بررسی فصل سوم سریال Jessica Jones – آخرین خداحافظی

بررسی فصل سوم سریال Jessica Jones – آخرین خداحافظی

نگران نباش جسیکا؛ دنی رند، لوک کیج، فرانک کسل و مت مرداک منتظرت هستند

۱۲ تیر ۱۳۹۸ ۳.۷ ذخیره
بدون دیدگاه

چند سالی است که قهرمانان فرابشری گیشه‌های سینما را به تسخیر خودشان در آورده و صفحات رنگی کمیک‌بوک‌ها یکی پشت دیگری روی پرده نقره‌ای نقش می‌بندند اما در دنیای سریال‌های تلویزیونی خبری از اونجرز و محبوبیت بی‌حد و حصرش نیست. البته که خود مدیوم مشکلی ندارد؛ سریال‌ها روز به روز بهتر می‌شوند و بسیاری از منتقد‌ها این سال‌ها را دوران طلایی تلویزیون می‌نامند. ولی اگر بخواهم صادق باشم؛ بیشتر سریال‌های ابرقهرمانی چند سال اخیر در نهایت محصولی درجه ۲ بوده‌اند، البته تا قبل از اینکه همکاری‌ای تاریخی بین مارول و نتفلیکس شکل گرفت. غول دنیای استریم و کمپانی بزرگ کتاب‌های مصور.

میوه و نتیجه این همکاری، ساخت و توسعه ۶ سریال تلویزیونی آن هم از شخصیت‌ها و قهرمانانی بود که کمتر آن‌ها را روی جلد کاور فیلم‌های سینمایی دیده بودیم. بهترین این سریال‌ها بدون هیچ شک و شبهه‌ای، دردویل بود که به جرات در حد و اندازه محصولات درجه یک و گران قیمت می‌درخشید اما پانیشر، جسیکا جونز، لوک کیج و حتی آیرون فیست (Iron Fist) نیز با تمامی ضعف‌هایشان، آنقدری خوش‌‌ساخت و قدرتمند بودند که تقریبا هر مخاطبی را جذب خود کنند.

خوب یا بد، این همکاری هیجان‌انگیز مدتی پیش به دلایلی به پایان خودش رسید. لوک کیج، آیرون فیست و دردویل اولین‌هایی بودند که مشخص شد دیگر رنگ فصل بعدی را نخواهند دید و متاسفانه کمپین‌های مردمی و حتی حمایت بازیگرها هم به نجات دردویل کمکی نکرد. اما پانیشر و جسیکا جونز که حین اعلام این خبر هنوز در پروسه ساخت فصل بعد خود بودند، این شانس را پیدا کردند بار دیگر طرفدارانشان را درگیر ماجرایی هیجان‌انگیز و احساسی کنند.

بررسی فصل سوم جسیکا جونز

زمستان سال پیش، فرانک کسل با نقش‌آفرینی استثنایی جان برنثال (Jon Bernthal) پرونده انتقام از قتل خانواده‌اش را برای همیشه بست و حالا فصل سوم Jessica Jones که به تازگی منتشر شده، آخرین خداحافظی ما با سریال‌های نتفلیکسی مارول است. اما آیا پرده آخر این نمایش و فصل سوم جسیکا جونز توانسته خاطره‌ای خوش و بی‌نقص در ذهن مخاطبانش باقی بگذارد یا روند نزولی فصل دوم به این فصل هم سرایت کرده؟ بیاید در ادامه به این سوال پاسخ دهیم و با کاراگاه خصوصی بداخلاق اما دوست‌داشتنی خودمان برای آخرین بار خداحافظی کنیم.

قبل از رسیدن به فصل سوم، بهتر است ابتدا مروری کوتاه روی فصل قبلی داشته باشیم. راستی اگر دو فصل قبلی را هنوز تماشا نکردید و ترجیح می‌دهید هیچ سکانس و نکته‌ای از این فصل برایتان برملا نشود؛ توصیه می‌کنم خواندن نقد و بررسی را به بعد از تماشای سریال موکول کنید.

فصل دوم در حالتی به پایان رسید که مادر جسیکا جونز به دست تریش (Trish)، خواهر ناتنی و نزدیک‌ترین دوستش، کشته شد و همین موضوع این رابطه به ظاهر ناگسستنی را کاملا شکرآب و نابود کرد. همچنین در ثانیه‌های آخر دیدیم که آزمایش‌های دکتر کارل مالوس (Karl Malus) روی تریش واقعا جواب داده و حالا می‌دانیم او حداقل عکس‌العمل‌های سریع‌تری نسبت به قبل دارد.

در نتیجه می‌شد حدس زد که فصل سوم به شکل ملموسی روی رابطه بین جسیکا جونز و تریش و همچنین تلاش‌های او برای تبدیل شدن به یک قهرمان تمرکز کند. این ستینگ داستانی به اندازه کافی جذاب است اما فصل سوم به همان بلایی دچار می‌شود که هم فصل قبلی و هم بیشتر دنباله‌ها در دام آن می‌افتند: بسط بی‌دلیل و پیچیده‌تر کردن داستان.

بیش از حد پیچیده و گسترده

نقد و بررسی فصل سوم سریال جسیکا جونز

بگذارید اینجوری بگویم؛ در این فصل تریش می‌خواهد یک ابرقهرمان شود و شهر را نجات دهد، جسیکا جونز حالا یک دوست جدید و مهم آن هم با قابلیت‌های مافوق‌بشری دارد، ویلن و شخصیت منفی کاملا جدیدی معرفی می‌شود و خط داستانی جری هوگارث (Jeryn Hogarth) از هر زمانی پیچیده‌تر شده است. تمامی این داستان‌ها در چند قسمت قرار است به سرانجام برسند؟ تنها ۱۳ قسمت.

در نتیجه تقریبا هیچ‌وقت نمی‌توانید خود را درگیر یکی از این خط‌های داستانی کنید و البته شما هم تنها نیستید، سریال هم نمی‌داند روی کدام باید بیشتر وقت بگذارد. ویلن جدید که سالینجر نام دارد، متفاوت و ترسناک است. او اولین دشمن جدی جسیکا است که هیچ قدرتی ندارد و تنها به هوش و مهارت‌های فیزیکی انسانی خودش تکیه می‌کند. اما چند قسمت اول فدای پرداختن به شخصیت و زندگی جدید تریش می‌شود و در نتیجه تا قسمت چهارم هیچی از ویلن نمی‌دانیم.

همزمان داستان جری هوگارث در حال مرگ که می‌خواهد معشوقه قدیمی‌اش را بار دیگر از آن خود کند، خسته کننده و کم اهمیت جلو می‌رود. درست زمانی که ماجراهای تریش و تعاملش با جسیکا جونز از وضعیت اعصاب‌خوردکن به هیجان‌انگیز تغییر می‌کند و این خط داستانی با سالینجر پیوند می‌خورد، چند غافلگیری نهایی در آن سوی داستان و ماجرای عشقی هوگارث حواستان را بار دیگر پرت می‌کند.

اریک گلدن (Erik Gelden)، دوست جدید جسیکا نیز پتانسیل‌های نهفته فراوانی دارد. این شخصیت می‌تواند خیر یا شر بودن انسان‌ها را با سردرد (!) تشخیص دهد. هر چقدر شخصیت مقابل او شیطانی‌تر باشد، اریک سردردهای شدیدتر و دردناک‌تری می‌گیرد اما متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه تمام نقش اریک در فصل سوم به یک قطب‌نمای اخلاقی محدود می‌شود.

متاسفانه، چون رابطه بین او و جسیکا کشش خوبی دارد و این پتانسیل هست که شخصیت هر دو در قالب این رابطه رشد پیدا کند اما اریک هر چند قسمت یک‌بار کامل غیبش می‌زند و بیشتر نقشش در سریال این است که بگوید فلانی شخص شروری است یا خیر. می‌گویم خوشبختانه هم از این جهت که خطوط داستانی فصل سوم به اندازه کافی پیچیده هستند و سریال پتانسیل یکی بیشتر را ندارد؛‌ بنابراین به نظرم عدم حضور اریک از حضورش بهتر است.



بازگشت به مهم‌ترین ماجرا

اما از این آش شله قلم‌کار نیمه ابتدایی سریال که بگذریم، به لطف جذابیت نبرد بین جسیکا و تریش با سالینجر، قسمت‌های میانی سریال جانی دوباره به خود می‌گیرد و نفس‌گیر ادامه پیدا می‌کند. سالینجر به ترسناکی کیلگریو (Killgrave)، ویلن فوق‌العاده و تحسین شده فصل اول نیست اما رفتار غیرقابل پیش‌بینی و خاصش او را متفاوت و درگیر کننده نگه می‌دارد. در این بین فصل سوم چندین پیچش داستانی و غافلگیری حساب شده در چنته داشته که آن‌ها را در جاهایی درست و مناسب خرج می‌کند و خط داستانی وکیل بدنام و جاه‌طلب‌مان نیز به قسمت‌های خوبش رسیده.

این قسمت‌ها بهترین لحظات فصل سوم هستند و می‌توان آن‌ها را هم‌رده سکانس‌های جذاب فصل قبلی قرار داد. شخصیت‌پردازی تریش با شیب درست و مناسبی شکل می‌گیرد و به لطف هنرنمایی خوب ریچل تیلور (Rachael Taylor)‌ باورپذیر حس می‌شود. هر دو قسمت فلش‌بک این شخصیت جز بهترین اپیزودهای فصل سوم است و کمان شخصیتی تریش را کامل‌تر می‌کند.

اما با تمامی این وجود، سریال به خاطر داستان‌های ثانویه و ثالث خودش و تعداد اپیزودهای کم برای پرداختن به آن‌ها، به سرعت در حال حرکت به مقصد غیرقابل اجتناب خودش است؛ اینکه چطور در سه الی چهار قسمت تمامی این اتفاقات را به نتیجه‌ای برساند. راستش را بخواهید باید اعتراف کنم، قسمت‌های پایانی در کنترل این سرنوشت گریزناپذیر خیلی بهتر از آنکه تصورش را می‌کردم، عمل می‌کند اما به هر حال پایان‌بندی فصل سوم به هیچ شکلی قابل مقایسه با فصل اول نیست و تم و موضوع اصلی این فصل یعنی تضاد همیشگی اخلاق و عدالت نیز به شکلی بسیار بهتر در دردویل به تصویر کشیده شده بود.
ویلن ظاهرا باهوش ماجرا که چندین قسمت روی شخصیت‌پردازیش وقت گذاشته شده بود، برای چندین قسمت متوالی هیچ کاری نمی‌کند و دست روی دست می‌گذارد. بعد از آن نیز چندین اشتباه احمقانه مهلک می‌کند و در نهایت هم با نقشه‌ای زمین‌گیر می‌شود که جسیکا جونز می‌توانست مشابه آن را چندین قسمت قبل‌تر اجرا کند. به بیان ساده‌تر، شخصیت شروری را داریم که کلی به خاطر آن هیجان‌زده بودیم اما چون او تم و داستان اصلی این فصل نیست، خیلی راحت و با اشاره کارگردان از ماجرا کنار می‌رود.

تنها فایده حذف سالینجر این است که آخرین قطعه پازل تحول شخصیتی تریش را تکمیل می‌کند، آن هم پازلی که خوشبختانه دو سومش در دو فصل قبلی چیده شده بود وگرنه فصل آخر می‌توانست حکم تغییر ناگهانی دنریس در گیم آو ترونز را برای تریش داشته باشد. داستان هوگارث و معشوقه‌اش هم به شکلی قابل‌پیش‌بینی اما غیر احمقانه به پایان می‌رسد و حداقل روند اشتباه و کمی غیر‌منطقی آن اصلاح می‌شود.

 

در هر صورت همه‌چیز برای پرداختن به مهم‌ترین خط داستانی فصل سوم مهیاست: رابطه تریش و جسیکا که از پایان فصل قبلی انتظارش را هم داشتیم. اما چند قسمت از سریال باقی مانده؟ فقط و فقط یک قسمت. بنابراین احتمالا دیگر برایتان تعجبی ندارد اگر بگویم پایان سریال کاملا عجله‌ای و دقیقه نودی است. در یک قسمت جسیکا آن تصمیمی که باید را می‌گیرد و همه‌چیز در ۵۰ دقیقه جمع می‌شود. تنها دلخوشی پایان‌بندی سریال، ثانیه‌های آخر آن (خودتان کشف کنید بهتر است)، بازی خوب کریستن ریتر (Krysten Ritter) و مونولوگ‌های دوست‌داشتنی و مملو از درد و رنجش است که برای لحظه‌ای خبر از آینده‌ای جذاب می‌دهد تا آنکه یادمان می‌افتد داستان جسیکا جونز و تمامی مدافعان (Defenders) به خط پایان رسیده.

بیوگرافی شخصیت ها

گرگوری سالینجر
گرگوری سالینجر
اریک گلدن
اریک گلدن

‌وقت خداحافظی رسیده

در پاسخ به سوال ابتدای بررسی، بله بدبختانه فصل سوم روند رو به افت فصل قبلی را ادامه می‌دهد و در بهترین حالت فصلی متوسط است که به استانداردهای دردویل و فصل اول سریال خودش نزدیک نمی‌شود. اما در نهایت تمام این اشکالات و ضعف‌ها آنقدری اهمیت ندارند، این آخرین پرده از نمایشی چند ساله است که ثابت کرد ابرقهرمان‌های کتاب‌های مصور در تلویزیون هم می‌توانند نقش پررنگی داشته باشند. این آخرین باری است که کریستن ریتر را در نقش جسیکا جونز می‌بینیم، بعد از آنکه با جان برنثال به عنوان بهترین پانیشر تا به امروز، خداحافظی کردیم و چارلی کاکس (Charlie Cox) مزدش را به خاطر بدلکاری‌های ‌‌بی‌نظریش نگرفت.

فصل سوم جسیکا جونز با پایانی تحسین‌برانگیز و تکرار نشدنی همراه نیست تا خداحافظی باشکوهی خلق کند. اما همچنان سرگرم کننده است و اگر طرفدار این شخصیت و عمارت تخریب شده سریال‌های نتفلیکسی مارول هستید، از تماشای این فصل هم لذت خواهید برد. نظر شما در مورد فصل سوم جسیکا جونز چیست؟ آیا امیدی به ادامه پیدا کردن سریال‌های مارول دارید؟ دیدگاه‌‌های خودتان را حتما در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

کپی شد https://vgto.ir/7g
نظرات
3.7 3 امتیازها
امتیاز مطلب
مشترک شدن
اطلاع رسانی کن
0 دیدگاه
دیدگاه درون خطی
نمایش تمام نظرات
0
نظرت رو حتما بهمون بگو!x