اسباب بازیهایی برای کوچکترها و بزرگترها
سه دهه است که سری انیمیشن Toy Story بینندگان را از هر سن و جنسیتی مجذوب خود ساخته است. ماجراجوییهای وودی، باز لایت یر و بسیاری دیگر از دوستان آنان به جوشوخروش تخیلات و فانتزیهایمان ...
سه دهه است که سری انیمیشن Toy Story بینندگان را از هر سن و جنسیتی مجذوب خود ساخته است. ماجراجوییهای وودی، باز لایت یر و بسیاری دیگر از دوستان آنان به جوشوخروش تخیلات و فانتزیهایمان ادامه میدهد و ما را به احساسیترین عناصر درونمان متصل میکند. بااینحال، بعضی ممکن است تصور کنند که این مجموعه تنها برای تماشاگران جوانتر ساخته شده است. با اینکه دیزنی و پیکسار همیشه فیلمهایشان را به نحوی میسازند که همه بخصوص بچهها بتوانند آن را تماشا کنند این بدین معنا نیست که فیلمها مضامین عمیقتر و ایدههایی دشوار را در خود نگنجاندهاند.
بیایید باهم نگاهی به برخی از لحظات عمیق سری انیمیشن Toy Story داشته باشیم.
وحشتهای جعبه اسباببازی
در اولین فیلم داستان اسباببازی، همسایه کناری سید فیلیپس بهصورت شکنجهگر سادیستیکِ اسباببازیها به تصویر کشیده شده است. وقتی وودی و باز در خانه سید زندانی میشوند، متوجه میشوند که سید دوران کودکی نابه هنجار خود را تنها به نابود کردن اسباببازیها نگذرانده بلکه او همچنین به شکل دیوانهواری مشغول تکهتکه کردن عروسکها و سرهم کردن آنان با بخشهای دیگر اسباب بازیهای دیگر نیز بوده است. وقتی وودی و باز برای اولین بار این هیولاهای معیوب را کشف میکنند، داستان اسباببازی وارد فازی از القای حس وحشت حقیقی میشود.
اما چیزی که این بخش داستان را از ترس معمولی فراتر میبرد این است که وودی و باز متوجه میشوند این اسباب بازیهای درب و داغان به آن ترسناکی که به نظر میآیند نیستند. در حقیقت آنها قصدی جز کمک کردن به وودی و باز برای فرار ندارند. در عوض این کمک وودی و باز از سید به خاطر تمام سالهای کینهورزیاش علیه اسباب بازیها نوعی انتقام روانی میگیرند.
در اینجا ما شاهد پیچشی فوقالعاده هستیم که حسی هوشمندانه از داستانسرایی را القا میکند. این موضوع همچنین یک درس ارزشمند را که بزرگسالان باید به خاطر داشته باشند پررنگ میکند: هرگز دیگران را از روی ظاهرشان قضاوت نکن و با آنهایی که از تو ضعیفترند مهربان باش. یا به نقل از وودی «مهربان رفتار کن»
معضلات طردشدگی
بخش اعظم فیلمهای داستان اسباببازی بهطور کاملاً مستقیم با احساسات و معضلات طردشدگی سروکار دارد چراکه اغلب اوقات داستان پیرامون گمشدن اسباببازیها و تلاش آنان برای بازگشت به صاحبشان میچرخد. هرچند هیچکدام از این فیلمها بهاندازه داستان اسباببازی 2 بر روی این مضمون تمرکز نداشت. در این دنباله، ما با جسی سرکش، دختر گاوچران پرانرژی آشنا میشویم که سکانس افشای گذشتهاش یکی از دلخراشترین لحظات خلقشده توسط دیزنی و پیکسار است.
جسی زمانی اسباببازی محبوب دختری جوان بود، اما باگذشت زمان، او از یادرفته و درنهایت کنار گذاشته شد. این گذشته از طریق موزیک ویدیویی اندوهناک با موسیقی سارا مکلاکلن بانام «زمانی که او مرا دوست داشت» برای ما روایت میشود. این سکانس ساده خیل عظیمی از بزرگسالان و کودکان را به گریه واداشت و هنوز هم یکی از قویترین لحظات درک حس از دست دادن و فقدان است. خوشبختانه جسی خانه جدیدی پیدا میکند و به ما خاطرنشان میشود که همیشه یکی هست که ما را دوست داشته باشد.
مرگ
چه کسی فکرش را میکرد که داستان اسباببازی به یکی از جهانیترین ترسهای بشری بپردازد؟ در این نسخه، اسباب بازیهای اندی به مهدکودکی اهداشدهاند و آنها دوباره تلاش میکنند ازآنجا فرار کرده و نزد او بازگردند. در طول سفرشان، آنها خود را در دفن گاه زبالهها مییابند و خودشان را بر روی نقالهای گرفتار میبینند که بهسوی دستگاه زبالهسوز حرکت میکند. و در اینجاست که فیلم اجازه میدهد فکر کنید اسباببازیها واقعاً دارند به کام مرگ میروند.
در این وضعیت سناریویی جانسوز را شاهد هستیم که هر یک از اسباببازیها متوجه سرنوشت در انتظار خود میشوند و بهآرامی نیز پذیرای آن. دست در دست یکدیگر و خیره به آتش با عزمی راسخ، این همان داستانسرایی دلیرانهای است که فیلمهای داستان اسباببازی را تااینحد تأثیرگذار جلوه میدهد. بله اسباببازیها نجات پیدا میکنند اما احتمال نابودیشان در آن سکانس کاملاً باورپذیر و واقعی است. انتخابی شجاعانه که هر بینندهای را علیرغم سن و سال آنها بر لبه صندلی خود میکشاند. هرکس که این صحنه را دیده باشد پس از اتمام آن نفس راحتی میکشد و دوباره روی صندلی خود لم میدهد.
رها کردن
با اینکه اسباببازیها در داستان اسباببازی 3 نجات مییابند، اما پایان پیچیدهتر و جاافتادهتری برای بینندگان بهجا میگذارند: تصمیم اندی مبنی بر دادن اسباببازیهایش به دختر جوانی به نام بانی. در تمام طول فیلم اندی سراسیمه به دنبال وودی میگردد تا او را با خود با دانشگاه ببرد. تمامی اسباب بازیهای دیگر در اتاق زیرشیروانی انبار میشوند. اما در انتهای فیلم اندی تصمیم میگیرد اسباببازیها را به بانی ببخشد.
وقتی اندی وودی را در جعبه اسباببازیها میبیند، وی ابتدا در بخشیدن او اندکی درنگ میکند. حسی که بیشازحد واقعی به نظر میآید و هر بزرگسالی با آن دستوپنجه نرم کرده است: آیا میتوانم از چیزی که در دوران کودکیام برایم دنیایی ارزش داشته دست بکشم؟ درنهایت، اندی وودی را به بانی میدهد و این رها کردن به همان اندازه که برای او اندوهبار است برای بینندگان نیز هست. بااینحال، فیلم با پایانی خوشایند بهپایان میرسد و وودی به اندی میگوید: «همهچیز برات خوب پیش میره، رفیق» او این جمله را به ما نیز میگوید.
معنای زندگی
«چرا وجود داریم؟» «چرا اینگونه به دنیا آمدهام؟» «با زندگیام چهکار باید بکنم؟» اینگونه معماها هستند که بنا و نهاد وجودیت را میسازند. اینها سؤالاتی هستند که ما جوابهای خودمان را برایشان مییابیم و بعضی از آنها شاید پرسشهایی بیجواب باشند. اما منتظر باشید که دیزنی و پیکسار این معمای هستی محور را کانون داستان اسباب بازی 4 قرار دهند.
در جدیدترین دنباله داستان اسباببازی، بانی اسباببازی جدیدی از یک قاشق چنگالی درست میکند. اسمش فورکی است و او بدون هیچ هشداری و آمیخته با حس محسوسی از ترس و گیجی به این دنیا آورده میشود. مدام به فورکی گفته میشود که اسباببازی است اما او تنها میداند که چطور بهعنوان یک ابزار آشپزخانه عمل کند. فورکی شخصیتی است که مضامین تحمیل هویت اجتماعی را به چالش میکشد. با این سطح از پیچیدگی و گذشتهای قابلدرک، احتمال دارد که فورکی به یکی از شخصیتهای دوستداشتنی فرنچایز داستان اسباببازی بدل شود.
مشخص است که فیلمهای داستان اسباببازی توانایی جلب رضایت بینندگان خردسال و بزرگسال را دارند. آنها پر از ریزهکاریها و جاافتادگیها هستند که از ظاهرشان اینطور به نظر نمیرسد. ما باور داریم که داستان اسباب بازی 4 نیز اینگونه خواهد بود. این فیلم در تاریخ 21 ژوئن در گیشهها پخش میشود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.