نقد سریال House of the Dragon | قسمت آخر
فینال فصل اول سریال «خاندان اژدها» به نمایش درآمد، و این سفر ده هفتهای را در یک یادداشت به شدت تلخ به پایان رساند، زیرا جنگ پس از اولین نبرد اژدهایان آغاز میشود. دنیای وستروس ...
فینال فصل اول سریال «خاندان اژدها» به نمایش درآمد، و این سفر ده هفتهای را در یک یادداشت به شدت تلخ به پایان رساند، زیرا جنگ پس از اولین نبرد اژدهایان آغاز میشود. دنیای وستروس پیش از این هرگز اینقدر باشکوه و زنده به نظر نمیرسید. اما فصل اول خاندان اژدها که مطمئنا یکی از بهترین فصلهای تلویزیونی در سال 2022 است، همه چیز را دستخوش یک تغییر بزرگ کرد. در ادامه با نقد سریال House of the Dragon همراه ویجیاتو باشید.
اپیزود نهم سریال به طور کامل بر روی سبزها و دسیسههای آنها برای غصب تاج و تخت از رینیرا، که وارثی است که توسط پدرش، پادشاه ویسریس، نامگذاری شده، متمرکز بود. بنابراین، در حال حاضر سریال به طور کامل بر روی سیاهان تمرکز میکند، زیرا آنها به اخبار غصب واکنش نشان میدهند و شروع به آماده شدن برای جنگ آینده میکنند.
اما در سلطنت مطلقه چیزی به نام پادشاه یا ملکه خوب وجود ندارد. بنابراین، چنین ایدهای که یک ملکه یا پادشاه خوب میتواند وجود داشته باشد یک افسانه است. اما چرا این نکته را ابتدای این بحث بیان کردم؟! چون در شروع اپیزود آخر سریال خاندان اژدها تحت عنوان «ملکه سیاه»، رینیرا (اِما دارسی) سعی میکند همان ملکه ایدهآل اسطورهای باشد. او رویکردی مستدل و سنجیده به هنر سیاست اتخاذ میکند و تلاش میکند تا منافع پادشاهی را بر ادعای خود برای حکومت ترجیح دهد.
به طور خلاصه اپیزود «ملکه سیاه» یک همراه جالب برای اپیزود هفته قبل یعنی «شورای سبز» است، زیرا هر دو قسمت روایتکننده داستان یک رهبر زن هستند که تلاش میکند راهپیمایی اجتنابناپذیر به سمت جنگ را که توسط مردان اطرافش هدایت میشود، کند و کندتر کند. در «شورای سبز»، ملکه آلیسنت (اولیویا کوک) خود را در معرض دستکاری مردان به رهبری پدرش، اتو هایتاور (ریس ایفانس) دید. اکنون در «ملکه سیاه»، رینیرا خود را با چیزی بسیار ابتداییتر مواجه میبیند. و آن قبول جنگ با وجود اجبار و بدون سیاست است.
البته هرچند مردان اطراف رینیرا او را به جنگ سوق میدهند؛ اما پرنسس رینیس (ایو بست) به همسرش کورلیس ولاریون (استیو توسن) میگوید: «هر مردی که در اطراف میز نقاشی شده ایستاده است، از او میخواهد که قلمرو را وارد جنگ کند». و رینیرا تنها کسی است که خویشتنداری نشان داده است. قابل ذکر است، این مردان شامل شوهر خود رینیرا، شاهزاده دیمون (مت اسمیت) نیز میشود. این رویدادها خلاصهای بود از اپیزود پایانی فصل اول سریال خاندان اژدها.
برخلاف بسیاری از سریالهای دیگر، House of the Dragon از همان اپیزود اول خودش میدانست که چگونه باید در هر دو سطح مهم یک سریال با رویکرد تاریخی اقتباسی کار کند، یعنی هم حماسی باشد و هم ظریف. این اپیزود پر از آن جزئیات کوچکی است که با گذشت زمان فقط روابط بین این شخصیتها را بیشتر و بیشتر میکند.
این اپیزود تعداد زیادی از شخصیتها را در یک مکان گرد هم میآورد، و دوباره، نمایش مکالمات و تصمیمگیریها را به همان اندازه هیجانانگیز و خطرناک میکند که تا به امروز در تلویزیون دیده شده است. وقتی باید منتظر بمانید تا ببینید آیا متحدانتان واقعاً با شما هستند یا نه، هر کلمهای میتواند عواقب مرگباری داشته باشد. این اپیزود واقعاً نشان میدهد که چقدر سخت خواهد بود رینیرا در فصلهای آینده از آن چیزی که متعلق به اوست استفاده و دفاع کند. دشمنان او همه جا هستند و او متحدان بسیار کمی دارد.
البته این وضعیت کنونی، واقعاً موقعیتی است که خود شخص رینیرا ساخته بود، زیرا او هرگز به توصیه پدرش مبنی بر اینکه باید روی ایجاد اتحاد و روابط نه تنها با افراد دربار بلکه با مردم اطراف وستروس کار میکرد، عمل نکرد. اکنون که زمان آن فرا رسیده است، رینیرا باید اساساً از صفر شروع کند، و این مسیر را چندین برابر سختتر از آنچه که تصور میکرد، میکند.
اپیزود پایانی یا همان ملکه سیاه همچنین جنبههای جدیدی را برای برخی از شخصیتهایی که از ابتدای سریال در پسزمینه بودهاند، به نمایش میگذارد. دیدن لرد کورلیس و رینیس دوباره در کنار هم یک منظره خوشایند است، و چیزهایی که آنها در این قسمت میگویند و انجام میدهند واقعاً این دو را به عنوان برخی از مهمترین شخصیتهای دنیای وستروس معرفی میکند. چیزی که بسیار منطقی به نظر میرسد، زیرا آنها کسانی هستند که به لطف ناوگان بزرگترشان، دریاهای وستروس را کنترل میکنند. در ادامه مراقب این دو باشید، زیرا در رویدادهای آینده فصل دوم نقش مهمی خواهند داشت.
در طول این اپیزود دو پسر ارشد رینیرا نیز به عنوان شخصیتهای تعریف شده در گذشته ظاهر میشوند. این چیزی است که آنها باید باشند، زیرا این دو همچنین بخشی از رویدادهای بسیار مهم مربوط به جنگ آینده خواهند بود. اما یکی از آن اتفاقات مهم پیرامون فرزندان رینیرا در واقع در این قسمت و در اینجا رخ میدهد و آن شامل یک سکانس فوقالعاده است. اگر این سکانس فقط نشانهای از چیزی باشد که در فصول آینده با رسیدن جنگ به اوج خود میبینیم، پس من شخصاً در انتظار دیدن هرچه سریعتر آن هستم.
در سکانس تماشایی و البته به شدت ناراحتکننده رویارویی اموند و لوسریس وجود یک نکته خودنمایی میکند. و آن چیزی نیست جز مرگبار بودن و غیر قابل کنترل بودن اژدهایان. در طول این سکانس مخوف، دو پسر از میان ابرها همدیگر را تعقیب میکنند، اما حوادث خارج از کنترل آنها تشدید میشود. ولی چرا؟ چون آراکس اژدهای لوسریس که از اژدهای بزرگتر وحشت کرده به اژدهای اموند وگار حمله میکند. البته آراکس این کار را به صراحت بر خلاف دستور لوسریس انجام میدهد. وگار نیز خارج از کنترل اموند با خشم پاسخ آراکس را میدهد.
این سکانس به نظر نقطهی بیبازگشت مناسبی برای خاندان تارگرین است، جایی که به راحتی با مضامین بزرگتر خاندان اژدها مطابقت دارد. زیرا در نهایت چیزی که این سکانس به روشنی بیان میکند آن است که اژدهایان جانوران وحشی هستند. آنها هرگز نمیتوانند به طور کامل رام یا کنترل شوند. در واقع، سریال مکرراً نشان میدهد که این موجودات هستند که سواران خود را انتخاب میکنند، نه سواران آنها را! بنابراین این باور که حتی پادشاهان و شاهزادگان نیز میتوانند این موجودات را کنترل کنند، احمقانه است. تیم جلوههای بصری نیز در اینجا کار شگفت انگیزی انجام میدهد و تلاش آنها را در طول این سکانس باید تحسین کرد.
البته باوجود تمام حوادث ریز و درشت این اپیزود، رینیرا کماکان شخصیت اصلی آن است و برخلاف آلیسنت، ما میتوانیم ببینیم که حتی بعد از تمام ایرادات موجود در او، بازهم چنین شخصیتی واقعاً ملکهای است که چیزی به ظاهر مثبت را در افق نگاهش به آینده میخواهد.
احساس وظیفه او و طرز فکر او در مورد اینکه اگر اژدهایان را برای جنگ بیاورند چه اتفاقی میافتد، واقعاً قابل احترام است. رهبرانی که در دنیای امروزی کار میکنند حتی به چنین چیزهایی فکر نمیکنند. با این حال، مانند همه، او نیز یک خط قرمز دارد، و اینجاست که ما میبینیم که این خط قرمز که سلامت فرزندان اوست شکسته شده، و شما را در مورد اینکه چه چیزی از این شخصیت در آینده به دست میآید، میلرزاند.
با نگاهی به هر 10 قسمت سریال خاندان اژدها متوجه میشویم که سازندگان رابطه آلیسنت و رینیرا را با ساختارهای قدرت پدرسالارانه وستروس مقایسه کردهاند. این سریال آلیسنت را به عنوان زنی معرفی کرده است که به امید یک آینده درخشان برای فرزندانش، با دستکاری از درون خانواده یعنی پدرش، با افراد همکاری سیاسی میکند. در مقابل، رینیرا به شدت در مقابل دستکاری شخصیتش حتی از جانب پدر خود مقاومت میکرد.
اما اپیزود ملکه سیاه نشان میدهد که یک رینیرا تنها نیز میتواند به شدت در برابر این تعصبات سازمانی و سیاسی عقب نشینی کند. برای مثال یک نمونه آن زمانی است که در حال زایمان زودرس قرار دارد. در حالی که او در حال زایمان است، دیمون دستور صریح او را نادیده میگیرد که تا زمانی که او در رختخواب است هیچ اقدامی انجام نشود. این خود گویای یک نکته مهم است. نکتهای که میگوید سنتها و ساختارهای این جامعه فئودالی چیزی بیش از یک روکش نازک نقاشی شده است. در واقع این سنتها اصل و نماد آن خشونت بدون مرز است.
با این تفاسیر یک سوال مهم از اپیزود پایانی سریال خاندان اژدها استخراج میشود؛ آیا یک پادشاه یا ملکه میتواند واقعاً این سیستمها را که بر پایه خشونت و وحشت ساخته شدهاند، کنترل کند؟ یا اگر آن نهادها تشنه جنگ هستند، شخصی چون ملکه رینیرا چه شانسی برای ایستادگی در برابر آنها دارد؟ جواب این پرسش اکنون نامعلوم است. اما در این مرحله و شاید در هر نقطهای، هیچ انتخابی وجود ندارد که هر یک از این شخصیتها بتوانند از جنگی که اژدهایان برای آن سر و صدا میکنند، اجتناب کنند.
اپیزود ملکه سیاه نشان میدهد که این درگیری اجتناب ناپذیر است و آگاهانه و عمداً تصاویری از اوایل فصل را برای تصدیق آن تداعی میکند. محور اصلی اپیزود اول سریال تحت عنوان «وارثان اژدها» یک سکانس تولد بود که در برابر وحشیانه بودن تورنمنت قرار گرفت، بیانیهای از هدف سریال که باعث مرگ ملکه اِما (سیان بروک) و پسرش شد. اکنون «ملکه سیاه» نیز در کنار همان اپیزود قرار میگیرد و رویکرد مشابهی را ارائه میکند، زیرا استرس کودتای آلیسنت، رینیرا را به زایمان زودرس سوق میدهد و منجر به مردهزایی او میشود.
تمام اینها یعنی شروع جنگ به دلیل این سرکشی سیاسی مردان قدرت طلب و زنان بازیچه دست آنها، اجتناب ناپذیر است. اما در دل این سیاست بازیها طنز تلخی وجود دارد. چرا که مهم نیست در آینده چه اتفاقی بیفتد، زیرا هرچه شود خاندان تارگرین است که برنده خواهد شد و البته بازهم همان خاندان تارگرین است که بازنده خواهد شد.
اکنون به گفته ابتدایی خود باز میگردم؛ بدون شک رینیرا بیشتر از آن چیزی که آلیسنت جنگ میخواهد، خواهان جنگ نیست. چرا که رینیرا در ابتدای این اپیزود از تاریخچه خانواده خود نقل میکند: وقتی اژدهایان به سمت جنگ پرواز میکردند، همه چیز میسوخت. این یعنی من نمیخواهم بر پادشاهی خاکستر و استخوان حکومت کنم. این گفته رینیرا یک استدلال کاملا منطقی است، و البته نشانگر موقعیت یک ملکه خوب است. اما همانطور که در ابتدا گفتم متأسفانه چیزی به نام ملکه خوب وجود ندارد.
بنابراین، این کشمکش هر چه را که میتواند از رینیرا میگیرد. ابتدا فرزند متولد نشدهاش، سپس فرزند دومش تا زمانی که تعهدی را که نیاز دارد از او دریافت کند. شاید روزی رینیرا آدم خوبی با آرمانهای خوب بود. با این حال، اپیزود ملکه سیاه روشن میکند که رینیرا دیگر از تجمل نجابت یا نمایندگی آن برخوردار نیست. در عوض، او یک ملکه است و باید همان چیزی باشد که نظام حاکم بر آن از او میخواهد.
در پایان باید گفت: قسمت آخر House of the Dragon، واقعاً نمونهای باشکوه از کارهایی است که میتوان در قاب یک اثر تلویزیونی انجام داد. سالهاست که رسانهها گرفتار تولیدات کم تلاش و کم انرژی بودهاند، اما اکنون یک سریال به راحتی میتواند با آنچه فیلمهای سینمایی بزرگ انجام میدهند برابری کند یا از آن پیشی بگیرد. در پایان باید گفت خوشحال میشویم که با ما و همراهان ویجیاتو نظر خود پیرامون فصل اول سریال خاندان اژدها را به اشتراک بگذارید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بخشی از دیالوگ پشت صحنه خانه اژدهایان:
+ هی رایان به ما گفتن باید این سری رو فمینیستی تر کنیم.
- حتما حتما! کاری نداره مارتین که توی آمریکاست کاری به کار ما نداره بیاین هرجا تونستیم یک زایمان اضافه کنیم و تمام لحظاتش رو با جزییات و کلی خون و مواد لزج و عربده های زن در حال زایمان به تصویر بکشیم. اینطوری قدرت و برتری زنان رو نشون میدیم.
+ آره این خوبه ولی توی کتاب مارتین زنها هم مثل مردها تشنه قدرت و بیرحم هستند. اینطور که نمیشه! زنها باید شخصیتهای خوب و بی نقص داستان باشند.
- ببین من یک ایده ای دارم چطوره نشون بدیم هر دوتا ملکه خیلی آدمهای مهربون و انسان دوستی هستند و میخوان باهم دیگه دوست باشن و نمی ذارن مردهای عوضی اطرافشون جنگ راه بندازند.
+ آحه اینطوری که دیگه جنگی نخواهیم داشت و مسیر داستان عوض میشه. تازه کلی تبلیغ اژدها کردیم ولی صحنه های زایمانمون بیشتر از نبرد اژدها هست. اگر بشینیم خودمون بقیه داستان رو بنویسیم هم که مثل D&D گند می زنیم به سریال
- ای بابا تو چقدر ساده ای! کاری نداره که. پسر گوگولی رنیرا رو اموند میکشه اینطوری دوباره همه چیز به روال قبلی بر می گرده و جنگ اژدهایان رو هم خواهیم داشت. دست زنهای قصه مون هم پاک پاک می مونه. اکثر بیننده ها کتاب رو نخوندن و خبر ندارند این مهربون بازیها توی داستان نیست. همه عاشق شخصیتهای زن قدرتمند و در عین حال مهربان و انسان دوست سریال ما میشن.
+ عالیه! مطمئنم کل رسانه ها و منتقدها از سریالمون تعریف می کنند.
اولا تو که ظاهرا کتاب رو خوندی باید بهتر بدونی رینیرا و آلیسنت تبدیل به چی میشن
دوما جنگ بعد از مردن ویسریس شروع میشه انتظار داری تو فصل اول که داره توضیح میده چی میشه که جنگ میشه نبرد اژدها زیاد داشته باشه ؟
اصن کسی که با همچنین معیاری سریال رو میسنجه مشخصه سطحش در چه حده
سوما کتاب از زبان تاریخنویسانه و قطعا آخر سریال همهی تاریخ نویسان فقط بدی از رینیرا و آلیسنت مینویسن
چهارما تو کتاب ایموند خودش اژدها رو وادار میکنه تا لوک رو بکشه اینم فمینیستیه ؟
کلا چون کتاب از قول تاریخ نویسای وستروسه انگیزهی اصلی شخصیت ها و چیزهای مخفیشون معلوم نمیشه
همونطور که زنده موندن لینور هم هیچ وقت معلوم نشد
واقعا لذت بردم از این سریال.
پایان بندی هم که ماجرا رو جذاب تر کرد...
اون اژدهایی که دیمون تو غار رفت سراغش قضیش چی بود ؟؟؟
از اژدها های رام نشده و بالغه
احتمالا میخواست رامش کنه برای شروع جنگ لازم میشه
نه اون اژدها رام شده است و اسمش هم ورمیثوره
اژدهای جهیریسه (پدربزرگ ویسریس خودمون) و بعد از ویگار بزرگترین اژدهای رام شدهی وستروسه
تنها مشکلش اینه که تجربهی جنگی نداره و فقط یه جنگ تو دورن رو گذرونده
سوال اصلی اینجاست که کی میخواد اونو برونه ولی به هر حال اون اژدها یه برگ برندهی خیلی مهم برای سیاه پوشاست چون علاوه بر قدرتی که داره قبلا اژدهای محبوبترین پادشاه تارگرین اخیر بوده و این یه جور مشروعیت برای حکومت رینیرا محسوب میشه
احتمالا کانیبال
اشتباه کردم ورمیثور بود
به عنوان کسی که گات بهترین سریالیه که دیده واقعا از این فصل هاد راضی بودم
مخصوصا ۳ قسمت آخر که کولاک کردن و رقص اژدهایان رو آغاز کردن
اسپویل:
سکانس نهایی بین ایموند و لوسریس واقعا جذاب و خفن و تماشایی بود
و البته پشم ریزون!!