بررسی سریال انیمیشنی Skull Island
این بررسی سریال انیمیشنی Skull Island در وبسایت Den of Geek منتشر شده است. ویجیاتو ترجمهی آن را در اختیار شما قرار میدهد. این بررسی، با کمترین میزان اسپویل نوشته شده است. شاید جزیرهی جمجمه ...
این بررسی سریال انیمیشنی Skull Island در وبسایت Den of Geek منتشر شده است. ویجیاتو ترجمهی آن را در اختیار شما قرار میدهد. این بررسی، با کمترین میزان اسپویل نوشته شده است.
شاید جزیرهی جمجمه یکی از بدترین مکانهای برای گیر افتادن باشد. قد و هیکل کوچک هر انسانی در مقایسه با موجودات گوشتخوار غولآسا و زمینهای مرگبار خبر از شانس زنده ماندن کم میدهد. اوه، البته، و یک گوریل اندازهی کایجو، از جزیره در برابر هر تهدیدی که به سراغش میآید مراقبت میکند.
برای چنین سرزمین هیجانانگیزِ شگفتی و راز، این تنها حوصلهسربرترین آدمها از سرنمونهای گوناگون تکخطی هستند که به آن سر میزنند. این مورد برای سریال انیمیشنی Skull Island نتفلیکس نیز صدق میکند که نخستین ماجراجویی تلویزیونی فرانچایز همواره در حال گسترش مانسترورس کمپانی Legendary است که در آن کونگ و گودزیلا حضور دارند. به دلایلی، این سریال تأثیر گرفته از انیمه با حضور پادشاه زمین توخالی، کونگ را تبدیل به موجودیت ثانی در خدمت درام انسانی متوسط و طنز نیکلودئونگونهی نه چندان خندهدار میکند.
Skull Island با جریان در دههی ۱۹۹۰ با داستان چارلی باهوش ۱۷ ساله، پدرش کپ و دوست بداخلاق چارلی با نام مایک آغاز میشود که به یک سفر گشت و گذار دریاهای آزاد میروند. آنها با یک دختر جزیرهای با نام انی برخورد میکنند که وارد قایق آنها شده و به دنبال جایی برای پنهان شدن از دست یک گروه از سربازان است. هنگامی که یک موجود ماهی مرکب شکل غولآسا به چندین قایق، همانند آنها، حمله میکند باعث میشود تا قایقشان غرق شود و در جزیرهی جمجمه از هم جدا شوند.
انی، چارلی و مایک در یک سمت جزیره هستند در حالی که کپ در طرف دیگر به همراه یک زن مرموز با نام آیرین و مرد دست راستش سم، که مأموریت دارد انی را پیدا کند، سرگردان شده است. در حالی که آنها در جزیره شروع به پیادهروی میکنند، این دو گروه باید زنده بمانند و با پیدا کردن یکدیگر با امنیت به خانه برگردند، البته اگر ماهی مرکب خشمگین در دریا شکست بخورد. اگر نوجوانها بتوانند کونگ را قانع کنند، تنها موجودی که میتواند با هیولای دریایی بجنگد، آنها شاید فرصتی داشته باشند تا زنده به هدف خود برسند.
با تولید توسط استودیوی پاورهاوس انیمیشن واقع در آستین، Skull Island در بخش دیداری خود عالی جلوه میکند. با پاسخ دادن به این پرسش که «اگر کینگ کونگ از Avatar: The Last Airbender سر بر میآورد چه شکلی میشد؟» کونگ و جزیره در طراحیشان تماشایی هستند. جزئیات و مقیاس طراحیهای پسزمینه جنگلی به تنش تقابل انسانها با هیولاها میافزاید. از آن جایی که این اثری کاملاً انیمیشنیست به راحتی میتوان به سکانسهای نیمه خونی (نه به اندازهی کافی به خاطر درجهبندی سنی ۱۲ سال) اکشن علاقهمند شد. فرقی نمیکند در چه مدیومی یک داستان هیولایی جریان دارد، هنگامی که یک هیولا به شکل وحشتناکی به کسی آسیب میزند، هیچگاه از حالت ترسناکش بیرون نیست.
تحسین پویانمایی در یک سو ولی سریال در نهایت باید بتواند تماشاچیان را در طی هشت اپیزود ۲۲ قسمتی علاقهمند نگه دارد. برایان دافیلد در نقش نویسنده که زمانی یک ماجرای هیولایی جذاب و هیجانانگیز در سال ۲۰۲۰ با نام Love & Monsters با ایفای نقش دیلن اوبرایان نوشته بود، نمیتواند در این اثر خود همان جادو را حفظ کند. این سریال بیش از حد به دو گروهی که تلاش دارند یکدیگر را پیدا کنند در حالی که هر کدام از شخصیتها یک گونهی نمایان از سرنمونهای تکخطی با کمترین جذابیت هستند تمرکز میکند.
بیشتر نیمهی ابتدایی سریال ماجراهای همیشگی داستانهای مربوط به جزیرهی جمجمه را دنبال میکند در حالی که به آنها آب بسته است و به کندی پیش میرود. با به تصویر کشیدن کمترین هیجان در سکانسهای اکشن و روایت رو به عقبش، خیلی طول نمیکشد تا کسی احساس کند که باید سریال را کنار بگذارد و Kong: Skull Island را تماشا کند.
دافیلد تلاش میکند تا سکانسها را با گنجاندن کمدی، بهتر جلوه دهد ولی هیچ کدام از شوخیها، که منشأ بیشترشان چارلیست که میخواهد شبیه به ساکا باشد، نمیگیرند. چنین چیزی میتوانست نامتناقضتر باشد و شبیه به یک سریال ابرقهرمانی ضعیف به نظر نرسد که شخصیتهایش به شوخی رو میآورند و از اثرگذاری سکانسها میکاهند.
از بین دو گروه این نوجوانها هستند که به خاطر صداپیشگانی که تلاش دارند کمی سرزندگی را به نوشتههای معمولی و ساده تزریق کنند بیشتر جلب نظر میکنند؛ از همه آشکارتر، می ویتمن پرسابقه که در نقش دختر جزیرهای در هم و بر هم و رها قرار گرفته است. ویتمن به دیالوگهای خود صدایی رام نشدنی را اضافه میکند و هر بار که انیِ او در برابر یک دشمن قرار میگیرد یا از حیوان مورد علاقهاش، که یک شیر هیولاوار است با طراحیای که یک هیولای دیجیمون را به یاد میآورد، مراقبت میکند احساساتش نمایان میشود.
هر چقدر که این منتقد نمیخواهد دربارهی بخش انسانی یک سریال پر از هیولا شکایت کند ولی خود هیولای اصلی خیلی دیر وارد گود سریال میشود. در هر کدام از فیلمهای مانسترورس (البته به جز Godzilla سال ۲۰۱۴)، هدف نویسندگان در سرعت دادن برای رسیدن به نمایش جنگهای هیولایی بزرگ و پر از سکانسهای نبرد قابل حس کردن است. در این جا، دافیلد کلی طول میدهد تا کونگ نقشی در سریال داشته باشد. در حالی که این سریال نام کونگ را از عنوان پاک کرده است ولی برای تماشاگرانی که برای دیدن یک میمون دوستداشتنی غولآسا به سراغش میآیند خیلی دلسرد کننده است که پایهریزی کند سریال تنها منجر به یک نبرد میشود.
تنها در اپیزود یکی مانده با پایان است، با مرکزیت کونگ که در آن او و یک دختر ساکن جزیرهی جمجمه یک دوستی ژرف را به وجود میآورند، که سریال چیزی جذاب برای نمایش ارائه میکند. متأسفانه، برای رسیدن به این بخش مخاطب باید سختی را تحمل کند یا این اپیزود را بدون بقیهی قسمتها ببیند، و این احتمالاً بهترین داستان با محوریت جزیرهی جمجمه باشد که تا به امروز مانسترورس به نمایش کشیده است. با این وجود، این اپیزود و نقطهی اوج سینمایی دنبالهاش آن قدر دیر سرمیرسند که علاقه کسی برانگیخته نمیشود.
یک بار دیگر باید گفت که Skull Island با تأکید بر انسانهای حوصلهسربر با کمترین هویت و درگیر نویسندگی معمولی تلویزیونی شدن، هدر رفتی برای یک سریال انیمیشنی بر اساس کونگ است: همهچیز تو خالیست، و زمینی نیست.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.