نبرد خدایان اساطیر چین
اولین امپراطورهای سرزمین انسانهای فانی خدایانی بودند که از بهشت به زمین میآمدند. یکی از آنها فو سی (Fu Xi) همسر و برادر خدای خالق و مادر انسانها یعنی نیکوآ بود. پس از او شِنون ...
اولین امپراطورهای سرزمین انسانهای فانی خدایانی بودند که از بهشت به زمین میآمدند. یکی از آنها فو سی (Fu Xi) همسر و برادر خدای خالق و مادر انسانها یعنی نیکوآ بود.
پس از او شِنون (Shen Nong) امپراطور انسانها و سرزمین گسترده آنها شد و هدیه کشاورزی را به ساختههای نیکوآ عطا کرد. پس از شِنون، هوآندی (یا خوآننی - Huang Di) یا امپراطور زرد (The Yellow Emperor) به زمین آمد تا بر این موجودات فانی که توسط خدایان هدایای زیادی دریافت کرده بودند، حکومت کند.
خدا یا انسانی فانی؟
در اینجا بار دیگر شاهد محو شدن مرز میان داستانهای اساطیری با تاریخ واقعی هستیم که بنابر برخی پژوهشها این خدا، امپراطوری حقیقی بوده که برای مدتی طولانی بر سرزمین وسیع چین سلطه داشت. این امپراطور حدود هزاران سال پیش در ساحل رودخانه زرد (Yellow River) زندگی میکرد و پس از مرگش به جایگاه فرشتگان دست مییابد و با گذشت زمان رفتهرفته به شخصیت افسانهای تبدیل میشود و لقب هوآندی، به معنای امپراطور بزرگ، به او داده میشود.
در طی سالیان امپراطورهای سرزمین چین به نیابت از این ایزد به خود لقب هوآندی میدادند تا خود را جانشین حقیقی او معرفی کنند. این موضوع در اساطیر مصر باستان و نام فراعنه نیز رواج داشت.
شهرت هوآندی به دلیل نقش قهرمانانهای است که در افسانهها و اساطیر چین ایفا میکند. او ابزارهای لازم برای تشکیل تمدنهای بزرگ را در اختیار انسانها قرار میدهد؛ هدایایی همچون قوانین، ساخت دولت و همچنین چرخ سفالگری! براساس این داستانها، امپراطور زرد بنیانگزار فرهنگ چین و جد بزرگ نژاد هان (Han) محسوب میشود.
هوآندی قهرمان و مبارزی دلیر معرفی میشود که با وجود اینکه تنها به دنبال برقراری صلح از طریق وضع قوانین است، وادار میشود از قدرتهای ماورایی خود، همچون سلطه بر حیوانات درنده و آب اقیانوس در مبارزه با کسانی که قدرت او زیر سوال میبرند، استفاده کند.
براساس داستانهای قهرمانیها و پیروزیهای هوآندی، او اصول موفق میشود اصول تائو، که هماهنگی و تعادل جهان هستی است را دوباره احیا کند.
داستان آشنای برادری حسود
به جز هوآندی، خدایان زیادی از بهشت به زمین آمدند تا بر سرزمین وسیع و جمعیت انسانها حکومت کنند. در میان آنها یَندی (یا یَنتی - Yan Di) برادر هوآندی، قدرت آتش را در اختیار خود داشت و شعلههای سوزان آتش تنها از او دستور میگرفتند، از این روی به او امپراطور آتش هم میگویند.
یَندی حاکم بر نیمه دیگر سرزمین انسانها بود و روزی تصمیم میگیرد که میخواهد بر سراسر سرزمین این موجودات کوچک و فانی حکومت کند که برای رسیدن به هدفش، تنها هوآندی را باید از سر راه بردارد.
نبرد بزرگ آغاز میشود
دو برادر هر یک نیروها و یاران خود را گردهم میآورند؛ در ارتش امپراطور آتش هیولاها و شیاطین و در ارتش امپراطور زرد، خرس، گرگ، پلنگ و سایر حیوانات درنده حضور داشتند. با صدای فریادی بلند آسمان شکافته شده و دو ارتش در مقابل هم قرار میگیرند.
سربازان دو ارتش به مدت یک شبانهروز مبارزه میکنند و زمین از خون پوشیده میشود، اما هیچ یک از طرفین نبرد موفق به شکست دیگری نمیشوند و اینجاست که امپراطور آتش قدرتمندترین سلاحش را به کار میگیرد:
با طنین فریاد امپراطور آتش زمین به لرزه درمیآید و گلولههای بزرگ آتشین به سمت سربازان امپراطور زرد پرتاب میشوند، اما در همین لحظه امپراطور زرد هم قدرتمندترین سلاحش، یعنی آب را به کار گرفته، گلولههای آتشین را خاموش و تمامی ارتش یَندی را غرق میکند. به این ترتیب امپراطور آتش شکست خورده و دستگیر میشود.
در پی پیروزی هوآندی، او قوانین جدیدی را برای سراسر دنیا مشخص میکند و از چهار خدا میخواهد که هر یک به گوشهای از انتهای دنیا رفته و بر اجرای قوانین نظارت کنند. این خدایان به ترتیب تِیهائو (Tai Hao) به شرق، شائوهائو (Shao Hao) به غرب، جِییَن به شمال و یَندی شکست خورده به جنوب فرستاده شده و هوآندی به عنوان رهبر تمامی خدایان انتخاب میگردد. با رفتن امپراطور آتش به جنوب، آرامشی نسبی میان خدایان برقرار شد که عمر کوتاهی داشت.
دردسری جدید از جنس شورش
در میان خدایانی که به زمین آمدند، چییو (Chi You) خدای سلاح و ابزار با ظاهری خوفناک، سری آهنین، پنجهها و شاخهای تیز و سُمهایی شکافته شده، به همراه هفتاد و دو برادرش، در نواحی جنوبی به ساخت ابزار و سلاحهای مختلف چون شمشیر و نیزه مشغول بود. او با جثهایی عظیم و قدرتی هراسانگیز باور کرده بود که از امپراطور زرد باهوشتر و قدرتمندتر است و میخواست به هر قیمتی شده این موضوع را به همه ثابت کند.
او با لشکری از برادران و یارانش از سرزمینهای جنوبی به سمت قصر هوآندی راهیاز قدرت شدند. امپراطور زرد که دلیلی برای مبارزه نداشت سعی کرد با چییو صحبت کند اما رهبر شورشیان به قدری از خود مطمئن بود که حاضر نشد به صحبتهای هوآندی گوش دهد و به این ترتیب هوآندی برای بار دیگر نیروهای ارتشش که از حیوانات درنده تشکیل شده بود را فرا میخواند و بار دیگر زمین از خون سرخ میشود.
وقتی که دو لشکر موفق به شکست دیگری نشدند، در اوج مبارزه خدای سر آهنین، که به هیچ قیمتی حاضر به صلح نبود، از قدرت جادوییش استفاده کرده و دورتادور لشکر امپراطور زرد را مه سَمی، غلیظ و سفیدرنگی میپوشاند. سربازان لشکر هوآندی گیج میشوند و در فضایی مهآلود یکبهیک از پشت ضربه خورده و میمیرند. در این لحظه هوآندی موفق میشود با استفاده از جادو ساخت اولین قطبنما را بسازد و با استفاده از آن سپاهش را از مه نجات دهد.
چییو وقتی میبیند سپاه دشمنش در حال بیرون آمدن از مه سَمی هستند عصبانی شده و فوراً دو خدای دیگری که در این شورش او را همراهی میکردند؛ یعنی خدای باد و خدای باران را فراخوانده و طوفانی عظیم به پا میکند تا مانع نجات یافتن سربازان دشمن شود.
در ازای این حرکت، هوآندی دختر پیر و زشتش که با (Ba) نام داشت را احضار میکند تا با قدرت جادویی خود، که انتشار گرمایی شدید از بدنش بود، باد و باران را کنترل کند. "با" موفق میشود با گرمای بدنش آب باران را بخار کرده و باد را فراری دهد.
به این ترتیب امپراطور زرد موفق میشود سربازانش را نجات دهد اما هنوز موفق به شکست چییو نشده و نبرد پایان نیافته است. با گذشت زمان نیروهای هوآندی رفتهرفته ضعیف میشوند و امپراطور باید پیش از شکست خوردن دربرابر چییو راهحلی پیدا کند.
"صدای ضربات طبل"
هوآندی پیش از نبرد، در پی کشف سرزمینهای مختلف قدرتمندترین سربازانش را به مناطق مختلف میفرستاد. در یکی از این سرزمینها، هیولایی زیرآب در دریای شرقی توسط سربازانش شکار شده و از بین میرود اما هوآندی تصمیم میگیرد پوست بدن این موجود هولناک را نگه دارد.
در سفری دیگر سربازان هوآندی به کوهستان میروند تا اژدهای قدرتمند آذرخش را نابود کنند. این گروه نیز با استخوانهای اژدها بازگشته و آنها را به امپراطور تقدیم میکنند. در میان نبرد امپراطور به یاد این غنایم افتاده و با استخوانهای اژدها 9 بار بر پوست هیولای دریایی میکوبد. صدایی که از این طبل تولید میشود آسمان و زمین را لرزانده و ارتش چییو از ترس جادوی جدید سپاه دشمن دست از نبرد کشیده و پا به فرار میگذارند.
در همین حین که سربازان هوآندی، دشمن را محاصره کرده و بیش از نیمی از سپاه شورشیان را از بین میبرند، اژدهای مخصوص هوآندی، یعنی یین (Divine Dragon Ying) ظاهر شده و نیروهای دشمن را به یکباره میبلعد.
چییو هم دستگیر شده و به مرگ محکوم میشود، اما کسی از میان سربازان هوآندی قادر نیست که او را مجازات کند و باز هم یین با چنگال تیزش ضربهای به خدای یاغی زده و سر و دستان او را قطع میکند.
براساس افسانههای چینی، در محلی که دستان چییو بر زمین میافتند، درخت افرا رشد میکند و هر سال درست در زمان نبرد و مرگ چییو برگهای این درخت به رنگ قرمز درمیآیند که نمادی از مجازات چییو، خشم و خون هستند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
عالی