نقد فیلم Ambulance – جنون سرعت
فیلم «آمبولانس» بهترین اثر «مایکل بِی» پس از فیلم «The Rock» و همچنین پیشنهادی است که نشان میدهد سینمای اکشن هالیوود هنوز هم میتواند ما را خوشحال کند. به طور کلی این فیلم مثل یک ...
فیلم «آمبولانس» بهترین اثر «مایکل بِی» پس از فیلم «The Rock» و همچنین پیشنهادی است که نشان میدهد سینمای اکشن هالیوود هنوز هم میتواند ما را خوشحال کند. به طور کلی این فیلم مثل یک اپیزود طولانی و خونین «کایوت و رودرانر» است؛ در جای شخصیت رودرانر ما آمبولانسی داریم که شامل دو سارق مسلح، یک تکنسین فوریتهای پزشکی و یک افسر مجروح گروگان گرفته شده است که با سرعت انفجاری در حال فرار هستند. و برای شخصیت کایوت ما، عملاً کل نیروی پلیس لس آنجلس را داریم. در ادامه با نقد فیلم Ambulance همراه ویجیاتو باشید.
ما در فیلم آمبولانس ویل شارپ (یحیی عبدالمتین دوم) را دنبال میکنیم که برای تامین هزینههای عمل همسرش با مشکل مواجه است. او توسط دنی شارپ، برادر جنایتکارش (جیک جیلنهال) استخدام میشود تا برای آخرین سرقت بانک به عنوان راننده به تیم ملحق شود. به طور قابل پیش بینی، همه چیز به سرعت خراب میشود و برادران مجبور میشوند آمبولانس حاوی یک امدادگر (ایزا گونزالس) را ربوده تا از صحنه فرار کنند. بخش اعظم فیلم از این نقطه شروع میشود، به دنبال این سه نفر (همراه با یک افسر پلیس زخمی)، از طریق ترکیبی از تعقیب و گروگان گیری با ماشین.
وقتی بحث درباره فیلمسازان تاثیرگذار ژانر اکشن در اواخر قرن بیستم مطرح میشود، نامهایی چون مایکل مان، لانا و لیلی واچوفسکی، جان وو و تونی اسکات در میان دیگران بیشتر شنیده میشود. فیلمهای آنها جنبهی جذابی برای مخاطبان دارد که در میان بقیه در این صنعت متمایز است. این به دلیل سبک بااستعداد و تثبیت شده آنها، موضوعی متفکرانه در روایت هایشان، یا حتی جهت گیری آنها در درون داستانهایی است که میخواستند بهتر روایت کنند. با این حال، یکی از بدفهمترین فیلمسازان اکشن نیز باید «مایکل بی» باشد. با اینکه او منظرهای تفرقهانگیز در میان سینمادوستان ایجاد کرده، اما آثار او همیشه تصویری خودشیفته و گاهی نیهیلیستی از دنیای مدرن خلق میکنند.
با این اوصاف، او را دوست داشته باشید یا از او متنفر باشید، این غیرقابل انکار است که فیلمهای «مایکل بی» احساسات خاصی را از طریق تکنیکی که فوراً قابل تشخیص است، فرا میخواند. دم نوش منحصر به فرد این فیلمساز از «ماکسیمالیسم» فوقالعاده به عنوان یک سیستم تحویل عالی برای تولید یک آشفتگی رنگارنگ به مخاطب عمل میکند. بنابراین، به منظور همین ساختار عجیب برای سالها، آثار او به «مرگ سینما» تشبیه میشد.
اما یک سوال اساسی در این میان پیش میآید که «آیا «مایکل بِی» تغییر کرده است یا ما؟!» من آنقدر عمر کردهام که روزهای نه چندان دوری را به یاد بیاورم که فیلمهای او، به ویژه غول بزرگی که فرانچایز «تبدیل شوندگان» او بود، تمام اشتباهات سینما محسوب میشد؛ در واقع هر دنباله جدید از آن فرنچایز میخ دیگری بر تابوت رسانه بزرگی چون سینمای هالیوود به حساب میآمد. فیلمهای «مایکل بی» در طول سالیان بلند فعالیتش به عنوان آثار پاپ کورنی برچسبگذاری شدهاند: همان تعریف کمترین وجه مشترک از سرگرمی. این تعریف از هنر هفتم و تعداد عجیب بلاکباستر سازی نشانهای از این بود که سینما درست جلوی چشمان ما در حال مرگ است. به همین دلیل، اکنون استقبال گرم منتقدان از آخرین اثر این کارگردان، یعنی «آمبولانس» سخت و عجیب است.
اما عرضه شدن این فیلم مستقل در هالیوود امروز که در آن جهانهای سینمایی فراگیر بسیاری از فیلمها را از هر سبک کارگردانی متمایز میدزدند، بسیاری از منتقدان را بر آن داشت تا رویکرد خود را نسبت به سبک «مایکل بی» به دقت مورد بازنگری قرار دهند. چه فیلمهای او را دوست داشته باشید یا نه، باید به مایکل بی به عنوان یک کارگردان چیره دست احترام بگذارید. او در بزرگترین مقیاس ممکن فیلم میسازد، و من این کارگردان را در رده فیلمسازانی مانند جیمز کامرون و زک اسنایدر قرار میدهم. از برخی جهات، «آمبولانس» سرگرمکنندهترین فیلمی است که «مایکلبی» در سالهای اخیر ارائه کرده است و تمام سکانسهای اکشن بزرگی را دارد که از او انتظار دارید.
البته این به این معنا نیست که «آمبولانس» به اندازه هر یک از فیلمهای قبلی این کارگردان بیمعنا نیست، بلکه سبک متمایز او آن را از هر چیز دیگری که اکران گستردهای در سینما دارد متمایز میکند. اما چرا؟ چون در هر پلان این فیلم میتوانید حسی قطعی از داشتن یک فیلمنامه کوچک را احساس کنید.
باید توجه داشت برخورد هیجان انگیز با فیلم «آمبولانس» بی دلیل نیست. این ممکن است بهترین یا لذتبخشترین فیلم «مایکل بی» نباشد، اما میتواند موفقیتآمیزترین دستاورد او در این سالها باشد؛ چرا؟ چون بودجه بسیار کم (به هر حال، طبق استانداردهای او) 40 میلیون دلاری باعث شده تا این فیلمساز یکی از مبتکرانهترین شگفتیهای فنی خود را تولید کند، و آن چیزی نیست جز تبدیل کردن لس آنجلس به یک فیلم. انتخاب لس آنجلس به عنوان زمین بازی برای تعقیب و گریز ماشین و انفجارهایی که به طور دقیق طراحی شدهاند، یک گزینه مناسب برای ساختار این اثر سینمایی اکشن است.
در یک جهان موازی مجاور، فیلم آمبولانس میتوانست توسط یک «تونی اسکات» که هنوز زنده است هدایت شود؛ اما چرا؟ چون این فیلم ملغمهای از «Unstoppable»، «گرفتن پلهام ۱۲۳» و فیلم «سرعت» است، اما مایکلبی با آمبولانس، یک فیلم سرقتی را با پوچی افراطی یک اکشن پر از آدرنالین جایگزین میکند، و از هر ترفند آشنا در کمربند ابزار خود استفاده میکند تا فیلم خود را بزرگ و بزرگتر جلوه دهد.
باید بدانید چیزی در روایت «آمبولانس» وجود ندارد که قبلاً ندیده باشید. شما حتی ممکن است قبلاً اثری مشابه این روایت را دیده باشید، زیرا این یک بازسازی آزاد از یک فیلم دانمارکی در سال 2005 است. اما امکانات و تلاشی که برای زنده کردن آن به کار رفته است، منظره الهامبخشی را ارائه میکند که مخاطب آن را دوست دارد، و این نکته به فیلم کمک میکند تا نبض خود را حفظ کند.
بدیهی ترین نوآوری فنی که «مایکل بی» در اینجا به شکل پیشگام از آن بهره برده، دوربینهای پهپاد است. اگرچه او قبلاً از این فناوری استفاده کرده است، به ویژه در «۱۳ ساعت: سربازان مخفی بنغازی»، اما در اینجا او آن را فراتر از محدودیتهای منطقی خود میبرد. چرا که کارگردان راضی نیست که به سادگی در سطح شهر در حین وقوع حوادث، دوربین تنها به شکل ساده بر فراز آن پرواز کند.
بنابراین دوربین او در عوض ما را مستقیماً به داخل حوادث پرتاب میکند. حتی زمانی که فیلم به طور فزایندهای تکراری میشود، کار با هواپیمای بدون سرنشین هرگز فاکتور شگفت انگیز خود را از دست نمیدهد. این فرم باعث میشود یکی از کوچکترین پروژههای کارگردان بهعنوان یکی از دقیقترین پروژههای او تا به امروز به نظر برسد. یک آخرالزمان خودکار با سکانسهای اکشن دیوانه کننده در سطح «Fury Road» که کاملاً در محدوده خیابانهای شهر خودنمایی میکند.
از آنجایی که اکثر فیلم به معنای واقعی کلمه شامل تعقیب «سارقان» در خیابانهای لسآنجلس توسط پلیس میشود، بنابراین به راحتی میتوان گفت که آمبولانس اساساً شبیه اقتباسی زنده از یک ماموریت «Grand Theft Auto» است، که با استفاده مکرر از دوربینهای پهپاد به طرز چشمگیری در میان همه کشتارها فیلمبرداری شده است. البته گرچه مایکلبی در طول فیلم جدیدش جشن بصری را به نمایش میگذارد، اما باید گفت که تمایل او به تدوین بیش از حد شلوغ و عجولانه، بسیاری از کارهای بصری پویا او را در پشت دوربین تضعیف میکند. آمبولانس به ندرت در یک پلان برای بیش از یک ثانیه معطل میشود، که با توجه به برخی از تصاویر جذاب و فراگیر در فیلم مایه شرمساری است.
اگر بتوانید از ویرایش ناهموار و گاهی اوقات فیلمبرداری بیش از حد متزلزل فیلم پیروی کنید، آمبولانس مطمئناً برای شما در هسته مرکزی خود که یک تیم بازیگری جذاب است، نکات زیادی را به ارمغان میآورد. یکی از آنها اجرای کاملاً جذاب جیک جیلنهال است. جیلنهال در نقش دنی شارپ، اجرای فوقالعادهای ارائه میدهد و تمام انرژی دیوانهکننده نیکلاس کیج در فیلم Face/Off را به مخاطب یادآوری میکند. این نشان میدهد که او یکی از همهکارهترین و با استعدادترین بازیگران نسل خود است، که میتواند در حالتهای مختلف بازیگری که یک قسمت خاص نیاز دارد، دنده را تغییر دهد.
در طرف مقابل یحیی عبدالمتین دوم حضور دارد که یک بازیگر فوقالعاده با استعداد است و من از بازی او در فیلمهایی مانند «آکوامن»، «رستاخیزهای ماتریکس» و «محاکمه شیکاگو ۷» و همچنین مینیسریال «Watchmen» از HBO لذت بردم. اما متأسفانه با اینکه بازی او در «آمبولانس» برای من کارساز بود اما شخصیت نتوانست رضایت من را به خودش جلب کند. او به عنوان قهرمان به ما معرفی میشود اما بلافاصله با برادرش به سرقت از یک بانک رضایت میدهد و با وجود اینکه میدانیم او برای نجات همسرش این کار را انجام میدهد، باز هم تصمیمات وحشتناکی میگیرد و باعث چندین جنایت میشود.
فیلم میخواهد تا پایان نقش او در سرقت بانک را از بین ببرد و شخصیت ویل قهرمان واقعی فیلم شود، اما در آن زمان برای من خیلی دیر بود که بتوانم او را ریشهیابی کنم. در عوض کسی که در این فیلم به عنوان یک شخصیت واقعی ریشه یابی میکنید، ایزا گونزالس است، که قهرمان واقعی داستان است و صادقانه بگویم، من دوست داشتم فیلمی را ببینم که فقط او به عنوان یک تکنسین فوریتهای پزشکی کار میکند. او قطعاً ستارهی فیلم است و در مقابل جیلنهال و انرژی دیوانهکنندهاش عالی است. این بازیگر تمام تلاش خود را میکند تا فیلم را در نوعی واقعیت قرار دهد، که با توجه به عجیب و غریب بودن طرح، کار کمی نیست.
بنابراین در کمال تعجب، شخصیت ایزا گونزالس عمیقترین زن فیلم مایکلبی در سالهای اخیر است. شخصیتی دارای یک شاخص ساختاری مناسب و فوقالعاده مانند یک امدادگر واقعی که به عنوان قلب تپنده آمبولانس عمل میکند و در واقع با یک قوس کاملاً شکلگرفته از این مصیبت خارج میشود.
در نتیجه با بیان این جزئیات در نهایت باید گفت: اگر به دنبال این هستید که قلب خود را به تپش برسانید، اگر چیزی که میخواهید این است که خود را در تگرگ گلولهها و تجلیل بیامان اکشن و سرعت گم کنید، پس این فیلم برای شماست. «مایکل بی» این فیلم را با آگاهی کامل از هر چیزی که یک فیلم «مایکل بی» هست و باید باشد ساخته است. و آمبولانس چکیده سینمای اوست. این فیلمی است که استقامت شما را محک خواهد زد، و آنقدر بیش از حد دیوانهوار است که در پایان شما را از نفس میاندازد؛ این یعنی آمبولانس یک اکشن بدون توقف است.
مطمئن نیستم که «مایکل بی» اکنون، این سینما را ادامه خواهد داد یا به فیلمسازی پیشین خود باز خواهد گشت، اما اگر وس اندرسون بتواند فیلم «The French Dispatch» را برای سینمای هنری بسازد، مطمئناً سینمای عمومی نیز سزاوار چیزی چون آمبولانس است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا عالی بود این فیلم حرف نداشت.
دراماتیکم بود آخرش کلی حال داد
یه مقاله ترجمه کردید ؟
واقعا بعد مدت ها یه فیلم اکشن خوب دیدم حال داد(((:
فقط موندم چرا بنزین آمبولانسه تموم نمیشد
آمبولانس اساساً شبیه اقتباسی زنده از یک ماموریت «Grand Theft Auto
کاملا موافقم
تازه لوکیشن هاشونم یکیه ? تریلر فیلم رو دیدم یاد gta v افتادم