تولد خدایان دوقلوی اساطیر یونان
آنچه میان مِتیس (Metis) و زئوس (Zeus) گذشت تنها شروع مسیر طولانی و پر از داستانهای رنگارنگ بیوفاییهای زئوس بود که نه تنها به تولد خدایانی جدید بلکه به تولد موجودات متعددی در سراسر هستی ...
آنچه میان مِتیس (Metis) و زئوس (Zeus) گذشت تنها شروع مسیر طولانی و پر از داستانهای رنگارنگ بیوفاییهای زئوس بود که نه تنها به تولد خدایانی جدید بلکه به تولد موجودات متعددی در سراسر هستی منجر شد.
هفته گذشته دیدیم که زئوس با بلعیدن متیسِ باردار، به سردردی هولناک دچار شد که پرومتئوس (Prometheus) و هفاستوس (Hephaestus) با کشیدن نقشهای و شکافتن فرق سر زئوس موفق شدند او را از درد بیامانش نجات دهند. از فرق سر شکافته زئوس اما دختری زیبا، قدرتمند و باهوش بیرون آمد که زئوس او را آتنا (Athena) نامید و در مقالات آتی به طور مفصل به ویژگیهای او و سایر خدایانی که توسط کارل یونگ (Carl Jung) در سبک روانشناسی مخصوص خود (یونگین - Jungian)، نام آنها به عنوان آرکیتایپ (Archetype) یا کهنالگوهایی برای تعریف و دستهبندی ویژگیهای شخصیتی افراد استفاده شده است، خواهیم پرداخت.
بررسی ویژگیهای شخصیتی خدایان اساطیر یونان باستان با هدف روایت قصههای اساطیری و ماجراهای زیبا، خندهدار و گاهی ترسناک آنها انجام خواهد گرفت و صرفا به موضوع آرکیتایپها در حد اشارهای کوتاه اکتفا خواهیم کرد.
آنها عبارتند از: هفت آرکی تایپ زنانه: آتینا، آرتمیس، دیمیتر، هیرا، پرسفون، اَفرودایتی و هِستیا و هشت آرکی تایپ مردانه: ایریس، آپولو، زئوس، هیدیس، پوسایدن، هرمیس، هفاستوس و دایانایسس.
مِتیسِ پنهان
هفته گذشته دیدیم که چطور زئوس از اینکه موفق شده بود متیس، داناترین و باهوشترین موجود دنیا را گول بزند خوشحال شده بود، اما آیا واقعا متیس به همین سادگی گول خورده و با تبدیل شده به مگسی در بند زئوس گرفتار شد؟ قطعا اینطور نیست. مِتیس با حیله و فریب کاری کرد که زئوس برای ثابت کردن هوش و ذکاوت خود او را ببلعد چرا که متیس میدانست با حضور در جمجمه زئوس نه تنها از حسادتهای احتمالی هرا (هیرا - Hera) در امان خواهد بود، بلکه میتواند تا ابد به عنوان مشاوری دانا همواره در گوش زئوس زمزمه کند و او را وادار کند که به عنوان رهبر تمامی خدایان یونان باستان، انتخابهایی درست و به دور از هیجان یا خشم داشته باشد.
دردسری جدید
درست است که متیس دانا در یک گوش زئوس زمزمه میکرد و راه و روش تصمیمگیری درست را به او نشان میداد اما در گوش دیگر زئوس صدای درونی او، یعنی توجه و علاقه به دختران و زنان زیبا نیز دائما در حال صحبت بود و متیس با تمام قدرتش، و هرا با تمام خشم، حسادت و تیزهوشی خود هرگز نمیتوانستند حریف این صدای درونی خدای خدایان شود.
در مراسم عروسی زئوس و هرا گفتیم که پیش از ماجرای متیس و زئوس، هر دو در حال تماشای دختر تایتان زیبایی به نام لتو (Leto) بودند. زئوس هرگز زیبایی و رقص لتو، که زندگیش را مدیون بخشش و بزرگواری او بود را فراموش نکرده و طولی نمیکشد که لتو را پیدا میکند و برای بار دوم پیمانش با هرا را میشکند.
لتو در اساطیر یونان و لاتونا (Latona) در اساطیر رم باستان الههی مادر و بارداری محسوب میشود چرا که او نماد قدرت مادرانه برای حفظ و نگهداری از فرزندان در برابر خطراتی وحشتناک است.
درست همزمان با خود لتو، هرا نیز متوجه میشود که زنی دیگر فرزندان زئوس را باردار است و این بار حاضر نیست که به هیچوجه اجازه دهد نشانی دیگر از بیوفاییهای زئوس، همچون آتنا، پا بر روی زمین بگذارد. به این ترتیب هرا نزد مادربزرگ خود، مادر زمین، گایا (Gaia) رفته و از او خواهش میکند به هیچ عنوان اجازه ندهد فرزندان لتو پا بر روی زمین بگذارند.
در جستجوی سرپناه
لتوی بیچاره که هیچ نقطهای از روی زمین به او اجازه ماندن و به دنیا آوردن فرزندانش را نمیداد بر فراز اقیانوسها سفر میکند و به هر جا که قدم میگذارد ارواح غارها، جنگلها، اقیانوسها و هر آنچه بر روی زمین است از ترس خشم هرا، او را از خود رانده و نمیپذیرند.
شناور بر روی امواج اقیانوس، لتو به درگاه زئوس، که مقصر تمام این بدبختیهاست، دعا میکند تا او را از این مصیبت نجات دهد اما همانطور که پیشتر گفتیم، هیچ خدایی، حتا حاکم خدایان نیز قادر نیست نفرین یا طلسم خدای دیگری را باطل کند، بنابراین عملا کاری از زئوس ساخته نبود جز اینکه نزد حاکم اقیانوسها، برادرش پوسایدن (Poseidon) رفته و از او میخواهد با فراخواندن موجی قدرتمند لتو را به جایی امن ببرد.
لتو در جزیره کوچک و دورافتادهای به ساحل میرسد. جزیرهای که با تلماسهها و درختان کاج پوشیده شده و تنها خوراکی که در آن یافت میشود میوه کاج و چمن است! لتو در اینجا برای چندین ماه مخفی شده و با خوردن میوه و چمن به دور از چشمان خشمگین هرا به زندگی خود ادامه میدهد. در این مدت شکم لتو به قدری بزرگ میشود که این مادر تنها از موجودی که در شکمش پرورش مییابد وحشت میکند که نکند او نیز هیولایی همچون هکاتونکیرس (Hecatoncheires) به دنیا آورد.
با گذشت روزها، در نهایت لتو دختری با موهایی سیاه به رنگ تاریکی شب، به دنیا میآورد که او را آرتمیس (Artemis) مینامد که از بدو تولد دختری زیبا، قدرتمند و چابک بود. نوزاد به محض تولد دست به کار شده و شروع به کمک کردن به مادر تنهایش میکند که تازه متوجه شده که نوزاد دیگری هم در راه است و او تمام این مدت دو نوزاد را باردار بوده است. آرتمیس نوزاد برای کمک به لتو هر کاری میکند و در آخر لتو و آرتمیس با خوشحالی یکدیگر را در آغوش میگیرند چرا که نوزاد دوم نیز به سلامت متولد شده که پسری زیبا با موهایی طلایی همچون پرتوی خورشید بود. لتو نام پسرش را آپولو (Apollo) میگذارد.
خشم هرا
خبر تولد دو نوزاد لتو و حاصل بیوفایی دیگر زئوس از ملکه خدایان پنهان نمانده و با وجود اینکه هرا همه تلاشش را کرده بود تا از تولد آنها جلوگیری کند، باز هم شکست خورده و تولد این دو نوزاد حسادت و خشمی بیسابقه در هرا ایجاد کرد و باعث شد او روشهای مختلفی را برای نابود کردن آنها امتحان کند.
هرا یک مار افعی بزرگ را به غاری میفرستد که لتو و نوزادانش در آن مخفی شدهاند تا آنها را ببلعد. زئوس برای حفاظت از آنها این خبر را از طریق باد به گوش آپولو رسانده و او را برای محافظت از خواهر و مادرش آماده میکند. آپولو نیز از هفاستوس (برادر ناتنیاش) خواهش میکند تا برایش تیر و کمانی قدرتمند بسازد تا بتواند با آن افعی را از غار دور کند.
هفاستوس به مدت هفت شبانهروز روی ساخت این سلاح کار میکند و کمانی زیبا با تیرهایی طلایی رنگ را نزد آپولو میفرستد. در روز موعود آپولو پشت تلماسه نگهبانی میدهد و با دیدن شمایل افعی عظیمالجثه، تنها یک تیر به چشم هیولا پرتاب میکند و منجربه مرگ او میشود.
آپولو که از موفقیت و پیروزی خود خوشحال و خندان بود در کمال تعجب میبیند لاشه مار عظیم در زمین فرو رفته و گویی دوباره زنده میشود و در اعماق زمین پناه میگیرد. این مار یکی از فرزندان مادر زمین، گایا است و اوست که از موجودات زمینی (حیوانات و گیاهان) دفاع میکند و هر کسی که ذرهای صدمه به آنها وارد کنند باید به طرز فجیعی تنبیه شوند.
زئوس که از سوی گایا، وظیفه دارد که فرزند خود را تنبیه کند او را به مدت هشت سال به تبعید میفرستد که در آنجا باید تمرینات بدنی و ورزشی دشواری را روزانه انجام دهد. زئوس همچنین برای دلجویی از مار افعی، او را به عنوان نگهبان اومفالوس (Omphalos - همان سنگی که کرونوس با خوردن آن به جای زئوسِ نوزاد، تمامی فرزندان دیگرش را بالا میآورد) برمیگزیند.
از طرفی آرتمیس با دیدن خوشحالی و حس پیروزی آپولو در دور کردن مار افعی، تصمیم میگیرد از هفاستوس تقاضای سلاحی مشابه کند. هفاستوس برای او تیر و کمانی از جنس نقره تهیه میکند و در کنار آنها لباس مخصوصی مناسب برای شکار به آرتمیس میدهد تا بتواند مطابق آرزویش حاکم جنگلها و کوهستانها شود.
آرتمیس، به عنوان یکی دیگر از فرزندان محبوب پدر، از زئوس نیز هدایایی درخواست میکند. او از زئوس قرص ماه، قدرت شکار و صحبت با حیوانات را درخواست میکند، همچنین میخواهد که تمام مردان را از او به دور نگه داشته و چون شاهد عذابی که لتو در هنگام تولد آپولو میکشید، بود از زئوس درخواست میکند که زایمان را برای زنان سادهتر و راحتتر کند. 🙂
به این ترتیب آپولو و آرتمیس، فرزندان جدید زئوس نیز به میان خدایان المپ اضافه میشوند. آپولو نماد و صاحب خورشید تابان و پرتوهای زرین آن و آرتمیس نماد و صاحب ماه درخشان و پرتوهای سیمین آن میشود.
نکته: آپولو و آرتمیس به همراه آتنا و سایر خدایان در مقالات آتی به طور مفصل بررسی خواهند شد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بهترین خواهر و برادر
خسته نباشید خانم احمدی مثل همیشه عالی بود❤
خسته نباشید خانم احمدی.
هرچی بیشتر پیش میره بیشتر مطمئن میشم که این رفتار زئوس از اعراب الهام گرفته شده :دی
این دوتا خیلی دوست داشتنین 👌