نقد و بررسی بخش دوم فصل چهار Attack On Titan – سندروم بازی تاج و تخت
فرض کنید که شما مدتها وقت صرف این کردهاید که یک حماسه بزرگ بسازید. حماسهای در قالب مانگا و انیمه که به مدت هشت سال، تمام دنیا را درگیر و با هر قسمت، همه را ...
فرض کنید که شما مدتها وقت صرف این کردهاید که یک حماسه بزرگ بسازید. حماسهای در قالب مانگا و انیمه که به مدت هشت سال، تمام دنیا را درگیر و با هر قسمت، همه را هیجان زده بکنید. دنیایی بزرگ خلق کنید که لحظهای قابل پیش بینی نباشد و حال، وقتی که همه فکر میکنند دیگر به پایان خط خود رسیده، چنان دوباره آن را بزرگ میکنید که از کوچک تا بزرگ، دهانشان باز بمانند و برایتان دست بزنند. هاجیمه ایسایاما با AOT چنان کاری کرده است. او چنان دنیای بزرگ، شگفت انگیز و نو با الهام گیری از حوادث دنیای واقعی ساخته که در فصل چهارم، نه تنها وجه جدیدی از آن را بهمان نشان داده، بلکه بیشتر و بیشتر از قبل مخاطبش را از لحاظ اخلاقی و فکری به چالش میکشاند. اما در پارت دوم فصل چهارم، تنها یک چیز است که به چشم میخورد: ایسایاما میخواهد به هر قیمتی که شده، این قضیه را تمام کند. با نقد این انیمه همراه ویجیاتو باشید. لازم به ذکر است برای بررسی، قطعاً احتمال لوث (اسپویل) شدن سریال وجود دارد، پس اول سریال را ببینید و سپس، به خواندن مقاله بپردازید.
بعد از پایان هیجان انگیز و کلیف هنگر طور پارت اول فصل چهارم AOT، اینبار هواداران منتظر یک قسمت خونین و بیرحم دیگر با کلی غافلگیری بودند. در مجموع بخواهیم نگاه کنیم، این کار تا حد زیادی موفقیت آمیز بود اما از طرفی، انیمه دچار یک سری اشکالات شده که تا حد زیادی قابل بیان هستند و برخیها، همانند دردی میمانند که نمیدانیم دقیقاً مربوط به کدام قسمت هستند! قصه گویی AOT به طوری درآمده که یک نکته را به طور واضح از آن برداشت میکنیم: خود شخص ایسایاما، نه حوصله ادامه را دارد و نه حوصله اینکه دنیایش را بیشتر پردازش کند! او دنبال راهی است که هرگونه که شده، این حماسه را تمام کند. یک بیحوصلگی واضح در داستان گویی.
بیشترین گله را از شخصیت پردازی این پارت دارم! بیایید از شخصیت فلوک شروع کنیم. شخصیت دیگر، فلوک است که باید به عنوان یک "یگریست"، بیشتر به یک ضدقهرمان تبدیل میشد تا شخصیتی متعصب و حال به هم زن. فلوک، بابت ترومایی که در فصل سوم و از دست دادن یارانش تجربه کرده بود، قطعاً دچار یک سری عقده و خشم شده که تصمیم میگیرد با پیروی از نظر ارن، به هدف خودش برسد و این سنگینی را از دوشش بردارد. اما در این فصل، ما تنها شاهد موجودی پست و رو مخ هستیم که میخواهیم تکه تکه شود. فلوک علی رغم پتانسیل بالا برای تبدیل شدن به یک ضدقهرمان یا حداقل، یک شرور خوب داشت، تنها وصلهای ناجور است که بهتر بود از همان اول نباشد! اصلاً میشد او را با یک شخصیت جدید جایگزین کرد که اسمش را هم فقط یک بار بشنویم، فرقی میکرد؟
بعد از فلوک، نوبت یلنا است. تنها دلیلی که یلنا در داستان وجود دارد، این است که تنها این روایت لعنتی رو به جلو برود. او تنها اهرمی برای ادامه داستان است و لا غیر. شخصی که علاقه مند به عقیده زیک است و به دروغ، برای قدرت و یا انتقام (این مورد واقعاً مشخص نمیشود!) به مارلی خیانت کرده و به تیم ارن، هانجی و دوستان ملحق میشود. یلنا شخصیتی است که به شدت پتانسیل بالایی داشت. اگر ما از عقیدهها و انگیزههای او به طور دقیقتر آشنا میشدیم، میتوانستیم شاهد یک شخصیت ترسناک و ضدقهرمان دیگر در برابر ارن و یگریستها باشیم و از طرفی، تب و تاب سریال و درگیریهایش بالاتر میرفت. اما یلنا تنها برای این بود که داستان ارن و غرش رخ بدهد. همچنین او، یکی از قربانیان واضح بیحوصلگی ایسایاما در گسترش جهانش است. اگر با او بیشتر آشنا میشدیم، به احتمال زیاد شاهد چندین و چند قسمت و روایت دیگر نیز بودیم.
شخصیتهای میکاسا و آرمین، نه بد میشوند و نه ما وجه جدیدی از آنان میبینیم. بیشتر همانند یک درجا زدن هستند. میکاسا همچنان در بزرخ است که آیا از ارن حمایت کند یا جلویش را بگیرد. او متوجه است که ارن، دیگر به جایی رسیده که میخواهد همه را از بین ببرد و دیگر، آن پسر دوست داشتنی قبلی نیست، اما بازهم میخواهد از او محافظت کند. میکاسا به لطف آن شال، همچنان درگیر این دو راهی است و هیچ پیشرفتی نیز در تصمیم گیریاش ندارد. او دقیق نمیداند اگر بالاخره به جایی رسید که مجبور باشد کشتن یا کشته شدن ارن را ببیند، تصمیم نهاییاش چه است. حال روزنه امیدی که در قسمت آخر و جالب سریال شکل گرفته، شکی است که میکاسا به ارن پیدا کرده و این موضوع، میتواند زمینه یک سری لحظات حساس را در پارت بعدی بچیند.
آرمین، بیشتر از قبل به یک شخصیت ترسو نزدیک میشود. او از ابتدا کسی بود که جسارت کامل برای کاری را نداشت و وقتی که نوبت آن میشد تصمیم مهمی را بگیرد، هوشش را به کار میبرد و راه حلی تقریباً گره گشا را ارائه میداد. اما در اینجا، مشخصاً به یک شخصیت ترسو و عجیب تبدیل شده که همچنان از قضیه اروین گذر نکرده و میخواهد به نحوی، خودش را از بین ببرد. از طرفی دیگر، همچنان نگران دوستانش است و قصد دارد راهی برای جلوگیری از فاجعهای که ارن میخواهد راه بیاندازد جلو گیری کند.
خود شخصیت ارن، به یک ضدقهرمان تمام عیار تبدیل میشود. بله، او شاید در جهان AOT یک نقطه تاریک باشد، اما در روایت یک نقطه روشن است. او به لطف تبدیل شدنش به اتک تایتان، داستان را داغتر از قبل کرده است. قسمتی که او با یمیر بنیان گذار ملاقات میکند و در یک پیچش بینظیر و Hold the Door مانند، متوجه میشویم او بوده که تمام این اتفاقات را آغاز کرده است. همانقدر که ترس ما از او بیشتر میشود، به او علاقه هم پیدا میکنیم. از طرفی، موضوع چرخه نفرت و دیدی که او به این موضوع دارد، سبب میشود یک دو دستگی و بحث خوبی بین هواداران این سریال پیش بیاید که سبب داغ نگه داشتن داستان نیز بشود.
ارن از بچگی تا به کنون، شاهد مرگ عزیزانش به دست تایتانها بوده است. حال وقتی که او متوجه میشود تمامی این حوادث چگونه به وجود آمدهاند، یک تصمیم کلی میگیرد: تنها راه از بین بردن این چرخه نفرت، از بین بردن نسل بشر است. چرخه نفرتی که از الدیاییها و غارتهایشان آغاز شده و تا به کنون، به شیوههای مختلف ادامه پیدا کرده است. یمیری که نماد انسانهای مظلومی است که از آنها سوءاستفاده شده و آغازگر چیزی بودند که نسل بشر، به جای استفاده صحیح از آن، تنها برای جنگ و انتقام به کارش بردهاند. کافی است نگاهی به تاریخ بیاندازیم و بفهمیم که تصمیم ارن، آنقدر هم بیراه نیست. نسل بشر، زیاده خواه بوده و برای به دست آوردن چیزی، از هر امکاناتی استفاده کرده است و وقتی متوجه شد دارد به هزاران انسان بیگناه آسیب میزند، دیگر دیر شده و یک چرخه نفرت را آغاز کرده که هیچوقت قرار نیست تمام بشود.
از طرفی، زیک به لطف قابلیتهایش یک برنامه احمقانه دارد و آن این است که بخشی از بشریت، یعنی الدیاییها، را از بین ببرد و به این چرخه نفرت پایان دهد. یک جنگ دیگر و یک غرش و سپس پایان دادن به هرچیزی که بوده است. زیک شخصیتی بوده که همانند کودکیاش، سعی داشته خود را ثابت کند و نشان دهد که لیاقت این را دارد که بتواند تصمیمات مهم را بگیرد. اما هر لحظه، او بیشتر از قبل شبیه وقتی میشود که یک سرباز ضعیف و دست و پا چلفتی است. او نه قابلیت این را دارد که مدیر باشد و نه اینکه بتواند ایدئولوژیاش را به دیگری قالب کند.
از شخصیت مهم دیگر داستان، یعنی گبی غافل نشویم. گبی شخصیتی است که در نظر بسیاری منفور و رقت انگیز است و از نظر دیگران، قابل درک و ترحم. مرگ ساشا به دست او، یک شوکه بزرگ در داستان به هوادران AOT بود. ما در وضعیتی بودیم که داشتیم وجه تاریک و جدید دنیای داستان را درک میکردیم و مرگ ساشا، سبب شد این دید کامل و کاملتر شود. گبی بعد از اینکه میفهمد در چه چرخهای گرفتار شده، میخواهد از آن بیرون بیاید و به یک انسان تبدیل بشود که کشت و کشتار را کنار بگذارد و از ایدئولوژی قبلیاش دست میکشد. از طرفی، او همانند دیگران مجبور است که ارن را متوقف کند! حال در این پارت، او سعی میکند ارن را بکشد و این تلاش او، منجر به خلق یکی از نفس گیر ترین لحظات انیمه شد و به دنبالش، ما وجه دیگری از او را نیز دیدیم. اگر داستان از دنیای آن طرف دیوار روایت میشد، بیشک شخصیت گبی منفور نبود. گبی یکی از قسمتها از دنیای AOT است که به ور تمام و کمال، دیدگاههای مخاطبش را به چالش میکشاند.
شخصیت جان، بیشتر از قبل شجاع شده و سعی میکند امور را در دست بگیرد. او از ابتدا سعی داشته خودش را ثابت بکند و ترسو نباشد و حال، دارد به این هدف میرسد. حال او به جایی رسیده که میتواند نقشهای مهمتری را در داستان ایفا کند و به بدنه آن نیز ضربه نزند. از طرفی، شخصیت کانی دچار یک روایت جانبی عجیب میشود! او فالکو را برمیدارد که به خورد مادرش بدهد تا او را برگرداند. سپس به لطف آرمین، میفهمد کارش اشتباه است و آره من باید از آدمها محافظت کنم و ادامه ماجرا! اول از هر چیزی، این تصمیم کانی در آن بحبوحه و شلوغی حرکت ارن، مسخره و احمقانه است. آخر، وقتی که تمام دنیا در آتش است و هر لحظه ممکن است نسل بشر به طور کامل از بین برود، چرا یک شخص همچین تصمیمی بگیرد؟ از آن احمقانهتر، ناگهان میفهمد که آره این حرکت بیشتر آسیب به شخص خودم و مادرم است؟ کانی نه مبارزهای میکند و نه پافشاری بر روی تصمیمش. خوشبختانه در ادامه کانی با کشتن دو دوست قدیمی، این داستان فرعی احمقانه را به نحوی جبران میکند.
شخصیت رینر، همچنان عذاب وجدان دارد و یک ضدقهرمان شکننده و مغموم است. کسی که تا حد زیادی، من را یاد شخصیت لژیون میاندازد. او میخواهد آن خون ریزیهای ناخواسته را جبران کند و خط فکریاش را تغییر دهد. او هر بار بدون ترس خودش را سپر دیگران میکند تا این عذاب وجدان را از بین ببرد. رینر، همچنان پتانسیل فراوانی دارد که کامل و کاملتر از قبل بشود و ما جنبههای جدیدی به جز تنفر از خود و عذاب وجدانش ببینیم. بازگشت شخصیت آنی، یک تصمیم هوشمندانه بود و گذشتهاش، هوشمندانهتر. او حالا از یک شخصیت شرور، به یک شخصیت ضدقهرمان و تا حدی، دوست داشتنی تبدیل شده است. حتی خستگی او بابت چرخه نفرت و سوءاستفادهای که در آن گیر افتاده به موقع است و همدردی مخاطب را به دست میآورد.
شخصیتهایی همانند پیک و فالکو، به آنها چندان پرداخته نمیشود اما به لطف پارت قبلی، حضورشان توی ذوق نمیزند و این پتانسیل را دارند که هم کاری کنند داستان ادامه یابد و در قسمتهای بعدی، وجه جدیدی از خودشان به نمایش بگذارند. خلاصه کنم، شخصیت پردازی در پارت دوم، عجولانهتر صورت گرفته است که این خودش به یک سری مشکلات دیگر در نحوه روایت برمیگردد. اگر ما بیشتر با شخصیتهای جدید آشنا میشدیم، به احتمال زیاد این حماسه بیشتر ادامه پیدا میکرد و از طرفی، باید چند سال دیگر هم منتظر قسمتهای جدید AOT بودیم. آیا ارزشش را دارد؟ خب، بله! ارزشش را دارد اما این اتفاق انگار قرار نیست رخ بدهد.
مشکلی که در این پارت رخ داده است، فدا شدن بیشتر حس و حال داستان برای شخصیت ارن است. ایسایاما چنان داستان را به سمت گذشته و ریشه تایتانها پیش برده که علاوه بر خلق لحظات هیجان انگیز، بیشتر حس و هیجان داستان را وابسته به ارن بکند. دیگر نه رینر و عذاب وجدانهایش اهمیت دارد و نه تلاشهای کانی برای برگرداندن مادرش.حتی لحظهای که شاهد مرگ پیکسی هستیم، ممکن است چندان ناراحت نشویم و آن را به خاطر نسپاریم. به طور واضح شاهد این هستیم که AOT سعی دارد نشان بدهد که این شخصیتها هنوز هستند و کشمکشهای درونیشان مهم هستند. اما هیچ حسی در آنها وجود ندارد. خام و بیهودهاند و تنها منتظر این هستیم به نوعی داستان ادامه پیدا کند و شاهد نبرد نهایی برای توقف ارن باشیم.
از طرف دیگر، AOT بیرحمیاش را از دست داده است. این بیرحمی جهانش سبب شده بود چندین قوس شخصیتی، اتفاق تراژدیک و نبردهای هیجان انگیز را شاهد باشیم. از زنده ماندن لیوای بگیرید که واقعاً مشخص نیست قرار است با این بدن درب و داغان چه نقشی در ادامه داستان داشته باشد تا نجات یافتن پیاپی شخصیتهای کلیدی داستان. بله مرگ آرمین در لحظهای که خود را در دهان مادر کانی میانداخت، خود یه شاخه دیگر را به داستان اضافه میکرد یا کشته شدن فلوک، میتوانست سریعتر صورت بگیرد و داستان به مرحله بعدش برود. AOT میخواهد هرکه هست را به طوری سالم نگه دارد که در نبرد نهایی با ارن، مخاطبان شاهد آنان باشند.
پیچش و غافلگیریهای AOT عالی هستند. چیزی که لحظهای در این انیمه بد نمیشود، غافلگیریهایش است. بزرگترین پیچش، وقتی است که فهمیدیم همه این اتفاقات زیر سر ارن است. از فصل سوم تا به اینجا، این قضیه به خوبی آرام آرام در داستان رخنه پیدا میکند و ناگهان، در بهترین لحظه خودش شکفته میشود. در این پیچش، ما بیشتر با شخصیت ارن و میل او به سمت ضدقهرمان شدن آشنا میشویم و از طرفی، زمینه چینی برای کمرنگتر شدن حضور زیک آغاز میشود. همچنین قسمتی که متعلق به گذشته یمیر و منشا تایتانها است، فوق العاده به نمایش گذاشته میشود و تبدیل به یکی از بهترین قسمتهای انیمه میشود.
اما جهان AOT، همچنان مفاهیم و مضامینش را به خوبی میرساند. خشنتر شده است و به خوبی یک بخش از تاریخ تاریک این جهان را به صورت یک فانتزی تاریک به ما نمایش میدهد. در پارت دوم، هر کس به فکر این است که سود خودش را از آشوب کنونی ببرد. یلنا با توجه به علاقهاش به ایده زیک، از قدرتهایی که دارد استفاده میکند. فلوک، میخواهد با پیروی از عقیده ارن، در جهانی که او بعداً میخواهد بسازد مقامی داشته باشد. آرمین، میکاسا و دیگر دوستان متوجه این چرخه نفرت هستند و میدانند دیگر برای برگشت دیر شده است. اما باز هم آن دنیای قبلی و پر از خشونت را ترجیح میدهند. نتیجهاش، متعهد شدن با کسانی است که سعی در کشتن یکدیگر داشتند.
دنیای پارادایس، مارلی و الدیاییها لحظه به لحظه آشفتهتر میشود و به دنبالش، خود داستان نیز از این آشفتگی در امان نمیماند. همه چیز روشنتر از قبل شده اما مردم همچنان گیج و سردرگم هستند که کدام راه درست است؟ با کدام عقیده میتوانند به زندگیشان ادامه دهند؟ آیا راه صلح، از بین رفتن بخشی از بشریت است یا تمامش؟ چه دولتی حق و مشروعیت حکومت بر آنان را دارد؟ در طول این مدت، مردم همواره زیر سایه حکومتی بودند که فاشیسم بوده و اگر کسی علیه آن ایدئولوژی حاکم، مخالفت میکرد، دیگر حق زنده بودن نداشت. از گریشا بگیرید تا خود اروین و یارانش، همه مخالف جریان حاکم بودند و تا دم مرگ پیش رفتند.
حال کناله جالبی که وجود دارد، این است که مردم متوجه میشوند حکومتی که دنبالش هستند، باید بیرحم باشد. میفهمند که این سیاست، کثیف است و همواره تعدادی انسان بیگناه در چرخه کشت و کشتار و انتقام چندین شخص گیر افتادهاند. بیایید و فقط برای چند لحظه، خود را به جای یک آدم در دنیای خشن AOT بگذارید که میخواهد یک خط فکری را دنبال کند. در نهایت، همه این ایدئولوژیها به این موضوع ختم میشوند که تعدادی آدم، اعم از بیگناه یا گناهکار بودنشان، باید کشته شوند. هیچوقت قرار نیست دنیایی وجود داشته باشد که اشخاص مهربان و دلپاکی همانند هیستوریا بر آن حکومت کنند. دنیا بیشتر پر از افرادی مانند ارن است که میگویند باید بشر نابود شود تا صلح حاصل شود. تنها راه صلح، جنگهای بیشتر است.
جدا از تمامی این موضوعات، پارت دوم AOT اکشنهای فوقالعاده بینظیر هستند. از سکانسی که گبی سر ارن را قطع میکند بگیرید تا وقتی که میکاسا زیر باران خونی که راه انداخته، ناگهان به مخاطب مستقیماً نگاه میکند. خشنتر و زیباتر با طراحیهایی بینظیر، ما را هیجان زده میکند و به اکشنهای خفنتر چشم به راه میگذارد. طراحی استودیو ماپا همچنان زیبا هستند و توانستند لحظاتی را خلق کنند که نیاز به هنر و استعداد خاصی دارند. صداپیشگان اثر نیز وظیفه خود را به نحو احسنت انجام دادهاند و AOT باز هم از لحاظ فنی و اکشن، توانسته ضعفهای بخش محتوایی را تا حد زیادی پوشش بدهد.
چه بخواهیم چه نخواهیم، نمیتوانیم این موضوع را رد کنیم که خود دنیای پشت دیوار، پتانسیل چندین و چند فصل، قسمتهای طولانی و حتی اسپین آف دارد. دنیای AOT خودش را به جایی رساند که باید بیشتر و بیشتر از قبل با حوصله میشد و عجول بودنش در روایت، سبب شده چندین شخصیت و خط داستانی از بین بروند و یا به صورت خام در بیایند. ما در این پارت بیشتر آماده شدیم که انگیزههای نهایی هر شخصیت را درک کنیم و سپس، به سراغ نبرد نهایی دو گروه برویم. حال باید امیدوار باشیم پارت سوم فصل چهارم، بتواند کمتر ایراد داشته باشد و سعی کند اشکالات قابل رفع پارت دوم را از بین ببرد.
پ.ن: ادامه پیدا کردن AOT، ضروری است. حتی تا زمانی که شما بچه دار بشوید! میتواند ادامه پیدا کند. اگر ایسایاما میخواست اینگونه چندین شخصیت را ول کند و روایتهای فرعی ضعیفی را ارائه دهد، شاید بهتر بود از اول بیخیال نشان دادن دنیای بیرون از دیوار میشد. اما حال که دنیای خودش را بزرگتر کرده، بهتر بود حداقل دو سه فصل دیگر حوصله کند و این حماسه شگفت انگیزش را بهتر پایان بدهد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
نقد بسیار ضعیفی بود
وقتی همون اول بخش فلوک رو خوندم متوجه شدم که منتقد فقط میخواد ایراد بگیره
«تنها شاهد موجودی پست و رو مخ هستیم که میخواهیم تکه تکه شود.»
اگه برید توی کانال های تلگرامی مرتبط با انیمه میبینی که فلوک فن ها چقدر زیادن و اتفاقا بیشترشون با عقاید فلوک موافقن. شاید از نظر شما رو مخ باشه اما خیلی از مردم همچین عقیده ای ندارن.
بقیشو نخوندم (?) :)))))
اصلا با تایتل موافق نیستم خیی گا عادلانه است و نمیدونم چی شما رو راضی میکنه!
نقدتون خیلی عالی بود .
اما من میخواهم با دوستانی که با گرافیک مشکل دارن یه صحبتی بکنم
#هشدار اسپویل#
به نظرم نباید گرافیک ماما رو با ویت مقایسه کرد . درسته ویت برای فصل یک تا سه عالی بود ! زمانی که تقریبا هیچ چیز نمیدونستیم !
تما برای فصل چهارم از اون جایی که داستان خیلیییی پیچیدگی داشت
پس گرافیک هم باید اون پیچیدگی رو میداشت .
ویت خیلی تو جزییات صورت کم کاری کرد اما به نحوه خودش خوب بود ! سبکش همین بود ! سبک انیمه اين بود !
اما حالا با عوض شدن سبک و تم داستان مطمینا با گرافیک هم تغییر میکرد !
درسته گرافیک پارت اول فصل چهارم واقعا تعریفی نداشت ! اما بارم اون جزییات صورت و همه چی که میتونست همه چی رو روایت کنه ! من خیلی ماپا رو دوست داشتم اما تنها مشکلی که داشت اغراق خیلی زیادش تو سایه ها بود ! کل صورت خط خطی میشده بعضی اوقات ?
ولی جدا ازاین از ماما نمیشه ایرادی گرفت =)
می خواستم چند تا چیز بگم، یک اینکه به قول یکی از دوستان انیمه داره طبق مانگا پیش میره نمیشه گفت داره خراب میشه. البته بعضی از شخصیتا با توجه به متن شما واقعاً میتونستن نقش مهم آری داشته باشن مثل یلنا و فلوک و بعضی ها هم مثل ساشا(قربانش برم :_/) خیلیم یهویی مرد اما به جا مرد.
هشدار اسپویل
پایان مانگاشو من خودم دوست داشتم به چندین دلیل، یکی اینکه میکاسا وقتی ارنو کشت یه جورایی رها شد، از اون وابستگی در اومدش یعنی از قل و زنجیر اینکه فقط به خاطر ارن زنده بمونه و همش توی مغزش مدام این کلمه باشه(ارن،ارن،ارن،ارن،ارن،ارنو...). و این به نظر من بهترین اتفاق بود که تونست از این بند رها بشه و به قول ایساما برگرده به دوران زندگی قبل از مرگ پدر و مادرش و در اصل به زندگی طبیعی و واقعی برگرده. از طرفی این حرفی که میخوام بزنم شاید بعضیا بگن نه جاست میکاسا و ارن! ولی من بازم میگم حرفمو چون در مغز من این است نانای اصغر و صغری :) بله خودم میدونم چرت و پرتی گفتم خب بر میگردیم به بحث شیرینمون :) میکاسا وقتی با جان ازدواج کرد به نظرم جزو بهترین گزینه ها بود این اتفاق چون در اصل بعد از اینکه ارن مرد فهمید علاقه به بقیه هم میتونه داشته باشه و در اصل زندگیش اینطوری بهم نخورد و تونست خوشبخت بشه. خود ایساما توی صحبتاش گفته که شیپ ارن و میکاسا رو اصلا دوست ندارم و به نظرش اگه این شیپ درست بشه توی چه انیمه و چه مانگا حال به هم زنه. هر چند نمیدونم نظرش چیه الان.
خلاصه این را بدانید و آگاه باشید که قراره پایان انیمه با مانگا متفاوت باشه خود ایساما گفته
ساری که طولانی شد :))
چرا نمیتونم ایسایاما رو درک کنم?
من به نظرم مرگ ارن بجا بود و کشته شدنش به دست آرمین و میکاسا هم بد نبود ولی میکاسا چرااا با جان ازدواج کرد. جان رو دوست دارم اما نباید با میکاسا ازدواج میکرد.? ازدواج میکاسا و جان بدترین و غم انگیز ترین قسمت مانگا بود☹?
به نظر شما احترام میزارم ?نظر هر کسی محترمه?
درسته?
??????
خب برای من خوشبختی میکاسا و ارن اصلا مهم نیست و درست هم نیست که خوشبخت شوند
برای من این مهمه که مرگ تمام الدیایی ها بی معنی بود زیرا بعد از چند صد سال تکرار به الدیا حمله میکنند و الدیایی ها هم تکرار قدرت تایتان ها را بر میگردانند
ارن بجای اینکه با تمام دنیا بجنگه میتونست فقط ماارلی را نابود کنه بعد با زبان انسانی به یمیر بفهمونه که آزادیت یعنی چه و یمیر هم تایتان ها را از بین ببره و نیمی از الدیایی ها هم بمیرند هم عدالت رعایت میشه هم به نف هر دو طرف تمام میشه
شاید مارلی دشمن خونی الدیا باشه اما همه دنیا جزیره ی پارادایس رو به عنوان جزیره ی شیاطین و ... میشناسن و الدیایی ها رو به چشم شیطان میبینن و بین مارلی و الدیا قطعا انتخابشون مارلیه
اگر ارن فقط مارلی رو نابود کنه به عنوان یه الدیایی شیطانی بودن خودش و جزیره ش و مردم جزیره رو ثابت کرده و چه بخواد چه نخواد بقیه ی دنیا باهاش دشمن میشن
نا سلامتی مارلی بیشتر کشور های اطرافش را گرفته مردم جهان هم از مارلی خوشش نمیاد میتوانستن بگن که ما برای شما مارلی را از بین میبریم و با شما ها هم کاری نخواهیم داشت آنوقت بیشتر مردم جهان طرف الدیایی ها را میگرفت
منم برام مهم نیس اما از نظر فلسفی و داستانی منظورم بودش?
دوست عزیز تئوری پایان متفاوت انیمه فراتر از اینجور چیز ها هستش
اگه تلگرام دارید به آیدی @RNRNPRO پیام بدید، بیشتر توضیح میدم درباره این قضیه
داستان مانگا اشکال داره نه انیمه انیمه فقط داره مثل داستان مانگا جلو میره
با تمام احترام
ولی این مقاله نتونست منو متقاعد کنه که بخش دوم فصل چهار ضعیفه
من که مشکلی با پارت دوم نداشتم
فصل چهارم اتک ان تایتان
داستان خوبی داره ولی متاسفانه همون شخصیت پردازی دچار مشکلش کرده
اگه بیشتر به شخصیت ها پرداخته میشد قطعا ماهم بیشتر با داستان ارتباط برقرار میکردیم
امیدوارم ایسایاما یه پایان درست و حسابی داشته باشه برای اتک
چه دارک باشه چه شاد باشه فقط درست باشه
ولی کی فکرشو میگرد ارن از اون شخصیتی که همیشه دلش برای مردم مظلوم میسوخت و همیشه سعی میگرد دنیا رو نجات بده
خودش کسی بشه انسان ها رو نابود میکنه
انسان هایی که هیچ گناهی ندارن و حتی توی این چرخه احمقانه نفرت بین الدیا و مارلی
هم نبودن
نویسنده عزیز هدف شما از این تایتل هیت امیز چی بود ؟ ماپا کاملا داره بر اساس مانگا میره جلو
چرا شما میگی همه چیز کم کم خراب میشه ؟
واقعا درک نمی کنم چرا عاشق هیت کردنید
اون از مقاله نقد پنج قسمت آخر مانی هیست این از این
"مرگ آرمین در لحظهای که خود را در دهان مادر کانی میانداخت"
این اتفاق هیچ وقت نمیفته چون ارن میتونه به کمک غول بنیان گذار اتفاقات رو دست کاری کنه و گذشته و آینده رو تغییر بده. ارن میتونست مامانش و ساشا رو زنده نگه داره ولی اونا رو برای هدفش فدا کرد.
آرمین برای ارن یجور دیگه س. تنها کسیه ارن پیشش همه ی حرفاشو میزنه و
(اسپویل مانگا)
اگر اشتباه نکنم چپتر آخر مانگا فلش بک میزنه و ارن و آرمین رو نشون میده که دارن با هم حرف میزنن، ارن به آرمین میگه که دیگه راه بخششی برای من نیست و تو باید منو بکشی و اینا و آرمین هم از زیر زبون ارن بیرون میکشه که خیلیییی به میکاسا علاقه و داره و نمیخواد میکاسا کس دیگه ای رو دوست داشته باشه. کلی با هم حرف میزنن و درد و دل میکنن. (توی کل مانگا تنها کسی که اعتمادش به ارن از بین نمیره آرمینه.) آخرش هم همدیگرو بغل میکنن و ارن میگه این ملاقات رو از ذهنت پاک میکنم و وقتی کشته شدم دوباره یادت میاد.
خلاصه که ارن خیلییی به آرمین نیاز داره. حتی اگر آرمین ۱۰۰۰ بار هم بمیره ارن اتفاقات رو جوری دست کاری میکنه که آرمین برگرده
جالب بود ممنون
به نظر من آرمین ترسو تر نشده بود فقط تنها شخصیتی بود که وجدانش رو کنار نذاشت. تو این فصل بار ها دیدیم که هر جا لازم بود جنگید و از جونش مایه گذاشت، اما وجدانش ولش نمیکرد. وجدانش اجازه نمیداد از اینکه زنده مونده خوشحال باشه. اتفاقا به نظر من تو این فصل خیلی شجاع تر هم شده بود.
خیلی دلم میخواد تو پارت سه ش یه چیزایی بین آرمین آنی ببینیم? حیف که واضح ترین شیپ بعد ارن و میکاسا شیپ گبی و فلکوعه.