ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم The Last Duel – روایت یک حادثه تاریخی از سه دیدگاه

«آخرین دوئل» اثر ریدلی اسکات، یک درام قرون وسطایی متقاعدکننده‌ است که با نمایش تصاویری دل‌خراش نشان می‌دهد چگونه زنان اغلب توسط مردانِ صاحب قدرت در طول تاریخ به حاشیه رانده شده‌اند؛ در ادامه با ...

امیر پریمی
نوشته شده توسط امیر پریمی | ۱۱ آذر ۱۴۰۰ | ۲۰:۴۱

«آخرین دوئل» اثر ریدلی اسکات، یک درام قرون وسطایی متقاعدکننده‌ است که با نمایش تصاویری دل‌خراش نشان می‌دهد چگونه زنان اغلب توسط مردانِ صاحب قدرت در طول تاریخ به حاشیه رانده شده‌اند؛ در ادامه با نقد فیلم The Last Duel همراه ویجیاتو باشید.

در آخرین دوئلِ ریدلی اسکات، یک جمله وجود دارد که می‌گوید: «حق وجود ندارد. تنها قدرت مردان است که وجود دارد.» این فیلم با دیالوگ‌هایی از این دست فرهنگ شوالیه‌سازی مردانه را به تیغ نقد می‌کشاند و واقعیت ظالمانه مردسالارانه را در زیر آن همه فولاد، زنجیر و جوانمردی نشان می‌دهد. قهرمانان گذشته غالباً به نام خدا، پادشاه و کشور اظهارات بزرگی می‌کردند، اما دنیای آن‌ها وجودی تاریک برای زنانی فراهم می‌کرد که از نظر جامعه‌شان یک دارایی تلقی می‌شدند.

آخرین دوئل که در ساختاری سه پرده روایت می‌شود، با معرفی دوستی ژان دو کاروژ (مت دیمون) و ژاک لو گریس (آدام درایور) شروع به کار می‌کند. آنها هر دو مردان جنگی هستند که به فرماندهی کُنت پیر دالنسون (بن افلک) و همچنین تحت نظر پادشاه فرانسه خدمت می‌کنند. در پایان یک نبرد سخت، ژان با دختر یکی از متحدان فرانسه، مارگریت (جودی کومر) رابطه عاشقانه‌ای پیدا می‌کند و سپس همین رابطه باعث ازدواج او با مارگریت می‌شود؛ و از اینجاست که مشکل برای همه طرف‌های درگیر داستان شروع می‌شود. اما چرا؟ چون این دوستی و روایت عاشقانه در نهایت به خاطر یک تجاوز وحشیانه تبدیل به ترکیبی برای رویدادهای نبرد تن به تن می‌شود که در پایان فیلم آن را خواهیم دید.

به طور کلی این فیلم بر اساس یک داستان واقعی از دل تاریخ ساخته شده است. فیلمنامه این اثر که توسط نیکول هولوفسنر، مت دیمون و بن افلک به نگارش درآمده، براساس کتاب دوئل نوشته اریک جاگر تولید شده است. چارچوب این داستان بر پایه یک تجاوز جنسی، اتهام یک خانم، غرور شوهر شوالیه‌اش و انکار یک سرباز بنا شده است، و همه اینها در نهایت به آخرین محاکمه رسمی تاریخ فرانسه از طریق یک جنگ یا دوئل تا مرگ منجر می‌شود.

این فیلم شامل زمان طولانی دو ساعت‌و‌نیم است که در سه پرده روایت می‌شود. در واقع فیلم به سه فصل تقسیم می‌شود، یکی با تمرکز بر دیدگاه ژان دو کاروژ از رویدادها، سپس دیدگاه ژاک لو گریس و در نهایت دیدگاه مارگریت. بنابراین به خاطر همین شیوه روایت می‌توان این اثر را با فیلم ماندگار و کلاسیک «راشومون» از استاد مطلق سینما یعنی آکیرا کوروساوا مقایسه‌ کرد. بنا به استفاده از این شیوه (سه‌روایت)، آخرین دوئل خود را به عنوان یکی از بهترین فیلمنامه‌هایی که ریدلی اسکات تا به حال کارگردانی کرده است معرفی می‌کند.

هر فصل فیلم دارای عنوانی مانند «حقیقت به روایت ژان دو کاروژ»و غیره است. در واقع ساختار فیلمنامه با این شیوه به طرز درخشانی دیدگاه‌های ژان و ژاک را در اولویت قرار می‌دهد و یک درگیری سنتی بین دو مرد را به وجود می‌آورد. اما این ترتیب با قرار دادن فصل سوم از دیدگاه مارگریت، انتظارات ما را برای دیدن یک دوئل معمولی تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. دیمون و افلک، که برای اولین بار پس از «Good Will Hunting» با یکدیگر همکاری کردند، بیشترین سهم را در نگارش دو فصل اول داشتند، در حالی که هولوفسنر بر داستان مارگریت تمرکز دارد. اگرچه بسیاری از رویدادهای یکسان در هر روایت رخ می‌دهد، اما انتخاب‌های متفاوت توسط مجریان متفاوت، خیلی از جزئیات را دستخوش تغییر می‌کند.

بنابراین، چیزی که در مورد The Last Duel جالب به نظر می‌رسد این است که مخاطب باید هر سه‌داستان را مشاهده کند تا بتواند آنچه را که واقعاً پیرامون زن محوری قصه اتفاق افتاده جمع آوری کرده و درک کند. اما این شیوه دقیق مشابه چیزی است که ما در فیلم کوروساوا پیرامون کشف حقیقت، با آن روبرو شدیم. البته، اگرچه اسکات پیامی کاملاً درست و فمینیستی را فرموله می‌کند، اما فیلم اسکات از منظر عمق و محتوا به هیچ ‌وجه به پای فیلم کوروساوا نمی‌رسد. دلیل آن نیز روشن است: فیلم آخرین دوئل به شدت نگاه سطحی و دم دستی به وقایع دارد، مخصوصا در پرده سوم روایت.

نکته راشومون این است که روایت‌های شاهدان عینی، ذهنیت و ماهیت اولیه انسانی هیچ یک از آنها را پیرامون حقیقت، برای مخاطب رو نمی‌کند. اما در آخرین دوئل همه چیز در روایت اول و دوم باز می‌شود، و اینکه نشان داده می‌شود همه دروغ می‌گویند، احتمالاً می‌تواند پژواک واقعی پرده سوم روایت را خراب کند.

با این اوصاف، ریدلی اسکات نهایت سعی خود را کرده است فیلمی درباره جنبش MeToo بسازد و آن را از دیدگاه خاکستری رئالیسم هالیوودی عبور دهد. در ارائه این روش، بزرگ‌ترین کمک را شخص جودی کامر به او کرده است. اما چرا؟ چون شخصیت جودی کامر بیشترین تمرکز را در این داستان دارد. او در مرکز کل روایت قرار دارد. اگر اجرای شخصیت مارگریت با یک بازیگر عالی چون کامر نبود، فیلم کاملاً از بین می‌رفت. با این اوصاف، کامر که در میان بازیگران بزرگی مانند دیمون، افلک و درایور ایستاده است، نه تنها نمایشی ارائه می‌کند که نشان می‌دهد به او تعلق دارد، بلکه بقیه را نیز تحت‌الشعاع بازی خود قرار می‌هد.

البته این بدان معنا نیست که اجرای مابقی بازیگران بد است، چرا که چهار ستاره فیلم همه چیز را به دوش می‌کشند و فیلم‌ را در لحظاتی که به سمت سقوط پیش می‌رود زنده نگاه می‌دارند. اما کامر در محوری ترین صحنه‌های فیلم، از جمله محاکمه، و دو روایت گرافیکی و نگران کننده از تجاوز جنسی در مرکز داستان، کار درخشانی را انجام می‌دهد. خارج از اجرای او، بازی بن افلک در نقش پیر دیدنی است. پیر مبتذل، پر زرق و برق و خنده‌دار است و نشان می‌دهد که چرا آن مرد به موقعیت قدرت رسیده است. نمایش این شخصیت ویترینی است از اینکه چگونه قدرت و توهم ثروت مردم را وادار به عمل در آن زمان می‌کرد. به ظاهر این شخصیت یکی از رهبران کلیسا بود، اما در واقع یک آدم خوار بود.

بازی مت دیمون نیز در طول فیلم قابل توجه است؛ در طول سه فصل فیلم، مخاطب بازی‌های متفاوتی از او دریافت می‌کند. برای مثال در یادآوری وقایع از دیدگاه خودش، او یک قهرمان است، جان‌ها را نجات می‌دهد و با همسرش مهربان و شجاع است. با این حال، وقتی خاطرات صادقانه بیرون می‌آیند، او تبدیل به مردی ریا‌کار می‌شود. در واقع در پرده سوم نیز او به دنبال پاک کردن نام همسرش از یک حادثه تلخ و دفاع از ناموس نیست، بلکه بیشتر برای دفاع از نام و ناموس مردانه خود است. اما آدام درایور نیز به همان اندازه که دیگران عالی هستند، خوب است. این گواهی بر مهارت درایور به عنوان یک بازیگر است که می‌توانید از اجرای او احساسات زیادی را در مورد یک شخصیت دریافت کنید.

جدا از امر موفق تیم بازیگری در فیلم، باید به این نکته توجه داشت که آخرین دوئل درباره زن ستیزی است. فیلم در مورد این است که چگونه در طول تاریخ بشر، نگاه ابزاری به زنان عینیت یافته، و آنها به حاشیه رانده شده‌اند و از حقوقی برخوردار نبوده‌اند که مردان از آن برخوردارند. این فیلم به طور سطحی از کنار تمام این عوامل عبور می‌کند، اما به طور کامل به آن متمایل نمی‌شود. در واقع مارگریت در زمانی زندگی می‌کرد که زنان شیء و ابزاری برای تأمین وارث بودند، و این نکته یک طرح اصلی در این فیلم است.

نکته دیگر پیرامون این اثر کارگردانی ساده اسکات است که در اکثر لحظات فیلم در اوج نیست. در واقع او با دورانی که گلادیاتور یا حتی بلیدرانر را هدایت می‌کرد فاصله گرفته است. همچنین این یک فیلم کاملا طولانی است که زمان آن ۲ ساعت و ۳۳ دقیقه است. این طول احتمالاً می‌توانست در جایی بین روایت اول و دوم کوتاه شود، اما از آنجایی که فیلم برپایه سه فصل است، می‌خواهد هر کدام زمان مساوی برای نفس کشیدن داشته باشند، که البته این زمان برای روایت حیاتی از نگاه مارگریت بسیار کم است.

با این تفاسیر، این اثر گلادیاتور نیست، اما لازم نیست که باشد. این یک داستان بالغ‌تر و در مقیاس کوچکتر از فیلم کلاسیک ریدلی اسکات است. البته طرفداران فیلم‌های او پس از تماشای این اثر احساس خوبی خواهند داشت. اما این فیلم برای افرادی که به دنبال نمایش حوادث عظیم در مقیاس بزرگ چون حماسه‌های اکشن تاریخی هستند، مناسب نیست. در مجموع آخرین دوئل فیلمی است که می‌توانست کمی بیشتر به تفسیر زنان در طول تاریخ متمایل شود. در حالی که فیلم به آن قلمرو متمایل می‌شود، اما حرف چندانی برای گفتن ندارد. اما چهار بازیگر ستاره فیلم همه چیز را روی دوش خود حمل می‌کنند، و همین اجراهای آنها، چیزی است که باید به‌خاطر آن، این فیلم را دید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی