نقد فیلم Nowhere – بالاتر از سیاهی رنگی هست!
Nowhere یک فیلم هیجان انگیز و تراژیک، محصول ۲۰۲۳ اسپانیا است که کارگردانی آن را آلبرت پینتو (Albert Pinto) بر عهده دارد. پنج فیلمنامهنویس در نوشتن Nowhere دخیل بودند اما متن اصلی داستان به قلم ...
Nowhere یک فیلم هیجان انگیز و تراژیک، محصول ۲۰۲۳ اسپانیا است که کارگردانی آن را آلبرت پینتو (Albert Pinto) بر عهده دارد. پنج فیلمنامهنویس در نوشتن Nowhere دخیل بودند اما متن اصلی داستان به قلم ایندیانا لیستا (Indiana Lista) نگارش شده است. آنا کاستیلو (Anna Castillo) به عنوان میا و تامار نواس (Tamar Novas) به عنوان نیکو و همسر میا در Nowhere نقش آفرینی میکنند.
مسیری تراژیک برای بقا!
میا و نیکو، زوجی هستند که مجبور میشوند به طور غیر قانونی اسپانیا را ترک کنند. با وجود قحطی و کمبود رفاه و روی کار آمدن دولتی ظالم که مادران باردار و کودکان را قتل عام میکند، آنها تصمیم میگیرند که کشورشان را به مقصدی نامعلوم ترک کنند. این زوج که قبلتر فرزندشان اوما به دست نظامیان وحشی کشته شده است اکنون فرزند دیگری در شرف متولد شدن دارند.
نقشه اولیه نیکو این است که از طریق حمل و نقل با کشتی به طور پنهانی به ایرلند فرار کنند اما در میانه راه در دو کامیون جداگانه راهی این سفر میشوند و مشکلات نیز از همین نقطه اوج میگیرد. کامیون میا توسط ارتش شناسایی میشود و او با مخفی شدن نجات پیدا میکند و در نهایت به کشتی باربری راه پیدا میکند.
با طوفان ناگهانی که پیش میآید کانتینری که میا در آن حضور دارد به درون اقیانوس میافتد و او مجبور میشود به تنهایی روزهای زیادی را سرگردان در اقیانوس سپری کند و حتی فرزندش را در آن شرایط وخیم به دنیا میآورد. در نهایت کانتینر هم غرق میشود و او در اقیانوس با شناوری خود ساخته به همراه فرزندش گم میشود.
همه چیز غمبار تر از قبل!
لحضههای دردناک در این فیلم تمامی ندارند. همه صحنهها به بیرحمانه ترین شکل ممکن رقم میخورند. به طوری که تحمل دیدن این سکانسهای دردناک هم به کاری سخت و طاقت فرسا بدل میشود. سازندگان به خوبی میدانند که کودکان نقطه ضعف بشر هستند. چرا که حتی بد ذات ترین و بیاحساسترین انسانها هم در مقابل آزار کودکان ناراحتی در وجود خود حس میکنند. در Nowhere نظامیان مجنون وار با چشمانی خالی از هرگونه حس به کودکان و مادران باردار برای کنترل جمعیت شلیک میکنند.
و میشود گفت که تا قبل از این سکانس دردآور، همه چیز خیلی ترسناک رقم میخورد اما با شروع این کشتار علاوه بر ترس، حسی از درد هم در مخاطبین زنده میشود. این تازه شروع ماجرا است. در Nowhere با صحنهای از غرق شدن یک کانتیر پر از آدم در اقیانوس بیپایان روبه رو میشوید و فریادهای میا که گمان میبرد نیکو در آن کانتیر حضور دارد؛ قطعا قلبتا را مچاله میکند.
باید گفت که این قصه سر دراز دارد. چرا که مشکلات یکی پس از دیگری از هم پیشی میگیرند، به طوری که به نظر میرسد برای کشتن میا و فرزند تازه متولد شدهاش مسابقه مرگ به راه انداختند. کانتیر پر آب میشود، غذا به اتمام میرسد، فرزندش در سختترین شرایط ممکن زاده میشود؛ و تقریبا همه ابزارهای نجات و بقا یکی پس از دیگری از بین میروند.
با این وجود شرایط به همین جا ختم نمیشود، ناگهان کور سوی امیدی درست مثل روزنههای بهوجود آمده از تیرهای شلیک شده به بدنه کشتی که نور را به داخل دعوت میکنند، در ذهن میا روشن میشود. ابزارش را میسازد، برای بقا به هر دری میزند و در نهایت جواب میگیرد. حتی شرایط ایدهال تر از تفکراتش پیش میرود! میا میفهمد که نیکو زنده است.
اما دیری نمیپاید که این خیال خوش کوتاه مدت هم به تباهی کشیده میشود و شرایط از این هم دراماتیکتر پیش میرود. وقتی که میا، نیکو را برای بار دوم و برای همیشه از دست میدهد. به نظر میرسد سازندگان تمام سعیشان را به کار گرفتند تا هیچ چیز رضایت بخش ماندگاری را در این فیلم رقم نزنند.
نیاز بشر به ارتباط یا غذا؟
در Nowhere دائما به تماشای مسابقهای مینشینیم که در آن، بین برد الویت نیاز اولیه یا احساسات، دو به شک میمانیم. چرا که Nowhere در صحنهای انسان گرسنه درماندهای مثل میا را در شرایطی سخت به تماشا میگذارد و در صحنهای دیگر از خود گذشتگی را از همان فرد گرسنه بیراه نجات مشاهده میکنیم که جان عزیز را به راحتی هر چه تمامتر فدای دیگری میکند.
بنابر این این دو دائما در حال پیشی گرفتن از یکدیگرند. درست است که پل ارتباطی معضلات Nowhere با شرایط حال حاضر دنیا و بشر متفاوت است و در واقع Nowhere همه چیز را خشن تر و ترسناکتر و ظالمانهتر رقم میزند. اما در واقع به راحتی میشود آن را با جهان کنونی مقایسه کرد. مادری را به تماشا مینشینیم که با شکمی برآمده قصد دارد زندگیاش را به پایان برساند و همان مادر از فرط گرسنگی جفت و بند ناف خودش را میخورد.
با این که شاید این حالات و رفتار ها دور از ذهن به نظر برسد اما کارگردان قصد داشته آخرین نقطه تیره زندگی را در چنین شرایط مصیبت باری نمایش دهد تا قدرت انتخابهای بشر و وحشیگری و طبیعت بی قانون او را به تماشا بگذارد. به نظر من همین نکته تلخ و حقیقی میتواند نقطه عطف و هدف فیلم باشد.
این کلیشه یک اما بزرگ دارد!
Nowhere اشتباهی را مرتکب میشود که اکثر فیلمهای آشوب زده با حضور قهرمان بازماندهشان مرتکب میشوند. آنهم وارد کردن بدبختی بلافاصله بعد از مصیبت قبلی است. اکثر فیلمهایی که در آن مبارزی خسته برای بقا میجنگد انگار که نوعی هاله جادویی از او در برابر مرگ محافظت میکند. نیرویی که هرچقدر هم که شرایط سخت باشد بازهم بازمانده را زنده نگه میدارد.
اما این کلیشه در فیلم Nowhere با بازی طبیعی و احساسات درست بازیگر میا (Anna Castillo) شکسته میشود. او توانست در تمامی صحنهها، واقعی ترین احساسات و رفتارها را در شرایط تخیلی و دور از ذهن گمشدگی میان اقیانوس همراه با یک نوزاد تازه متولد شده را، از خود بروز بدهد.
از دیگر تفاوتهای Nowhere نسبت به فیلمهای همژانرش، میتوان به کادر بندیهای نمادین اشاره کرد. کارگردان برای القای حس تنهایی، ترس و حتی امید و ناامیدی از روزنههای نور، خیسی و تصویر میا در آب و حتی از صدای والها استفاده کرده است. و در نهایت آنقدر آسمان را در طول فیلم از چشمان مخاطب دزدیده، که با حفره سوراخ شده روی کانتیر و پیدا شدن آسمان، بیننده هم احساس گرمی و رهایی را همراه با میا حس میکند.
نور بازمیگردد
این فیلم برای من به طور شخصی، بسیار عمیق است. چرا که این فیلم درباره، عشق و از دست دادن آن، انعطاف پذیری در شرایط بحرانی و صبوری است. در واقع این فیلم مثال بارزی است برای این که همگی در مقابل انسانهایی که به خودمان علاقهمند میکنیم مسئولیم. حضور پررنگ نوزاد میا نیز همین موضوع را فریاد میزند.
سفر میا در داخل کانتیر هم الهام بخش و هم دلخراش است. میشود گفت که این فیلم با داستانی پر جزیئات یک منبع انگیزه است که از عزمی تزلزل ناپذیر سرچشمه میگیرد. چرا که Nowhere روایتی از بقا و تسلیم ناپذیری انسان در شرایط بحرانی است. تماشای این فیلم پیشنهاد میشود چون تجربه سینمایی تکاندهندهای را به مخاطب ارائه میدهد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
به نظرم جالب اومد
یه وقتی بزاریم برا دیدنش 👌