نقد سریال The Lord of the Rings | قسمت سوم
اپیزود سوم سریال «حلقههای قدرت» با عنوان «آدار» از داستان سرایی به ظاهر بزرگ و جهان سازی سطحی خود در دو قسمت اول عقبنشینی میکند و تمرکز نزدیکی روی تعدادی از بهترین شخصیتهای معرفی شده ...
اپیزود سوم سریال «حلقههای قدرت» با عنوان «آدار» از داستان سرایی به ظاهر بزرگ و جهان سازی سطحی خود در دو قسمت اول عقبنشینی میکند و تمرکز نزدیکی روی تعدادی از بهترین شخصیتهای معرفی شده در آن دو قسمت میگذارد. در ادامه با نقد سریال The Lord of the Rings همراه ویجیاتو باشید.
دو اپیزود کامل طول کشید تا روایتی که در «حلقههای قدرت» وجود دارد، شروع به راهاندازی و خودنمایی کند. اما اکنون اپیزود سوم ثابت میکند که خطهای داستانی به ظاهر گیجکننده سریال کاملاً در حال شکلگیری هستند و داستان اصلی فصل به خوبی در جریان است. جهانسازی در مقیاس بزرگ و داستانهای فرعی بیش از حد اشباع شده، دو قسمت اول را فدای برخی ساختارسازیها کردند. اما این قسمت بیشتر به ریشههای فانتزی ارباب حلقهها متمایل است و تاریخ غنی سرزمین میانه را معرفی میکند.
این رویکرد بدون شک طرفداران قدیمی جهان تالکین را خوشحال میکند، در حالی که هرگز مخاطبان معمولیتر را نیز نسبت به داستان گیج یا منزوی نمیکند. برخلاف دو قسمت اول، اپیزود سوم حلقههای قدرت یک یا دو داستان فرعی مختلف سریال را انتخاب میکند و در اکثر زمان خود با آنها همراه میشود و خوشبختانه، نویسندگان قطعاً موارد مناسب را برای تمرکز بر روی آن انتخاب کردند. در واقع این اپیزود با عنوان «آدار»، ساختارها و ریتمهای حلقههای قدرت را متمرکزتر میکند. اپیزود سوم عاقلانه تمرکز خود را بر روی سه مورد از پنج خط داستانی اصلی سریال متمرکز میکند.
این یک تصمیم زیرکانه برای عقب نشینی از بار بیش از حد ساختاری و سنگین دو قسمت اول است. تنها با سه موضوع موازی، «آدار» میتواند 20 دقیقه در هر یک از سه مکان خود وقت بگذراند و این به اپیزود اجازه میدهد تا نومنور را به عنوان مکانی با فرهنگ و تاریخ متمایز بسازد. در واقع، به نظر میرسد اپیزود «آدار» از ورود گالادریل به جزیره به عنوان یک مماس استفاده میکند که به شخصیتهای مهم دیگری مانند الندیل (لوید اوون) و پسرش ایسیلدور (ماکسیم بالدری)، که احتمالاً در ادامه از خط داستانی خودشان پشتیبانی میکنند، پیوند بخورد.
ما در این قسمت شاهد این هستیم که گالادریل و هالبراند (چارلی ویکرز) از جزیره افسانهای نومِنور دیدن میکنند. آروندیر (اسماعیل کروز کوردووا) در کنار دوستان الف خودش توسط اورکها به بردگی گرفته میشود؛ و نوری (مارکلا کاونا) به دلیل پناه دادن به یک غریبه مرموز (دانیل ویمن) که از آسمان سقوط کرده بود، در میان جامعه هارفوت ها دچار مشکل میشود. با این اوصاف، هجوم اورکها در سرزمینهای جنوبی به وضوح اولین نقطه اصلی سریال است، و این اپیزود فقط بر شخصیتهایی تمرکز میکند که برای این خط داستانی مهم هستند.
در درجه اول ما شاهد گالادریل (مرفید کلارک) و هالبراند (چارلی ویکرز) هستیم که خود را درگیر حضور در شهر نومنور میبینند. البته شهر باستانی نومنور رویکرد کمتر شلوغ اپیزود به داستان سرایی است. این یعنی ما ابتدا شاهد گسترش شخصیتها هستیم. بنابر همین رویکرد، ساختار روایی سریال خود را بلافاصله بسیار جذابتر و قابل دسترستر میکند، زیرا وقتی همه چیز به وضوح به هم متصل است، پیگیری اتفاقات روی صفحه بسیار آسانتر به نظر میرسد. این مفهومی است که دو قسمت اول نتوانستند درک کنند.
گالادریل و هالبراند در طول سفر خود در نومنور، شبکهای از درگیریهای سیاسی و اختلافات نسلی را کشف میکنند که به سریال اجازه میدهد به طور یکپارچه دوز سالمی از پسزمینه تاریخی را به داستان تزریق کند، بدون اینکه آن را اجباری و سطحی جلوه دهد. بدون شک اپیزود سوم کار بسیار خوبی در ترکیب گذشته و حال به روشی ظریف انجام میدهد، و تضمین میکند که افسانههای سرزمین میانه تنها زمانی به طور کامل کاوش میشوند که مربوط به داستان باشد.
بخش اصلی که قسمت سوم «حلقههای قدرت» در آن بیشتر از دو قسمت قبلی میدرخشد، تمرکز روایت آن است. دو اپیزود اول از نظر روایی کاملاً درهم و از هم گسسته بود، با انبوهی از ایدههای عالی که واقعاً هرگز به روشی واضح گرد هم نیامدند. اما اپیزود سوم موفق میشود بر این مبارزه غلبه کند و کاراکترهای جذابی را ارائه میدهد در حالی که به طور مداوم روایت کلی سریال یعنی بازگشت سائورون و نیروهای تاریک او در سرزمین میانه را در خط مقدم نگه میدارد. این باعث میشود که اپیزود بسیار تمیزتر و منسجمتر از دو قسمت قبلی جریان داشته باشد و هر صحنه احساس مهم و ضروری برای مخاطب میکند.
البته لارم به ذکر است که غیبت شخصیتهایی مانند الروند و دوستانش در این قسمت به شدت محسوس است. آنها بخش بزرگی از شروع سریال بودند، اما اکنون کل خط داستانی آنها به مدت یک هفته (حداقل) به تعویق افتاده است در حالی که سریال بر روی یک داستان فرعی کاملاً متفاوت تمرکز میکند. و اگر قسمت هفته آینده تصمیم بگیرد که غیبت این شخصیتها را با تمرکز بر داستان آنها جبران کند، این احتمال وجود دارد که دیگر خطوط داستانی شروع به از دست دادن تأثیر خود کنند.
بنابراین، بدیهی است که وقتی شخصیتهای مختلف زیادی وجود دارد، بدون شک کار روایت یک قصه واحد، عمل بسیار دشواری است. اما برای اینکه حلقههای قدرت واقعاً بدرخشد، باید راه مؤثرتری برای مقابله با تمام جنبههای روایت خود به طور یکسان پیدا کند؛ آن هم بدون از دست دادن تمرکز بر هدف اصلیاش. تا کنون حلقههای قدرت درام و اکشن را در مقیاسی غیرممکن به بینندگان ارائه داده؛ با این حال، هیجانزده شدن در مورد سفرنامهای که به نظر میرسد همه مکانهای آشنا را دوباره مرور میکند، سخت است.
در نتیجه سازندگان برای پوشش این حفرهها دست به تولید معما زدهاند. البته وقتی صحبت از جعبههای اسرارآمیز سریال، از جمله هویت مردی که از آسمان به زمین افتاده میشود، این معما خود تشکیل دهنده مشکل بزرگتری است که سازندگان باید برای جمع و جور کردن آن طرحی خوب داشته باشند. برای این موضوع تعدادی از پاسخهای ممکن و جالب وجود دارد. برای مثال او میتواند یک «جادوگر آبی» یا یک «بالروگ» باشد که هیچکدام از آنها تاکنون در سریال کاوش نشده است.
با این حال، قوانین حاکم بر این نوع سریالها به این معناست که او باید بهطور تکاندهندهای بهعنوان یک شخصیت آشنا در اواخر فصل ظاهر شود، احتمالاً به عنوان یک کلیفهنگر یا تعلیق فرجام، آن هم برای زمانی که شاید مخاطبان اینترنتی علاقه خود را به دیدن ادامه سریال از دست دادهاند. اما منطق دو احتمال ملموس را پیشنهاد میکند. پاسخ خستهکننده این است که غریبه باید گندالف باشد، چیزی که حتی معمولی ترین بیننده میتواند هفتهها قبل حدس بزند.
اما پاسخ جالبتر این است که او جلوهای از سائورون است، که این کمتر احتمال شکلگیری دارد و بنابراین کمتر قابل پیشبینی است. جالب است بدانید خیلی از تئوریها شخص هالبرند را منطقیترین گزینه برای جسم فیزیکی سائورون دانستهاند. با این حال، چارچوب نوستالژیک سریال و اصرار بر شمایل نگاری آشنا به این معنی است که او باید شخصیتی شناخته شده باشد. (شاید او سارومان است.)
با این تفاسیر، این مجموعه بر مبنای سه اپیزود پخش شدهاش به آرامی اما با ظرافت از لحظاتی عبور میکند که با دقت طراحی شدهاند تا تمام زیباییهایی را که هنر داستان گویی مبتنی بر تصویر میتواند ارائه دهد، به خوبی استخراج کند. قسمت سوم حلقههای قدرت در حالی که داستان خودش را به شدت اندک پیش میبرد، اما سطح مهمی از شخصیت سازی را حفظ میکند.
این استدلال نوید یک نبرد سیاسی فانتزی عظیم را میدهد، اما سریال برای رسیدن به آنجا عجله نمیکند. در عوض با چیزهایی که در دست دارد، خود و مخاطبان را به بهترین شکل ممکن سرگرم میکند. این به تنهایی نکته خوبی است زیرا بیننده متعصب نوشته های تالکین به طور کلی میداند که داستان به کجا میرود. بنابراین، چیزهای عالی در جزئیات است و تا کنون تعداد زیادی از آنها در دل اپیزود سوم وجود داشته است.
در پایان باید گفت: صرفنظر از تمام پستی بلندیهای موجود، اپیزود سوم «حلقههای قدرت» بدون شک قویترین عملکرد سریال تاکنون است. این قسمت ممکن است به اوجهای بصری و مفهومی اپیزود اول نرسد، اما مهمتر از آن، با ارائه رویکردی امنتر و مبتنی بر داستانگویی و شخصیت سازی، از شکل گیری دامهای موجود در همان قسمت جلوگیری میکند.
در طول این اپیزود جهانسازی، توسعه شخصیتها و پیشرفت داستان همگی با سرعتی قوی ادامه مییابد؛ آن هم با جلوههای بصری فوقالعاده و موسیقی متن مسحورکننده. در نتیجه «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» تا کنون یک اثر تلویزیونی فوقالعاده است، اما تنها مشکل آن این است که از پتانسیل خود برای شگفتانگیز بودن غفلت میکند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.