ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد سریال مانکن – هر چی خریدار بگه

در میان سریال‌های شبکه پخش خانگی خبری از یک کارِ واقعا خوب نیست چه برسد به عالی. ما در بهترین حالت، با تفاوت کم و زیاد، با سریال‌های معمولی و متوسط طرف هستیم که اگر ...

مینا سهیلی
نوشته شده توسط مینا سهیلی | ۲۴ شهریور ۱۳۹۸ | ۲۰:۳۰

در میان سریال‌های شبکه پخش خانگی خبری از یک کارِ واقعا خوب نیست چه برسد به عالی. ما در بهترین حالت، با تفاوت کم و زیاد، با سریال‌های معمولی و متوسط طرف هستیم که اگر آنها را نبینیم چیز بخصوصی را از دست نداده‌ایم. پس این نکته را تا اطلاع ثانوی از من داشته باشید. سریال مانکن هم یکی از این سریال‌های معمولی به حساب می‌آید که داستانش در قسمت‌های دوم و سوم تا حدودی بهتر از قسمت اول روایت می‌شود. ویجیاتو را در نقد سریال مانکن همراهی کنید.

نقد سریال مانکن

بد نیست مرور کوتاهی بر این دو قسمت داشته باشیم؛ مروری بدون لو دادن داستان: کاوه با کتایون ازدواج کرده و باید بردگیِ شاهانه‌اش را فورا و به دور از اطلاع خانواده‌اش شروع کند. طبیعتا این ازدواج باعث آزادی پدرِ کاوه و خوشحالی خانواده‌اش از خانه‌دار شدن می‌شود که همه این‌ها با ریتمی نه چندان سریع اتفاق می‌افتند. در این بین همتا می‌ماند که تنهایی‌اش را با مادربزرگش می‌گذراند اما وضعیت باز هم برای او بدتر از قبل می‌شود. با ورود آدم‌های جدید تا حدی به سریال کمک می‌شود. در ادامه بررسی خواهیم کرد که چرا با وجود اینکه با دو نقطه عطف نسبتا مهم روبرو می‌شویم اما همچنان فیلم قوت لازم را نمی‌گیرد و در حد یک متوسطِ نه چندان جذاب باقی می‌ماند.

تیپ‌سازی معضل همیشگی

اصلِ تیپ‌سازی اگر در جای خودش مورد استفاده قرار گیرد مشکلی ندارد. به طور مثال اگر از تیپ‌های پیرمردِ دانا، مادرِ مهربان یا کارفرمای خشن، برای چند آدمِ کاملا فرعی و گذرا در فیلم یا سریال استفاده کنیم مانعی ندارد و اتفاقا برای پیشبرد بعضی صحنه‌ها کمک‌کننده است. اما استفاده از تیپ برای کاراکترهای اصلی یا فرعی‌های مهم قدرتِ درام را بسیار کاهش می‌دهد.

اگر کاوه از این بردگی راضی می‌بود و کم کم ناراضی می‌شد (یا هر ایده لعنتیِ دیگری غیر از چیزی که می‌بینیم) آن وقت ما با پیچشِ شخصیتیِ بیشتری روبرو بودیم؛ درباره «تغییر» حرف می‌زنم، «تحول» پیش‌کش. اما ترجیح سریال بر تیپ‌نویسی بوده است. بنابراین با کاوه‌ای طرفیم که به عنوان یک پسر خودفروخته از همان اول مثبت است و احساس ندامت می‌کند و به صورت تقریبا کلیشه‌ای هم این احساس را تا به اینجای کار بروز داده است. در زمان شنیدن آهنگ در وسط عروسی یاد عشق سابق می‌افتد و باز همان فلش‌بک‌های خنده در پارک. همتا نیز وقتی یاد عشق گذشته می‌کند دقیقا همین چند پلان تکراری به یادش می‌افتد. گویا همه خاطراتشان همین لحظات فیلم‌فارسی‌گونه و غیرجدی بوده است. راستش را بخواهید مهم‌ترین چیزی که در این سریال از همان اول غایب بوده، تصاویری باورپذیر و تاثیرگذار از عشق است. وقتی ما عشقی را شاهد نبوده‌ایم جدایی آنها نیز برایمان احساسی ایجاد نمی‌کند. به همین راحتی.

از طرفی دیگر همتا به عنوان کارکتر اصلی دیگر سریال نیز تیپ دختر مثبت محسوب می‌شود که فقط می‌دانیم که مظلوم است. نه عادت‌های متمایزکننده شخصیتی دارد نه دیالوگ‌هایی متفاوت از دخترانِ «تنها در رنجی» که قبلا در سریال‌ها دیده‌ایم؛ به دیالوگ‍های دختر و مادر در قبرستان دقت کنید که چطور کش‌دار و کلیشه نوشته شده‌اند. مادر و مادربزرگِ همتا هر دو تیپ‌هایی هستند که چون حد و اندازه کم و کوچکی در سریال دارند با بازی‌های طبیعی‌شان در ما اثر خوبی می‌گذارند. پدرِ کاوه نیز تیپ بدی نیست. اما تعداد این تیپ‌ها زیادی زیاد است. خواهر و مادر کاوه نیز به همین منوال. این وضع ادامه‌دار برای کاراکترهای اصلی چنانچه گفته شد نیز حاکم شده است.

حتی کتایون هم تا به اینجای کار زن پولدارِ فریب‌کاری است که تنها در یک پلان جزیی دیده‌ایم که از این وضع نمایشی غمگین است. گرچه غمش را چندان احساس نکردیم و این هم بخاطر قاب باز و نه چندان جالبی است که برای این حالتِ او انتخاب شده است. جز این پلان هیچ رفتاری در خلوتِ کتایون ندیده‌ایم که بتواند او را نیز متمایز کند.

وقتی با بروشوری از تیپ‌ها طرفیم به سختی می‌توان بازیگری‌ها را نیز ارزیابی کرد. نمی‌توانم بگویم بازیِ فرزاد فرزین در صحنه رستوران بد و اغراق شده است و بلایی که سرِ یکی از مشتری‌های آنجا می‌آورد به شکل ناجوری انجام شده است. چون اساسا ما قاب درستی برای این عمل از طرف کارگردان نداریم و حتی یک پلان از صورت مشتری در اختیارمان قرار نمی‌گیرد که طنز کامل شود. این تنها یکی از مثال‌ها بود وگرنه مثال‌ها بسیارند.

بدم نمی‌آید به حرکات تصنعی دوربین در سالن عروسی نیز اشاره‌ای کنم. به نحوه جایگیری مریلا زارع در قرارِ قبلی با دوربین دقت کنید. این قرار دو سه جا باعث می‌شود بازیگر، بازی‌اش را به درستی انجام ندهد. این موضوعات جزیی هستند اما به هر حال هستند. اما به طور کلی بازی مریلا زارع در صحنه‌های دیگر جذابیت‌های خودش را دارد. حتی می‌توان گفت فارغ از فیلمنامه نه چندان قوی درباره این کاراکتر، باز هم بهترین بازیگر این سریال محسوب می‌شود. باید دید آیا محمدرضا فروتن می‌تواند این گوی سبقت را از او برُباید یا خیر.

کثافتِ صورتی

در این دو قسمت ما به جواب سوال اولیه‌مان می‌رسیم؛ اینکه کتایون چرا کاوه را برای خرید انتخاب کرده است و می‌خواهد زین پس با او چه کند. طرح و توطئه فیلمنامه‌نویس چیز پیچیده‌ای برای بخش اولِ این سوال نیست هرچند که یک کلیشه قانع کننده است؛ کینه شخصی. این موضوع خودش داستانی دارد مربوط به گذشته کتایون و پدرِ کاوه که فعلا از جزییاتش بی‌خبریم گرچه قابل حدس است و من چیز عجیبی را لو نداده‌ام. امیدوارم این جزئیات از این «یک خط دلیل کلی» پیچیده‌تر باشد.

خوشبختانه اطلاعات بیشترِ این ماجرا به صورت غیرمستقیم و طبیعی به ما داده می‌شود و نه با دیالوگ‌های مستقیم. ما در وسط عروسی کاوه و کتایون و در خلال دعوای لفظیِ آنها، متوجه اصل ماجرا و نسبتِ فامیلی کتایون با کاوه می‌شویم. در واقع این حرفها حالت چیده شده‌ای از قبل ندارد. در کل این صحنه خوب است و صورت و لحنِ مریلا زارع هم به خوبی عصبانیت‌های خورده‌اش را نشانمان می‌دهد؛ عصبانیت‌های همراه با لبخند. اما پرداخت‌های خوب سریال گویا لحظه‌ای و موقتی هستند. ورود ناگهانی کتایون به حضورِ مادرِ کاوه در بیمارستان با دیالوگ‌های کشدار و پرتکرار همراه شده است. فقط و فقط اگر فیلمنامه‌نویس بجای تمرکز روی اتفاقات بر جزئیات شخصیتی کاراکترها تمرکز کند می‌تواند این کلیشه‌ها را بشکند وگرنه ماجرای ازدواج با زن پولدار به خودیِ خود ماجرایی تکرار شده و کاملا آشنا است.

بد نیست به بخشی از این عدمِ پرداختِ مرگبار به جزییات اشاره کنم: چندین صحنه بین کاوه و کتایون گذشته اما فضای رابطه‌شان همان فضای اولین دیدار آنها در قسمت اول است. گاهی تکرار برای القای روزمرگی است و آن را می‌فهمیم. برای همین صحنه‌ای دیگر را که کاوه در بیرون خانه نشسته و توسط کتایون به نزد مهمانان احضار می‌شود را می‌فهمیم. اما دیدارهای نزدیک باید بیش از این‌ها افکار و احساسات‌مان را درگیر کنند. شب اول ازدواجِ کتایون و کاوه بعد از خرج‌های میلیاردی یا حتی روزهای بعدی‌شان می‌گذرد اما ما حتی از کوچکترین نشانه‌ بصری یا وضعیت القا کننده یک بردگی جنسی- عاطفی هم منع شده‌ایم.

باور کنید بخشی از این عدم پرداخت‌ها به ممیزی ربط دارد نه همه آن. نمی‌دانم با این پرداخت‌های بی‌خطر، پاستوریزه و صورتی رنگ، چطور می‌توان دنیای زشت بردگی برای پول را که دنیایی تلخ و سیاه و تراژیک است به مخاطبان چشاند. گویا نویسنده تنها با لایه رقیق و سطحی‌ای از این مدل پدیده‌ها که نامش به طور واضحی کثافت انسانی بوده آشنا است. اگر هم آشنا بوده دغدغه‌ای نسبت به آن نداشته و اگر داشته ایده‌ای تصویری برایش تدارک ندیده است. با چنین پرداختی مخاطبان ممکن است پیش خودشان بگویند اوضاع برای کاوه آنقدرها هم بد نیست اگر انقدر قیافه نگیرد.

وقتی چیزی خوب است اما کافی نیست

در طول سریال علاوه بر اینکه کمی بیشتر از روابط آدمها مطلع می‌شویم، دو نقطه عطفِ نسبتا خوب هم نصیب‌مان می‌شود. پدرِ کاوه ما را در حد چند دیالوگ از یک احتمال مهم خبردار می‌کند؛ جاسازی سوالات ذهنی می‌تواند به اندازه اتفاقات بیرونی مهم باشد چون خودش زمینه‌سازِ شکل گرفتن کشمکش‌های متعدد است. امیدوارم این دیالوگ به بحران‌های جدی و استرس‌زا ختم شود تا این کسالتِ فراگیر سریال‌ دست از گلوی مخاطبش بردارد. از طرف دیگر محمدرضا فروتن با بازیِ مرموزانه‌اش عطف جدیِ بعدی را این‌بار در رابطه با زندگی همتا شکل می‌دهد. اینگونه کاوه و همتا به صورت موازی جریاناتی را از سر می‌گذرانند که اگر خوب پرداخت شود جواب می‌دهد. سریال مانکن گنجایش کشمکش‌های جدی‌تر را دارد و امیدوارم در ادامه با محوریتِ دیالوگ از دستشان ندهد.

سوال کنونی ما این است که چرا این دو نقطه عطفِ خوب، همچنان سریال را در حالتِ کمتر جذاب نگه داشته و حالش را بهتر نمی‌کند. در ابتدای این بحث توجه شما را به ورود آدم‌های جدید جلب می‌کنم. بهرام (فرزاد فرزین) ورود بامزه‌ای به سریال دارد. او با بی‌خیالی و شیطنت خاصی حرف می‌زند و دقایقی سرگرم‌مان می‌کند و می‌خنداند. اما چیزی نمی‌گذرد که تیپ بچه لاتِ کله خراب خودش را نمایان می‌کند. اگر او را تنها به عنوان نمکی که گاهی در ظرفِ داستان پاشیده می‌شود در نظر بگیریم و چیز بیشتری از حضورش نخواهیم می‌شود سکوت کرد و ملحق شدنش را به جمع دیگر تیپ‌ها را به نظاره نشست. اما اگر انتظار جدی‌تری بخواهیم داشته باشیم قطعا این مدل کاراکترسازی اصلا به مذاق‌مان خوش نمی‌آید. آخر مگر می‌شود آدمها را با این سرعت به سطل زباله انداخت؟

حال به ماجرای بی‌کس و کار شدنِ همتا نظری بیندازید. سریال تلاش دارد او را بدونِ هیچ یاوری نشان دهد تا وادار به انجام تصمیمی در زندگی‌اش شود. اگر سریال را دیده باشید متوجه آن تصمیم هستید. اما آیا قرار نیست ما خودمان به این باور برسیم که واقعا راهی جز آن تصمیم وجود نداشته است؟ وقتی دزدان شبانه به خانه مادربزرگ حمله‌ور می‌شوند همتا را نمی‌کُشند با اینکه او شاهدی خوب برای لو دادنِ آنها به پلیس است؛ بگذریم که پلیسی هم در کار نیست و سریال این موضوعات را به کل نادیده می‌گیرد و برای پرش از این مسائل هم حیله‌ای قانع کننده دست و پا نمی‌کند.

دزدان علاوه بر اینکه قیافه‌شان به کار قتل و غارت نمی‌خورد و کاریکاتوری و غیرترسناک هستند، بی‌عقل و دم دستی هم هستند. فیلمنامه‌نویس آنها را فرستاده تا فقط همتا را تنهاتر کنند. شنیده بودیم قاتل ها به محل جرم باز می‌گردند اما درباره دزدها چیزی نمی‌دانستیم. خلاصه اینکه به همین تصنعی ماجرایی رقم می‌خورد. عموهای همتا از اجرای شتاب‌زده دزدها هم بدترند. دو کاریکاتورِ عمو بدِ که حتی تیپ هم نیستند. فقط باید چند ثانیه‌ای بیایند و همتا را بیرون بیندازند چون قرار است اتفاقی که در ذهن نویسنده بوده عملی شود. حالا چگونه عملی شود برای او مهم نبوده است.

نمی‌شود تنها به نقاط عطف فکر کرد و شرایط ساختن و پیشبردنِ آن نقاط را نادیده گرفت. اینگونه می‌شود که حتی رفتار اخگر (محمدرضا فروتن) به شکلی تئاتری از کار درمی‌آید و اجزای کاریکاتوری شده‌ای که توضیحشان دادیم نمی‌تواند به ماجرای او جذابیت کافی را تزریق کنند. به هرحال هر چیزی در فیلم‌ها و سریال‌ها وزنی دارد و نمی‌تواند بار بقیه اجزای کار را به دوش بکشد. فرض کنید بحرانی واقعی بدون هیچ تصنعی برای همتا رخ می‌داد و چه در اجرا و چه در فیلمنامه ما نیز طالب می‌شدیم که همتا به سراغ کمک خواستن از غریبه مرموز برود؛ آنوقت آن تماس تلفنی همتا خودش می‌توانست هیجانی جدید باشد.

چرا عمده سریال‌های ایرانی خفه‌مان می‌کنند

در این سریال ما محیط نزدیک درِ زندان را می‌بینیم. از زاویه‌ای که بارها و بارها در سریال‌های دیگر دیده‌ایم؛ حتی یک قاب جدید و خلاقانه را در این سریال به یاد نمی‌آورم. لوکیشنِ پارک هم با یک قاب تئاتری همراه است و ما فقط قرار است چند ثانیه همتا را نشسته روی یکی از نیمکت‌هایش ببینیم. اگرچه سریال ما را در لوکیشن‌های داخلی‌اش (سالن عروسی، خانه کتایون، خانه مادربزرگ، خانه مادرِ همتا، بیمارستان، رستوران) دفن کرده اما حداقلش این است که تعداد این داخلی‌ها چندان کم نیست؛ برای سریال‌های ایرانی گویا مدام باید به حداقل‌ها اشاره کرد.

در حالیکه با وجود همه این‌ها، می‌خواستم نمره قبولی را به زعم خودم، به تعدد لوکیشن‌های این دو قسمت بدهم، ناگهان سر و کله یک ساختمان مددکاری در سریال پیدا می‌شود. پیش خودم می‌گویم چه عجب، یک لوکیشن متفاوت در سریال. اما مشکل این است که فیلمساز اصلا و ابدا نمی‌تواند برای ما حداقل فضاسازی را بوجود بیاورد. اگر سریال را دیده‌اید، صحنه‌ داخلی این ساختمان مددکاری را با یک دختر قلدرِ جیغ جیغویش ( نمی‌دانم این تیپ کلیشه‌ وحشتناک تا قبل از زندان زنانِ منیژه حکمت بوده یا نبوده) به یاد بیاورید. اگر هم سریال را ندیده‌اید تصورش سخت نیست. شاید فکر کنید که من زیادی بزرگش کرده‌ام اما تاکید می‌کنم که باید تصنع را جدی گرفت. تصنع کاری را با فیلم می‌کند که شته‌ با گیاهان.

جمع‌بندی

ما با یک سریال معمولی دیگر طرفیم چیزی در حد سریال ریکاوری. آدم‌های تک‌خطی و کلیشه‌هایشان در کنار تک و توک صحنه‌های خوب باعث می‌شود فقط بگویم اگر می‌خواهید وقت خودتان را با یک سریال ایرانی بگذرانید این سریال ایده بدی نیست. با اینکه سرگرم‌تان نمی‌کند اما اگر از آن دسته افرادی هستید که لات‌بازی‌های کاراکترِ بهرام با بازیِ فرزاد فرزین، عشق‌و عاشقی‌های آشنا، کنسرتِ سلطان قلب‌های خواننده مراسم عروسیِ کتایون و کاوه و کمی هم مرموزبازیِ اخگر با بازی فروتن را دوست دارید این سریال جواب‌گوی شما خواهد بود. نمی‌توان درباره سریال مانکن به این زودی نظر قطعی داد فقط می‌توان گفت اگر با همین منوال ادامه پیدا کند، اثر دیگری می‌شود در کنار اغلبِ آثار حسین سهیلی‌زاده که نه در ذهن می‌ماندند نه عمیق و متفاوت بودند.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (18 مورد)
  • دینا
    دینا | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

    من بعد از مانکن دیگه هر سریالی دیدم به دلم ننشست واقعا سریال خوبی هست و به همه چیز خوب پرداخته شده پیشنهاد میکنم حتمااااا ببینید?

  • Rahim
    Rahim | ۲۲ بهمن ۱۳۹۸

    قسمت ۲۵ خیلی آبکی بود. آقای کارگردان لطفا چند تا فیلم اکشن حد اقل قبلش میدیدی.

  • Rahim
    Rahim | ۲۲ بهمن ۱۳۹۸

    در قسمت ۲۵ که آبکی ترین قسمت سریال بود، نشان از بی تجربگی کارگردان در ساخت اکشن بود. ول کردن اخگر و همکارش در سالنی که خود آنها قبلا با طناب بسته شده بودند، خیلی مسخره بود. هیجان که نداشت هیچ خیلی مضحک هم شد. ????

    • مینا سهیلی
      مینا سهیلی | ۲۲ بهمن ۱۳۹۸

      مرسی که شخصا آستین بالا زدین برای نقد این سریال ضعیف. کاملا موافقم

      • ناشناس
        ناشناس | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

        برو بابا حالم از نقدت بهم خورد?

    • ناشناس
      ناشناس | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

      دوست عزیز شما که میخوای کامنت بزاری همشو تو یه کامنت بزار نه دو کامنت?
      اتفاقا قسمت 25 خیلی زیبا و هیجانی بود من کیف کردم?

  • سارا
    سارا | ۳ مهر ۱۳۹۸

    من به دنبال هيجان بيشتري در ازدواج كاوه و كتايون بودم يه جورايي روابطشون كسل كننده است حداقل كتايون ميبايست عاشقانه تر وبا مالكيت عشقي بيشتري با كاوه برخورد كنه ويه هيجان خاصي رو ايجاد كنن يا كاوه يه جورايي هم اين رابطه رو بخواد هم نخواد وبا خودش در جنگ باشه همه چيز كاملا مشخص و بي روح و سرده

    • ناشناس
      ناشناس | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

      گلم کتایون کاوه رو خریده تا به بابای کاوه زربه بزنه و عاشق کاوه نشده و نباید هم کتی فعلا کاوه رو دوس داشته باشه

  • Ali
    Ali | ۲۸ شهریور ۱۳۹۸

    به نظرم متاسفانه خلائی که تو ژانر درام و درام عاشقانه سینمای پس از انقلاب به وجود اومده نبود صحنه هایی مثل سکس ، بوسه ی فرانسوی و ... است که این ژانر رو خسته کننده و گاه ملال آور کرده
    چیزی که تو این سریال هم به شدت تو رابطه مریلا زارعی و امیرحسین آرمان احساس میشه

    • مینا سهیلی
      مینا سهیلی | ۲ مهر ۱۳۹۸

      دلیل ضعف سریال نبود بوسه فرانسوی و موارد عجیب دیگه‌ای که گفتید نیست البته، موارد دیگه‌ایه.. فیلمنامه اشکال عدم پرداخت به جزییات رو داره به شدت. چه در مسئله عشق و چه موارد دیگه

    • فرهانی
      فرهانی | ۸ مهر ۱۳۹۸

      دو اثر کارگردان بزرگ ایران اصغر فرهادی رو باهم مقایسه کنیم......
      1- فیلم جدای که تو ایران با تمام محدودیت ساخته شد و کلی جایزه گرفت
      2- همه می دانند که در اروپا بدون محدودیت و بازیگران خارجی ولی بدون جایزه
      در یک اثر سینمایی به دنبال هنر باشید نه مسائل 18+

  • زهرا
    زهرا | ۲۶ شهریور ۱۳۹۸

    بنظرم کاملا زدید تو سر فیلم!!!
    این فیلم از بازیگرای خوبی استفاده کرده که اصلا بش اشاره نکردید!
    بعدهم شما میتونید عشق و استقامت رابطه کاوه و همتا رو در میانه های فیلم و یا حتی اولش ببینید(همتا شالش رو انداخت گردن کاوه و یا کاوه گفت بیا بغلم و...)
    به طور کلی فک میکنم موضوع این فیلم کمتر در سینما و تلویوزیون ایران پیدا شده...ماجرای خودفروشی کاوه و ....
    یکم مثبت نگاه کنیم؛تو کدوم فیلم پسر بخاطر آزادی پدر و خوشحالی خانوادش خودفروشی ویا حتی تن فروشی کنه!!

    • مینا سهیلی
      مینا سهیلی | ۲۷ شهریور ۱۳۹۸

      به بازیگری ها بارها اشاره شد و به نحوه پرداخت این تن‌فروشی در سریال و...

      • ناشناس
        ناشناس | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

        پس به بقیه ی خوبی ها چرا اشاره نمیکنی?

    • ناشناس
      ناشناس | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

      موافقم ?فیلم خیلیییییی زیبا بود و این منتقد واقعا داره گنده تر از دهنش حرف میزنه??

  • Reza Dark
    Reza Dark | ۲۶ شهریور ۱۳۹۸

    آره موافقم
    سریالش آنچنان گیرا نیس
    اما بخواطرهمون روابط عاشقانه بین کاوه و همتا که کات کردن دوس دارم ببینم که آخر ش چی میشه
    ممنونم از مقالتون

    • مینا سهیلی
      مینا سهیلی | ۲۶ شهریور ۱۳۹۸

      ممنون از همراهی همیشگی‌تون

    • ناشناس
      ناشناس | ۲۹ آبان ۱۳۹۹

      تو هم یه آدم نفهمی مثل همین منتقد???

مطالب پیشنهادی