نقد فیلم The Flash | پیش به سوی گذشته
فلش فیلمی است که میداند چگونه نوستالژی را با اکشن و چاشنی طنز ترکیب کند؛ اما سوال اینجاست که آیا این ابرقهرمان سریعتر از سرعت نور دیسی میتواند از جنجالهای مافوق صوت که مانند سایه ...
فلش فیلمی است که میداند چگونه نوستالژی را با اکشن و چاشنی طنز ترکیب کند؛ اما سوال اینجاست که آیا این ابرقهرمان سریعتر از سرعت نور دیسی میتواند از جنجالهای مافوق صوت که مانند سایه او را دنبال میکند (رفتار مشکل ساز بازیگر با استعداد ازرا میلر) پیشی بگیرد؟! برای رسیدن به این پاسخ و بررسی نکات بیشتر در ادامه با نقد فیلم The Flash همراه ویجیاتو باشید.
پس از هزار و یک مشکل در طول سالهای تولید، فیلم فلش اکران شد، و در گیشه شکست خورد؛ این فیلم شروعی دیرهنگام برای این شخصیت و پایانی زودهنگام برای دنیای سینمایی دیسی بود. اینکه فیلم چگونه طعمی را در دهان میگذارد بستگی به انتظارات مخاطب دارد، اما اینکه هر کدام از سناریو، جلوههای بصری، بازیگری و کارگردانی دارای نکاتی برای بحث کردن هستند، نکته خوبی است.
بری آلن در آزمایشگاهی که در آن تحقیقات علمی انجام میدهد کار میکند، او این روزها یک ابرقهرمان به نام فلش است که دائماً سر کار دیر میآید و با فراخوانی به کمک لیگ عدالت میشتابد. اما وقتی او بچه بود مادرش توسط فردی که به خانه آنها نفوذ کرد کشته شد و اجرای این قتل به گردن پدرش افتاد. بری که این روزها زندگی خود را صرف جستجوی شواهدی برای آزادی پدرش از زندان کرده است، متوجه میشود که میتواند به طور کنترل شده در زمان سفر کند و تصمیم میگیرد از این قدرت استفاده کند تا مطمئن شود که تراژدی از دست دادن مادرش هرگز اتفاق نیفتاده است.
در ادامه با فیلمی که ما به همراه آن به مفهوم چندجهانی از موضوع کلاسیک سفر در زمان متصل میشویم، ما سوپرگرل، دو بتمن متفاوت، دو فلاش متفاوت و شخصیتهای دیگری را میبینیم که در حال ساخت دنیای خاص خود هستند.
در دنیای سینمای دی سی، 13 فیلم قبل از فلش اکران شدهاند. سه تای آنها مستقیماً با داستان این فیلم مرتبط هستند. این آثار به ترتیب مرد پولادین (2013)، فیلمی که جهان را آغاز کرد، بتمن علیه سوپرمن (2016)، جایی که سوپرمن و بتمن برای اولین بار در یک فیلم با هم ملاقات میکنند، و لیگ عدالت (2017)، جایی که تیم ابرقهرمانی برای اولین بار دور هم جمع میشوند، است.
شناخت این فیلمها برای پیگیری داستان و درک رسالت فیلم ضروری است. علاوه بر این باید از تغییرات روند تولید این فیلمها و تصمیمات استودیو نیز اطلاع داشت. به عبارت دقیقتر، ما بهعنوان مخاطب مدتهاست که در معرض این روند بودهایم، بنابراین فرصت ارزیابی فیلم را به تنهایی نداشتهایم و استودیو مأموریتهای متفاوتی را به این فیلم نسبت به فیلم مستقل محول کرده است.
اما همین ابتدا میخواهم پاسخ پرسش مطرح شده در بالا را به سادگی بیان کنم: ازرا میلر بازیگر جوان در نقش دوگانه بری آلن و فلش آنقدر خوب است که تماشاگر به سرعت تمام چیزهای منفی را که درباره او خوانده یا شنیده را فراموش میکند، شاید به این دلیل که نسخه بزرگتر شخصیت فلش متوجه میشود که رفتار نسخه جوانتر او میتواند برای دیگران سخت باشد و از این رو شخصیت فلش از اشتباهات گذشته خود در جهت بهتر شدن درس میگیرد.
از سوی دیگر، دیسی یکی از جاه طلبانه ترین و احساسی ترین بلاکباسترهای ابرقهرمانی را تولید کرده است که میتواند طرفداران را با رویکردی چالش برانگیز به مفهوم چندجهانی یا مولتیورس و ابعاد موازی درون آن خلع سلاح کند که چنین چیزی در فیلم (انیمیشن) «مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی» نیز دیده میشود. در واقع مفهوم فیلمنامه کریستینا هادسون (نویسنده بامبلبی و پرندگان شکاری) پر از درخشش در سبک اثری چون «بازگشت به آینده» و مفهوم سفر در زمان است.
شاید برخی از مخاطبان به حق بگویند «فلش» از نظر روایی بیش از حد آشفته و دارای تنوع ژانری نامتعادل است و داستان آن به طور همزمان فضای اکشن فلسفی، درام و کمدی با موضوع سفر در زمان را اشغال میکند. اما باز هم، هرج و مرج و عدم تعادل در یک ژانر، نکته مثبت داستان است که در نهایت منعکسکننده هرج و مرج دیسی و سردرگمی یک ابرقهرمان جوان است که گیجتر از مرد عنکبوتی جدید مارول است.
بری آلن جهان سینمایی دیسی شخصیتی است که در حال پریدن به کت و شلوار فلش و عجله در همکاری با بتمن بن افلک (دست کم گرفته شده به عنوان کمیک ترین تجسم این شخصیت) است. بنابراین، در این میان پارادوکسها، شکافها، درهمتنیدگیها و گرهها بسته به نیازهای فیلمنامهنویس، به عنوان «مکانیک» پیرنگ کلیدی در فیلم متفاوت عمل میکنند.
برای مثال در صحنهای، زمان مویی است با انتهای دوشاخه، در صحنهای دیگر، تکههایی پراکنده در اطراف، در صحنهای دیگر، کاسهای پر از اسپاگتی. این یعنی چاشنی ایجاد سفر در زمان مهم نیست. بلکه این خود بری و سفر او به سوی روشنگری است که نکته مهم داستان است. البته بهتر است بگوییم سفر دو بری آلن، چون فیلم انرژی روایی خود را از درون مایه برخورد شخصیتها میگیرد. در این بین ازرا میلر ستاره بلامنازع این کمدی با دو شخصیت بری آلن است، در هر دو تجسم او یک عنصر بازیگری واقعی است - هم به عنوان یک نوجوان بی تکلف در حماقت خود و هم به عنوان یک روان رنجور ناامید. اجرای او به طرز خارقالعادهای کار میکند.
جدای از این نکات، این فیلم زاویهای منحصر به فرد از داستان منشأ ابرقهرمانی فلش میدهد. متفاوت از بسیاری از ریشههایی که بحث را از چگونگی کسب قدرتهای ابرقهرمانی شخصیت شروع میکنند، ما از قبل با شروع داستان این فیلم قدرتهای فلش را میدانیم و بر وجود و شکل آن آگاهی داریم. اما چیزی که ما واقعا نمیدانیم این است که فلش در پشت ماسک چه کسی است. بری آلن واقعی و غمگین کیست؟ تعارض شخصی او چیست؟ بنابراین اگرچه او در حال حاضر به عنوان فلش قوی است، اما بری آلن هنوز خام است.
پس فیلم به من مخاطب در یادگیری و آشنایی با زاویه خصوصی زندگی شخصیت کمک شایانی میکند. این نکات برآمده از یک لایه سفر درونی است که اجرای آن برای من در ارائه فیلم کاملاً موفق است. اما چرا؟ چون همراه با قهرمان داستان ما به عقب کشیده میشویم تا پیشینه بری آلن را به عنوان یک پسر جوان ببینیم، و همچنین تماشا کنیم که کسب منشا قدرتهای او چگونه بوده است. بنابراین، کارگردان آندرس موشیتی با کار دشواری روبرو شد که علاوه بر این، بسیاری از سازندگان قبل از او با آن کنار نیامده بودند. و موشیتی تصمیم گرفت کمی ریسک کند و در عین حال ساختار داستانی خاص خودش را آزمایش کند. به همین دلیل است که فلش هم ادامه داستان بری آلن است و هم داستانی درباره ظهور ابرقدرتهای او.
داستان سرایی با مفهوم سفر در زمان به دوران جوانی شخصیت اصلی باعث میشود که این ابرقهرمان را از منظر چند لایه تری ببینیم. با ضعف شخصی او به عنوان یک انسان که محور اصلی داستان است آشنا شویم، و رابطه بری با مادرش و احساسی که نسبت به مادرش دارد را واکاوی کنیم. پس در این نقطه دشمنی که بری باید با آن روبرو شود در واقع ژنرال زاد نیست، بلکه خودش است. این فیلم در واقع با ارائه یک شرور غافلگیرکننده، نمادی از این موضوع است. موجودی متناقض محصول انتخاب فلش برای رفتن به گذشته در وهله اول.
به طور کلی، «فلش» تاریخ دیسی و فهرست فیلمهای کمیک را در مقابل چشمان تماشاگر قرار میدهد و به طور خلاصه نمای قدیمی ابرقهرمانی مانند کریستوفر ریو فراموش نشدنی را به یاد میآورد و سؤالاتی را میپرسد که مصداق «چه میشد اگر» است، مانند اینکه نیکلاس کیج در قامت یک ابرقهرمان چگونه به نظر میرسید. خب این شکل از روایت و فیلمسازی برای گروهی ارزشمند، و برای برخی به شدت تکراری و نامتعادل است. پس دوست داشتن یا نداشتن چنین اثری نیز به نسبت و میل مخاطب بازمیگردد.
اما «فلش» از مشکلاتی هم رنج میبرد که اغلب در فیلمهای ابرقهرمانی دیده میشود. اندی موشیتی به عنوان کارگردان در تمایل و جاهطلبی خود برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب با انواع اکشنها و افکتها و همچنین جزییات داستان، گاهی اوقات زیاده روی میکند و فیلم در آخرین دقایق خود یعنی فینال بزرگ کار یک آشفتگی عظیم و از نظر بصری پر زرق و برق میشود.
البته بعد از «Black Adam» ضعیف و «Shazam! Fury of the Gods» وحشتناک معمولی و کلیشهای، «فلش» یک تغییر مثبت در دنیای ابرقهرمانان دیسی است. این فیلم مفرح و طنز، خالی از اغراق نیست، اما داستان اصلی و قهرمانان آن، دلیل اصلی تماشای این فیلم هستند.
اما بیایید به مشکل اصلی فیلم اشاره کنیم؛ گرافیک کامپیوتری وحشتناک. بله، کیفیت کلی جلوههای ویژه در فلش با هر متر و معیاری پایین است. شاید بیشتر اوقات، مانند تماشای کات سینهای بازیهای ویدیویی مربوط به دوران پلی استیشن ۳ است. موشیتی قبلاً پیرامون این ایراد شروع به بهانه تراشی کرده است که برخی از لحظات با گرافیک عجیب و غریب به عمد چنین ساخته شدهاند، اما باور کردن آن دشوار است. خوشبختانه، گرافیک تنها مشکل مهم در فلش است. در غیر این صورت، این یک فیلم کمیک عالی است که با مفهوم چندجهانی در یک داستان بهتر از مارول در یک فاز کامل کار میکند.
علاوه بر این، فیلمنامه به وضوح تمام تفاوتهای ظریف خود را به قابل درک ترین زبان توضیح میدهد. در مرحله تولید، به نظر میرسید که فیلم بیش از حد پر هرج و مرج خواهد بود، اکنون تا حدی معلوم شد که اینطور است، اما طرح کلی و مفهوم چندجهانی به ما اجازه میدهد تا قطعات غیرمشابه را به یک روایت واحد متصل کنیم. بنابراین، کل زمان بندی به یک اثر هنری منظم تبدیل میشود که در آن همه چیز در جای خود قرار دارد.
«فلش» به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی تمام ویژگیهایی را در خود جای داده است که بینندگان در سراسر جهان، اصولاً با آن عاشق اقتباسهای کمیک روی پردههای بزرگ شدند. این فیلمی است که هم خندهدار و هم تاثیرگذار است و اکشن باکیفیت را با نگرش مسئولانه نسبت به شخصیتهایش و شیمی بین آنها ترکیب میکند. بنابراین، میتوان همه تردیدها را پشت سر گذاشت. فقط در صورتی که اصلا از گرافیک کامپیوتری عجیب آن خسته نشوید.
اما دوست دارم در این بخش از بررسی فیلم به این نکته نیز اشاره کنم که فلش بیشتر یادآور فیلمهای ابرقهرمانی شروع قرن جدید است، به ویژه سه گانه مرد عنکبوتی سم ریمی. مانند ریمی، موشیتی از ژانر وحشت بیرون آمد، و بنابراین حس شوخ طبعی نسبتاً وحشیانهای در تکتک سکانسهای فیلمش وجود دارد. برای مثال، در شروع فیلم، قهرمان یک گروه کامل از نوزادان در حال سقوط را از خطرات فزایندهای به شکل کمیک نجات میدهد. در واقع در این لحظه تعیینکننده، یک مایکروویو به کمک قهرمان میآید.
بنابراین باید گفت فلش مانند مرد عنکبوتی سم ریمی برای واقع گرایی تلاش نمیکند، بلکه هر صحنه اکشن را به یک ماجراجویی پویا و رنگارنگ تبدیل میکند. در اینجا بری ناخواسته باعث یک سری تصادفات میشود و یک ون پر از آلات موسیقی را واژگون میکند. در اینجا قهرمانان همچون باند یا ایندیانا جونز به پایگاه پوشیده از برف روسیه نفوذ میکنند و از زندان کروی شکل بزرگ آن فرار میکنند.
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک ریمی و موشیتی احساساتی بودن است. خط عاشقانه مرد عنکبوتی در اینجا فقط با یک عشق خانوادگی ترکیب شده، و رابطه بری با مادرش بار احساسی کل فیلم را حفظ میکند. آنها صحنه های مشترک کمی دارند، اما حتی زمانی که ماریبل وردو، هنرپیشه عالی اسپانیایی در کادر ظاهر نمیشود، غیبت او به طور نامرئی بر قهرمان، در هر جهانی که باشد، فشار میآورد.
در نتیجه اوج داستان این فیلم جنگ دنیاها نیست، بلکه گفت و گوی تاثیرگذار در یک سوپرمارکت بین اقوام و خویشاوندانی است که نمیتوانند تمام حقیقت را به یکدیگر بگویند و با این حال آنها مهمترین چیز را میگویند. آخرین باری که چنین چیزی را در یک فیلم دیسی دیدید کی بود؟!
در کنار این موارد، شخصیتهای فرعی درخشان نیز نقش مهمی را ایفا میکنند، مهم نیست که کمپین تبلیغاتی فیلم پیش از نمایش آن چگونه آنها را تبلیغ کرده، اما این افراد فقط طرح داستان را با حضور خود چارچوب میدهند. برای مثال: ژنرال زاد در حال حاضر حتی ادعا نمیکند که شرور اصلی است، بلکه تجسم نیروی غیرقابل تحمل سرنوشت است. سوپرگرل تازه وارد که جایگزین پسر عمویش در دنیای چندگانه میشود، بهنظر میرسد با وجود بازی مطمئن ساشا کایه، تنها یک نسخه آزمایشی و طرحی از قهرمان جدید است. بنابراین کل خط کریپتونیها تنها بخشی از محیط جانبی است، هرچند برای بری آلن واقعی بسیار مهم است.
به همین ترتیب، نویسندگان به بتمن هم نیاز دارند که توسط مایکل کیتون اجرا شود، نه تنها و نه به خاطر طرفداران یا احیای حماسه تیم برتون، بلکه موشیتی تضاد آشکاری بین دو جهان و دو بتمن ایجاد میکند. در نسخه اصلی تایم لاین بن افلک از همراهی فلش اجتناب میکند و قهرمان داستان در کنار همکاران با تجربه خود احساس میکند که یک سرایدار لیگ عدالت است. اما در دنیای آلترناتیو، خود بری آلن باید ابتکار عمل و پشتکار داشته باشد تا بتمن وحشی را به صفوف مبارزه بازگرداند.
بنابراین، مزیت اصلی فیلم «The Flash» این است که اندی موشیتی، کریستینا هادسون و (در کمال تعجب) مدیریت استودیو در برابر وسوسه تبدیل فیلم به یک نوستالژی بازی پوچ با بتمن، یک ریمیکس مرد فولادی یا معادل دیسی از Infinity War مارول مقاومت کردند. پس از ابتدا تا انتها، این داستان بری آلن است. چندجهانی به عنوان آینهای برای قهرمان عمل میکند و به شما این امکان را میدهد که به معنای واقعی کلمه از بیرون به خود او و شخصیتش نگاه کنید.
با این فرمول غیرمنتظره ترین و اصلی ترین پیچش فلش این است که موشیتی چیزی را که اساساً نمایش یک منشأ ابرقهرمانی معمولی و آشنا است، به گونهای متفاوت به ما نشان میدهد و این بار شخصیت اصلی به عنوان یک مربی عمل میکند. بری با تجربه به تدریج نسخه جایگزین خود را به یک درگیری ابرقهرمانی میکشاند و جاه طلبیها و نگرانیهای خود را به مرد جوان ساده لوح منتقل میکند و در طول مسیر به او (و بینندگان تازه کار) توضیح میدهد که دقیقاً چگونه تواناییهای فلش کار میکند.
به اعتبار توانایی کارگردان، موشیتی یک فرم بصری ساده و منسجم برای هر یک از مفاهیم پیچیده زمان پیدا میکند - یک مهارت مفید برای یک نویسنده کتابهای مصور! برای مثال هرج و مرج جهان چندگانه با یک بشقاب اسپاگتی نشان داده میشود و دنیای بین واقعیتها، که بری از آن به گذشته نفوذ میکند، به عنوان نوعی آمفی تئاتر به تصویر کشیده میشود که در آن قهرمان توسط رویدادهای احتمالی احاطه شده است.
در این بین متأسفانه مشکل اصلی The Flash نیز در آنجا ظاهر میشود: اجرای فنی با دید جسورانه کارگردان همگام نیست و ساکنان آمفی تئاتر زمان شبیه مدلهای لاستیکی از بازیهای اوایل قرن بیست و یکم میلادی هستند. هرچه از این شکل و شمایل بد بگویم کم است. بدون گزارش کامل از چگونگی تولید فیلم، نمیتوان گفت که چرا این اتفاق افتاده است. شاید این مفهوم در آخرین لحظه مورد تایید قرار گرفت و هنرمندان VFX به سادگی وقت نداشتند آن را قانع کننده ارائه کنند. یا این یک سبک سازی عمدی (البته بسیار عجیب) است.
اما در پایان باید گفت: حتی در حال حاضر، پس از اکران فیلم، تماشاگران بالقوه نه در مورد پیچ و خمهای داستان، بلکه در مورد شکست متناقض باکس آفیس فلش بحث میکنند. این شکست جدای از محتوای خوب یا بد فیلم، نتیجه برنامههای برادران وارنر برای جهان سینمایی دیسی و البته حاشیه فراوان افراد حاضر در فیلم فلش همچون ستاره اصلی آن بود، اما هر چه بوده گذشته است. فلش که به خودی خود یک فیلم جالب بود، در واقعیت سال 2023 برای مخاطب فایدهای نداشت.
از دست دادن اعتماد به دنیای دیسی، شهرت ویران شده ازرا میلر، بحران صنعت VFX، و البته رکود اقتصادی که باعث شد مردم کمتر به سینما بروند، دلایل شکست فیلم بودند. اما با وجود همه اینها فلش ساخته اندی موشیتی داستانی جالب در مورد پذیرش لجبازیهای اجتناب ناپذیر و (واقعا خنده دار!) شخصیت بری آلن بود. با ین تفاسیر تا چند هفته دیگر، این فیلم با خیال راحت توسط همه به جز حسابداران ناامید برادران وارنر فراموش خواهد شد.
از سوی دیگر گفتگو مخاطبان پیرامون سرنوشت دنیای جدید دیسی تغییر خواهد کرد که موفقیت آن اکنون به طور فزایندهای پایین به نظر میرسد. نه به این دلیل که جیمز گان یا همان آندرس موشیتی، کارگردان فیلم بعدی بتمن، نمیتوانند فیلم خوبی بسازند؛ چرا که این دو مطمئناً میتوانند فیلم خوب بسازند. اما به نظر میرسد که این نسخه از کیهان دیگر توسط هیچ ابرقهرمانی قابل نجات نیست.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من این کامنت رو دادم که فقط از منتقد تشکر کنم. دم آقا امیر پریمی گرم که دقیقا حرف های دل من رو زد و کاملا با استدلال کامل توضیح داد نقاط قوت این اثر فوق العاده رو.
قطعا نوشتن نقد روی سایتی مثل ویجیاتو و برای این همه مخاطب سخته و وقتی سختتر میشه که بخوای نظری خلاف اکثریت بدی. ولی آقای پریمی به بهترین نحو ممکن این نقد و بررسی رو انجام داد. درود بر شما.
در ضمن باید بگم که اگه نگاهمون رو درست کنیم و اسیر جو نشیم جلوه های ویژه فیلم هم اصلا بد نیست. نمیگم خوبه! ولی اینجور غیل قابل تحمل هم نیستش.
همش دنبال این بودم که چرا فیلم فلش 2023 رو انقدر دوست داشتم و به نظرم جزو بهترین فیلم های ابرقهرمانی چند سال اخیر بود. و به این نتیجه رسیدم که عاشقش شدم برای اینکه مضمون داشت. برای اینکه محتوا داشت. نه مثل فیلمهای ابرقهرمانی چند تا اکشن بسازه و کل فیلم رو با لودگی جلو ببره و تهش هم بدون هیچ نکته خاصی تموم بشه. تشبیه کردن این فیلم به سه گانه ابرشاهکار مردعنکبوتی سم ریمی کاملا درست بود. به نظرم فلش 2023 خیلی شبیه مردعنکبوتی 3 هستش. هر دو فیلم هیت گرفتن از مردم ولی به ترکیب جادویی ای دست پیدا کردن که من عاشقش شدم. ترکیب کلی کاراکتر + مضمون و دیالوگ های قوی. چند روز از تماشای این فیلم گذشته ولی کماکان این فیلم در خاطرم ریشه دوونده و به این زودی ها هم از یادم نخواهد رفت و به عنوان یکی از بهترین فیلم های ابرقهرمانی (علیرغم ضعف هایی که داشت) در خاطرم خواهد ماند.
باز هم تشکر از نقد و بررسی عالی آقای پریمی.
ممنون از توجه شما، بدون شک این اثر این میزان نقد منفی که بهش وارد میشه برآمده از یک جو خاص دور و اطرافشه و گرنه با یک نگاه ساده هم میشه این فیلم رو از دایره آثار به شدت معمولی ابرقهرمانی توی این چندسال اخیر جدا کرد - به فیلمنامه و مقایسه اون با کمیک میتازن اما به نظرم با این آشفتگی تولید این اثر بازم میشه داخلش هدف و مقصد پیدا کرد!
کلا از سریالش خیلی بیشتر خوشم اومد
هم از بازیگرش هم از داستانش
حالا که این گند زد باید بریم بشینیم باربی ببینیم😂😂
اینهمه میگفتن شخصیت سوپرگرل خیلی خفنه فلان اینا ، اصلا سکانس زیادی نداشت منم که چیزی در رابطه با خفن بودنش ندیدم کلا بنظرم فیلم خوب نبود