از مرد عنکبوتی تا دکتر استرنج: سم ریمی و فتح چندجهانی ابرقهرمانان (برای دومین بار!)
سم ریمی با خلق سهگانه مرد عنکبوتی عصر مدرن ژانر ابرقهرمانی را آغاز کرد. او حالا هفته آخر اولین فیلم ابرقهرمانیاش بعد از مرد عنکبوتی را با انجام کارهای متعدد و بیپایان سپری میکند. آقای ...
سم ریمی با خلق سهگانه مرد عنکبوتی عصر مدرن ژانر ابرقهرمانی را آغاز کرد. او حالا هفته آخر اولین فیلم ابرقهرمانیاش بعد از مرد عنکبوتی را با انجام کارهای متعدد و بیپایان سپری میکند. آقای کارگردان، از خانهاش در لس آنجلس، در سه مکان مختلف، روی فیلم Doctor Strange in the Multiverse of Madness کار میکند.
به صورت مجازی با دنی الفمن، آهنگساز فیلم روی موسیقی متن که توسط ارکستر استودیو خیابان ابی در لندن ساخته میشود، نظارت میکند. همزمان به ضبط مجدد دیالوگهای بازیگران گوش میدهد و میکس صدای فیلم را کنترل میکند.
این شلوغی دقیقه نودی با پروسه کلی فیلم همخوانی دارد. پروسهای که در آن مایک والدرون (کسی که کمدی استادانهای را به سریال Loki شبکه دیزنیپلاس بخشید)، نویسنده فیلم در حالی فیلمنامه را مینوشت که سم ریمی فیلمبرداری اثر را آغاز کرده بود. ریمی پس از اسکات دریکسون کارگردانی تازهترین اثر مارول را بر عهده گرفت. دریکسون اولین فیلم Doctor Strange را در سال ۲۰۱۶ کارگردانی کرده بود. وی از کارگردانی قسمت دوم دکتر استرنج کنارهگیری و دلیلش را «تفاوت سلیقه خود و استودیو» قید کرد.
با فیلمنامهای که باید بازنویسی شود و ددلاینی که قبل از انتخاب او به عنوان کارگردان مشخص شده، سم ریمی از بدو ورود عقب افتاده بود. گرچه به نظر میرسد ریمی از این هرج و مرج فیلم تازه دکتر استرنج لذت میبرد. فیلمی که در ششم ماه می در سینماها اکران خواهد شد.
سم ریمی با هیاهو و دنیای پراسترس فیلمسازی غریبه نیست. فراموش نکنیم که او فیلم کلاسیک ترسناک، مستقل و اغراق آمیز The Evil Dead را تنها وقتی ۲۰ سال داشت و با بودجهای به میزان ۳۵۰۰۰۰ هزار دلار ساخت. در عین حال توانست با دوربین تکنیکهایی تازه اختراع و میکآپهای خانگی عجیب و غریبی خلق کند.
فیلم تازه ریمی در واقع دنباله دو فیلم و یک سریال در دنیای مارول محسوب میشود: قسمت اول دکتر استرنج، فیلم سینمایی Spider-Man: No Way Home که پارسال اکران شد و سریال WandaVision. ستاره این سریال، الیزابت اولسن، نقش اصلی دوم فیلم را ایفا خواهد کرد.
سم ریمی در این مصاحبه فیلم را بسیار پیچیده معرفی میکند. او در اوایل سال ۲۰۲۲ برخی از صحنههای فیلم را باری دیگر فیلمبرداری کرد تا داستان واضحتر شود. ریمی در ادامه توضیح میدهد: «احتمالاً پیچیدهترین فیلمی است که تا امروز در ساخت آن نقشی داشتهام. فقط راجع به یک شخصیت یا پنج شخصیت نیست. بلکه راجع به نسخههای چندجهانی آن شخصیتهاست و هر کدام هم داستان خاص خودشان را دارند.»
در دنیایی که وصل کردن صفت «خلاق» به کارگردانها تبدیل به کلیشهای برای تبلیغ فیلمها شده، سم ریمی تجسم واقعی این کلمه است. دوربین او موجودی است زنده و حتی گاهی حضوری وحشیانه در فیلمهایش دارد. از بهترین فیلمهای کارنامه هنری او میتوان به Evil Dead 2 (۱۹۸۷) و Darkman (۱۹۹۰) (کمیک بوکترین فیلم بدون کتاب کمیک) و البته شاهاکار نوآر او A Simple Plan (۱۹۹۸) اشاره کرد.
بدون شک فیلمهای مرد عنکبوتی که در بالا به آنها اشاره کردیم هم جز فیلمهای مهم سم ریمی محسوب میشوند. فیلمهای که سبب شدند امروز مارول بتواند تمامی سینماها را مطیع خود کند.
سم ریمی هیچ فیلمی بعد از ۲۰۱۳ نساخته بود. اما حالا در ۶۲ سالگی، او آماده فصل جدیدی در زندگی خود است و نوید فیلم مرد عنکبوتی جدیدی را میدهد، البته شاید. ریمی میگوید: «امیدوارم فیلم بعدیام را خیلی سریع پیدا کنم و به قول معروف افسار کار را هم به دست بگیرم. این فیلم حسابی مرا زنده کرده.»
- 1 در این بخش از پروسه ساختن فیلم چه حسی دارید؟
- 2 WandaVision قرار بود بعد از این فیلم پخش شود، همین باعث شد بخشی از داستان تغییر کند. با این تغییرات چه کردید؟
- 3 همیشه در دنیای سینمایی مارول داستان کلی دیگری در جریان است. در این مورد چقدر به شما آزادی عمل دادند؟
- 4 فیلم Spider-Man: No Way Home قرار بود بعد از این فیلم باشد، درست است؟
- 5 به نظر شما امروزه تماشاچیان نسبت به این نمایشهای ابرقهرمانی لمس شدهاند؟ و آیا شما دائماً باید مرزها را جا به جا کنید؟
- 6 با همه اینها از اولین سکانس در Evil Dead، میشد فهمید که کارهای شما خاص هستند، هیچکس دوربین را مثل سم ریمی هدایت نمیکند. این ایده از کجا آمد؟
- 7 شما گفته بودید که نگرانیهایی در تقبل چنین فیلمی دارید. دلیلش را هم تجربه مرد عنکبوتی ۳ و انتقاداتی که به آن وارد شد عنوان کردید.
- 8 شما و کوین فایگی در سهگانه مرد عنکبوتی با هم کار کردید. از او چه به خاطر دارید؟
- 9 بله اینطور به نظر میرسد.
- 10 کدوم بخش شخصیت سازی بندکیت در ایفای نسخههای مختلف دکتر استرنج برای شما تاثیرگذار بود؟
- 11 کدام شخصیتها یا بازیگرها شما را غافلگیر میکنند؟
- 12 در مصاحبه با الیزابت اولسن، روشن بود که او ایده محکم خودش را نسبت به واندا ماکسیموف دارد. این موضوع چگونه روی این پروسه تاثیر گذاشت؟
- 13 کدام عناصر Doctor Strange اسکات دریکسون را بیشتر دوست داشتید؟
- 14 به نظر شما مایک والدرون چه چیزی به فیلمنامه اضافه کرد؟
- 15 دلایل اصلی شما برای فیلمبرداری دوباره بعضی از صحنهها چه بود؟
- 16 بعضی میپرسند آیا سم ریمی دکتر استرنج را انتخاب کرد تا پس از کارگردانی مرد عنکبوتی ۳ به رستگاری برسد؟ آن فیلم نکات لذت بخشی دارد، با اینکه شما چیزهای خیلی بدی راجع به آن گفتید.
- 17 پس این فیلم برای شما به چه معناست؟
- 18 میتوانید برخی از تکنولوژیهایی که از پیشرفت آنها هیجان زده هستید را نام ببرید.
- 19 دلتنگ کدام بخش از فیلم مرد عنکبوتی که هرگز نساختید هستید؟
- 20 طبق شایعهها قرار بود Mysterio را بازی کند.
- 21 از ویژگیهای پرطرفدار تا کم طرفدار، چه درسی از سهگانه مرد عنکبوتی یاد گرفتید و با خود به Multiverse of Madness بردید؟
- 22 آیا کسی قادر است در هالیوود چنین کار انجام دهد؟ آیا ممکن است؟
- 23 مرد عنکبوتی توبی مگوایر بعد از No Way Home به دنیای سینمایی مارول اضافه شده. آیا شما مایل هستید پس از این همه سال دوباره سراغ نسخه مرد عنکبوتی خود بروید؟
- 24 یکی از دلایلی که فیلم مرد عنکبوتی شما به دل مینشست این بود که داستان زندگی پیتر پارکر بود. همینطور سادگی، انسانیت، و شیرینی داستان عاشقانه که مردم از کارگردانی با کارنامه شما انتظار نداشتند.
- 25 کیرستن دانست گفته که شما به او دفتری با عکسهای معروفترین بوسههای سینما فرستادید تا برای آن بوسه برعکس آماده شود. دلیلتان از این کار چه بود؟
- 26 نمیدانم همه خبر دارند یا نه اما شما و استن لی در اوایل دهه نود میلادی سعی داشتید فیلم Thor را بسازید. تجربه شما از این تلاش چطور بود؟
- 27 در همان دوران بود که گفتید نگران هستید به عنوان کارگردانی شناخته شوید که فقط در ژانرهای خاص فیلم میسازد. به همین دلیل به ساخت فیلمهایی که زیاد تحت تاثیر ژانر خاصی نیستند روی آوردید، مثل A Simple Plan. به تصور خودتان، فکر میکردید قرار است از فیلمهایی که در ابتدای کارتان ساختید تا ابد فاصله بگیرید؟
- 28 خیلی وقتها به نظر میرسید که دارید از تکنیکهای متفاوتی برای ساختن آن چهار فیلم (از Quick and the Dead تا The Gift) استفاده میکنید.
- 29 به طور کلی، پیچیدهترین بخش ساختن این فیلم چه بود؟
- 30 فرض کنیم قرار است کاراکتری از دنیای دیگر، مثلاً یکی از فیلمهای مارول کمپانی فاکس، در فیلم شما ظاهر شود. این برای تماشاگران بسیار هیجان انگیز است اما ممکن است این هیجان توجه را از داستان اصلی دور کند. چگونه همچین وضعیتی را مدیریت میکنید؟
- 31 نظرتان راجع به اینکه کتابی به نام The Darkhold به این فیلم مربوط است چیست؟ به نظر میرسد که حداقل به طریقی به Necronomicon فیلمهای Evil Dead شما ربط داشته باشد.
- 32 در هر صورت، بدون شک برای شما جالب است که فیلم به Necronomicon شباهتهایی دارد.
- 33 شما پس از مرد عنکبوتی ۳، فیلم Drag Me to Hell (فیلم ترسناک سم ریمی که به آن کم لطفی شده است) را ساختید و بعد از آن Oz the Great and Powerful که اگر اشتباه نکنم سال ۲۰۱۳ اکران شد. دکتر استرنج اولین فیلم شما پس از سالهاست. آیا قصد داشتید بازنشسته شوید؟
- 34 دوستی شما با جوئل و ایتن کوئن همیشه برای من جالب بود. در طی سالیان چه چیزی از آنها یاد گرفتید؟
- 35 شما The Hudsucker Proxy را در دهه ۸۰ میلادی با برادران کوئن نوشتید. سالها قبل از اینکه کسی آنها را بشناسد. درست میگویم؟
- 36 آیا شما صحنه پرش از آسمان خراش را کارگردانی کردید؟
- 37 خبرها حاکی از آن است که دیگر قرار نیست ایتن کوئن فیلم بسازد. فکر میکنید دیگر فیلمی از برادران کوئن نخواهیم دید؟
- 38 کی متوجه شدید که میخواهید به صورت حرفهای فیلم بسازید؟
- 39 تا قبل از اینکه مستقیماً فیلمی براساس کمیک بوک سازید، کمیک بوکها تا چه حد روی کارگردانی شما تاثیر میگذاشتند؟
- 40 هنگامی که شما فیلم عظیمی مثل Multiverse را کارگردانی میکنید، آیا هنوز هم به صورت ناخودآگاه، عادات فیلمهایی که با بودجه کم و برای سرگرمی میساختید را روی فیلم پیاده میکنید؟
- 41 در کودکی، شما و خانوادهتان تجربه تلخی را سپری کردید. از دست دادن برادر بزرگترتان چطور روی شما تاثیر گذاشت؟
- 42 شما شعبدهباز بسیار ماهری هم بودید، درست میگویم؟
- 43 آیا این خاطره استعاره از چیزی است؟
در این بخش از پروسه ساختن فیلم چه حسی دارید؟
حس بسیار خوبی دارم. زمانی که فیلمبرداری را شروع کردیم، باید در زمانی مشخص و با فیلمنامهای که من اصلاً از آن هیچی نمیدانست فیلم را کلید میزدیم. نویسنده فیلم، مایکل والدرون و ریچی پالمر (تهیهکننده)، تیم همکار ما در مارول و خود من باید کاملاً همه چیز را میکوبیدیم و از نو میساختیم.
عجله داشتیم و من مضطرب بودم و البته احساس هراس. اما تسلیم نشدیم. برای ما تاخیرات ناشی از کووید نوعی رحمت بود چون این وقت را به ما داد تا روی فیلمنامه کار کنیم. در نهایت به نقطهای رسیدیم که دیگر باید فیلمبرداری را آغاز میکردیم، با اینکه هنوز مشغول نوشتن فیلمنامه بودیم و خیلی هم خوب پیش میرفت. الان احساس آرامش میکنم. توانستیم آن بخش از کار را پشت سر بگذاریم.
WandaVision قرار بود بعد از این فیلم پخش شود، همین باعث شد بخشی از داستان تغییر کند. با این تغییرات چه کردید؟
دقیقاً اطلاع ندارم که برنامه WandaVision چه بود و چطور تغییر کرد. فقط میدانم وقتی ما نصف یا بهتر است بگویم سه ربع از پروسه نوشتن فیلم را سپری کرده بودیم، برای اولین بار راجع به این سریال که مارول ساخته شنیدم و فهمیدم که باید آن را دنبال کنم. به همین خاطر، باید خیلی روی داستان WandaVision تمرکز میکردیم تا بتوانیم داینامیک مناسبی در شخصیت پردازی و تحول آنها داشته باشیم. من حتی کل WandaVision را ندیدم فقط صحنههای مهم بعضی قسمتها را که به من گفته بودند مستقیماً روی فیلم تاثیر خواهد گذاشت تماشا کردم.
همیشه در دنیای سینمایی مارول داستان کلی دیگری در جریان است. در این مورد چقدر به شما آزادی عمل دادند؟
خب، بذارید بگویم - اینطور به نظر خواهد رسید که مثل مامور دوجانبه صحبت میکنم، اما مارول به من اجازه داد تا آزادی عمل داشته باشم. البته باید از بسیاری از سنتهای مارول پیروی میکردم، پس با اینکه آزادی عمل داشتم، فیلمهای قبلی و تصمیمات مارول راجع به آینده فیلمهایش، راه را به صورت دقیقی هدایت میکرد.
در بین این حد و حدودها من آزادی دارم، اما باید داستان این شخصیتها را طوری بگویم که به سایر فیلمها و برنامهها ربط داشته باشد. برای مثال ما باید مطمئن میشدیم که دکتر استرنج در مورد قضیه چندجهانی بیشتر از چیزی که در No Way Home از آن با خبر شده نمیداند. اما در آن واحد باید طوری او را نشان میدادیم این مسائل برایش ناشناخته هم نیستند، چون چیزهایی را آموخته. در واقع همه چیز از گذشته دیکته شده بود.
فیلم Spider-Man: No Way Home قرار بود بعد از این فیلم باشد، درست است؟
بله، هر چیزی ممکن بود. «حالا این کار را میکنیم. حالا آن کار را میکنیم.» شبیه یک بازی جالب و پرهیاهو بود. فکر میکنم برای تمامی کارگردانان و نویسندگانی که روی محصولات بزرگ مارول که حالا دارای تاریخی طولانی هستند همینطور باشد.
پروسهای شلوغ، هیجان انگیز، خلاقانه و... نمیخواهم از کلمه آشوب استفاده کنم، چون ناعادلانه است، اما ما واقعاً آبشاری از ایده داشتیم. بهترینها را انتخاب میکردیم و به سرعت آنها را به الیاف این داستان میدوختیم. خیلی هیجان انگیز بود.
به نظر شما امروزه تماشاچیان نسبت به این نمایشهای ابرقهرمانی لمس شدهاند؟ و آیا شما دائماً باید مرزها را جا به جا کنید؟
من حس میکنم در تمامی دههها این موضوع برای فیلمسازان صدق میکرد. زمانی که King Kong در سال ۱۹۳۳ اکران شد، احتمال میدهم بسیاری از فیلمسازان سکته کردند. خب، من فیلمی مثل E.T را دیدم و زمانی که اکران شد با خودم گفتم در این حرفه چه غلطی میکنی؟ من هرگز فیلمی به این خوبی نخواهم ساخت. اما به عنوان فیلمساز، ما الهام هم میگیرم.
با اینکه دیدن چنین فیلم و پتانسیلی مضطرب کننده است اما پیام حقیقی آن این است که چنین کاری ممکن است. من فکر میکنم فیلمسازان به تکنولوژیها و ایدههای جدید روی میآورند. همیشه راه برای جا به جا کردن مرزها وجود دارد.
با همه اینها از اولین سکانس در Evil Dead، میشد فهمید که کارهای شما خاص هستند، هیچکس دوربین را مثل سم ریمی هدایت نمیکند. این ایده از کجا آمد؟
از محدودیتها و تلاش من برای حل آنها. در Evil Dead ما نمیتوانستیم هیولا را بسازیم، فقط میتوانستیم از زاویه دید او برای ترسیمش استفاده کنیم. پس تلاش کردیم دیدش را عجیب و غریبتر کنیم چون میدانستیم تماشاچیان با تکیه بر این، در ذهن خود هیولای خودشان را خواهند ساخت. پس در دوربین عدسی بزرگ و وسیعی گذاشیم و تصویر کنار آن را تار و عجیب کردیم. آن را روی چوب گذاشتیم تا بتوانیم روی اشیا بالا و پایین کنیم. رسماً داشت پرواز میکرد.
گاهی آن را به دستانم چسب میزدم و هنگام دویدن دستانم را بالا و پایین میبردم تا به اندازه کافی شیطانی به نظر برسد. فکر کنم، آن موقع مهمترین درس فیلمسازی را یاد گرفتیم. اینکه تماشاچیان همیشه میتوانند در ذهنشان بهتر از آن چیزی که ما به آنها نشان میدهیم، ایدهها را خلق کنند. ما فقط باید ابزار درست برای ساختن هیولا مورد نظر را فراهم کنیم.
شما گفته بودید که نگرانیهایی در تقبل چنین فیلمی دارید. دلیلش را هم تجربه مرد عنکبوتی ۳ و انتقاداتی که به آن وارد شد عنوان کردید.
بله چون مردم خیلی این شخصیتها را دوست دارند و شما باید حواستان را جمع کنید. من نگاهی ابزورد دارم که شاید خیلیها نخواهند روی شخصیتهایی که عاشقشان هستند اعمال شود. هنگام کار با شخصیتهای پرطرفدار باید آرام و آهسته قدم بردارید. بنابراین برای مدتی فکر میکردم شاید بهترین کار این باشد که خود را با این شخصیتها قاطی نکنم. من نمیخواهم به حقیقت آنها یا خودم لطمه بزنم.
اما ناگهان مدیر برنامههایم به من زنگ و گفت که برای دکتر استرنج ۲ کارگردان ندارند و سم ریمی یکی از گزینههاست. من هم جواب دادم: «واقعاً؟ آره، درستش میکنم.» من عاشق دکتر استرنج هستم. اولین فیلمش خیلی خوب و اورجینال بود. کنجکاو بودم با بندیکت کامبربچ کار کنم و بعد یادم آمد که کوین فایگی حالا گرداننده مارول است! پس برای رئیسی کار خواهم کرد که برایش احترام قائلم. همه اینها در انتخابم موثر بودند.
شما و کوین فایگی در سهگانه مرد عنکبوتی با هم کار کردید. از او چه به خاطر دارید؟
مرد جوان و سخت کوشی بود که پا به پای آوی آراد کار میکرد. آراد در آن زمان گرداننده مارول بود. کوین همیشه سر صحنه فیلمبرداری و پشت صحنه مشغول انجام کاری بود. خدا رو شکر با این پسر رفتار خوبی داشتم!
بله اینطور به نظر میرسد.
آره. الان بهش میگم سلام رئیس! (میخندد)
کدوم بخش شخصیت سازی بندکیت در ایفای نسخههای مختلف دکتر استرنج برای شما تاثیرگذار بود؟
وقتی تفاوتهای ظریفی که بندکیت روی هر کدام از شخصیتها پیاده میکرد را دیدم. ظرافتها، امواج حرکت و نوع خاص صحبت کردن. او استاد بازیگری است و از هر آنچه که در اختیارش قرار میگیرد برای ایفای نقش استفاده میکند. شما میگویید «اکشن» و بعد در دو دقیقه آتی خودتان را در بازی او گم میکنید. فقط باید حواستان باشد که بگویید «کات»، چون او واقعا خیره کننده است.
کدام شخصیتها یا بازیگرها شما را غافلگیر میکنند؟
فکر میکنم بندیکت وانگ. نمیدانستم چقدر این آدم بامزه است، یا اینکه چقدر حضور گرمی سر صحنه دارد. او فوقالعاده خلاق است و همکاری با او لذت بخش بود. انرژی و حس خوشایندی همراه خود به کارش اضافه میکند که دقیقاً همان چیزی است که فیلم احتیاج دارد.
در مصاحبه با الیزابت اولسن، روشن بود که او ایده محکم خودش را نسبت به واندا ماکسیموف دارد. این موضوع چگونه روی این پروسه تاثیر گذاشت؟
الیزابت تازه از سریال برنده امی راجع به رشد شخصیتش آمده بود. پس احمقانه بود که به او بگویم شخصیتش چه حسی دارد. من میتوانم داستان را همراه با کاراکترش جلو ببرم، اما خود الیزابت مهمترین بخش ماجرای شخصیتش را در کنترل دارد و گرنه اصلاً با عقل جور در نمیآمد.
کدام عناصر Doctor Strange اسکات دریکسون را بیشتر دوست داشتید؟
اینکه با فلسفه شرق آمیخته شده بود را دوست داشتم. او تریپهای ذهنی باحالی را به ما نشان داد، مثل فرافکنی اثیری. همچنین او موفق شد به شکل بصری وسیع کردن خودآگاهی را نشان دهد. برخی از جلوهها و سکانسهایی که ساخته بود برای من حیرت انگیز بود. ما از آنچه که او خلق کرده بود الهام گرفتیم و ردی که به جا گذاشته بود را ادامه دادیم.
به نظر شما مایک والدرون چه چیزی به فیلمنامه اضافه کرد؟
وای، این آدم بینظیر است. او تخیلی حیرت انگیز و همینطور درکی عظیم از دنیای مارول به کار اضافه کرد. مایکل این شخصیتها را عین کف دستش میشناسد. فعل و انفعالات، گذشته آنها، همه چیز. من بدون اطلاعات او الان مرده بودم. اما در کنار این همه اطلاعات او تخیلی بارور داشت. عاشق این است که این شخصیتها با هم مراوده داشته باشند و نشان بدهد که آنها واقعاً که هستند و مشکلاتشان چیست.
مثل نویسندگانی است که کمیک بوکهای مارول را مینویسند. این عالی است چون همین نکته ابرقهرمانان استن لی را خاص میکند، بعد انسانی آنها. عجیب و غریب بودنشان. مایکل عاشق این است که دکتر استرنج کمی خودبین است و از عدم اعتماد به نفس رنج میبرد.
دلایل اصلی شما برای فیلمبرداری دوباره بعضی از صحنهها چه بود؟
در خیلی جاها ممکن است تماشاگر بگوید: «من این بخش را متوجه نمیشوم. این مفهوم را متوجه نمیشوم.» یا «این مفهوم را میدانم اما باز در پرده سوم توضیحش دادی.» «اوه، راست میگی تماشاگرها این موضوع را میدانند.» یا «باید این قضیه را بدانند تا داستان بعدی را بپذیرند.» بخش عظیمی از کار اکران آزمایشی است. فهمیدن این که چه چیزی در فیلم پیچیدهای مثل این گیج کننده است یا توجه به چیزهایی که دیگر نباید تکرار شوند.
تشخیص اینکه کدام بخش بیش از حد آهسته است. بعضی صحنهها هم با وجود بیآزار بودن باید حذف شوند چرا که تماشاگر نیازی به آنها ندارد. خودشان زودتر به این متوجه بخشی از داستان میشوند. پس در اتاق تدوین به این نتیجه میرسیم که بعضی بخشها ریتم فیلم را کند میکند. آنها را حذف کنیم و به تماشاگر اجازه دهیم تا این موضوع را خودش بفهمد.
بخش دیگر هم راجع به این است که تماشاگرها واقعاً چه چیزی دوست دارند و گاهی بیشتر کار کردن روی چیزهایی است که بازخورد خوبی میگیرند. باید فهمید کدام بخش از فیلم مبتکرانه است و سپس روی همان مانور داد.
بعضی میپرسند آیا سم ریمی دکتر استرنج را انتخاب کرد تا پس از کارگردانی مرد عنکبوتی ۳ به رستگاری برسد؟ آن فیلم نکات لذت بخشی دارد، با اینکه شما چیزهای خیلی بدی راجع به آن گفتید.
میدانم. برای من تجربه دردناکی بود. دلم میخواست مرد عنکبوتی جدیدی بسازم تا بتوانم جبران کنم. مرد عنکبوتی ۴ (که هرگز ساخته نشد)، برای همین بود. دلم میخواست پس از فیلمی خوب از این دنیا جدا شوم. دلم نمیخواست فقط فیلمی بسازم که قرار است جواب بدهد. استاندارد بالایی در ذهنم داشتم. فکر نمیکردم بتوانم فیلمنامهای مناسب با ددلاینی که مشخص شده بود بنویسم.
پس این فیلم برای شما به چه معناست؟
این فیلم بیشتر به خاطر این است که از فیلمهای مارول لذت بردم و با خودم گفتم آیا هنوز میتوانم چنین فیلمهایی بسازم؟ هنوز به خاطر دارم چقدر سخت بود. مثل شرکت در ماراتن. بعد دیدم که بله، هنوز میتوانم و به این جوانان نشان خواهم داد که چگونه باید فیلم ابرقهرمانی بسازند! (میخندد) شوخی میکنم. اما محک دوباره خودم یکی از دلایل بود. خیلی چیزها از دورانی که من مرد عنکبوتی را ساختم تغییر کرده است. تکنولوژی و تکنیکهای جدید. چیزهایی هم که ما در آن زمان داشتیم امروز به سیستمهای بهتری توسعه یافته است. پس به طور کلی جالب بود که بعد از ۲۰ سال که اولین فیلم مرد عنکبوتی را ساختم بار دیگر به این دنیا برگردم.
میتوانید برخی از تکنولوژیهایی که از پیشرفت آنها هیجان زده هستید را نام ببرید.
خب، جان دیکسترا (سوپروایزر افسانهای جلوههای ویژه) سر صحنه فیلم The Gift به دیدنم آمد و پرسید چطور میخواهم مرد عنکبوتی را بسازم. من پاسخ دادم: «ببین جان، من به فکر ساختن وسیلهای هستم که به آسمان خراشها متصل شود. باید به چنین وسیلهای موتورهای سنگینی وصل کنیم تا بتوانیم آن را بالا و پایین کنیم و از روی بقیه ساختمانها پروازش دهیم.»
جان دیکسترا گفت: «اگه همچین چیزی بسازی، احتمالاً آدمهای زیادی خواهند مرد. همین الان بهت میگم سم، شدنی نیست.» من هم پرسیدم پس حالا چه کار باید بکنیم و او گفت فکر میکند همه این کارها با سیجیآی شدنی است. به او گفتم که تا به حال هیچ شخصیت سیجیآی که باور کنم انسان است ندیدهام. جان گفت: «خب، ببین. الان تجهیزاتش را نداریم، سم. اما اگر از الان آنها را توسعه دهیم، این تکنولوژی تا زمانی که به آن نیاز پیدا کنیم آماده خواهد بود.» من با خودم فکر کردم این جالبترین چیزی است که تا به حال شنیدهام و در همان لحظه پذیرفتم.
دلتنگ کدام بخش از فیلم مرد عنکبوتی که هرگز نساختید هستید؟
کمیوای که برای بروس کمپل در نظر گرفته بودیم. عالی بود.
طبق شایعهها قرار بود Mysterio را بازی کند.
یکی از احتمالات بود. ما چیزهای دیگر هم در ذهن داشتیم اما یکی از آنها Mysterio بود. دلم برای Kraven the Hunter هم تنگ شده است. قرار بود او را وارد فیلم بعدی مرد عنکبوتی کنیم. همیشه دلم میخواست نبرد Kraven با مرد عنکبوتی را روی پرده سینما ببینم. فکر میکردم چیز نابی خواهد بود. او ماهرترین شکارچی است و مرد عنکبوتی چابکترین کلک باز در آسمانهاست. همینطور دلم میخواست شخصیت پیتر را بیشتر بشناسیم.
از ویژگیهای پرطرفدار تا کم طرفدار، چه درسی از سهگانه مرد عنکبوتی یاد گرفتید و با خود به Multiverse of Madness بردید؟
اوه، این سوال خوبی است. فکر کنم اینکه چیزی که به آن باور داری را دنبال کن. فکر کنم اگر این کار را آن موقع کرده بودم قسمت سوم بهتر از آب در میآمد.
آیا کسی قادر است در هالیوود چنین کار انجام دهد؟ آیا ممکن است؟
بله. اما گاهی خیلی سخت میشود. وقتی که مرد عنکبوتی ۳ در پیش تولید بود، سونی میدانست که این فیلم باید تحت سلطه آنها باشد چون از راهش درآمد دارند و باید به آن نظارت کنند. این بیتاثیر نبود.
مرد عنکبوتی توبی مگوایر بعد از No Way Home به دنیای سینمایی مارول اضافه شده. آیا شما مایل هستید پس از این همه سال دوباره سراغ نسخه مرد عنکبوتی خود بروید؟
اگر داستان خوبی داشته باشیم، فکر کنم... از عشق من به این شخصیت ذرهای کم نشده است. همان چیزهایی که آن زمان جلودارم بود، هنوز هم مهم هستند. آیا توبی مایل است برگردد؟ آیا داستان عاطفی لازم را داریم؟ آیا کشمکشی قوی برای این شخصیت داریم؟ و همینطور ویلن مناسب که به تم و داستان فیلم بخورد. سوالهای بسیاری مطرح میشود. اگر بتوانیم به آنها جواب دهیم، بله من حتماً فیلم را خواهم ساخت.
یکی از دلایلی که فیلم مرد عنکبوتی شما به دل مینشست این بود که داستان زندگی پیتر پارکر بود. همینطور سادگی، انسانیت، و شیرینی داستان عاشقانه که مردم از کارگردانی با کارنامه شما انتظار نداشتند.
من همیشه در کمیک بوک مرد عنکبوتی استن لی همین را دوست داشتم. اینکه پیتر پارکر درگیر داستان عاشقانه بود. در واقع، از دو زن در طول داستان کمیکها خوشش میآمد. اما به خاطر دارم در ایام کودکی با خودم فکر میکردم من باید کمیک بعدی مرد عنکبوتی را بگیرم چون به این داستان عاشقانه وابسته هستم. البته این را به بقیه پسرهای مدرسه نمیگفتم، چون خجالت میکشیدم.
کیرستن دانست گفته که شما به او دفتری با عکسهای معروفترین بوسههای سینما فرستادید تا برای آن بوسه برعکس آماده شود. دلیلتان از این کار چه بود؟
اوه، میخواستم او بداند که این صحنهای کلیدی در فیلم است. میخواستم این منظور را منتقل کنم که بعضی لحظات، اگر درست روی آنها کار کنیم، میتوانند برای مدتی طولانی در خاطرات باقی بمانند. میخواستم او را آماده کنم، و او متوجه باشد که قرار است در این صحنه عالی باشد و میخواستم از بخشی از جادوی کیرستن دانست بودنش در آن لحظه استفاده کند. فکر میکنم، وقتی با هم ملاقات کردیم، او سرش را چرخاند و از جادوی بازیگریاش استفاده کرد، توبی هم این کار را کرد. هر دو لحظهای خاص خلق کردند.
نمیدانم همه خبر دارند یا نه اما شما و استن لی در اوایل دهه نود میلادی سعی داشتید فیلم Thor را بسازید. تجربه شما از این تلاش چطور بود؟
عالی بود. روی داستانی براساس داستانهای Thor که نوشته بود کار کردیم و بعد به استودیوهای مختلف فرستادیم. باورم نمیشد که در آن زمان به او به اندازه کافی توجه نمیکردند. حول و حوش ۱۹۹۱ بود، و مثل هر نویسندهای با او برخودر میکردند. میگفتند: «نه بابا، کمیک بوک مینویسی؟ خب که چی؟»
یادم است که به هشت استودیو مختلف رفتیم و هشت بار نه شنیدیم و با خودم میگفتم این آدمها چطور به همچین چیزی جواب منفی دادند؟ میگفتند مردم روی مفهوم خدایان حساس هستند و من میگفتم: «بله، اما این فیلم دینی نیست. او خدای تندر است!» آنها اصلاً متوجه نمیشدند.
در همان دوران بود که گفتید نگران هستید به عنوان کارگردانی شناخته شوید که فقط در ژانرهای خاص فیلم میسازد. به همین دلیل به ساخت فیلمهایی که زیاد تحت تاثیر ژانر خاصی نیستند روی آوردید، مثل A Simple Plan. به تصور خودتان، فکر میکردید قرار است از فیلمهایی که در ابتدای کارتان ساختید تا ابد فاصله بگیرید؟
خب، اگر این منظور را رساندم که احساس میکردم نوعی ژانر خاص مرا در تنگنا قرار داده، منظورم را اشتباه بیان کردم. من همیشه به این فیلمها به عنوان سنگر آخر نگاه کردم. هنوز میتوانم در آنها داستان بگویم. اما به خاطر دارم پس از اکران Army of Darkness، خبرنگاری از من پرسید: «آیا این آخرین فیلم شماست؟ چون به نظر میرسد تمام حقههایتان تکراری شده است.» و من هم با خودم گفتم خدای من، یعنی واقعاً اینطور است؟
پس از آن فکر کردم من نمیخواهم تکراری باشم. میخواهم کارهای جدید انجام دهم. سعی کردم کارهایی انجام بدهم که تا به حال انجام نداده بودم. مثل وسترن (The Quick and the Dead)، یا تریلر جنایی، یا چیزهای دیگری که به ذهنم خطور نکرده بود میتوانم انجام بدهم. برای همین در دهه ۹۰ میلادی آن فیلمها با ژانرهای متفاوت را ساختم. سعی داشتم به عنوان یک داستان نویس رشد کنم.
خیلی وقتها به نظر میرسید که دارید از تکنیکهای متفاوتی برای ساختن آن چهار فیلم (از Quick and the Dead تا The Gift) استفاده میکنید.
این حرف کاملاً صحیح است. با خودم گفتم: «نمیخواهم به دوربین برای عجیب و غریب بودن تکیه کنم. میخواهم تماشاگران به این شخصیتها وابسته شوند. نباید فقط از طریق لنز دوربین داستان را تعریف کنم، بلکه از طریق انسانها.» و از بازیگران بزرگی که در آن زمان با آنها کار کردم چیزهای زیادی آموختم. مثل بیلی باب تورنتون، بیل پکستون، بریجت فوندا، کیت بلانشت، کوین کاستنر و جین هکمن.
زمانی که برای اولین قسمت مرد عنکبوتی آماده میشدم، ده سال سابقه چنین کارهایی را داشتم و خدا را شکر چون فیلمهای مرد عنکبوتی و Doctor Strange in the Multiverse of Madness همه چیزهایی که در مورد فیلمسازی میدانم را نیاز داشتند. از کارگردانی بازیگران تا جلوههای ویژه. تمام نکاتی که شانس یادگیری آنها را داشتم تمام و کمال استفاده شد.
به طور کلی، پیچیدهترین بخش ساختن این فیلم چه بود؟
فکر میکنم پیچیدهترین بخش کنار آمدن با ددلاینها بود، وقتی داستان و فیلمنامه آماده نداری... وسط فیلمبرداری باشی و ندانی که پایان فیلمت چگونه خواهد بود. مایکل سعی داشت چند روزی از ما جلو باشد، خیلی سخت است چون باید حواستان باشد که همه چیز در راستای تکامل داستان اصلی است. اینکه تمها در فیلم در جریان هستند. اما وقتی همه چیز را راجع به فیلم نمیدانید، سخت میشود کار را به بهترین نحو ممکن انجام داد.
فرض کنیم قرار است کاراکتری از دنیای دیگر، مثلاً یکی از فیلمهای مارول کمپانی فاکس، در فیلم شما ظاهر شود. این برای تماشاگران بسیار هیجان انگیز است اما ممکن است این هیجان توجه را از داستان اصلی دور کند. چگونه همچین وضعیتی را مدیریت میکنید؟
فکر میکنم گاهی موقعیتهایی از راه میرسند که بهترین پاسخ برای آنها این است که اجازه دهیم شخصیتی که با کاراکتر جدید رو به رو میشود صادقانه برخورد کند. حالا، اگر کاراکتری معروف از دنیایی دیگر سر و کلهاش در Multiverse of Madness پیدا شود، فکر نمیکنم دکتر استرنج اصلاً او را بشناسد. ممکن است اصلاً به او توجهی نشان ندهد. فکر میکنم پاسخی صادقانه بامزهترین و جالبترین چیز برای تماشاگران خواهد بود. آنها را در موقعیتی میذاری که میگویند: «پسر، تو واقعاً نمیدونی این چه کسی است؟ خدای من!» مثل این است که یک ابلهی جیمز باند را ببیند و بگوید: «عزیز، تو مارتینی رو جوری میخوری که من میگم. حالیته؟» «تو نمیدانی او جیمز باند است؟!» این چیز سرگرم کنندهتری برای تماشاگران خواهد بود.
نظرتان راجع به اینکه کتابی به نام The Darkhold به این فیلم مربوط است چیست؟ به نظر میرسد که حداقل به طریقی به Necronomicon فیلمهای Evil Dead شما ربط داشته باشد.
راجع به Darkhold از WandaVision و کمیک بوکش خبر دارم. اما اجازه ندارم راجع به اینکه به این فیلم ربط دارد یا نه چیزی بگویم. متاسفم.
در هر صورت، بدون شک برای شما جالب است که فیلم به Necronomicon شباهتهایی دارد.
بله خیلی هیجان انگیز است. اگر در فیلم بود، جالب میشد.
شما پس از مرد عنکبوتی ۳، فیلم Drag Me to Hell (فیلم ترسناک سم ریمی که به آن کم لطفی شده است) را ساختید و بعد از آن Oz the Great and Powerful که اگر اشتباه نکنم سال ۲۰۱۳ اکران شد. دکتر استرنج اولین فیلم شما پس از سالهاست. آیا قصد داشتید بازنشسته شوید؟
نه، فقط فیلمنامه مناسبی که واقعاً دوست داشته باشم پیدا نمیکردم. به چیزی آنطور که باید علاقهمند نمیشدم که بخواهم به عنوان یک فیلم بسازمش. زمان زیادی گذشت و خیلی هم سخت سپری شد. من واقعاً کارگردانی را دوست دارم. تنها کاری است که بلدم انجام بدهم.
دوستی شما با جوئل و ایتن کوئن همیشه برای من جالب بود. در طی سالیان چه چیزی از آنها یاد گرفتید؟
متعهد بودن به کار. ما بیشتر از Crimewave یا وقتی که من در Darkman از آنها کمک خواستم کار کردیم. داستان کوتاه نوشتیم. روی فیلمنامه The Hudsucker Proxy کار کردیم. خیلی کارها کردیم که هرگز آنها را عرضه نکردیم. اما تعهد آنها به کار خارق العاده بود. آنها برای ۱۴ ساعت جلوی ماشین تحریرشان مینشستند. بعد هم برای مدت کوتاهی میرفتند یک چیزی بخورند و دوباره به همان صندلی برمیگشتند. صبح روز بعد هم همینطور میگذشت. یک فنجان قهوه و شروع میکردیم. پایان هم نداشت. آدم با خودش میگفت: «خدای من، این دو نفر نویسندگانی حرفهای هستند. آنها هیچ کاری جز نوشتن انجام نمیدهند.» ساعتها سپری میشد و ایتن و جوئل مداوماً فکر میکردند و دنبال دیالوگ موردنظر با مفهوم درست بودند. بودن در کنار آنها مرا فروتن میکرد. خیلی کاربلد و بامزه بودند. دفعات اندکی که توانستم به اندازه آنها باهوش باشم و چیز جالبی اضافه کنم، خیلی مرا خوشحال میکرد.
شما The Hudsucker Proxy را در دهه ۸۰ میلادی با برادران کوئن نوشتید. سالها قبل از اینکه کسی آنها را بشناسد. درست میگویم؟
بله. آن فیلم را در طول چند سال نوشتیم. جوئل و ایتن شروعش کردند و بعد هم مرا وارد کار کردند. اما بعد آن را برای مدتی طولانی کنار گذاشتند، که کلاً با بعضی از فیلمنامههایشان این کار را میکنند. یک روز به من گفتند: «سم، ما میخوایم این فیلم را بسازیم. بودجهاش را گرفتیم. میخواهی دستیار کارگردان باشی؟» من هم گفتم: «آره، به نظر عالی میآید.» اینطور بود که توانستم بعضی از صحنههای جالبی که نوشته بودند را بسازم. دستیار کارگردان بودن کار بسیار باحالی است. مخصوصاً وقتی با دوستانت کار میکنی و آنها تمام کارهای سخت را انجام میدهند.
آیا شما صحنه پرش از آسمان خراش را کارگردانی کردید؟
فقط بعضی از شاتها و مونتاژها را. بیشتر جاهایی که شخصیتهای اصلی در آن نیستند. من در واقع فقط یک ابزار بودم. آنها جایگاه دوربین را مشخص میکردند، به من میگفتند چه کار کنم و من هم انجامش میدادم.
خبرها حاکی از آن است که دیگر قرار نیست ایتن کوئن فیلم بسازد. فکر میکنید دیگر فیلمی از برادران کوئن نخواهیم دید؟
نه! من فکر میکنم ما فیلمهای بیشتری از برادران کوئن خواهیم دید. مادامی که خورشید طلوع کند، آنها هم فیلم خواهند ساخت. عاشقشانم.
کی متوجه شدید که میخواهید به صورت حرفهای فیلم بسازید؟
فکر کنم زمانی بود که کلاس دهم بودم و با بروس کمپبل و دوستانم، اسکات اسپیگل و تیم کوئیل آشنا شدم که در آن دوره داشتند فیلمهای Super 8 میساختند. با خودم گفتم: «وای خدایا، این بچهها هر آخر هفته دور هم جمع میشوند. همکار دارند. یکی فیلم میگیرد. یکی پای را پرت میکند. یکی هم هست که پای را به صورتش بکوبند. این تمام چیزی است که احتیاج داریم.» یکی از بچهها لباسها را آماده میکرد. دو کت و شلوار از حراجی. یکی از بچهها ترایپاد داشت و من فکر کردم که ممکن است. من میتوانم به آنها ملحق شوم. از چیزهای یکسانی هم خوشمان میآید. این موضوع خیلی به من کمک کرد چون من برای سه سال، از ۱۲ سالگی، تنها فیلم میساختم. اما حالا میتوانستم آن را به عنوان کاری که میخواهم تا آخر عمر انجام ببینم. در آن لحظه ممکن به نظر رسید.
تا قبل از اینکه مستقیماً فیلمی براساس کمیک بوک سازید، کمیک بوکها تا چه حد روی کارگردانی شما تاثیر میگذاشتند؟
تاثیر عمیقی روی من داشتند. مخصوصاً تمامی آرتیستهای بزرگ کمیکهای مارول و دیسی. وقتی بچه بودم دائم آنها را میخواندم. وقتی هم که باید برای فیلم شات طراحی میکردم به تنها سیستم از داستانسرایی بصری که میشناختم پناه میآوردم، یعنی کمیک بوکها.
هنگامی که شما فیلم عظیمی مثل Multiverse را کارگردانی میکنید، آیا هنوز هم به صورت ناخودآگاه، عادات فیلمهایی که با بودجه کم و برای سرگرمی میساختید را روی فیلم پیاده میکنید؟
نه آنقدر که باید. چون در واقع باید این کار را با تک تک صحنهها و لحظات انجام بدهم و به این فکر کنم که بهترین تکنیک چیست نه اینکه: «ما باید به برنامه برسیم پس کار را شروع کن. از این زاویه صحنه را درمیآوریم ولی میدانیم بهترین تصمیم نیست. اما مجبوریم چون باید لحظه را زنده نگه داریم. چون باید تا ساعت ۵ کار را تمام کنم و قرار است کل صحنه را با خاک یکسان کنند.»
در کودکی، شما و خانوادهتان تجربه تلخی را سپری کردید. از دست دادن برادر بزرگترتان چطور روی شما تاثیر گذاشت؟
اسم برادرم سندر بود و او بزرگترین الهام من بود. اولین کسی بود که کمیک بوک مرد عنکبوتی را نشانم داد. شعبدهباز هم بود. یادم میآید که در جشنهای بچهها اجرا میکرد. بسیاری از علاقهام برای اجرا را از او گرفتم. تاثیرش بینهایت بود. او تنها وقتی ۱۶ سالش بود از دنیا رفت. من در آن زمان ۱۰ سال داشتم. نتوانستم آنطور که دلم میخواست او را بشناسم. اما او الگوی فوقالعاده مثبتی در زندگیام بود.
فکر میکنم پس از از دست دادنش، سعی کردم بیشتر وارد دنیای شعبده شوم تا برای والدینم چیزی را فراهم کنم که با او از دست دادند. عشقم برای جادو بسیار شبیه به عشقم برای فیلمسازی بود. وقتی از جادو فاصله گرفتم، به فیلمسازی روی آوردم. راهی دیگر برای دستکاری زمان و مکان و سرگرم کردن تماشاگران. فکر میکنم بخش عظیمی از عشقم برای فیلمسازی را به صورت غیر مستقیم از برادرم، سندر گرفتم.
شما شعبدهباز بسیار ماهری هم بودید، درست میگویم؟
در فستیوالهای شهرستانی، حتی استانی هم نه، شهرستانی، اجرا میکردم و جشنهای کودکان. جایی که ۲۳ نفر از این هیولاهای کوچک در مقابلم میایستادند. شعبده میکردم و بادکنکها را به شکل حیوانات درمیآوردم. سخت هم تلاش میکردم تا موقع درست کردن آخرین حیوان بادکنکی از آن جا فرار کنم. در این جشنها ممکن است ساعتها مشغول درست کردن حیوانات بادکنکی شوید. باید با سرعت و درست انجامشان دهید و سریعاً از آن جا فرار نکنید.
آیا این خاطره استعاره از چیزی است؟
(میخندد.) نمیدانم. نمیدانم. خودتان باید پیدایش کنید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سم ریمی با سه گانه اسپایدرمن ( توبی مگوایر) چقدر خاطرات برامون گذاشت من خودم حدود 4 بار نگاش کردم اما هنوز سیر نشدم واقعا
سم ریمی دوست داریم ?
یه تعصب خیلی خاصی رو سم ریمی دارم و نمیدونم چرا!
این بشر از ناکجا آباد پیداش شد و کاری کرد کارستون.انقلابی ترین فیلم کمیک بوکی رو ساخت،به سینمای ابرقهرمانی روح و جون داد،شخصیت اسپایدرمن رو به اوج محبوبیت خودش رسوند و .......اگه بخوام کار هاش رو لیست کنم احتمالا به یه دفتر صد برگ نیاز دارم!
دوران بچگی منو و شما چقدر با سه گانه اسپایدرمنی که این اقا کارگردانی کرد خوش بود.الان هم شده یه خاطره که متعلقه به ۲۰ سال پیش.واقعا علاوه بر اینکه بخش اعظمی از خوشی های بچگیمون رو به استن لی و استیو دیتکو(این دو خالق افسانه ای)مدیونیم،به نظرم سم ریمی هم شریک بزرگی بوده در ساخت اون لحظات!
خدایی تنها چیزی که از این مصاحبه جذاب تره ترجمشه.
من یه کمیک انگلیسی می خونم یه ساعت طول می کشه اینکه دیگه اندازه یه کتاب بود.
خسته نباشید خانم میرجوادی.