نقد فیلم The Curse Of La Llorona – احضار نشده
معمولا ژانر ترسناک پر از فیلمهایی شده که هر اتفاق غیرمنطقی و غیرقابل باوری را پیش میکشند تا ما را بترسانند. میدانم چقدر از دیدن این فیلمها ترسیدهاید ولی همزمان از اینکه میتوانید دستهای کارگردان ...
معمولا ژانر ترسناک پر از فیلمهایی شده که هر اتفاق غیرمنطقی و غیرقابل باوری را پیش میکشند تا ما را بترسانند. میدانم چقدر از دیدن این فیلمها ترسیدهاید ولی همزمان از اینکه میتوانید دستهای کارگردان و نویسنده را در فیلم تشخیص دهید برآشفته شدهاید. کمتر فیلمی در این ژانر وجود داشته که جهان بینی ما را در مورد زندگی و مرگ به چالش بکشد و مفاهیم عمیق را با ورود به مرکز پر از ترسِ انسان بیان کند. ویجیاتو را در نقد فیلم The Curse Of La Llorona همراهی کنید تا ببینید این بار با چگونه فیلمی از این ژانر طرف هستیم.
- کارگردان: Michael Chaves
- نویسنده: Mikki Daughtry Tobias Iaconis
- بازیگران: Linda Cardellini Raymond Cruz, Patricia Velasquez
یک ایده ابلیسی
فیلم لایورونا در ایده یک خطیاش از یک جهان بینی نادرست و خطرناک رنج میبرد. لایورونا زنی با دو فرزند کوچک است که نمیتواند خیانت شوهرش را تاب بیاورد و در یک لحظه به مرز جنون میرسد. او همچون مده آ به شیوه ای خودخواهانه تنها راه نجات از این حسادت را در کشتن کودکانش میبیند و نه انتقام از شخص مورد نظر. از قضا روح سرگردان لایورونا که خود لایقِ جهنم است، به جای تقاص پس دادن، میتواند به همه اعصار و زمانها برود و کودکان دیگری را به جای کودکان خودش بردارد.
در واقع این سرگردان بودن او باعث شده که نتواند روح فرزندان خودش را ملاقات کند. به این بهانه که این موضوع متعلق به یک افسانه فولکلورِ مکزیکی و در نتیجه متعلق به قصص قدیمی است، عیب و ایرادهای آن به هیچ وجه مورد توجه قرار نمیگیرد. گفته میشود که لایورونا، شبحی است که به خاطر گناه کبیره ای که انجام داده، میان بهشت و جهنم سرگردان شده و در یک برزخِ مدام باید تقاص پس بدهد.
موضوع این است که او هیچ تقاصی پس نمیدهد. لایورونا پس از آنکه از جنون لحظهای و کاری که انجام داده آگاه میشود دست به خودکشی میزند و در یک نفرین پایدار، کودکان دیگری را میرباید. شاید گذشتگان از این افسانه برای ترساندن فرزندان خودشان استفاده میکردند اما زمانی که این ایده قرار است به یک فیلم سینمایی تبدیل شود، باید عیب و نقص های آن بر طرف شود که در فیلم این اتفاق نمیافتد.
شاید بتوان گفت فیلم آنقدر جدی نیست که سوالاتی درباره عدالت، هستی و تقاص گناه را مطرح کند. در نتیجه در یک ایده احمقانه گیر میافتد. اولین سوال ما این است که اگر لایورونا از گناه خودش عذاب وجدان گرفته و خودکشی کرده، چه نیازی دارد که به کودکان دیگر تعرض کند و فکر نابودی آنها هم در سرش بپروراند؟ لایورونا چه نیازی دارد که همچنان کودکان معصوم را هدف قرار دهد؟ چرا به مردهای خیانت کار کوچکترین کاری ندارد؟
سوال مهم تر اینکه آیا ارواح شرور به این راحتی میتوانند در اطراف ما و در خانههایمان جولان دهند؟ جایگاه خداوند در هستیِ آشفته این فیلم سازان کجاست؟ چرا زنی که فرزندان خودش را به قتل رسانده، به جای تقاص پس دادن، میتواند به راحتی به این دنیا بیاید و به کودک آزاریاش ادامه بدهد و در نهایت با یک صلیب خاص آن هم با یک جنسِ خاص از یک درختِ خاص به درک واصل شود؟
گاهی از تکرار کلیشهها در ژانرهای سینمایی صحبت میکنیم و من تا حدی وجود کلیشهها را ضروری میدانم. اما از جایی به بعد باید پرسید این کلیشهها از کجا آمدهاند؟ تا کی قرار است این کلیشهها در فیلمهای ترسناک به حیات خود ادامه دهند؟ تا کی قرار است فیلمهای ترسناک بدون کوچک ترین خلاقیتی به این لایوروناهای ساختگی بها دهند که کودکان را به قتل برسانند؟
کاش برای ورود این ارواح شرور به دنیای زندهها ایدههای خلاقانه ای در فیلم در نظر گرفته میشد. اما این اتفاق نمیافتد. اینکه یک روح شرور از توانایی بالقوه ای برای نفرین زمین و زمان بهرهمند است از آن نگاههای ابلیسی است که هر گونه عدالت حداقلی را زیر سوال میبرد. اگر لایورونا فقط میتوانست به خانه اشخاص خاصی وارد شود که بستر ورود او را با اعمالشان فراهم کرده اند، شاید میشد کمی آن را باورپذیر قلمداد کرد.
متاسفانه اکثر فیلمهای ترسناک به صرف اینکه ایده پرفروش است و میتواند مخاطب را جذب کند، از هر گونه نگاه جدی تری پرهیز کرده و در نتیجه این ژانر را به انبوهی از فیلمهای یک بار مصرف و موقتی در ذهن مخاطب تبدیل کردهاند.
در فیلمهای ترسناک عموما «وجود یک رشته عقلانی» نادیده گرفته میشود و در نتیجه اکثر این فیلمها بر مشتی خرافات غیرواقعی تکیه میزنند. فیلمهایی که در عین حال ادعای زیادی در «واقعی بودنِ داستانهایشان» دارند.
سازندگان فیلمهای ترسناک فقط به سرگرمیِ ما فکر میکنند؟
فیلم جن گیر (1973)، از اولین فیلمهای تاریخ سینما است که به موضوع تسخیر بدن انسان توسط شیطان میپردازد. در ابتدا تصور میشد با یک ژانر جدید روبه رو هستیم که مخاطبان جهانی خود را به سرعت جذب کرده است. فیلم درباره دختری 14 ساله است که شیطان را در خود جای میدهد و در نهایت توسط دو کشیش به رهایی میرسد.
پس از اکرانِ فیلم، این موضوع که فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است فراگیر شد؛ رابی مانهایم، کودک 14 ساله ای بود که ادعا شد در سال 1940 مورد هجوم شیطان قرار گرفته و بدن اش تسخیر شده است. مدارکی از وقایع زندگی او و سوابق بیماریاش ارائه شد تا با بیان جزییات بیشتری این موضوع را که او «واقعا» برای مدتی تسخیر شده اثبات کند. در فیلم لایورونا نیز چندین بار تاکید میشود که:« بیایید باور کنیم که ارواح شرور در نزدیکی ما هستند و به راحتی میتوانند ما را آزار دهند».
آنا، کریس و سم، همگی آن روح را میبینند اما همگی شان به شیوه ای ابلهانه آن را از دیگری مخفی میکنند و زخمهای روی دستانشان را که به طرز واضحی به هم شبیه است، حاصلِ زمین افتادن میدانند. در واقع آن ها موضوع را بدون هیچ توجیهی تا اواسط فیلم کش میدهند چون میترسند که به آن ها بگویند:« دیوانه». فیلم برای آنکه روی «واقعی بودن لایورونا» تاکید کند، از ما میخواهد بدون ترس از دیوانه خطاب شدن، واقعیت را بپذیریم و حاضر است به خاطر این قضیه شخصیتهای فیلم را به آدمهایی با واکنشهای تصنعیِ شبیه به هم تبدیل کند که هیچ تمایزی در آنها وجود ندارد.
این قسمتها که به طرزی بد و ناجور ما را جلوتر و هشیارتر از شخصیتهای فیلم نشان میدهد، به ضعفهای جدی کار تبدیل شده است. در جایی دیگر کشیش برای آنا تعریف میکند که سابقا به وجود روحهای شرور در این دنیا اعتقادی نداشته و بعد از وقایعی چند، ایمان آورده است که این مسائل بسیار واقعی هستند.
این تاکید مداوم بر واقعی بودن مسالهِ«آزادی ِارواح و نفوذ آنها در دنیای مادی ما» به چیزی بیش از سرگرمی اشاره دارد و خواسته نهفته تری را نشان میدهد. به این بهانه تکه هایی از فیلم آنابل و آن عروسک معروف نشان داده میشود. فیلمساز از این طریق هم به فیلمهای دیگر این مجموعه ارجاع میدهد و هم آن را به عنوان مصداقی از اتفاقاتی که در واقعیت رخ دادهاند نشان میدهد.
شاید مخاطب این موضوع را چندان جدی نگیرد و آن را بخشی از چاشنیهای فیلمهای ترسناک بداند. اما آنچه در تاریخ سینما دیده میشود چیز دیگری است. فیلمهای ترسناک به ماورایی تعلق دارند که عموما پر از شرارت هستند و ماورایی از جنس ایمان و پاکی در این سینما چندان به چشم نمیخورد.
در این فیلمها، کلماتی همچون «ماوراء» با پدیدههایی ترس آور و خطرناک عجین شده است؛ راهبههای خون آشامی، عروسکهای شیطانی، کودکان غیرِمعصوم، حیوانات اهلیِ وحشی. به طوری که هر گاه مخاطبان کلمه ماورایی را بشنوند به یاد ارواح خبیث و اجنه بیفتند و نه فرشتگان و ارواح پاک. گاه این موضوع آنقدر تکرار میشود که یک منتقد احساس میکند عمدی در این موضوع وجود دارد. در فیلمهای ترسناک گویا جایی برای موجوداتِ ماورایی حافظِ انسان که یاری دهنده او هستند وجود ندارد.
لایورونا چقدر ما را میترساند؟
معمولا وقتی چند فیلم در ژانرهای مختلف را جلوی روی خودم میگذارم، فیلمهای ترسناک اولین انتخابی است که دارم. تعداد زیادی از شما میتوانید با من در این موضوع خاص هم نظر نباشید و تعداد زیادی نیز باشید. قطعا ژانرهای دیگر هر کدام جذابیت های مخصوص به خود را دارند اما در اغلب موارد فیلمهای ترسناک گزینه های پر بازدیدتری برای مخاطبان هستند.
فیلم لایورونا به مجموعه ای از این پربازدیدترین ها تعقل دارد؛ مجموعه احضار ( The Conjuring Universe ) که نقطه مشترک همه آن ها راه یابی ارواح شوم و خبیث به جهان انسان های زنده است. موضوعاتی که تا حد زیادی میتواند مخاطبان را جذب کند و آن ها را برای ساعاتی از شرّ گرفتاریهای دنیای واقعی خلاص کند. در واقع نگاهی که به اینگونه فیلمها وجود دارد این است که :«سرگرم کنندهاند». اشتباه نشود. این سرگرم شدن اصلا مقوله منفی و بدی نیست. حتی میتوان گفت کلید گمشده سینمای ایران است.
سینمایی که سرگرمیهایی از نوع ترس را به کل کنار گذاشته است. ما فیلمهای ترسناک میبینیم تا بترسیم و در نتیجه از ترسهای واقعی که آن بیرون ما را فرامیخوانند کمی رها شویم. همه ما نیاز داریم که هیجانهای ذخیره شده در سلسله اعصابمان را تخلیه کنیم و همین موضوع است که باعث میشود کلیشههای ژانرهای وحشت را، هر چقدر هم که تکراری باشند بپذیریم. در همه فیلمهای این ژانر یک مکان بزرگ و خلوت وجود دارد که عموما به بهانههای مختلف تاریک است. ما این تاریکی را لازم داریم.
ما آن موجودات شرور را لازم داریم که بیایند و شخصیتهای اصلی قصه را از پشت سر لمس کنند. ما دوست داریم ببینیم که روحی سرگردان در هیبت یک شیطان به سراغ کودکان معصوم میآید و شخصیت اصلی قصه قصد دارد شیاطین را از خود و فرزندانش دور کند. یک فیلم ترسناک که نتواند ما را بترساند قطعا لقب «به دردنخور» را دریافت میکند، چون نتوانسته وظیفه اصلیاش را انجام دهد. باید بگویم که فیلم لایورونا به لحظِ مقدار ترساندن و سرگرم کننده بودن نمره نسبتا خوبی را دریافت میکند.
موضوع یک خطی فیلم به طور خیلی خلاصه این است که آنا یک مددکار اجتماعی بوده که وارد پروندهای میشود و در ادامه دو فرزندش، کریس و سم به دام لایورونا میافتند. اول از همه، موضوع خود لایورونا است که نه صرفا به دلیل چهره سیاه، جیغهای بنفش و ناخنهای بلنداش، بلکه بیشتر بخاطر طراحی لباسی که برایش انجام شده و حضور ناگهانیاش در فیلم به عنصر ترسناکی تبدیل شده است.
او فقط یک روح شرور است نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر. حتی اثراتی از اینکه او روزی موجود پاکی بوده و بالاتر از آن یک مادر بوده درش دیده نمیشود. البته یکی دو پلان از صورت واقعی او در قسمت پایانی به ما نشان داده میشود که گویا تلاش میکند به گذشته پاک خودش برگردد و با کودکان مهربان باشد اما آینه دوباره چهره واقعیاش را به او نشان میدهد. این چند پلان با وجود اینکه بسیار اندک هستند، اما تاحدی لایورونا را از این کاراکتر تخت و یکدست نجات میدهند.
علت بعدی ترس ما طبق معمول به مکانها و فضاهای درست در فیلم برمیگردد. مایکل چاوز به عنوان کارگردان، از همه مکانهایی که میشد برای ترساندن استفاده کرد، بهره میگیرد. داخل ماشین، پرده جلوی طاقچه که جای همیشگی نشستنِ سم است، زیر میز، داخل کمد دیواری و استخر کنار خانه. میتوان گفت بهترین مکان، اتاق شیروانی یا همان انبار بالای سقف است که مواجهه نهایی آنها و لایورونا در همان جا اتفاق میافتد و با ایدههای جالبی درباره تکانِ اشیاء و کارتونهای بسته بندی شده همراه میشود.
بدترین مکان هم تعلق میگیرد به حمام و آن وان سفیدِ به شدت کلیشهای که حتی نماهای مربوط به آن هم از روی دیگر فیلمهای ترسناک زیراکس شده است. با این وجود وقتی آنا و رافائل، سم و کریس را در آن کمد تاریک مخفی میکنند، ما آرزو میکنیم که کاش دوربین دوباره به سراغ آنها نرود. این یعنی یک برگ برنده برای فیلمساز و نویسنده، چرا که خیلی خوب نقطه ضعف مخاطبان فیلمهای ترسناک را میدانند. صحنهای که آنها با تعداد زیادی شمع منتظر آمدن لایورونا هستند نیز از قسمتهای خوب کار محسوب میشود که ترس را به حداکثر میرساند.
ناگفته نماند که اولین صحنهای که ما را به اینکه با فیلم واقعا ترسناکی طرفیم امیدوار میکند، صحنه داخل ماشین است. کریس که علاقه زیادی دارد که در آینده مثل پدر مرحومش، به یک پلیس شجاع تبدیل شود، این صحنه را به خوبی ایفا کرده و نشان میدهد که یک کودکِ از پیش باخته نیست. تنها ماندن کودکان به طور کلی ترس زیادی در مخاطب ایجاد میکند که البته اگر با شگردهای منطقی همراه نشود کار را خراب میکند و دست نویسنده را برای مخاطب رو میکند.
ترسیدن به چه قیمتی؟
اما در همین ایدههای خوبِ ترس آور، نقاط ضعف بسیاری راه پیدا کرده است. البته این موضوعات چیزهایی نیست که بر مخاطبان پر و پا قرصِ فیلمهای ترسناک پوشیده باشد. فیلم یک پاشنه آشیلِ بسیار ضربه زننده دارد که از فرطِ غیرمنطقی بودن ابلهانه به نظر میرسد.
پاتریشیا زنی است که دو فرزندش را از ترسِ لایورونا در اتاقکی مخفی میکند. آنا دو کودک را از پاتریشیا میگیرد که موقتا پلیس از آنها نگه داری کند. بسیار عجیب است که پاتریشیا کوچکترین صحبتی درباره لایورونا نمیکند. با اینکه میداند که در نزد پلیس هم کودکانش در امان نیستند. اما حتی سعی نمیکند قضیه لایورونا را برای آنا و پلیسهای دیگر بازگو کند.
تازه بعد از مرگ فرزندانش زبان باز میکند و آنا را مقصر مرگ دو کودکش میداند. خود آنا هم گویا هیچ کنجکاوی و تیزبینی ندارد. دو پسر بچه پاتریشیا به او میگویند شخصی به غیر از مادرشان قصد آسیب رساندن به آنها را دارد اما آنا کوچکترین سوالی از پاتریشیا نمیپرسد.
در ادامه آنا باز هم حرفهای پاتریشیا را درباره لایورونا به دید یک مشت حرف احمقانه نگاه میکند آن هم در حالی که روح لایورونا را در صحنه قبل در خانهاش می بیند. چطور آنا انقدر دیرهنگام متوجه شباهت زخم دست بچههای خودش و دست کودکان پاتریشیا میشود؟ کریس و سم به بهانه های مختلف در خانه تنها میمانند حتی پس از آنکه آنا حضور لایورونا را در خانه حس میکند و رسما او را میبیند.
در نهایت چطور میشود که آنا کودکانش را در کمد بگذارد و خودش به همراه رافائل به طبقه پایین برود؟ خوشبختانه کاراکتر کریس خوب از کار درآمده و به خصوص در اواخر فیلم نقشی فعالتر پیدا میکند و مثل کودکان دیگر فورا تسلیم لایورونا نمیشود. البته از آن سمت سم بیش از اندازه دختر ابلهی جلوه میکند.
سم با آنکه وحشت از لایورونا را تجربه کرده، با این حال به سادگی و با خونسردی میرود که عروسکش را از جلوی در ورودیِ خانه بردارد. و ما فقط از خودمان میپرسیم که چطور میشود که عروسک او بیرون در ورودی افتاده باشد آن هم زمانی که قرار است از داخل شدن لایورونا به درون خانه جلوگیری کنند؟ این موارد که دستهای فیلمنامه نویس به وضوح دیده میشود از نقاط ضعف فیلم محسوب میشود و به مخاطب حس بدی میدهد.
در واقع فیلم تنها با دو پیچش داستانی به بقای خودش ادامه میدهد و مخاطب را پای فیلم نگه میدارد. وقتی بالاخره آنا، کریس و سم دست از عقب ماندگی خودشان برمیدارند و به آن چیز غیر طبیعی که دیده اند اعتراف میکنند و به دنبال راه حلی برای خلاصی از این وضعیت میروند. رفتن به کلیسا منطقی ترین کار است که ما را قانع میکند. البته کشیش به زودی خودش را کنار میکشد و آدرس جدیدی به مخاطبان میدهد. او به آنا تاکید میکند که برای خلاص شدن از شر لایورونا باید نزد رافائلِ شفادهنده برود.
گویا کلیسایی با آن عظمت از پسِ این روح خبیث برنمیآید. البته این تاکید نویسنده است که میخواهد کلیسا را ناتوان جلوه دهد. خوشبختانه رافائل هر چه هست یک خداباور است و بیش از جادو و جنبل به صلیب و ایمان دینی متوسل میشود. البته روش نامتعارف او در دفعِ خطر لایورونا از قسمتهای جالب فیلم محسوب میشود.
ورود به موقعِ پاتریشیای عزادار نیز به فیلم جانی دوباره میبخشد، همانطور که ورود رافائل فیلم را از یک شکست حتمی نجات میدهد. ورود آنها تا حدی لحن فیلم را به نفع خودش تغییر داده و فیلم را از آن فضای بیش از اندازه هالیوودی خارج میکند.
جمع بندی
در نهایت باید به طور صریح بگویم اگر فقط میخواهید برای ساعاتی بترسید فیلم لایورونا گزینه نسبتا خوبی محسوب میشود اما اگر میخواهید با یک جهان بینی عمیقتر روبه رو شوید و در عین حال بترسید، این فیلم گزینه مناسبی برای شما نیست چون حرف خاص و جدیدی برای گفتن ندارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلمی نسبتا خوب است و غمگین ولی با این حال به خوبی فیلم احضار ویا آنابل ساخته نشده و برای همین ۷۹ در صد مردم اون رو پسندیدن اگه بودجه بندی بیشتری داشت به احتمالی زیاد بالای ۸۰ درصد علاقه مندی داشت ولی اگه از دیدگاه شما ببینیم بنظر برای شما نسبت به بقیه فیلم جالب و ترسناک نبوده ولی باز برای اون سختی کشیده شده و از نظر خوب بود چون من تمام فیلم های آنابل و احضار رو دیدم و دلتنگ بودم برای فیلم جدید که این فیلم که انگار ساخت اون کمپانی بود رو دیدم
فیلم خوبی رو که شاهد نبودیم. حتی در حد یه اثر کلیشه ای هم موفق عمل نکرد.
اما متن شما چند تکه مجزا بود. بررسی باید منسجم باشد نه چند پاره. همینطور در درجه اول باید رویکرد خودتان را برای نقد مشخص کنید که قرار است بر چه اساسی متن خودتان را تنظیم کنید.
برای نقد یا باید متکلم وحده باشید یا خارج از گود تز بدهید.
یا با قاطعیت فیلم را بکوبید یا تحسین کنید.
شما در بیوگرافی ذکر کردید مدرک دانشگاهی در حیطه هنر دارید اما نگاهتان تماما محتواگرایانه است. چرا از صحبت درباره فرم و ساختار خودداری میکنین؟ منظورم این نیست پیچیده صحبت کنید. اتفاقا در لفافه مفهومهای سینمایی را به مخاطبینتان توضیح بدهید. مثلا وجود منابع متعدد نور فرعی یا همان fill light در اکثر صحنه ها حس خفقان و ترس رو کمتر کرده بود.
احساس میکنم مطلبتون چندین مرتبه برش خورده یا دستکاری شده و شاید به این علت یادداشتتون از یه انسجام کلی خارج شده. کش دادن بررسی فیلم نامه و عناصرش در چند پارگراف کار بیهوده ایه. مفید، مختصر و صد البته رک و پوست کنده صحبت کنید. کمی هم با اعتماد به نفس بالاتر قلم بزنید. قطعا زیباتر خواهید نوشت.
سلام..نگاه شما تا حد زیادی صفر و صدی هست. اینکه میگید یا بکوبید یا تحسین کنید. فیلم لایورونا از جهاتی بسیار درست داره عمل می کنه و در عمل ترساندن تقریبا موفقه اما از جهات دیگری مثل اکثر فیلمهای ترسناک دچار کلیشه هایی شده که به کار لطمه زده و اشتباهات زیادی هم در فیلمنامه داره. ضمنا بررسی فیلمنامه و ایده و جهان بینی فیلمسازان جزئی از فرم هست و دیگه اون رویکردی که تصور می کردن فرم و محتوا جدا از همدیگه هستند تقریبا منسوخ شده البته گویا هنوز در ایران طرفداران زیادی داره. شما تکنیک رو فرم تصور کردین و فیلمنامه رو محتوا...باید بگم که این اشتباهه. درباره بحث تکنیک هم لایورونا از همون تکنیک های نور کم مایه استفاده کرده که در فیلمهای ژانر ترسناک عموما وجود داره و برای مخاطبان این ژانر بحث تازه ای محسوب نمیشه.
متن خوبی بود ممنون از نویسنده
سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید