و تا الان اپیزود هاش واقعا عالی بودن

  • Amir-mohammad
    Amir-mohammad | ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

    نقد قسمت سه از ایرون من دو بود نه یک و از نظر من که داستانه جالبی بود چون فیوری مجبور به تشکیل یه گروه دیگه
    #میشه اینقدر بی انصافی نکنید

  • Rexrust
    Rexrust | ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

    اپیزد ۳ و ۴ فعلا بهترینن.تا ببینیم اپیزود های بعدی چیکار میکنن

    • Amir-mohammad
      Amir-mohammad | ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

      اگر استار لرد تیچالا بود از همه باحال تر بود

مطالب پیشنهادی