نقد سریال House of the Dragon | قسمت دوم
قسمت دوم سریال «خاندان اژدها» اگرچه کماکان خالی از عناصر اکشن است، اما از خلق لحظات درخشان سیاسی، آن هم بر مبنای یک تعلیق ظریف ابایی ندارد. در قسمت گذشته پادشاه ویسریس اول (پدی کانسیداین) ...
قسمت دوم سریال «خاندان اژدها» اگرچه کماکان خالی از عناصر اکشن است، اما از خلق لحظات درخشان سیاسی، آن هم بر مبنای یک تعلیق ظریف ابایی ندارد. در قسمت گذشته پادشاه ویسریس اول (پدی کانسیداین) قاطعانه اعلام کرد که تنها فرزند او یعنی دخترش در ردیف بعدی کسب پادشاهی خواهد بود. بر اساس این فرمان، سران مهم ترین خاندانهای وستروس جلوی پادشاه زانو زدند و با حکم بیعت کردند. با این حال، پادشاه کماکان به دنبال یک جانشین پسر است. به همین دلیل از داخل قلعه پادشاهی، اولین برنامهها برای برکناری جانشین کنونی آغاز میشود. بنابراین، اپیزود دوم خاندان اژدها از دیدگاههای مختلف و با ترفندهای مختلف این موضوع را تحلیل میکند که چرا یک زن نباید بر تخت آهنین بنشیند. در ادامه با نقد سریال House of the Dragon همراه ویجیاتو باشید.
در هفته گذشته مخاطبان «بازی تاج و تخت» بار دیگر به وستروس بازگشتند؛ بازگشتی که نتیجه آن تبدیل شدن قسمت اول «House of the Dragon» به پربیننده ترین سریالی است که تا به حال برای HBO ساخته شده. در نتیجه میتوان این استقبال را این گونه تحلیل کرد که «بازی تاج و تخت» به عنوان یک برند بزرگ بازگشته است. حتی فصل هشتم وحشتناک آن برای مردم کافی نبود که نخواهند به وستروس برگردند و خود را یک بار دیگر در دنیایی که دوست دارند و به آن علاقه دارند غوطهور کنند. خوشبختانه، خاندان اژدها در دو اپیزود اول خود دارای بهترین عناصر بازی تاج و تخت است، حداقل در حال حاضر هیچ کدام از بدیهای آن اثر را ندارد.
هفته گذشته قسمت اول سریال ستونهای یک تضاد ساختاری را در سلطنت خاندان تارگرین پایهریزی کرد، اما بالاخره در قسمت دوم اولین رشتهها شروع به بافته شدن میکنند. نکته جالبی که در اپیزود دوم نشان داده شد این است که کیفیت قسمت اول تصادفی نبود. ما با بهترینهای «بازی تاج و تخت» روبرو هستیم، اما با یک پیچ و تاب خاص و گیرا که هر هفته بیننده را نسبت به این بازی قدرت آگاهتر میکند. اگرچه لحن سریال شبیه به لحن سریال بازی تاج و تخت است، اما این نمایش راهی برای شناخته شدن خود پیدا میکند.
برای مثال: از نظر بصری این اتفاق میافتد که مکانهای شکلگیری داستان همان مکانهایی هستند که همه ما از زمان سریال بازی تاج و تخت در ذهن خود حک کردهایم. اما در داخل فضاهای دیگری وجود دارد، تزئینات متفاوت و شخصیتهای جدید در آن زندگی میکنند. شخصیتهایی که با کمی دقت به نظر پژواکی از همان افراد درگیر در بازی تاج و تخت هستند. اما در این سریال، ویژگی خاصی که بینندگان باید به آن توجه کنند این است که طرح کلی خاندان اژدها شامل روایت یک درگیری سیاسی است که در طول چندین دهه توسعه یافته است. بنابراین بین قسمتها وقفههای زمانی طولانی وجود دارد، بسیار شبیه به آنچه در سریال The Crown اتفاق میافتد.
با این حساب، قسمت دوم خاندان اژدها قصه را شش ماه پس از وقایع قسمت اول آغاز میکند. این جهش زمانی به دور از احساس خودسری فیلمنامه، حرکتی طبیعی است که پویایی خاصی را در روایت این سریال پرورش میدهد. هر قسمت شروع، میانه و پایان خاص خود را دارد. همانطور که به موضوعات مختلف میپردازد، اما همیشه با هدف ماندن در یک داستان عالی. اگر اپیزود اول درباره ملاقات با شخصیتها و جانشینی پادشاهی به ما گفت، این قسمت در مورد کسانی که خارج از قدرت، به دنبال به دست آوردن آن هستند صحبت خواهد کرد.
فیلمنامه در طول این قسمت خیلی راحت و از طریق دیالوگهای جالب علایق شخصیتها را معرفی کرده و آنها را به عناصر جدیدی در زمین بازی سیاسی سریال بدل میکند. همانطور که رینیرا تارگرین تلاش میکند به دنیا ثابت کند که وارثی شایسته است، گفتگو او با اشخاص مختلف نکتهای را برایش روشن میکند؛ نکتهای که شاهکلید آن مردسالاری است که در آن زنان صدا و رای ندارند. این یعنی شاه به دنبال ازدواج دوباره و تولید یک جانشین پسر است.
با این حال، جدا از تعلیق متقاعد کننده، که پشت درهای بسته از طریق گفتگوهای مبهم ساخته میشود، احتمالاً به یاد ماندنی ترین چیز زمانی رخ میدهد که دیمون تارگرین (مت اسمیت) ظاهر میشود. این شخصیت با نمایش قسمت دوم سریال در حال شکل گیری است. دیمون در همین دو اپیزود اول به نظر شخصیتی جالب و چندلایه به نظر میرسد. این جذابیت هم برگرفته از قلم نویسندگان است و هم تفسیر درست مت اسمیت از شخصیت را نشان میدهد. اما باید منتظر شکل گیری کامل او در ادامه داستان باشیم.
اما یکی از چیزهایی که ممکن است بیشترین سود را برای چنین سریالی داشته باشد و البته به آن لطمه بزند، ممکن است سرعت بازی باشد. در قسمت دوم، این سریال تأیید میکند که از خلق صحنههای دیالوگ محور سیاسی دست نخواهد کشید. این یعنی هر صحنه باید وزنی داشته باشد، هر سکانس باید شخصیتی را بسازد، طرح را به جلو ببرد، یا نشان دهد که چگونه یک تصمیم گرفته میشود. بنابراین، با وجود این ساختار روایی، وقت نمایش چیز دیگری چون سکانسهای اکشن فانتزی نیست.
البته، اگرچه اپیزود دوم فاقد «اکشن» است، اما House of the Dragon از خلق لحظات درخشان پر از تعلیق ابایی ندارد. با این وجود، طرفداران لحن فانتزی و اژدهایان میتوانند راضی باشند. خوب، یک دوز محدود، اما بسیار لذت بخش از آنها نیز در طول نمایش این اپیزود وجود دارد. اما لطف اصلی این محصول این است که هر چقدر هم که جانوران بالدار تماشایی باشند، همیشه جذاب ترین چیز بر سر شخصیتهای انسانی مالک آنها اتفاق میافتد.
لازم به ذکر است که از نظر بصری این قسمت از اپیزود اول دیدنیتر است. اگرچه بیشتر حوادث آن پشت درهای بسته اتفاق میافتد، ولی شیوه فیلمبرداری درگیریها و مکالمات را در «کیاروسکورو» حل میکند (کنایه از کنش شخصیتها در سایه). گرگ یاتانیس کارگردانی این اپیزود را بر عهده دارد و این تنها اپیزودی است که این کارگردان در کل دنیای Game of Thrones کار کرده است. به نوعی حضور او روی صندلی کارگردانی گواه آن جستجوی تازگی است که انتظار میرود با ورود این سریال جدید بیشتر دیده شود.
در بخش موسیقی متن سریال نیز رامین جوادی آهنگساز در حال گشت و گذار در آبهای ناشناخته است. اگرچه در قسمت اول ما مضامین آشنایی را میشنویم، اما در اینجا نوازنده آنها را کنار گذاشته و موضوعات ناشناخته موسیقایی را با تمرکز بر هر یک از شخصیتهای جدید ارائه میدهد. برای مثال چیزی که به رینیرا تقدیم شده است بیش از هر چیز در سریال مهارتهای بی باک او در پشت اژدهایش را برجسته میکند. ملودی همراه با صدای زنانه که احتمالا در آینده نمادین خواهد بود.
به این ترتیب، قسمت دوم نشان میدهد که House of the Dragon بیشتر درباره تاریخ است تا اکشن و بازی با چند ژانر مختلف؛ ادامه دادن همین فرمول سریال را واقعاً هیجانانگیز میکند، زیرا به نظر میرسد که هر صحنهای که تماشا میکنیم فرصتی است برای اتفاقی دیوانهکننده. این اپیزود و ساختار روایی آن به ایجاد تنش و فتنه با دستی حرفهای ادامه میدهد، مانند کسی که میداند چگونه سیاست را به یک رقص عاشقانه بین مهرههای شطرنج تبدیل کند.
در طی دو قسمت، House of the Dragon به ما نشان میدهد که درام، شخصیتسازی و داستان سرایی هر چه پیش میرود قویتر میشود. برای هر سکانس در مقیاس حماسی با اژدها، لحظات صمیمی و آرامی وجود دارد که به مخاطب اجازه میدهد در همان اتاقی که شخصیتها و آنچه در آن لحظه احساس میکنند نفس بکشد. اینجا جایی است که بازی تاج و تخت بیشترین درخشش را داشت، بنابراین جای تعجب نیست که این صحنهها در اینجا نیز برجسته باشند. لحظات کوچک، مانند تبادل نظر دیمون و سر کریستون کول در مورد مبارزه آنها در تورنمنت، نمونه خوبی از این موضوع است.
در نتیجه تا اینجای کار، طرح کلی سریال باشکوه است. خیانتها، نقشه کشیها، دسیسهها، همه این عناصر با همان کیفیتی کار میشوند که سریال بازی تاج و تخت آنها را به شهرت رساند. با این وجود، سریال واقعاً نتوانسته شخصیتی را معرفی کند که به نظر نمادین باشد یا مخاطب بتواند به روشی معنادار به آن وابسته شود. البته بیایید امیدوار باشیم که مردم به اندازه کافی صبور باشند تا با سریال همراه شوند زیرا قرار دادن هر قطعه از بازی روی تخته زمان میبرد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
دو قسمت اول به نظرم خیلی نا امید کننده بود. هیچ هیجان خاصی نداشت.