ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

اسطوره‌شناسی

پانتئون خدایان یونانی کامل می‌شود

با نگاهی به داستان‌های هفته‌های گذشته باید مرور کنیم که تا حالا چند عضو به جمع خدایان اُلَمپ اضافه شده‌اند: زئوس (Zeus) بر تخت پادشاهی در کنار همسرش هرا (Hera) بزرگان این انجمن محسوب می‌شود. ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۵ بهمن ۱۴۰۲ | ۲۲:۰۰

با نگاهی به داستان‌های هفته‌های گذشته باید مرور کنیم که تا حالا چند عضو به جمع خدایان اُلَمپ اضافه شده‌اند:

زئوس (Zeus) بر تخت پادشاهی در کنار همسرش هرا (Hera) بزرگان این انجمن محسوب می‌شود. در کنار آنها از هر طرف به ترتیب هستیا (Hestia) و پوسایدن (Poseidon)، آفرودیت (Aphrodite) و دِمیتیر (Demeter) هستند که از نسل زئوس و اولین خدایان هستند. در میان خواهران و برادران زئوس، هادس (Hades) رفته‌رفته علاقه‌اش را به ماجراهای دنیای ورای تارتاروس (Tartarus - سرزمین زیر زمین) از دست می‌دهد و از جایگاه خود در میان خدایان اُلَمپ کناره‌گیری می‌کند. تا اینجا خدایان شش نفر شدند.

نسل دوم خدایان شامل دو پسر زئوس و هرا، هفاستوس (Hephaestus) و آرس (Ares)، دختر زئوس و مِتیس (Metis)، آتنا (Athena) و دو قلوهای زئوس و لِتو (Leto) یعنی آرتمیس (Artemis) و آپولو (Apollo) می‌شود که تعداد خدایان اُلَمپ را به یازده نفر می‌رساند و تنها یک صندلی در مجمع خدایان بر فراز کوهستان الیمپوس (Olympus) خالی مانده است که... زئوس فورا برای پر کردن آن دست به کار می‌شود. 🙂

آتنا؛ فرزند زئوس و مِتیس

هنوز ماجرای دوقلوهای لتو و آتشی که هرا با ممنوع کردن زمین برای لتو و سپس فرستادن مار افعی برای کشتن او و دوقلوهایش به پا کرده بود که منجر شد زئوس وادار شود آپولو را به تبعید کرده و افعی را به عنوان نگهبان سنگ مقدس انتخاب کند کامل خاموش نشده بود که زئوس دوباره عهد و پیمانش را با هرا (که مشخص می‌شود بسیار بسیار حسود و خشن است) می‌شکند.

آپولو و آرتمیس، دوقلوهای لِتو و زئوس

دختر اطلس

تایتان بزرگ و قهرمان، اطلس (Atlas) که در طول نبرد بزرگ تایتانومکی (Titanomachy) با شجاعت در برابر خدایان جنگید اما شکست خورده و محکوم می‌شود که تا ابد طاق آسمان را بر روی شانه‌های قدرتمندش نگه دارد، پیش از شروع جنگ با زئوس، همسری از اوسیانیدها (Oceanid - پری‌های دریایی) به نام پِلی‌ئون (Pleione) داشت که صاحب هفت دختر زیبا می‌شوند که به آنها پِلی‌ئَدز (Pleiades) می‌گویند و نام‌گذاری ستاره‌های خوشه پروین (هفت خواهر) نیز برگرفته از نام همین خواهران است.

هفت خواهر، خوشه پروین یا پلی‌ئَدز

بزرگ‌ترین و زیباترین این هفت دختر مایا (Maia) نام داشت که به تنهایی در جزیره‌ای کوهستانی به دور از تمام اتفاقات دنیا در آرامش زندگی می‌کرد که البته این آرامش تا زمانی که زئوس برای اولین بار پا در جزیره کوچک او می‌گذارد، به سرعت از بین می‌رود.

با پیچیدن ماجرای لتو و بلاهایی که خشم هرا از بی‌وفایی زئوس بر سر آنها آورده بود، در میان موجودات هستی، بزرگ‌ترین ترس تمام دختران زیبا، چه تایتان و چه موجودات فانی، این بود که زئوس نظری به آنها انداخته و توجهش به آنها جلب شود. مایا نیز دقیقا در همین ترس زندگی می‌کرد که زئوس به جزیره کوچک او وارد شده و دوباره به هرا خیانت می‌کند.


تولد یک اعجوبه

با گذشت زمان از آنچه میان زئوس و مایا می‌گذرد، مایا نیز هم‌چون لتو با مخفی شدن در اعماق غاری دورافتاده صاحب پسری می‌شود که نام او را هِرمیس (هِرمِس - Hermes) می‌گذارد که با تمام نوزادانی که تاکنون متولد شده بودند متفاوت بود.

تنها پس از گذشت چهل و پنج دقیقه از تولد هرمیس، او چهار دست و پا سراسر غار را پیموده و بررسی کرده و آهسته آهسته درباره کیفیت غار با مادر وحشت‌زده و متعجبش، شروع به صحبت کردن می‌کند.

مایا؛ مادر هرمیس

تنها پنج دقیقه بعد، هرمیس از مادرش درخواست می‌کند که راهی برای روشن‌ کردن داخل غار پیدا کند که بتواند دیوارهای غار را بهتر بررسی و توصیف کند که البته مایا نوری برای روشن کردن غار نداشت. بنابراین هرمیس با زدن دو تکه سنگ به یکدیگر جرقه کوچکی ساخته و تکه چوبی را به مشعل خود تبدیل می‌کند. با روشن شدن راه این نوزاد که تنها نیم ساعت از به دنیا آمدنش می‌گذشت و حالا می‌توانست به راحتی روی دو پای خود راه برود، به مادرش اعلام می‌کند که برای پیاده‌روی و تنفس هوای تازه به بیرون از غار می‌رود چرا که فضای گرفته و تنگ داخل غار به او احساس تنگی نفس می‌دهد!

زمانی که هرمیس از غار بیرون آمده و مسیر سرازیری به دامنه کوه را طی می‌کند، زیر لب شروع به زمزمه کردن می‌کند که این زمزمه‌ها آرام آرام به آوازی زیبا و دلنشین تبدیل می‌شود که پرندگان با شنیدن صدای زمزمه او برای اولین بار شروع به آواز خواندن می‌کنند و هنوز تا به امروز هم‌چنان سعی دارند صدایی شبیه به صدای زمزمه‌های هرمیس ایجاد کنند.

با رسیدن به پایین کوه هرمیس به گله بزرگی از گاو‌هایی سفیدرنگ می‌رسد که به آرامی در زیر نور ماه مشغول چرا هستند و همان‌طور که گاوها به او زل می‌زنند او هم به آنها خیره می‌شود. یادمان باشد که هرمیس در اینجا تنها چند ساعت از تولدش گذشته و هر چیزی به نظرش جدید و بامزه می‌رسد.

هرمیس به یکی از گاوها می‌گوید که او را دنبال کند، اما گاو بی‌اعتنا به او سرش را پایین انداخته و مشغول چرا می‌شود. هرمیس اندکی فکر می‌کند و بعد دسته‌هایی از چمن بلند را چیده و آنها را به هم می‌بافد تا تبدیل به طنابی محکم شود. سپس سم پای هر گاو را با این طناب به پای گاو بعدی می‌بندد و به این ترتیب همه گاوها را به هم زنجیر کرده و در انتها طناب را به پای خود می‌بندد و دوباره به سمت بالای کوه، جایی که مادرش با نگرانی در انتظارش است راه می‌افتد و گاوها را نیز به دنبال خود می‌کشد.

هرمیس گاوها را به دنبال خود نزد مایا می‌برد

مایا در بالای کوه با ناباوری می‌بیند که پسر نوزادش با گله‌ای از گاوهایی سفید به سمت او می‌آیند و در دستان هرمیس نیز لاکپشت بزرگی است که با هرمیس او را با خوشحالی تکان‌تکان می‌دهد تا توجه مادرش را به آن جلب کند.

مایا می‌دانست که فرزندان زئوس هر یک به نوعی منحصر به فرد هستند، مثلن هفاستوس که از سقوط جان سالم به‌در برد یا آتنا که با لباس جنگی کاملی از سر زئوس متولد شد یا حتا آپولو که در کودکی موفق شد افعی بزرگ را شکست دهد، اما در نظرش چیزی درباره هرمیس متفاوت‌تر از سایر خواهران و برادران ناتنی‌اش بود. او با دستانی خالی موفق شد با تنها کوبیدن دو سنگ به هم آتشی گرم ایجاد کند!

هرمیس، آخرین عضو پانتئون خدایان اُلمپ

زمانی که هرمیس به غار می‌رسد به مادرش می‌گوید:

مادر، این لاک‌پشت را بر روی آتش بپز! حدس می‌زنم سوپی خوشمزه‌ای بتوانیم از آن بسازیم. یادت باشد حتمن از آن بوته سیر هم استفاده کنی و در سوپ بریزی. برای غذای اصلی هم گوشت تازه می‌خوریم فقط اگر زحمتی نیست آن چاقویی را که با خود آورده‌ای را به من بده تا خیلی سریع با گوشت تازه نزد تو برگردم.

با تمام شدن شام خوشمزه، مایا با رضایت به پسر عزیزش نگاه می‌کرد که در حال آویزان کردن روده‌های گاو مفلوکی بود که برای شام نوش جان کرده بودند. هرمیس روده‌های گاو را به شکل مرتب در کنار آتش آویزان می‌کرد که به خوبی خشک شوند و بعد لاک لاک‌پشتی که به عنوان پیش‌غذا خورده بودند را برداشت و با دقت بررسی می‌کرد که مایا از او می‌پرسد با این‌ها چه کاری می‌خواهی انجام دهی؟

هرمیس تنها پاسخ می‌دهد: فکری به ذهنم خطور کرده است، مادر!

هرمیس، خدای سرعت و ذکاوت
دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (3 مورد)
  • Matin-Artorias
    Matin-Artorias | ۶ بهمن ۱۴۰۲

    مثل همیشه بسیار متشکریم بابت این سری مقالات زیبا.


    (هرا برای دوباره شکسته نشدن پیمان زئوس فکری کرد و اینگونه بود که حجاب اختراع شد)

  • ❤️ NieR LoveR
    ❤️ NieR LoveR | ۶ بهمن ۱۴۰۲

    مرسی

  • Toni Cipriani 2005
    Toni Cipriani 2005 | ۵ بهمن ۱۴۰۲

    خسته نباشید خانم احمدی

    خیلی عالی بود و چقدر تصاویر به جا بودند و درست انتخاب شده بودن.
    بی‌صبرانه منتظر قسمت بعدی هستم و دم شما گرم.

مطالب پیشنهادی