نقد سریال ریکاوری – دردسرِ شوهران
سعی میکنم برخلاف «آنچه گذشت»های نسبتا طولانیِ سریال، یک مرورِ کوتاه و سریع بر ماجراهای سریال داشته باشم: کلِ ماجرای دو قسمت اولِ سریال، به زیرآبی رفتنِ شوهران و بلاهتِ زنان سپری شد. همین. خوشبختانه ...
سعی میکنم برخلاف «آنچه گذشت»های نسبتا طولانیِ سریال، یک مرورِ کوتاه و سریع بر ماجراهای سریال داشته باشم: کلِ ماجرای دو قسمت اولِ سریال، به زیرآبی رفتنِ شوهران و بلاهتِ زنان سپری شد. همین. خوشبختانه در قسمت سوم، ورق برمیگردد و نوبت گریه این مدل مردان نیز خیلی زودتر از آنچه فکر میکردیم، فرا میرسد. درحالیکه قسمت دوم در حکم یک آببندی برای قسمت اول محسوب شده و هیچ گره یا اتفاق یا حتی دیالوگ جذابی ندارد، در عوض قسمت سوم با یک گره بسیار خوب و محکم، جانی بر تنِ مرده سریال میدمد. ویجیاتو را در نقد سریال ریکاوری همراهی کنید.
البته از آنجایی که یکی دو قسمتِ اول هر سریالی، بسیار تعیین کننده هستند باید گفت که این اشتباه جدی در نویسندگیِ این سریال محسوب میشود. زمان طلایی جذب مخاطبان برای یک سریال نه چندان طولانی، قطعا همین یکی دو قسمتِ اول است که باید با کنجکاوی و جذابیتی چند برابر از چیزی که دیدیم همراه میشد. به عبارتی میتوان گفت سریال ریکاوری بعد از یک مقدمه خستهکننده، سطحی و بیرمق، تازه از قسمت سوم آغاز میشود؛ بعید نیست که بخاطر این موضوع بخشی از مخاطبانش را از دست داده باشد.
- کارگردان : بهادر اسدی
- نویسنده: مهرداد نیکنام
- تهیه کننده: جمال گلی
- بازیگران: هومن برق نورد، پوریا پورسرخ، مجید واشقانی، شبنم قلی خانی، مریم معصومی، نگار عابدی
قسمت دوم: خالهبازی
در قسمت دوم، سریال به گونهای جلو میرود که پیداست دیالوگها سرِ صحنه نوشته شده اند؛ تا این حد دم دستی. کاملا مشخص است که نویسنده در لحظه، هر چه به ذهنش رسیده ضمیمه کار کرده و هرجا که چیزی به ذهنش نرسیده، با کمک دیگرعوامل سریال، به طریقِ موزیکویدئوسازی جمع شده است. خلاصه اینکه اکیپ فیلمسازی برای تفریح به کیش رفتهاند و چند نما هم دورهمی گرفتهاند.
بابک بخاطر دیدارِ با معشوق سابق، همسر خودش (نگار) را به شیوه ناجوری نگران میکند اما در نهایت دیالوگهایی بیسر و ته در این قرار ملاقاتها رد و بدل میشود. خیلی مضحک است که بابک از علاقه به نگار برای او میگوید درحالیکه عملا بلایی سرِ اعصاب زنش آورده که دشمن نمیآورد؛ دوست داشتن از نوع سادیسمیاش. از طرف دیگر این عادیسازی دوستی با عشقِ سابق نیز از آن ایدههای بدی است که هیچ عقل و قلب سلیمی تاییدش نمیکند. اصلا انگیزه بابک (عذرخواهی از زن) به قدری ضعیف است که به آن همه دردسر و دروغگویی نمیارزد؛ از مدیر نشریهای فرهنگی نیز که دستِ کم عقل ابزاری قویای دارد، این عمل بعید است.
از همین ابتدا حواسمان به این یکدست نبودنِ شخصیتِ بابک باشد؛ از طرفی منتقدِ نترس و جدی به پولشویی و دیگر معایبِ دولتی و غیردولتی و از طرف دیگر تا این حد سطحی با ایدههای بچگانه. گرچه هستند بزرگسالانِ بچه مسلک که در کار حرفهای هستند اما در روابط اجتماعی و مشکلات شخصی خام و نسنجیده رفتار میکنند. مشکل این است که نویسنده، آگاهانه و بر اساس یک تیپ شخصیتی متزلزل و «بالغِ کودک» این کاراکتر را ننوشته است. این موضوع از روی ناتوانی در شخصیتپردازی پدید آمده و از شلختگی در دیالوگنویسیها این امر کاملا مشهود است. دیگر کاراکترها نیز این ناهماهنگیها را کمتر و بیشتر دارند.
بازیِ بسیار بدِ بازیگر زن هم قوزِ بالا قوز است. یک دوجین بازیگر این چنینی امروز در سینما و تلویزیون حضور دارند. علاوه بر همه این چیزهای بدِ یک جا جمع شده، بدترین قابها نیز متعلق به قسمت دوم است. بدترین پایان هم به همین قسمت مربوط میشود؛ بدون ذرهای ایجاد تعلیق و کشش. شخصا بخاطر اینکه ملزم به مطلب نوشتن درباره این سریال بودم ادامهاش را دیدم.
قسمت سوم به بعد
بازیای که بابک راه انداخت خودش را نیز درگیر کرد و همه آنچه این سالها رشته بود پنبه شد؛ هر چه کنی به خود کنی. این اتفاق بسیار بد طوریکه راههای خلاصی از آن هم چندان زیاد نیست، از آن اتفاقهای خوب و پر کنش است که اگر به خوبی از آن استفاده شود میتواند یک خروجی حتی خوب را تحویلمان دهد. به هرحال کشفِ معمای یک سرقتِ عجیب، ظرفیت زیادی برای ایجاد ماجراهای فرعی دیگر دارد. با اینکه جاهایی بیش از اندازه در این کوچههای فرعی میمانیم و زمانِ قابل توجهی را با بعضی کاراکترهای فرعی سپری میکنیم اما حداقلش این است که به این واسطه به مکانهای متنوعتر و جدیدتری سر میزنیم؛ از خانه خدمتکارِ دفتر نشریه تا تعمیرگاه نه چندان پررونق و دورافتاده زیرِ پل.
از طرفی ما نمیدانیم چه کسی و چگونه این مصیبت را سرِ بابک و دیگران آورده است. با اینکه گزینههای مشکوک کمی داریم یا به عبارتی دیگر، هر کسی میتواند آن دزد باشد و انگیزهاش را دارد اما تقریبا به «یک اندازه» به هر کدام مشکوکیم. دقیقا همین موضوع است که میتواند تعلیقهای خوبی را ایجاد کند تا به دیدن سریال امیدوار شویم. رفته رفته شکمان از روی یکی برداشته میشود و به سمت شخص دیگری میرود. این بازی رفت و برگشت میتواند حالاها حالاها ادامه پیدا کند و خودش به مشکلات و بحرانهای جدیدتری ختم شود. به موازات این موضوع، مشکل سهیل و بیتا است که خودش در نوع خود مهم بوده و گنجایش ایجاد یک دردسر واقعا بزرگ را دارد. به هر حال راز شوهرها تا حدی فاش شده که اگر کاملا فاش شود معلوم نیست چه بر سر روابط آنها میآورد. رابطه مسعود که در هواست و چندان فرقی به حال آنها نمیکند اما موضوع برای سهیل حیاتی است.
بامزه بودن، همیشه خوب است
پیش از این، مطلبی درباره قسمت اول سریال ریکاوری نوشتم که نقد تقریبا منفیای هم بود با ذکر نکته مثبت آن. تا به اینجای کار(قسمت پنجم) همچنان طنزهای کلامی سریال، به عنوان یک ویژگیهای خوب در کار باقی مانده است. هرچه میگذرد این وِیژگی رنگ و شکلِ بهتری هم میگیرد.
هنوز هم معتقدم موقعیتهای جدی و در عین حال بامزه این سریال با وجود اینکه یک اثر کمدی نیست از خندههای سخیفی که گاه و بیگاه سریالی مثل هیولا از مخاطبانش میگیرد خیلی بهتر است.
ابتذالی که در دو قسمت اول و دوم سریال ریکاوری وجود دارد رفته رفته کمرنگ شده و ما شاهد موقعیتها و شخصیتپردازیهای بهتری در قسمتهای بعدی هستیم. صحنههایی در این سریال هست که دیالوگهای بسیار خوبی دارد و واقعا ما را میخنداند آن هم زمانی که مسئله بیخ پیدا کرده و ما منتظر خندیدن نیستیم. این خندهها اگر رقیق هم باشند اما بخاطر لودگی کاراکترها نیستند. حاضرجوابیها و زبانریزیهای سهیل بخش زیادی از این موضوع را پوشش داده و بیشترین دیالوگهای اینچنینی را دارد. باقی کاراکترها به مراتب کمتر.
شخصیتپردازیِ نصفه نیمه، بهتر از دست روی دست گذاشتن است
نویسنده بالاخره کمی دست میجُنباند و بعضی از آدمهایش را کمی تکان میدهد. کاراکتر لوس و لوندِ سهیل، در موقعیتهای نسبتا جدیتری که برایش نوشته شده تا حد زیادی متفاوت ظاهر میشود. تا جایی که با او در مسائل خانوادگیاش همذاتپنداری میکنیم. او دیگر به اندازه دو قسمت اول سریال، لوده و دهانگشاد نیست. تیکهها و چشمپرانیهایش را خیلی کمتر از پیش اما همچنان دارد ولی چیزی نمیگذرد که تقریبا اشکش درمیآید و هر دروغ و دغل و دختربازیِ یواشکی از حلقومش بیرون میزند. هم دلمان خنک میشود و هم برایش میسوزد. در واقع مهمترین کاراکتر این قسمتها سهیل است. بازیِ نسبتا خوبی از مجید واشقانی در این قسمتها شاهد هستیم.
اما کاراکتر مسعود همچنان بدون ذرهای تغییر باقی مانده و در کنار زنش سارا کمقصهترین و غیرجذابترین آدمهای سریال محسوب میشوند. تمام کنشِ مسعود در این چند قسمت، شکستن چند عدد قَندان است. بخاطر پیشرفتِ بهترِ ماجراها در سریال میتوان این کاستی را موقتا نادیده گرفت و منتظر شد تا ببینیم سریال برای خانواده در هم پاشیده این دو نفر چه قصهای بالاخره تدارک میبیند. سارا همچنان نماینده زنانی است که تجربه بدِ خود را به کل مردان تعمیم میدهند و نگاه کاملا منفیای به همگی آنها دارد. گرچه تا به اینجای کار با این چیدمانی که از مردان به ما ارائه شد و «دروغ» ویژگی مشترک همگیشان بود، قطعا ممکن است عدهای از مخاطبان زن با نگرش سارا همراه شوند.
همچنان امیدوارم سیرِ شخصیتی مردان سریال به خصوص سهیل و بابک که از مسعود جوانتر هستند به سمتی برود که در نهایت حرف سارا غلط از آب دربیاید. چون واقعیت جامعه نیز بد بودن یکسره مردان را تایید نمیکند.
زنان سریال همچنان نقش یکنواختتری نسبت به مردان دارند. گرچه بیتا تقریبا از آن حالت خنگی تا حدودی درمیآید و قابل تحمل میشود. اما نگار از شدت بازی بلغمیاش حتی در بحران نیز متفاوت ظاهر نمیشود. او خیلی باکلاس نگران میشود و با لحنی مصنوعی دیالوگ میگوید. آرایش او وقتی که فکر میکند واقعا شوهرش را گروگان گرفتهاند همچنان به قوتِ خودش باقی است. نمیدانم چرا عدهای از گریمورها و طراحان لباس، پررنگترین خط چشمها و خوشرنگترین لباسها را برای شخصیتها در چنین مواقعی تدارک میبینند. در سریال نهنگ آبی هم این مشکل وجود داشت.
با این حال چهره بیتا وقتی از دروغهای سهیل باخبر شده تقریبا اثراتی از بههم ریختگی دارد. ظاهرِ خواهرِ سهیل هم تقریبا ساده است و به وضعیت اسفبارش میخورد. این موضوع من را امیدوار کرد که گریمورها گاهی حواسشان جمع است.
پینوشت: بد نیست به مدل موهای عجیب زنان که بخصوص در سریالهای پخش خانگی مد شده اشارهای کرد. در حدی که گاهی از عجیب بودن رنگ و مدل موها حواسمان از قصه پرت میشود. خوشبختانه در سریال ریکاوری لااقل شاهد این یک قلم در چهرهپردازی تا به اینجای کار نبودهایم.
ریختِ متجملانه
چرا تجمل به عنوان یک امر تکرارشونده مدام برای سبک زندگیِ غالب کاراکترهای مختلف (در اینجا، سردبیر و اعضای یک نشریه) انتخاب میشود؟ بیشتر اوقات هم پای یک پدرِ بسیار پولدار یا پیشینههای اینچنینی وسط میآید. درحالیکه عمدتا (نه همیشه) نویسندهها، روزنامهنگاران و از این دست مشاغل، متعلق به طبقه متوسط جامعه هستند.
مدل لباسها، چیدمان خانهها، ماشینها و حتی بعضی رفتارها در سریال، همه متعلق به قشری از جامعه است که تعدادشان نسبت به جمعیت کل ایران زیاد نیست ولی تصاویر غالب در سریالها شده است. حتی سهیل هم که اساسا بزرگشده قشر تضعیف شده جامعه است و کتک خوردنِ بچههای کار دل او را به درد میآورد، مدام در جاهایی بزرگ و تجملی چرخ میخورد و با زنی بسیار اعیونیتر از خود قصد وصلت دارد؛ در همان قسمت اول سریال شاهد این فضا بودیم.
این چنین پرداختهایی در رسانههای مختلف، باعث شده در جامعه نیز شاهد این باشیم که خیلی از افرادی که زندگی متوسطی دارند با رفتار و سر و وضعی پرخرجتر از توان جیبشان ظاهر شوند. به عبارت دیگر تعداد متوسطهایی با تیپ لاکچری و جویای بِرند، زیادتر شده است؛ افرادی که متعلق به طبقه اقتصادی بالایی نیستند اما سعی میکنند شمایل آن را الگوبرداری کنند.
نمیدانم آیا فیلمسازان از روی سلیقه نازلِ زیباشناسانهشان به این سمت از چیدمان میآیند یا مسئله چشم و همچشمیِ سینماگران است. در هر صورت عدم شناخت طبقه متوسط، یکی از معضلات جدیِ سینما و سریالهای ماست که قطعا اعضای صنوف سینمایی دربارهاش صحبت نمیکنند؛ اصولا درباره بحثهای جدی وقت ندارند.
نتیجه کلی مطلب: سریال ریکاوری بسیار ضعیف شروع میشود اما کم کم حالِ متوسطی پیدا میکند و امیدوارم دستِ کم در این حال هم باقی بماند و به حالتِ قبل برنگردد. بسانِ شاگرد ضعیفی که نمره بهتری میگیرد و باید تشویقش کرد، این بهبود نسبی قصه و شخصیتها را نادیده نمیگیرم و شما را به دیدنِ این سریال دعوت میکنم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سریال آبدوغ خیاری ..!!!
به معنی واقعی کلمه .نهنگ ابی داستان محکمی داره هیولا هم خوبه بد نیست
و بسیار ممنونیم از شما که سریال را مشاهده کردید نظرات خود را به اشتراک گذاشتید. و امیدوارم نکته هایی که عرض کردم اندکی شما را با این مشکلاتی که ما داشتیم آشنا کنه و بدانید که چی کشیدیم ما ???
سوم که باز هم برمیگرده به سانسور ها آقا بابک دلیل های محکمی برای آمدن به کیش و دیدار دوباره ی شیدا داشته که در خلال تفریحاتی که در کیش انجام داده اند مطرح میشود که آن هم حذف شده.
چهارم دلیل اینکه ما از زندگی مسعود و همسرش هم نمیبینیم یکیش عمد نویسنده بوده که ما باور کنیم آنها جدا از هم در حال گذران زندگی هستند و این دوری را اینگونه ببینیم ولی متاسفانه در چندین سکانس از اینکه ما چرا از این خانواده دوریم گفته میشود در جزیره کیش که آن هم به لطف دوستان حذف شده حتی سکانس های مربوط به مشروب خوری و تهیه آن در کیش توسط مسعود.
و ممنون میشم اگر بیشتر توضیح دهید منظورتون از سکانس های بامزه ایی که در عین جدی بودن رخ میده چیست و منظورتون کدام سکانس ها میباشد.مخصوصا در قسمت های چهار و پنجی که خودتون فرمودید.
و نکته ی پایانی اینکه این سریال مظلوم ساخته شد مظلوم سرش را بریدند و مظلوم هم پخشش کردند و بدانید که این سریال با پول تمیز و حلال ساخته شد و هدف همه ی ما تعریف و ساخت یک قصه ی خانوادگی و جذاب بوده تا حرف خود را بدون هیچ پیچیدگی بزند و حتی لحظه ای لبخند بر لب تماشاگران بنشاند
سلام بسیار خرسند و خوشحالم که سریال ریکاوری را تماشا کرده اید و نظرات خود را زیبا و بدون هیچ غرض ورزی بیان میکنید. بنده به عنوان یکی از اعضا و عوامل سریال ریکاوری چند نکته را خدمتتون عرض میکنم چون در این نقدتون مشاهده کردم و لازم دونستم بگم.
یک فیلمنامه سریال ریکاوری همه از قبل آماده بوده و تمام و کمال نوشته شده و هیچوقت سر صحنه دیالوگ نویسی صورت نگرفته.
دو متاسفانه متاسفانه متاسفانه تمامی بخش های تفریحی کیش که در چهار قسمت بوده به صورت کامل سانسور شده و شما یک تیکه پاره ایی از تفریحات در کیش میبینید چون این آقایون در کیش علاوه بر شیدا با دو خانم دیگر نیز در حال تفریح و عشق و حال بودند که به صلاحدید دوستان دلواپس حذف شده و ناب ترین و بامزه ترین و قشنگ ترین سکانس های تفریحات کیش به بی رحمانه ترین شکل ممکن حذف شده و من پیشنهاد میکنم حتما حتما تیزر هایی که در صفحه رسمی سریال گذاشته شده را تماشا کنید و تماشای آن ها مهر تأییدی بر حرفهای من است و قطعا متوجه عرایض بنده خواهید شد.
سلام منم خوشحالم که شما به عنوان یکی از عوامل، نقدها رو مطالعه میکنید، اهمیت میدید و باظرفیت هستید.
در رابطه با حذفهای زیادی که گفتید باید بگم که بله من تیزرهارو دیدم و به نظرم میاد که حذف خیلی از موارد خوشگذرانی ظاهرا لازم بوده (اتفاقا یکی از نقدها به همین مدل خوشگذرانی ها بوده که با ابتذال هم بعضا همراه شدن) بخصوص که این لحظات نه گره جدی در خودشون دارن نه پیشبرنده قصه هستن.
صحنههای بامزه رو در مطلب هم اشاره کردم. دیالوگهای سهیل با تعمیرکار در رابطه با مرگ یکی از عزیزانش. صحبتش با تعمیرکاری که میخواد تیغشون بزنه، بعضی از دیالوگهایی که در این قسمتها با بابک داره. این بامزگی ناشی از لودگی نیست و این خیلی خوبه و دیالوگها نسبت به قسمت اول و دوم، بهتر نوشته شدن برای این کاراکترها.
این نقدها قطعا دلسوزانه و برای بهتر شدن کار همه دوستان هست. برای بهتر شدن سریال ریکاوری در ادامه کارش هم امیدوار هستیم. موفق و سلامت باشید.
بازیگراتون که بدترین و مصنوعی ترین بازی رو داشتن مثل پوریا پورسرخ و شبنم قلی خانی که اینقدر مصنوعی بودن که تمرکز ادم بهم میخورد از بیتا نگم دیگه. فیلمنامه داغون سریال که هول هولی یه چیزایی میگفت که به سرانجام نمیرسید مثل ماجرای نیما و خانواده اش. خلاصه خدا رو شکر سریال رو از فیلیمو دیدم و بجز وقت پولم حروم نشد .