ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

کتاب و ادبیات

کابوس نابغه‌ای به نام فرانکشتاین

داستانی که با عنوان فرانکشتاین ( Frankenstein - تلفظ صحیح آن فرَنکِنشتاین، از دو کلمه فرنک (Frank)؛ قومی در آلمان و اشتاین (Stein)؛ مقبره یا قلعه، تشکیل شده است)، نوشته مری شلی نویسنده انگلیسی‌تبار در ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۴ مرداد ۱۴۰۲ | ۲۱:۰۰

داستانی که با عنوان فرانکشتاین ( Frankenstein - تلفظ صحیح آن فرَنکِنشتاین، از دو کلمه فرنک (Frank)؛ قومی در آلمان و اشتاین (Stein)؛ مقبره یا قلعه، تشکیل شده است)، نوشته مری شلی نویسنده انگلیسی‌تبار در سال 1818 منتشر می‌شود، در مدتی کوتاه به یکی از بهترین داستان‌های سبک ادبیات گوتیک و ترسناک جهان بدل می‌شود و امروزه پس از گذشت دویست سال هم‌چنان یکی از مشهورترین داستان‌های ترسناک دنیا به شمار می‌رود.

فرانکشتاین در فیلم‌ها به شکل هیولای زشتی نمایش داده می‌شود اما در داستان چنین نیست

نویسنده کتاب؛ مری شلی، که در زمان نوشتن این رمان تنها هجده سال داشت، ایده داستان را در سفری خانوادگی و برای شرکت در چالشی که توسط اعضای خانواده انتخاب شده بود، می‌نویسد.


آماده بودن شرایط

ماجرا از این قرار است که دوشیزه شلی به همراه گروهی دوستان و اعضای خانواده برای تعطیلات به سفر می‌روند اما در مقصد با هوایی طوفانی با رعدوبرق و بارانی شدید روبه‌رو شده و در داخل خانه زندانی می‌شوند. خانواده شلی که همگی جزو افراد تحصیل‌کرده و به اصطلاح طبقه مرفه جامعه محسوب می‌شدند برای سرگرمی تصمیم می‌گیرند چالشی انتخاب کنند که در آن هر کسی باید داستانی کوتاه و ترسناک بنویسد و زمانی که کل مهمان‌ها دورهم جمع می‌شوند آن را با صدای بلند برای همه بخواند.

مری شلی در هجده سالگی فرانکشتاین را می‌نویسد

لازم به ذکر است که در همین دوران (1815) به دلیل فوران آتشفشان کوهستان تامبورا واقع در اندونزی، سراسر نیم‌کره شمالی زمین در مه‌ای غلیظ فرو رفته و به طور کامل مانع نفوذ اشعه‌های خورشید به زمین شده بود. در همین دوران تاریک که "سالی بدون تابستان" نامیده می‌شود، با از بین رفتن زمین‌های کشاورزی و کمبود غذا برای دام‌ها، گرسنگی و قحطی فراگیر شده و هنرمندان مختلفی با تصور اینکه این دوران پایان نسل بشر و زندگی بر روی کره زمین خواهد بود، به تهیه آثار مختلفی در ژانر ترسناک و آخرالزمانی روی آوردند. سفر خانواده شلی به تعطیلات نیز در همین دوران اتفاق افتاده است.

در میان تمامی مهمانان، مری شلی در مدت کوتاهی موفق به نوشتن داستان و ایده کلی کتاب فرانکشتاین می‌شود و داستان را به قدری زیبا روایت می‌کند که تمامی مهمانان و خانواده‌اش تحت تاثیر قرار می‌گیرند.

فرانکشتاین در کنار گرگینه‌ها و خون‌آشام‌ها، مهم‌ترین موجودات ژانر وحشت هستند

فرانکشتاین؛ هیولا یا پزشکی نابغه؟

برخلاف آنچه بیشتر مردم درباره شخصیت فرانکشتاین تصور می‌کنند که هیولای ترسناک این داستان است، هیولای اصلی داستان مری شلی در حقیقت ویکتور فرانکشتاین، دانشجوی پزشکی باهوشی است که تصمیم می‌گیرد از مرزهای اخلاقی و محدودیت‌های علم پزشکی فراتر رفته و با استفاده از ترکیبی از تکنولوژی (امواج قوی الکتریسیته - براساس فیلم و نه کتاب) و علوم پزشکی جسم مرده را به زندگی بازگرداند.

نام فرانکشتاین، در حقیقت اشاره به خود ویکتور فرانکشتاین دارد که در اثر ترس و نفرتی که از مخلوق خود پیدا می‌کند، هرگز نامی برای موجودی که به آن زندگی بخشیده انتخاب نمی‌کند و این "هیولا" تا پایان داستان بدون نام باقی می‌ماند.


آغاز ماجرا؛ دانشجوی یاغی

داستان کتاب از جایی شروع می‌شود که شخصی به نام رابرت والتون که برای ماجراجویی به قطب شمال سفر کرده است در نامه‌ای برای خواهرش از دکتر فرانکشتاین که در قطب سرگردان و در حال مرگ از یخ‌زدگی است، می‌نویسد. او داستانی را که ویکتور فرانکشتاین برایش نقل می‌کند را در نامه‌های مختلف برای خواهرش بازگو می‌کند.

قصه ویکتور فرانکشتاین از جایی شروع می‌شود که این دانشجوی ممتاز پزشکی و تشنه علم و دانش، تصمیم می‌گیرد به زندگی ابدی دست یافته و برای همیشه نسل بشر را از مرگ رهایی بخشد. او، برخلاف توصیه‌های استاد و دوست صمیمیش، شروع به جمع‌آوری اعضای بدن از بخش کالبدشکافی دانشگاه و هم‌چنین نبش قبر مردگانی که به تازگی دفن شده بودند کرده و سعی می‌کند تا جای ممکن این اعضا را سالم نگه داشته و به هم به شکل بدن یک انسان سالم به‌هم پیوند بزند.

ویکتور فرانکشتاین به مدت سه سال خود را در آزمایشگاه زندانی می‌‎کند

ویکتور به دور از چشم استادش مشغول به پیوند زدن و برداشتن اعضای بدن انسان از قبرستان و آزمایشگاه دانشگاه می‌شود، سپس پس از چندین ماه کار طاقت‌فرسا و دوری از دوستان و خانواده‌اش و انجام آزمایشات مختلف در نهایت موفق می‌شود با وصل کردن برق به موجودی که خلق کرده بود، به او حیات ببخشد.

با پیوند اعضا و جوارح مردگان، هیولا خلق می‌شود

مرگ و زندگی برای بشر قل و زنجیری هستند که من باید آنها را شکسته و نوری بر دنیای تاریکمان بتابانم

ویکتور فرانکشتاین

فرانکشتاین اما به محض دیدن این مخلوق زشت و بدقواره (در کتاب این هیولا، موجودی زیبا و قدبلند توصیف شده که چشمانی خوفناک دارد و نسخه هیولای زشت تنها در فیلم‌ ساخته شده است) از شدت ترس و نفرت ابتدا از حال رفته و سپس آزمایشگاه را برای هواخوری ترک می‌کند، چرا که با خود می‌گوید این حس ناشی از خستگی و کار طاقت‌فرساست و حال که من موفق شدم بزرگ‌ترین نقص پزشکی را برطرف کنم باید شاد باشم و جشن بگیرم.

فرانکشتاین انسان را از قل و زنجیر مرگ می‌رهاند

تعقیب و گریز

با بازگشتن ویکتور به آزمایشگاه او می‌بیند که این هیولای هولناک آزمایشگاه را ترک کرده است و دکتر که تصمیم گرفته بود او را فراموش کند به نزد خانواده، و خواهرخوانده عزیزش، الیزابت باز می‌گردد.

هیولا طرد شده و سرگردان با دنیا آشنا می‌شود

هیولا پس از سرگردانی‌های فراوان و از درد تنهایی نزد فرانکشتاین بازگشته و از او می‌خواهد که یار و هم‌دمی هم‌چون خود هیولا بسازد تا بتوانند در کنار هم زندگی کنند. 🙁

اما او درخواست هیولا را با تندی رد کرده و از او می‌خواهد که برای همیشه خود را نیست و نابود کند و هرگز نزد او باز نگردد. هیولا عصبانی شده و به او می‌گوید که اگر برای من یاری نمی‌سازی کاری می‌کنم که تو هم هم‌مانند من تنها شوی.

هیولا قسم می‌خورد که ویکتور را هم‌چون خودش تنها سازد

پس از چندین ماه استراحت، فرانکشتاین با دریافت نامه‌ای از خانواده‌اش باخبر می‌شود که برادر کوچک‌ترش به قتل رسیده و به سرعت به خانه بازمی‌گردد. فرانکشتاین با رسیدن به خانه فورا متوجه می‌شود که برادرش به دست هیولا کشته شده است اما تقصیرات را به گردن خواهر ناتنی دیگرش انداخته و باعث می‌شود او نیز به جرم قتل اعدام گردد.

مدتی بعد درست در شب ازدواج فرانکشتاین با خواهر ناتنی‌اش الیزابت دوست صمیمی ویکتور و مدتی بعد الیزابت را نیز توسط هیولا به قتل می‌رسند و اینجاست که ویکتور تصمیم گرفته دست از خودخواهی برداشته و با نتیجه اشتباهاتش مواجه شود که این تعقیب و گریز تا قطب شمال و جایی که ویکتور توسط رابرت والتون در شرف مرگ پیدا می‌شود ادامه می‌یابد.

در پایان داستان، عمر ویکتور فرانکشتاین در کشتی رابرت والتون به پایان می‌رسد و هیولا برای بار آخر به دیدن او آمده و سپس در میان کوهی از برف ناپدید می‌شود.

هیولا در آخرین لحظه زندگی فرانکشتاین به نزد او بازمی‌گردد

ماجرای فرانکشتاین و هیولایی که با استفاده از علم و تکنولوژی می‌سازد، اولین داستانی است که به جنبه منفی پیشرفت علم و تکنولوژی و زیان‌هایی که ممکن است برای جوامع بشری به ارمغان بیاورد پرداخته و این موضوع یکی از مهم‌ترین دلایل شهرت این اثر گوتیک محسوب می‌شود که حتا امروزه با گسترش روزافزون هوش مصنوعی می‌توان به این اثر ماندگار بازگشت و شاید به نوعی با شرایط کنونی تطبیق داد.

فرانکشتاین، اولین اثر علمی تخیلی که به عواقب منفی پیشرفت علم می‌پردازد

در نهایت لازم به ذکر است که داستان در این مقاله خلاصه شده و بخش‌هایی از آن حذف شده است که پیشنهاد می‌شود برای تجربه بهتر و بیشتر این دنیای تاریک و علمی-تخیلی کتاب را مطالعه کنید. 🙂

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (19 مورد)
  • Shadi.h
    Shadi.h | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    مقاله عالی بود، خسته نباشید🌸
    کتاب فرانکنشتاین از اون کتاباییه که بعد از تموم شدن و بستنش، نیم ساعت تو فکر فرو میری و با خودت کلنجار میری، نسبت به بقیه ی کتابا خیلی حس متفاوتی داره. من خیلی دوسش داشتم و دنبال یه کتاب مثل این کتاب خانم شلی گشتم ولی نتونستم چیزی پیدا کنم که خوشم بیاد(و خوشحال میشم معرفی کنید) خوندن این کتابو حتمااا پیشنهاد میکنم
    اسپویل
    .
    .
    .
    .
    .
    مرگ دوست ویکتور، هنری کلروال منو بیشتر از بقیه ناراحت کرد:(

    • پردیس احمدی
      پردیس احمدی | ۷ مرداد ۱۴۰۲

      داستان دکتر جکیل و آقای هاید رو هم پیشنهاد می‌کنم که البته به زودی به سراغش میرم در همین مجموعه مقالات کتاب و ادبیات

      • Shadi.h
        Shadi.h | ۷ مرداد ۱۴۰۲

        خیلییی متشکرمم❤

  • Matin-Artorias
    Matin-Artorias | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    این داستان به خوبی نشون میده که تلاش انسان برای سرپیچی از چرخه و قوانین طبیعت مساویست با [insert random text here]

  • iman-generous
    iman-generous | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    هنوز یک بازی درست و حسابی از این رمان ساخته نشده است.

    • پردیس احمدی
      پردیس احمدی | ۷ مرداد ۱۴۰۲

      واقعن... انقد که از خون‌آشام‌ها و زامبی‌ها بازی ساختن بازی خوب از فرانکشتاین نداریم...

  • wolf Morgan 1389y
    wolf Morgan 1389y | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    پس داستان واقعی اون غول بد قواره این بود .
    پ ن :چه مقاله جذابی

  • گیگاچد کبیر
    گیگاچد کبیر | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    بلاخره یک رقیب قدر پیدا کردم

  • محمدجواد مبین‌زاده
    محمدجواد مبین‌زاده | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    لذت بردیم؛ خسته نباشید

    • پردیس احمدی
      پردیس احمدی | ۷ مرداد ۱۴۰۲

      مچکرم 3>

  • TheGuy
    TheGuy | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    آدم وقتی به منشا داستان ها بر می گرده می بینه چقدر جذاب تر از چیزی که الان هستند بودند. کاش یک روزی هم برسه اقتباس از کتاب ها کاملا بر اساس کتاب ها باشه و اینقدر تغییر تو داستان ایجاد نکنند.

  • ARSHIA._.
    ARSHIA._. | ۵ مرداد ۱۴۰۲

    چقدر خفن بود

  • magictwix
    magictwix | ۴ مرداد ۱۴۰۲

    چقدر عکس های این مقاله خفنه واقعا لذت بردم 3>

  • ❤️ NieR LoveR
    ❤️ NieR LoveR | ۴ مرداد ۱۴۰۲

    به نظرم فرانکشتاین بهترین مخلوق ترسناک در دنیای ادبیاته ...
    برخلاف خون‌آشام ، گرگینه ، زامبی و ... که ریشه‌های تاریخی دارن ، فرانکشتاین کاملا اورجیناله و واقعا آدم از خوندن داستان و سرگذشت این هیولای آواره لذت میبره .

    • پردیس احمدی
      پردیس احمدی | ۴ مرداد ۱۴۰۲

      منم خیلی دوسش دارم طفلکی رو :(

  • parsa122323
    parsa122323 | ۴ مرداد ۱۴۰۲

    چرا توی داستان ها و فیلم ها هرکی اسمش ویکتوره یه ربطی به lab و آزمایشگاه و شیمی و فیزیک داره ؟
    ( تو ایران مثل انتهای راهرو دست چپ ، یجورایی )

    • پردیس احمدی
      پردیس احمدی | ۴ مرداد ۱۴۰۲

      حق! :))

    • iliya007
      iliya007 | ۵ مرداد ۱۴۰۲

      IQ:MAX

    • jiqjwhs8enqjo
      jiqjwhs8enqjo | ۵ مرداد ۱۴۰۲

      وای وای وای حق حق😂
      اصلا فوق العاده بود
      الکس هم معمولا هست تو همین مورد

مطالب پیشنهادی