ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

اسطوره‌شناسی

تولد قدرتمند‌ترین زن اساطیر یونان؛ آتنا

زئوس (Zeus) در مراسم عروسیش با هرا (هیرا - Hera) پیمانی می‌بندد که هم او و هم تمام موجودات هستی به خوبی آگاه بودند که هرگز قادر به حفظ آن نخواهد بود. زئوس با هرا ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۲۱ دی ۱۴۰۲ | ۲۳:۰۰

زئوس (Zeus) در مراسم عروسیش با هرا (هیرا - Hera) پیمانی می‌بندد که هم او و هم تمام موجودات هستی به خوبی آگاه بودند که هرگز قادر به حفظ آن نخواهد بود. زئوس با هرا عهد می‌یندد که به او وفادار باشد و هرگز به زنی دیگر حتا نگاه هم نکند، چرا که به خوبی می‌دانست هرا خدایی قدرتمند ولی بسیار حسود است که در صورت خطا کردن زئوس به سخت‌ترین و هولناک‌ترین شکل ممکن او را تنبیه خواهد کرد.

در اساطیر و داستان‌های خدای یونان باستان، هر چیزی در میان خدایان و با قدرت بی‌پایان آنها ممکن بود اما تنها دو قانون اصلی و مهم وجود داشت که قدرت خدایان را نسبت به یکدیگر کنترل کرده و از جنگ میان آنها جلوگیری می‌کرد:
1. خدایان همگی نامیرا هستند و هیچ خدایی نمی‌تواند خدای دیگری را به قتل برساند. (همان‌طور که در داستان هفاستوس (Hephaestus) و هرا دیدیم)
2. هیچ خدایی نمی‌تواند طلسم یا نفرین خدای دیگری را بشکند و از بین ببرد. (که در داستان‌های پیشرو شاهد نمونه‌های مختلفی از آنها خواهیم بود)


زئوس پیمان می‌شکند

به مراسم عروسی باز می‌گردیم جایی که پری‌ها به دور هرا جمع شده بودند و او را غرق محبت و تعریف و تمجید می‌کردند. هرا با تمام وجود احساس خوشحالی می‌کرد چون پسر بزرگش ازدواجی پرمنفعت کرده بود (چرا که با ازدواج کردن آفرودیت با یکی از خدایان، هرا از بابت اینکه توجه زئوس به او جلب بشود خیالش راحت شده بود 🙂 ) و از طرفی با بستن پیمان وفاداری با زئوس او حالا به طور رسمی ملکه کوهستان خدایان شده بود. هرا با مرور این اتفاقات در ذهنش جرعه‌جرعه از نکتار (Nectar) شیرین می‌نوشید و با محبت‌ به تعریف‌های سایر خدایان و پری‌ها پاسخ می‌داد.

اما در این میان زئوس نگاهی به جمعیت انداخته و نیمف (Nymph - الهه‌های طبیعت) زیبایی به نام لِتو (Leto) که در حال رقصیدن بود توجه زئوس را به خود جلب می‌کند. لتو دختر زیبای دو تایتان (Titan - موجودات قدرتمند پیش از خدایان) یعنی فیبی (Pheobe) و کیوس (Coeis) است که پس از نبرد تیتانومکی (Titanomachy) توسط زئوس مورد بخشش قرار گرفته و با بستن پیمان با زئوس به زندگی خود ادامه دادند.

متیس؛ دایه زئوس

در این لحظه زئوس صدای متیس (Metis)، اوسیانید (Oceanid) که ری‌ئا (Rhea) مادر زئوس، او را پس از تولد برای محافظت به دور از چشمان (و البته دهان) کرونوس (Kronos) برده بود و به نوعی دایه زئوس محسوب می‌شد، می‌شنود:

داری با خودت فکر می‌کنی که عملا لتو زندگی خودش و خانواده‌اش را مدیون توست، پس هرگز قادر نیست به تو جواب رد بدهد.

زئوس که در اثر خوردن نکتار و تماشای رقص و موسیقی به وجد آمده بود این بار با نگاهی دیگر به متیس نگاه می‌کند و به او می‌گوید حتا تو هم قادر نیستی به من جواب رد بدهی!

متیس متوجه منظور زئوس شده و با بالا بردن دستی می‌گوید هرگز! امروز روز عروسی توست و ما همگی به خوبی می‌دانیم که کوچک‌ترین خطای تو ممکن است هرا را از عروسی آرام و زیبایی که اکنون می‌بینیم به هیولایی بی‌رحم تبدیل کند و من هرگز نمی‌خواهم مورد خشم او قرار بگیرم.

متیس پیشنهاد زئوس را رد می‌کند

با گفتن این‌ها متیس از پشت میز بلند شده و از کوهستان پایین می‌رود. در کمال تعجب متیس می‌بیند که زئوس نیز او را دنبال می‌کند و مسابقه تعقیب و گریزی عجیب بین این دو آغاز می‌شود.

زئوس به دنبال متیس خود را به گاوی وحشی، خرسی درنده و شیری پرسرعت تبدیل می‌کند. متیس اما به خوبی موفق می‌شود که فرار کند و در غاری مخفی شود، اما زئوس این بار خود را به ماری تبدیل کرده و وارد غار می‌گردد و بالاخره متیس را تسلیم می‌کند.

زئوس پیمانی که به تازگی با هرا بسته بود را می‌شکند و پیش‌گویی فیبی (هم عمه و هم خاله‌اش) را در ذهنش مرور می‌کند که می‌گفت:

روزی فرزند متیس تو را از تخت پادشاهی به پایین خواهد آورد!

در آخر متیس از قدرت و خلاقیت زئوس در شکست دادن خودش تقدیر می‌کند اما به زئوس می‌گوید که اگر می‌خواست می‌توانست به نحوی قایم شود و از دست زئوس فرار کند که زئوس حتا در خواب‌هایش هم دستش به او نرسد!

زئوس که از به چالش کشیده شدن خوشش آمده بود متیس را به چالش کشیده و به او می‌گوید که هر کاری انجام دهد و حتا اگر به مگسی تبدیل شود، باز هم او را پیدا کرده و تسلیم خواهد کرد!

متیس، باهوش‌ترین و داناترین موجود دنیا

در همین لحظه متیس خود را به مگسی تبدیل کرده و با سرعت از غار خارج می‌شود اما پیش از آنکه نور خورشید به بال‌های کوچکش بخورد، زئوس خود را به آفتاب‌پرستی تبدیل کرده و با یک حرکت متیس که به مگس تبدیل شده را می‌بلعد! به نظر می‌رسد که اخلاق زشت پدرش در بلعیدن افراد به زئوس رسیده است اما چیزی که زئوس نمی‌دانست این بود که متیس قرار بود به زودی فرزندی برای او به دنیا آورد!


مادر تمام سردردها و میگرن‌ها

زئوس سرحال و خندان به کوهستان برمی‌گردد و با خود فکر می‌کند که موفق شد متیس، که از لحاظ هوش و دانایی از همگان بالاتر بود را شکست دهد. زمانی که به کوهستان می‌رسد می‌بیند که رقص و موسیقی برقرار است و هرا نیز هم‌چنان در میان جمعیت و در حال صحبت، متوجه خارج شدن زئوس از کوهستان نشده است.

صبح روز بعد زئوس با سردردی وحشتناک از خواب بیدار می‌شود، سردردی که خدای خدایان را کاملا ناتوان کرده و نه زئوس، نه سایر خدایان و نه هیچ موجود زنده‌ای موفق نشد راهی برای درمان آن پیدا کند. سردرد زئوس روز به روز بد و بدتر می‌شد و صدای فریادهای او طوری زمین را به لرزه در می‌آورد که گویی هکاتونکیرس (Hecatoncheires) و سایکلوپس (Cyclops) دوباره از اعماق زمین بیرون آمده و نبرد با تایتان‌ها از نو شروع شده است.

همه خدایان برای درمان سردرد زئوس جمع می‌شوند

در این میان، رفیق شفیق زئوس، تنها تایتانی که لقب مشاور خدای خدایان را داشت، یعنی پرومتئوس (Prometheus) ایده‌ای به ذهنش می‌رسد که آن را در گوش هفاستوس زمزمه کرده و هفاستوس به آرامی سر تکان می‌دهد و از بین خدایان ناپدید می‌گردد.

اما در سر زئوس چه می‌گذشت که این درد کشنده او را از پای در آورده بود؟ متیس، پس از بلعیده شدن توسط زئوس در شکل آفتاب‌پرست، به سر او نفوذ کرده و در آنجا زندگی می‌کرد. متیس در جمجمه زئوس سخت مشغول کار بود، و با استفاده از املاح معدنی موجود در بدن زئوس، هم‌چون آهن، روی، پتاسیوم، کلسیوم، منیزیوم و ... در حال ساختن زرهی جنگی و سلاحی قدرتمند بود.

پس از مدتی هفاستوس بازگشته و با تبری دو طرفه به نزد خدایان بازمی‌گردد که رفته‌رفته از بهبود زئوس کاملا ناامید می‌شدند. در این لحظه پرومتئوس از زئوس می‌خواهد که به او اعتماد کند و زانو بزند. زئوس که درد به اندازه‌ای او را ناتوان کرده بود که نمی‌توانست درست فکر کند تنها زیر لب غر می‌زند که از ابتدا نباید خدای خدایان می‌شد چرا که حالا هیچ‌کس از او قدرتمندتر نیست و کسی نیست که او به درگاهش برای رهایی از این درد کشنده دعا و التماس کند.

هفاستوس با دیدن علامت پرومتئوس بر کف دستانش تفی انداخته و دسته چوبی تبر را امتحان می‌کند و با یک حرکت تبر را بالای سر برده و درست بر فرق سر زئوس فرود می‌آورد و جمجمه خدای خدایان به دو نیم تقسیم می‌شود.

دختری از فرق شکافته زئوس بیرون می‌آید

سکوتی هولناک میان خدایان حاکم شده و همه با وحشت به سر شکافته شده زئوس خیره می‌شوند. در برابر چشمان ناباور خدایان از سر زئوس هیکلی زنانه پوشیده با زره جنگی و نیزه‌ای تیز و طلایی رنگ بیرون می‌آید. زئوس سرش را اندکی بالا می‌آورد اما از دید سایر خدایان اینطور به نظر می‌رسد که گویی زئوس در برابر این هیبت زنانه و مسلح تعظیم کرده است.

این هیبت زیبا با فروتنی در برابر زئوس زانو زده و سر او را بالا می‌گیرد. زئوس در برابر خودش دختری را می‌بیند با موهایی طلایی، زره، نیزه و سپری که به اندازه موهایش طلایی هستند و چشمانی خاکستری‌رنگ که تنها یک نگاه به آنها همه چیز را برای زئوس روشن کردند، چرا که چشمان این دختر، خبر از دانش و بصیرتی می‌دادند که زئوس قبلا هم آنها را دیده بود...

از ساحل اقیانوسی دوردست و برفراز درخت کاجی، جغدی بزرگ پرواز کرده و با سرعت خود را به کوهستان خدایان می‌رساند و با سرعت از بالای سر خدایان که به دور زئوس جمع شده‌اند می‌گذرد و بر شانه‌ این دختر تازه وارد که هم‌چون پرتوی خورشید به رنگ طلایی می‌درخشید می‌نشیند. از صحرایی سوزان به دور از سرزمین زیبای خدایان دو مار زیبا، یکی از جنس زمرد و دیگری از جنس یاقوت شروع به خزیدن می‌کنند و با چنان سرعتی در کوهستان خدایان ظاهر می‌شوند که هیچ‌یک از افراد حاضر در کوهستان متوجه ورود آنها نمی‌شود که با سرعت خود را به پا‌های این دختر تازه وارد رسانده و هر یک به دور ساق یکی از پاهای او می‌پیچند.

زئوس که کم‌کم به حالت عادی برمی‌گردد سرش را بسته و با وردی درمان می‌کند و نگاهی به دختر تازه‌وارد می‌اندازد. تنها یک نگاه کافی بود که بر زئوس روشن شود که این دختر تازه‌وارد در میان خدایان از لحاظ زیبایی، هوش و قدرت بالاتر از همگان قرار دارد.

تمام خدایان و حتا هرا که فورا متوجه شد این دختر حاصل بی‌وفایی زئوس در روزی نزدیک به عروسیشان است، در برابر زیبایی و ابهت این دختر جدید زانو زده و به صدای زئوس گوش می‌دهند که نام دختر را "آتنا" (آتینا - Athena) خطاب می‌کند و صدای ملایم و دل‌نشین دختر نیز در جواب به آرامی می‌گوید: پدر! 🙂

آتنا؛ الهه قدرت و محبوب‌ترین فرزند زئوس
دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (5 مورد)
  • Matin-Artorias
    Matin-Artorias | ۲۳ دی ۱۴۰۲

    واقعا خسته نباشید،هر آخرهفته با اشتیاق میام توی سایت که مقاله اساطیر جدید رو بخونم.

    حالا که فکرشو میکنم فقط یک شخص توی کل تاریخ هست که میتونه از لحاظ تعداد همسر با زئوس برابری کنه

  • Toni Cipriani 2005
    Toni Cipriani 2005 | ۲۲ دی ۱۴۰۲

    خسته نباشید خانم احمدی

    عالی بود.
    خیلی این قسمت معرفی آتنا خوب بود.
    و واقعا جذابیت داستان های اساطیری حس میشه.

    «...و پیش‌گویی فیبی (هم عمه و هم خاله‌اش) را در ذهنش مرور می‌کند...»
    به حوروس قسم چند دقیقه طول کشید تا بفهمم داستان چیه...!

    • Matin-Artorias
      Matin-Artorias | ۲۳ دی ۱۴۰۲

      واقعا تفکر زیادی میخواست اون تیکه

  • iman-generous
    iman-generous | ۲۲ دی ۱۴۰۲

    یاد بازی اول God of War 2005 می افتم. عجب صدا گذاری و شخصیت پردازی داشت. درود بر دیوید جفی (خالق God of War) و استودیوی سانتا مونیکا و سونی

  • ❤️ NieR LoveR
    ❤️ NieR LoveR | ۲۲ دی ۱۴۰۲

    بدین ترتیب ایزد بانوی جنگ و خرد زاده شد

مطالب پیشنهادی