ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

کتاب و ادبیات

شبحی شوم در تالار اُپرا

داستان شبح اپرا (1920) مشهورترین داستان ادبیات گوتیک و کلاسیک محسوب می‌شود که در طی سالیان بیشتر از هر اثر دیگری از آن برای تهیه فیلم‌های سینمایی، تئاتر، اجرای موزیکال و اُپرا الهام گرفته شده ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۹ آبان ۱۴۰۲ | ۱۹:۰۰

داستان شبح اپرا (1920) مشهورترین داستان ادبیات گوتیک و کلاسیک محسوب می‌شود که در طی سالیان بیشتر از هر اثر دیگری از آن برای تهیه فیلم‌های سینمایی، تئاتر، اجرای موزیکال و اُپرا الهام گرفته شده است. این امر باعث شده که نام شبح اپرا (The Phantom of The Opera) به گوش تمام دوست‌داران سینما و تئاتر آشنا باشد اما تمامی این آثار با دخل و تصرف در قصه اصلی، تغییرات زیادی در روایت جنایی و معمایی نویسنده فرانسوی کتاب یعنی گَستان لورو (Gaston Leroux) ایجاد کرده‌اند.

شبح اپرا؛ یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبی در سینما، تئاتر و موسیقی

این آثار سینمایی موفق، باعث شدند که کمتر کسی به دنبال خواندن کتاب و روایت منحصربه‌فرد لورو برود. گستان لورو که پیش از نوشتن این کتاب خبرنگار و نویسنده بخش اخبار و حوادث روزنامه بود، به مرور زمان تکه‌های از روزنامه که اتفاقاتی واقعی را روایت می‌کردند و از نظرش جالب بودند را جمع‌آوری کرده و با کنار هم قرار دادن تعدادی از این گزارش‌ها در فضاهایی واقعی و افزودن شخصیت‌های خیالی، داستان خود را به شکلی جدید روایت می‌کند که تا آخرین صفحه کتاب خواننده را به دنبال خود می‌کشاند.


داستان‌هایی واقعی از تکه‌های روزنامه

محیط داستان

داستان شبح اُپرا تماماً در بنای واقعی خانه اُپرا در قصر گارنیر (Palais Garnier) که تا به امروز یکی از بزرگ‌ترین سالن‌های اُپرای پاریس در دنیا محسوب می‌شود، رخ می‌دهد. اتفاقات قصه در این تالار و فضای تونل‌ها و کانال‌های زیر تالار شکل می‌گیرند که همگی در کنار هم منجربه ساختن محیطی ترسناک، تاریک، رمزآلود و به طور کلی گوتیک (Gothic) می‌شوند که بستر لازم برای حضور شخصیت‌های خیالی لارو را فرآهم آورد.

فضای داستان محیطی گوتیک و دلهره‌آور دارد

ساختمان خانه اُپرا یکی از پرحاشیه‌ترین ساختمان‌های پاریسی محسوب می‌شد که قصه‌های مختلفی همواره درباره حضور شیطان و ارواح شیطانی در آن میان مردم رواج داشت. در داستان لارو خانه اُپرای پاریس ساختمان بسیار بسیار بزرگی است که هزارتوهایی عجیب در زیر آن ساخته شده‌اند که به عنوان قبرستان مورد استفاده قرار می‌گرفتند و در عمیق‌ترین بخش آن دریاچه‌ای وسیع و زیرزمینی جریان داشت که شبح اُپرا در ورای آن در خفا زندگی می‌کرد.

در واقعیت اما در سال 1858 ناپلئون سوم مسابقه‌ای برای طراحی و ساخت تالاری وسیع به عنوان خانه اُپرای پاریس برگزار می‌کند که برنده این مسابقه معماری به نام چارلز گارنیر می‌شود. کار ساخت‌وساز خانه اُپرای جدید فوراً آغاز می‌شود اما از آنجا که ساختمان بنایی بسیار بزرگ و وسیع طراحی شده بود برای ساختن آن کارگران مجبور بودند هفته‌ها به کندن پی ساختمان به عمق بسیار زیادی مشغول شوند.

خانه اپرای پاریس - چارلز گارنیر

انجام عملیات گودبرداری به دلیل بالا بودن سطح آب‌های زیرزمینی امری تقریباً غیرممکن بود و به کارگران اجازه پیش‌روی بیشتر در عمق خاک را نمی‌داد. براساس گزارشات واقعی به مدت هفت ماه پمپ‌های حرارتی در محل گودبرداری پروژه مشغول به کار بودند تا با خشک کردن آب‌های زیرزمینی خاک را برای احداث خانه اپرا آماده کنند. گارنیر برای حل این پروژه سیستمی از کانال‌های زیرزمین طراحی می‌کند که موفق شوند با سرعت بیشتری آب‌های زیرزمینی را به محلی دیگر منتقل کنند.

کانال‌های زیرزمینی واقعی این پروژه ساختمان در داستان لارو به اندازه‌ای وسیع و بزرگ شدند که خود به شکل قصری خوفناک در زیر ساختمان خانه اپرا درآمده و محل جمع‌آوری این آب‌ها نیز منشا الهام دریاچه زیرزمینی می‌شود که خانه شبح اپرا را احاطه می‌کند.

کانال‌های آب در زیر تالار اپرای پاریس

جمجمه‌ها و صفحات گرامافون

داستان لارو با پیدا شدن جمجمه‌ها و استخوان‌هایی شروع می‌شود که مدیر خانه اپرا هنگام پنهان کردن صندوق‌هایی بزرگ از صفحات گرامافون در زیر تالار اصلی اپرا پیدا می‌کند. این داستان به ماجرایی واقعی در سال 1907 اشاره دارد که در روزنامه‌ها با عنوان "تدفین صداهای زنده" توصیف شد. در این دوران انجمن گرامافون فرانسه تصمیم می‌گیرد که آرشیوی از صدای بهترین خواننده‌های اپرا در دنیا بر روی صفحات گرامافون ضبط کرده در انبار بزرگ خانه اپرا به مدت صد سال مخفی نگه دارند تا نسل‌های آینده با پیدا کردن آنها با زیبایی اپرای قرن پیش از خود آشنا شوند.

صفحات گرامافون قدیمی

مراسم پنهان کردن صفحات گرامافون به مراسمی جنجالی و تیتر خبری روزنامه‌ها تبدیل می‌شود، چرا که نه تنها این مراسم خود به شکل آیینی بزرگ و مهم برگزار شد، بلکه به این دلیل که در حین حفر زمین برای دفن کردن صفحات گرامافون جمجمه‌ای قدیمی نیز از زیر خاک انبار خانه اپرا بیرون آورده می‌شود که براساس بررسی‌های پلیس و کاراگاهان متعلق به یک زندانی در دوران ورود کمونیسم به فرانسه است.

سقوط لوستر عظیم

ماجرای افتادن لوستر عظیم سالن اُپرا یکی از معدود بخش‌های داستان لورو محسوب می‌شود که در تمام فیلم‌ها، تئاتر‌ها و اجراهای موزیکال برگرفته از کتاب شبح اپرا دست‌نخورده روایت شده است. لوستر عظیم تالار اصلی که با (کاملا اتفاقی!!) افتادن بر روی یکی از خواننده‌ها در حین اجرا منجر به مرگ او می‌شود.

لوستر مرکزی تالار اصلی اپرای پاریس

در دنیای واقعی در سال 1896 در حین اجرای یکی از مشهورترین آثار اپرای تاریخ، دستگاه تهویه هوای سالن اپرا که وزنی حدود 250 کیلوگرم داشت در اثر حرارت ناشی از جرقه‌های سیم برق از سقف کنده شده و بر روی یکی از خوانندگان اپرا فرود می‌آید که منجربه مرگ آنی او می‌شود و لورو خود یکی از خبرنگارانی بود که این گزارش را برای روزنامه تهیه می‌کند.


روحی مرموز در خانه اُپرا

در پاریس زمزمه‌هایی از شبحی عجیب و خراب‌کار که در سالن تئاتر بزرگ شهر زندگی می‌کند، پخش شده و همه صحبت از روحی می‌کنند که شنلی سیاه‌رنگ به تن دارد و جمجمه و اسکلتش رو پوستی زرد و فاسد پوشانیده است. این شایعات تماما حقیقت دارند فقط با یک تفاوت کوچک؛ شبحی که مردم از آن صحبت می‌کنند یک انسان است، نه یک روح.

زمزمه‌هایی از نفرین شده بودن تالار اپرای در شهر پراکنده می‌شود

دختری به نام کریستین دِیل به تازگی با هدف تبدیل شدن به یک ستاره اپرا به پاریس آمده است تا تحت نظر موزیسینی مرموز به نام فرشته موسیقی (Angel of Music) تعلیم ببیند. در یکی از اجراهای بزرگ کریستین دوست دوران کودکیش به نام رائول (Raoul) که حالا به کنتی نامدار تبدیل شده او را می‌شناسد و پس از اجرا به پشت صحنه می‌رود تا با او صحبت کند اما از پشت در اتاق کریستین صدای او را می‌شوند که با مردی صحبت‌هایی عاشقانه می‌کند.

کریستین در اتاقش و فرشته موسیقی پشت آینه

رائول که به کریستین دل بسته تصمیم می‌گیرد صاحب آن صدا را پیدا کرده و او را از میدان به در کند اما زمانی که با خارج شدن کریستین، یواشکی به اتاقش وارد می‌شود در کمال تعجب اتاق او را خالی می‌بیند.

رائول با تلاش‌های فراوان بالاخره کریستین را مجبور می‌کند تا او را ملاقات کند و در انتهای این ملاقات به او ابراز علاقه می‌کند اما کریستین خنده‌هایی بلند سر داده و رائول را تنها می‌گذارد.

رائول شب‌هنگام می‌بیند که کریستین دوان‌دوان به سمت قبرستان می‌رود و با دنبال کردن او می‌بیند که کریستین به ملاقات مردی با شنل سیاه‌رنگ رفته است. رائول کم‌کم به مرد نزدیک شده و زمانی که کریستین آنجا را ترک می‌کند به او حمله‌ کرده و شنل او را کنار می‌زند. رائول در پشت شنل سیاه اسکلتی را می‌بیند که دو چشم سوزان بر روی جمجمه‌اش قرار دارد و با دیدن این هیولا فورا از حال می‌رود.

شبح اپرا؛ فرشته موسیقی و استاد آواز کریستین

از طرفی دیگر مدیر تالار و خواننده اصلی اپرای فاوست (Faust) نامه‌هایی تهدیدآمیز به نام شبح‌ اپرا دریافت می‌کنند که از مدیر تالار و خواننده اصلی می‌خواهد اجرای برنامه و بخش اصلی اپرا را به کریستین بدهند، اما آنها توجهی به این نامه‌ها نکرده و مراسم اپرای فاوست را با اجرای خواننده قبلی ادامه می‌دهد که در اواسط اجرا ناگهان لوستر بزرگ و نمادین تالار عظیم اپرا رها شده و مستقیم بر سر خوانندگان فرود می‌آید که منجر به مرگ خواننده اصلی اپرا می‌گردد.

سقوط "اتفاقی" لوستر تالار اصلی اپرا

با گذشت زمان رائول که بار دیگر به دیدن کریستین آمده متوجه می‌شود که مدتی است کریستین گم شده و کسی خبری از او ندارد. او به گشتن به دنبال کریستین ادامه می‌دهد که شبی نامه‌ای از طرف کریستین دریافت می‌کند که او را به مراسم رقص بال‌ماسکه (Bal Masqué - مراسم قرصی که شرکت‌کنندگان همگی ماسک‌ به صورت دارند) دعوت کرده است. در این مراسم کریستین به رائول اعتراف می‌کند که رازی را از همه پنهان کرده است.

کریستین می‌گوید تمام این مدت در اتاق تعویض لباسش همواره با فرشته موسیقی از پشت آینده در ارتباط بوده و از او درس آواز و موسیقی می‌گرفت اما روزی که لوستر بزرگ تالار سقوط می‌کند او آینه را چرخانده و می‌بیند تونلی تاریک و خوفناک پشت آینه‌اش مخفی شده است که به محض ورود به آن شبحی ماسک‌دار به او حمله کرده و او را با خود به اعماق تونل می‌برد.

فرشته موسیقی کسی جز شبح تالار اپرا نیست

وقتی او کریستین را در لانه خود رها کرده و با او شروع به صحبت کردن می‌کند کریستین فورا صدای استاد آواز خود را می‌شناسد و متوجه می‌شود که فرشته موسیقی و استاد گرانقدرش همان شبح اپراست که منجربه مرگ افراد زیادی شده است. شبح در اینجا به کریستین به تمام کارهای خود اعتراف می‌کند که تنها از روی عشق زیادی که به کریستین داشته مرتکب شده است.

زمانی که کریستین پا جلو گذاشته تا چهره واقعی شبح، که خود را اریک (Erik) معرفی می‌کند، ببینید و ماسکش را بردارد با موجودی مواجه می‌شود که نه تنها شبیه فرشته موسیقی و استاد عزیزش نیست بلکه انسانی استخوانی و لاغر است که پوستی زرد و بیمار سراسر بدنش را پوشانده و صورتش از جمجمه‌ای خالی بدون لب و دهان ساخته شده که تنها دو گوی آتشین در حدقه چشمانش حرکت می‌کنند.

هیولایی زیر ماسک پنهان شده

کریستین از دیدن اریک وحشت‌زده می‌شود اما اریک او را وادار می‌کند تا قسم بخورد باز هم نزدش بازگردد و حلقه‌ای به او می‌دهد که هرگز با مرد دیگری ازدواج نکند و اگر چنین رفتار نکند نه تنها رائول را از بین می‌برد بلکه تمام تالار اپرا را منفجر خواهد کرد.

اریک از داخل آینه با کریستین صحبت می‌کند

در آخر کریستین وادار به قبول کردن خواسته شبح اپرا می‌شود اما زمانی که اریک او را در آغوش گرفته و از اینکه برای یک بار در زندگی کسی به او اجازه داده نزدیکش شود و به او محبت بورزد به قدری منقلب می‌شود که به کریستین اجازه می‌دهد برود و با رائول ازدواج کند اما در زمان مرگ شبح به تالار اپرا بازگشته و حلقه‌اش را به او پس بدهد.

در پایان داستان خبری در روزنامه منتشر می‌شود که جنازه فردی لاغر و بیمار در تونل‌های زیر تالار اپرا که برای تعمیرات بازگشایی شده بود پیدا شده که حلقه‌ای طلایی را در دستانش می‌فشرد...

اریک در تنهایی می‌میرد

در نهایت لازم به ذکر است که داستان در این مقاله خلاصه شده و بخش‌هایی از آن حذف شده است که پیشنهاد می‌شود برای تجربه بهتر و بیشتر این داستان عشقی و گوتیک کتاب را مطالعه کنید. 🙂

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (4 مورد)
  • iman-generous
    iman-generous | ۱۰ آبان ۱۴۰۲

    چقدر موزیک The Phantom of the Opera زیباست، بخصوص با اجرای شبح معروف و افتخار ایران، آقای رامین کریملو
    به شخصه اجرای سال 2011 با اجرای کریستین (خانم نیکول شرزینگر) و حضور افتخاری 4 شبح معروف (یکی از آنها رامین کریملوی دوست داشتنی است) را دوست دارم.
    در یوتیوب جستجو کنید، پیدا می شود و لذت ببرید
    Nicole Scherzinger - Phantom of the Opera
    داستان و شعر هم زیباست

  • Matin-Artorias
    Matin-Artorias | ۹ آبان ۱۴۰۲

    واقعا داستان بسیار زیبا و جالبی بود،خسته نباشید‌. (نمیدونم چرا حس میکنم میتونه یکی از قسمت های اسکوبی دو باشه XD)
    عشق خیلی چیز عجیبیه
    +Teaches a girl how to sing
    +destroys her singing stage
    +confesses his love to her
    +kills himself
    +refuses to elaborate further
    +leaves

    • Eigi.1385.kabir
      Eigi.1385.kabir | ۱۰ آبان ۱۴۰۲

      چون تو اسکوبی دو تقریبا هم هیولاها یه ادمن که ماسک زدن XD

  • "The GUY"
    "The GUY" | ۹ آبان ۱۴۰۲

    ضمن تشکر از نویسنده مقاله، واقعا داستان قشنگی بود. حین خوندنش مدام فکر می کردم چقدر پتانسیل ساخت فیلم ترسناک داره این اثر و چقدر بهش بی توجهی شده.
    شبح اپرا عالی بود برای دارک یونیورس‌...

مطالب پیشنهادی