طبق معمول شب را دیر خوابیدم و صبح با صدای مادر از خواب نازنین بیدار شدم. میخواستم بعد از خوردن صبحانه باز هم بخوابم. اما مادر امروز اذیت کردنش گل کرده بود و میخواست وظیفه نگهداری از خواهر کوچکم را به من بسپارد و خود به بیرون برود. نمیدانستم چکار کنم، کل بدنم از این کار مادر داشت آتش میگرفت. مگر من پرستار این خواهر نه چندان مودب هستم که از او نگهداری کنم؟ خلاصه برای این که امروز هم برای من و هم برای خواهرم سخت نگذرد، تصمیم گرفتم یک ماجراجویی بیرون از خانه شروع کنم. یک ماجراجویی شگفت انگیز.
واقعیت این است که بیشتر جوانان زحمتکش و اهل دل کشور عزیزمان با دیدن این گونه بازیها، تصمیم میگیرند که به شعاع ۵۰متری آن هم نزدیک نشوند. دروغ چرا؟ خود من هم جزو آن دسته جوانان هستم. اما وقتی شروع به بررسی این بازی کردم، یک مورد در بازی بسیار توجه من را به خود جلب کرد. آن مورد هم نبرد بین عناصر واقعی و تخیلی بود. قرار دادن یک نوجوان و یک بچه کوچک در مقابل حیواناتی که تبدیل به هیولا شدهاند، چیزی است که به رویاهای کودکان خلاق رنگ و شکل داده است.
عنوان Echo Generation محصولی از استودیو Cococucumber (کوکوکاکامبر یا همچین چیزی) است که وظیفه انتشار این بازی را هم همین استودیو انجام داده است. این بازی در سبک ماجراجویی سعی میکند دنیای شاد و بیآلایش را همراه با کمی شرور مزاحم به تصویر بکشد. متای بازی هم ۷۶ است که این بازی را در رده بازیهای خوب قرار میدهد. برای این که حق مطلب را زود ادا کرده باشم از الان توصیه میکنم که اگر از دنیای خشن بازیهایی که بازار را بدست گرفتهاند آزرده خاطر هستید، حتما سری به این بازی بزنید.
داستان بازی همانی است که در پاراگراف اول گفتم، اما اینجا هم کمی سادهتر بازگو میکنم. بازی شخصیت اصلی شاخص و ثابتی ندارد و شما باید اول بازی شخصیت خود را از بین چند شخصیت انتخاب کنید. داستان از ایجا آغاز میشود که مادر کاراکتر ما برای رسیدگی به کارهایش، مجبور است دختر کوچکش را به پسر بزرگش بسپارد ( ما ایرانیها با پدیده بچه خود را به فامیل سپردن بسیار آشنا هستیم).
وقتی خواهر به برادر ملحق میشود، کاراکتر اصلی فکری به سرش میزند. او برای این که به او و خواهرش سخت نگذرد، تصمیم میگیرد به همراه خواهرش به پارتی دوستش برود( این از اون پارتیها نیستا، جمع کاملا معنوی و بچگانه). بعد از این که کاراکتر اصلی به پارتی میرود، آنجا با دوستانش تصمیم میگیرند که با هم یک فیلم درست کنند و به وسایلی نیاز دارند. بعد از فراهم کردن وسایل مورد نیاز، زمین و زمان بهم میریزد و دنیای آمیخته با واقعیت و تخیل به وجود میآید. داستان برای این که بیشتر از این توسط بنده خراب نشود، توصیه میکنم خودتان آستینهایتان را بالا زده و مشغول این بازی شوید و از داستانش لذت ببرید.
داستان بازی از نظر بنده نوآورانه است، چرا؟ الان میگویم. زمانی که نوجوان بودم از شبکه دو سیما از ساعت ۳ تا ۵ عصر هر روز فیلمهای خارجی با محوریت نوجوانان پخش میشد که شخصیتهای آن فیلمها همیشه سعی داشتند یک ماجراجویی بیادماندنی شروع کنند. این بازی هم دقیقا از روند داستانی آن فیلمها پیروی میکند که مورد بسیار جالبی محسوب میشود.
میرسیم به بحث گیمپلی بازی. گیمپلی این عنوان دقیقا مثل داستانش پرتحرک و درگیرکننده نیست. کل کاری که میتوانید در گیمپلی این بازی انجام دهید خلاصه میشود در سه جمله:
۱ ـ صحبت کردن با NPC ها و برطرف کردن نیازهای آنها
۲ ـ پیداکردن اشیا و وسایل خوردنی
۳ ـ نبرد با دشمنانی که سرشان به تنشان نمیارزد
از دشمنان بازی برایتان بگویم. دشمنان بازی را راکون، گرگ، روح، آدم آهنی تشکیل میدهند که از بین آنها اعصاب خوردکنتر راکونها هستند. چون با توجه به جثه کوچکشان، دیالوگ آنها لفظ بسیار مغرورانهای دارد و به نوعی اذیت کننده است. سیستم مبارزات بازی هم دقیقا من را یاد سری فاینال فانتزی انداخت. مبارزات این بازی نوبتی است و مصداق بارز آن ضربالمثل زدی ضربتی ضربتی نوش کن است. نمیدانم چرا هنوز از این نوع سیستم امروزه استفاده میشود. اما این را مطمئن هستم که سیستم مبارزات نوبتی مخالفان زیادی دارد.
روند بازی بهم پیوسته است. یعنی وقتی میخواهید از محیط شهری بجای دیگر بروید، با هیچ صفحه لودینگی مواجه نخواهید بود. البته من بازی را روی کنسول نسل نهمی ایکس باکس تجربه کردم و دوستانی که این عنوان را روی کنسول نسل هشتم تجربه کرده بودند، خبر از صفحه لودینگ میدادند. سیستم پیشرفت بازی براساس XPها به جریان میافتد. یعنی شما با جمعآوری مقداری XP به سطحهای بالاتری میرسید و میتوانید تواناییهای خودتان را ارتقا ببخشید. البته ناگفته نماند که با دست یافتن به سطحهای بالاتر، توانمندیهای جدیدی آزاد میشود که میتوانید به واسطه آن دشمنانتان را ادب کنید.
گرافیک بازی در نگاه اول شاید جذاب نباشد. اما وقتی در محیطی آرام و دنج مشغول تجربه بازی باشید، قضیه به کل فرق میکند. گرافیک بازی در یک جمله آمیختهای از طراحی پیکسلی و سه بعدی است. اگر دقت کنید، این مدل از گرافیک و طراحی در ماینکرفت دانجنز هم استفاده شده است. به نظر من این سبک جدید از گرافیک، باعث میشود تا شاهد ظهور عناوینی مثل Echo Generation در آیندهای نزدیک باشیم. طراحی محیط بازی هم با بهره بردن از رنگهای شاد و جیغ، باعث شده تا تمام عناصر ریز و درشت محیط به چشم بیاید و چیزی از قلم نیافتد. طراحی دشمنان در اوایل بازی قابل فهم است و واقعی، اما در اواخر دشمنان طوری دو پهلو طراحی شدهاند که در ذهن مخاطب ایهامی شدید ایجاد میکنند. برای مثال در قسمتی از بازی با دشمنی مواجه شدم که هم شبیه عنکبوت بود و هم شبیه آدم آهنی!
در بحث موسیقی و صداگذاری، سازندگان عنوان Echo Generation کمی عجیب عمل کردهاند. تم موسیقی بازی بیشتر مناسب آزمایشگاه و محل کار شیمیدانهای شرور است و اصلا حس و حال دنیای نوجوانان را ندارد. البته کمی هم من را یاد کارتون جیمی نوترون میاندازد که چندان هم کارتون تاثیرگذاری نبود. در بحث صداگذاری هم سازندگان یک بار برای همیشه خود را راحت کردهاند و هیچ صداگذاری برای دیالوگ شخصیتهای بازی درنظر نگرفتهاند. تنها صدایی که از شخصیتها بیرون میآید، صدای افکتهای صوتی تکراری است که قبلا در عناوین مهربانتر از مادر نینتندو دیدهایم. خلاصه این که موسیقی بازی اصلا با حال و هوای بازی همگام نیست و صداگذاری هم بعد از مدتی تکراری میشود و باعث سردرد.
بازی Echo Generation برای پلتفرمهای ایکس باکس وان، سری ایکس و اس و پی سی عرضه شده است.
خلاصه بگم که...
بازی Echo Generation در تلاش است تا دنیای شاد نوجوانان و کودکان را همراه با ماجراجویی شیرین و جذاب به تصویر بکشد. قطعا ادامه این مدل سبک و سیاق مفید خواهد بود.
میخرمش...
اگر دنبال بازی میگردید که کمی شما را از فاز جنگ و خشم وارد فاز کمدی و شوخی کند، این بازی بدردتان خواهد خورد.
نمیخرمش...
اگر نمیتوانید همرزمانتان را تنها بگذارید و نمیتوانید از محیط جنگ دل بکنید، لطفا این بازی را فراموش کنید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خزش کردی
مثلا خیلی شاخی
پروفتم که مال ادمی همجنس...... نه ببخشید منظورم فورتنایت پلیراس
اون نه چندان معدب رو شنیدم
فهمیدم تحت تاثیر تو اینطور شده مثل خواهر کوچیکه من ?
ممنون واقعا نقد خوبی بود
بازی هم یک بازی جالب و سرگرم کننده ای هست مثل اینکه