نقد سریال House of the Dragon | قسمت هشتم
قسمت هشتم سریال «خاندان اژدها» با عنوان «The Lord of the Tides» ما را با یک شام خانوادگی غمانگیز پذیرایی میکند که به عنوان آخرین نمایش شاه ویسریس با بازی پدی کانسیداین در این اثر ...
قسمت هشتم سریال «خاندان اژدها» با عنوان «The Lord of the Tides» ما را با یک شام خانوادگی غمانگیز پذیرایی میکند که به عنوان آخرین نمایش شاه ویسریس با بازی پدی کانسیداین در این اثر است. در ادامه با نقد سریال House of the Dragon همراه ویجیاتو باشید.
مثل یک رسم به نظر میرسد که هفته به هفته در این بررسیها اطمینان حاصل میشود که ما به عنوان مخاطب با بهترین قسمت فصل روبرو هستیم. با این حال، The House of the Dragon اینگونه کار میکند و قسمت هشتم نمونه دیگری از آن است. شاید به این دلیل که داستان، با پیشرفت بیشتر، لحظات تکان دهنده بهتری را به ما میدهد. اما مهمتر از همه، فکر میکنم چیزی که این سریال را بسیار تاثیرگذار میکند، ذهن خلاقی است که تصمیم میگیرد چگونه آن را روایت کند.
با گذشت هشت قسمت از شروع داستان و ماجرای خاندان اژدها باید گفت: اگرچه این سریال فاقد اکشن یا تقابل فیزیکی است، اما روایت برازندهاش، بازیهایش، دقت در فیلمنامه و آن لحظات قدرتمند احساسی درون آن شاید نشان دهد که این سریال از جهاتی توانسته از سریال Game of Thrones نیز پیشی بگیرد. در نتیجه خاندان اژدها قطعا بهترین درام پخش شده در حال حاضر است.
این حرف میتواند مانند یک بیانیه بسیار اغراق آمیز به نظر برسد. با این حال، وقتی مخاطبان میبینند که نویسندگان و بقیه فیلمسازان، بازیگران و هر بخش دیگری از این سریال، هر هفته چه چیزی را برای نمایش در نظر گرفتهاند، انکار خوب بودن آن سخت خواهد بود. سریال House of the Dragon نه تنها فرنچایز بازی تاج و تخت را نجات داده است، بلکه جریان مهمی از بینندگان جدید را به این جهان سوق داده و همچنین تبدیل به نمونهای شده که یک اثر تلویزیونی موفق هفتگی باید چگونه باشد.
قسمت هشتم فصل اول خاندان اژدها «ارباب جزر و مد» نام دارد. این عنوان اشارهای به کورلیس ولاریون، دارنده فعلی این عنوان، و همچنین به لوسریس ولاریون، پسر دوم پرنسس رنیرا است که وارث ظاهری این عنوان پس از کورلیس شده است. این دو شخصیت برای اتفاقاتی که در این قسمت میافتد بسیار مهم هستند، و با این حال، وقتی شخصیتهای بزرگتر وارد صحنه رقابت سیاسی این اپیزود میشوند، این دو شخص رفته رفته کاملاً بیاهمیت میشوند. چرا که این قسمت یک اپیزود گسترده از منظر روایت با درام و احساسات فراوان است.
البته، همه اینها به لطف کار عالی تیم نویسندگی فیلمنامه سریال کار میکند. نویسندگان توانستهاند تا جایی که میتوانند دیالوگها را با معنا و وزنی که میتوانند شارژ کنند. به همین دلیل، هر مکالمهای که در طول این قسمت اتفاق میافتد، به همان اندازه که میتواند مهم باشد، با اهمیت به نظر میرسد. برخی از دیالوگها در این قسمت وجود دارند که کاملاً دردناک هستند، و آنها واقعاً به عنوان حرفهای پایانی برخی از شخصیتها در این جهان داستانی سریال شناخته میشوند. نویسندگان تلاش زیادی برای خلق و شکلدهی این شخصیتها به کمال انجام دادهاند و نتیجه نیز شگفتانگیز است.
انتقاداتی وجود دارد مبنی بر اینکه جهشهای زمانی در سریال اجازه توسعه شخصیت را نمیدهد، اما من معتقدم که نمایش کاملاً خلاف آن را ثابت کرده است. این سریال تنها با تمرکز بر مهمترین لحظات زندگی این افراد، از ایجاد صحنههایی که میتواند صرفا یک لحظه پرکننده باشد، اجتناب میکند. و این چیزی است که در بازی تاج و تخت زیاد اتفاق افتاده است. در خاندان اژدها، هر صحنه معنادار است و هر شخصیت تنها زمانی نشان داده میشود که تصمیمی میگیرد که شخصیت خود را بسازد یا داستان را پیش ببرد. در نتیجه جهشهای زمانی فقط توسعه شخصیت را سختتر کرده است.
با قسمت هشتم خاندان اژدها، ما با لحظهای بسیار احساسی در سریال روبرو هستیم که با تاریکی فراوان و زمختی بسیار تکاندهنده همراه شده است. همه چیز بر شخصیتی متمرکز است که در طول فصل به عنوان محور درگیری و نوعی ساعت شنی یا بُمبی با شمارش معکوس عمل کرده. علاوه بر آن او یکی از غم انگیزترین پادشاهانی است که تا به حال در داستانهای جورج آر آر مارتین که روی پرده اقتباس شدهاند، دیدهایم. بله منظور من شاه ویسیریس با بازی عالی پدی کانسیداین است.
فیلمنامهای که آیلین شیم برای این اپیزود و شخص شاه ویسیریس نوشته است، در اینجا با ارادت و اندوهی در خور آثار شکسپیر با این شخصیت رفتار میکند. ما اپیزود به اپیزود شاهد بودیم که شاه ویسریس با بازی پر زرق و برق توسط پدی کانسیداین، در نقش مردی خاص، اندام به اندام و قطعه به قطعه میشکند. چندین چیز وجود دارد که بدن و ذهن او را چون موریانه مصرف میکنند. بدن او از زخمهای دائمی بد درمان شده ناشی از تخت آهنین تجزیه می شود. و ذهن او از بار رهبری یک پادشاهی شکسته است. اما مهمتر از همه، این غم دیدن فرزندانش که ترک خورده و در شرف انقراض هستند او را به ورطه نابودی کشانده است.
همه اطرافیان او درگیر مسائل قدرت هستند و علاقهمند به آن؛ اما شاه ویسریس به سادگی از آنها میخواهد که یکدیگر را دوست داشته باشند، و این افراد کسانی هستند که او دوستشان دارد. قسمت هشتم خاندان اژدها تماماً قسمت اوست، زیرا به معنای خداحافظی بزرگ او نیز هست. آخرین کاری که این شخصیت در زندگی انجام میدهد، آینده خانه و خاندان او را برای همیشه تعیین میکند. و ویسیریس تقریباً موفق میشود خانوادهاش را ولو برای زمانی کوتاه از فاجعه نجات دهد، اما درگیری در پایان قریبالوقوع خواهد بود.
اما به طور کل قسمت هشتم همان اپیزودی است که در نهایت برای دیدن چیزی شبیه به آن ذوق داشتید. اما چرا؟ چون به جز داستان و شخصیتها که در اوج خود هستند، کارگردانی نیز زیبا و قدرتمند است و هر صحنه به بهترین شکل ممکن اجرا میشود. طراحی لباس هم در اوج خود قرار دارد. این بخش قطعاً بخش مهمی از قسمتها میشود و با پیشرفت سریال، اهمیت رنگها و لباسهایی که شخصیتها استفاده میکنند قطعاً چیزی است که باید به آن توجه کرد. فیلمبرداری نیز بسیار شگفتانگیز است، با چند نما که پس از پایان اپیزود واقعاً در ذهن مخاطب باقی میماند.
با این حال، چیزی که واقعا این قسمت را متمایز میکند، بازی است. تک تک بازیگران اینجا فقط یک کار شگفتانگیز انجام میدهند. نامهای زیادی در این بخش به ذهن خطور می کنند، اما یکی از برجستههای واقعی در اپیزود، ایوان میچل در نقش اموند تارگرین است. این بازیگر اولین بازی خود را به عنوان نسخه بزرگسال این شخصیت انجام میدهد و واضح است که او با این مدل بازی به شخصیت محبوبیت طرفداران تبدیل خواهد شد.
اما دلیل اصلی تماشای این قسمت، بازی پدی کانسیداین در نقش پادشاه ویسریس است، شخصیتها در کل سریال تغییرات باورنکردنی را تجربه کردهاند. با این حال، در اینجا و در این اپیزود شخص پدی کانسیداین بازی متفاوت و درخور ستایشی از خود نشان میدهد که برخلاف هر چیزی است که امسال در تلویزیون یا فیلم دیدهایم. کانسیداین احتمالاً برای این قسمت جوایز زیادی دریافت خواهد کرد و او شایسته هر یک از آنهاست. در پایان اپیزود، نمیتوانید تیتراژ فیلم را تماشا کنید و کار بازیگری غولپیکری را که کانسیداین جلوی چشمان شما کشیده است، تحلیل نکنید.
دیدن پادشاه هفت هفت اقلیم به عنوان جسدی که هنوز نفس میکشد و به سختی میتواند افکار خود را سازماندهی کند و به بالا نگاه کند، تکان دهنده است. با این حال، او آخرین تلاش خود را میکند تا سعی کند اوضاع را درست کرده و مهمتر از همه از دخترش در برابر حملاتی که به دنبال آشفتگی جانشینی او هستند، دفاع کند. لحظهای که او در اتاق تاج و تخت ظاهر میشود تا به آرامی و بدون زحمت به محل تخت پادشاهی خود برود، بسیار تکان دهنده است. از مهمترین عناصر تشکیل دهنده این سکانس میتوان به اجرای کانسیداین و موسیقی رامین جوادی اشاره کرد.
از سوی دیگر، صحنهپردازی لحظات خاصی است که این اپیزود را بسیار ارزشمند میکند. کارگردانی گیتا واسانت پاتل کاملا موثر است. برای بسیاری، این واقعیت که هیچ اقدام یا درگیری فیزیکی در اپیزود وجود ندارد، باعث میشود که در کل چیزی کمتر لذتبخش باشد. اما The House of the Dragon کاملا برعکس است. این سریال از ابتدا در مورد گفتگوهای پشت درهای بسته، چارچوب سیاسی، استراتژیهای پر از دسیسه و جنبههای احساسی است که در اینجا بیش از هر زمان دیگری آشکار میشود.
قبل از پایان اپیزود، یک شام آخر خصوصی و خانوادگی برگزار میشود. در آنجا، سخنرانی ویسریس در کانون توجه قرار میگیرد، زیرا به معنای آخرین تلاش عالی او برای التیام خراشها و زخمها است. تلاش شخص پادشاه به گونهای موثر است؛ چرا که دو رکن مهم این درام به خود میآیند و لحظهای با گذشت و میل به همکاری به یکدیگر نگاه میکنند. غم و اندوه یک دوستی از دست رفته مانند دوستی رنیرا و آلیسنت ناگهان سنگینتر میشود و هر دو ولو به ظاهر لحظاتی را به تبادل احترام به یک دیگر سپری میکنند.
با این حال ما در دنیای Game of Thrones هستیم و امید به سرعت از دست بیننده محو میشود. درج پیشگویی نغمه یخ و آتش، در ابتدا چیزی شبیه به نشانهای بود که مجبور شد این سریال را با نسخه قبلی خود پیوند دهد. اما در این قسمت جایگاه و حتی معنای عمیق تری پیدا میکند. وعدههای یک موجود الهی، وعدههای کسی که باید انتخاب شود و بالاتر از دیگران قرار گیرد، اکنون کاتالیزور قدرت طلبی است که میتواند همه چیز را در این نبرد بین خاندانی نابود کند.
اما صحنه پایانی این اپیزود بسیار پرقدرت است. نه تنها به دلیل روشی که کارگردان گیتا واسانت پاتل برای طراحی آن انتخاب میکند، بلکه به این دلیل که قطعاً شروع رقص اژدهایان را نشان میدهد. ما در حال رفتن به عرصه اکشن و صحنههای جنگی با بودجه بزرگ هستیم. با این حال، تا کنون جاده موجود در روایت داستان فراتر از رضایت بخش بود. این نشان داد که تلویزیون نیز راههای خود را برای جذب مخاطب میلیونی دارد، گاهی اوقات حتی راههای بهتری برای کنار آمدن با کیفیتی که در آثار سینمایی دیده میشود.
در پایان باید گفت: قسمت هشتم خاندان اژدها این سریال را به عنوان یکی از بهترین درامهای سال و بهترین درام در حال حاضر روی آنتن میآورد. شبکهای چون HBO همیشه به تولیدات تلویزیونی خود افتخار کرده است. آنها از انتشار هر قسمت یک رویداد میسازند و در اینجا میتوانید ببینید که چرا آنها چنین شهرتی دارند. بسیاری از شبکهها و سرویسهای پخش دیگر آرزو میکنند که بتوانند چنین چیزی را انجام دهند، اما انجام آن به استعداد و تجربه زیادی نیاز دارد. و مثال آن قسمت هشتم سریال خاندان اژدها است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مسیری که اگر فیلمنامه نویسان دقت نکنند می تونه ضربه بزنه به این سریال، تلاش بیش از اندازه برای ایجاد سمپاتی با برخی شخصیت های داستان و در مقابل ایجاد آنتی پاتی به گروه مقابل هست. چرا که در قصه مارتین عملا هیچ شخصیت با اخلاق یا گروهی که بشه اون رو محق دونست وجود نداره. از رنیرا بگیر که نشون داده تشنه قدرته و هیچ اصول اخلاقی خاصی نداره تا دیمون که از آشکار کردن پلیدی ذاتیش حتی لذت هم میبره. از آلیسنت که اگر هم زمانی ساده و پاک بوده بعد از رسیدن به جایگاه ملکه اخلاقیات رو کنار گذاشته و تنها به فکر به قدرت رسیدن فرزندانشه تا شاه ویسریس که شاید بین اینها انسانیت بیشتری از خودش نشون بده ولی درواقع یک پادشاه ضعیفه که می خواد همه رو از خودش راضی نگه داره ولو به قیمت کتمان حقیقت و نادیده گرفتن صلاح مردمش. اینکه فیلمنامه نویسان بخوان سمت یک گروه بین این شخصیتهای عمدتا سیاه و تاریک رو بگیرند و تلاش کنند که بزور بهشون جنبه انسانی بدن و گروه مقابل رو بدطینت و شیطانی نشون بدن تا مخاطب هم باهاشون هم نظر بشه (در حالیکه هر دو گروه ذاتا مثل هم اند و فقط بر سر قدرت در حال رقابت با یکدیگرند) خیلی توی ذوق میزنهه.