بهترین بازی های سبک مترویدوانیا
پلتفرمینگ (یا معادل فارسی آن سکوبازی) از روزهای ابتدایی خلق بازیهای ویدیویی همراه آن بوده است، اما همین طور که تکنولوژی بهبود یافت، سبکهای بازیها هم متحول شدند و پیشرفت کردند. طراحهای متعددی شروع به ...
پلتفرمینگ (یا معادل فارسی آن سکوبازی) از روزهای ابتدایی خلق بازیهای ویدیویی همراه آن بوده است، اما همین طور که تکنولوژی بهبود یافت، سبکهای بازیها هم متحول شدند و پیشرفت کردند. طراحهای متعددی شروع به افزودن مواردی چون مکانیکهای نقشآفرینی و مهارتهای قابل آزادسازی کردند و برخی اجزای اصلی مثل حس در مسیر درست بودن را کنار گذاشتند. این گونه بود که سبک مترویدوانیا (Metroidvania) متولد شد.
هر ساله چند اثر در سبک مترویدوانیا عرضه میشود. روند ثابت عرضه چنین عناوینی به طرفداران اطمینان میدهد که هیچوقت با کمبود بازی در این سبک مواجه نخواهند شد. اما تمام بازیهای مترویدوانیا با کیفیت یکسان ساخته نمیشوند. بیشتر این آثار از کیفیت و پولیش مناسبی برخوردارند، اما برخی از بازیهای دیگر جلو میزنند و تبدیل به نمونه درخشانی از این سبک میشوند. حالا این سوال را مطرح میکنیم که کدام بازیها، بهترین بازی های مترویدوانیا در تاریخ هستند؟ فهرستی که در ادامه خواهید دید، شامل عناوینی میشود که از نظر ما، بهترین مثال یک مترویدوانیای خوب به حساب میآیند.
- 1 ۱۵- Shadow Complex
- 2 ۱۴- Record of Lodoss War: Deedlit in Wonder Labyrinth
- 3 ۱۳- Cave Story
- 4 ۱۲- Yoku’s Island Express
- 5 ۱۱- Shantae and the Pirate’s Curse
- 6 ۱۰- Blasphemous 2
- 7 ۹- Guacamelee! 2
- 8 ۸- Axiom Verge
- 9 ۷- Ori and the Will of the Wisps
- 10 ۶- Super Metroid
- 11 ۵- Castlevania: Symphony of the Night
- 12 ۴- The Messenger
- 13 ۳- Dead Cells
- 14 ۲- Bloodstained: Ritual of the Night
- 15 ۱- Hollow Knight
۱۵- Shadow Complex
اکثر مترویدوانیاها به صورت دوبعدی هستند. حتی اگر گرافیک بازی سهبعدی باشد، بازیکن و دشمنان تنها در جهت افقی و عمودی حرکت میکنند. بازی Shadow Complex یکی از شاخصترین آثاری است که این سنت را به چالش میکشد.
بازی Shadow Complex در دنیای سری کتابهای Empire نوشته «اورسون اسکات کارد» (Orson Scott Card) جریان دارد. بازیکن در قالب شخصیت اصلی، داخل یک پناهگاه نظامی مخفی قرار میگیرد و باید معشوقه خود را نجات دهد. بازی با افزودن امکان تعامل بازیکن و دشمنان با محیط، خود را از اکثر آثار مترویدوانیا جدا میکند. بازیکنان میتوانند پشت دیوارها پناه بگیرند و به بشکههای انفجاری تیر بزنند. دشمنان هم میتوانند به پسزمینه بروند و جای خود را برای زاویه تیر بهتر تغییر دهند. باعث تاسف است که مترویدوانیاهای بیشتری مثل Shadow Complex از هر سه بعد بهره نمیبرند، چرا که احتمالا هرگز اثری شبیه این بازی را تجربه نخواهید کرد.
۱۴- Record of Lodoss War: Deedlit in Wonder Labyrinth
فرنچایز Record of Lodoss War یک سری فانتزی کلاسیک و کالت است که بیشتر در ژاپن شهرت دارد. بیشتر آثار خلق شده در این فرنچایز شامل رمان و بازیهای نقشآفرینی میشود؛ مشابه چیزی که در فرنچایز Dungeons & Dragons دیدهایم. اما بازی Record of Lodoss War: Deedlit in Wonder Labyrinth یک استثنای ارزشمند است.
بازیکنان در این اثر، کنترل شخصیت Deedlit را به دست میگیرند که داخل یک هزارتو گرفتار شده است. طبق سنت همیشگی آثار مترویدوانیا، این هزارتو پر از دشمنان مختلف، انواع و اقسام لوت و قابلیتهایی است که محیطهای جدید آزاد میکنند. اما بازی بخشهایی هم دارد که مشابه بازیهای اکشن Bullet Hell هستند (زیرشاخهای از سبک Shoot ’em up که در آن، بازیکن باید از حجم زیاد تیرها و حملات دشمنان جاخالی دهد) و سرعت واکنش دادن بازیکن را امتحان میکنند. این اثر بیشتر شبیه یک نسخه خطیتر از بازی Castlevania: Symphony of the Night است که فرم فانتزی کلاسیکتری هم دارد و البته هنوز هم پیشنهاد درخشانی برای طرفداران این نوع بازیهاست.
۱۳- Cave Story
داستان معمولا اولویت دوم بازیهای مترویدوانیا به حساب میآید و بیشتر بازیکنها نه برای روایت، بلکه برای گیمپلی، گشت و گذار و اوت کردن سراغ این آثار میآیند. اما بازیهایی مثل Cave Story نشان میدهند شما میتوانید داستان و گیمپلی را کنار هم داشته باشید.
بازی Cave Story یک ماجراجویی چالشبرانگیز است که بیشتر روی یک گیمپلی از نوع Run-and-Gun تمرکز دارد. هر چه دشمنان بیشتری را شکست دهید، سلاحتان سطوح جدیدتری را آزاد خواهد کرد و ارتقا خواهد یافت. اما تنها یک آسیب کافی است تا قدرت آتش شخصیت اصلی کم شود. این سیستم بازیکن را مجبور میکند تا هنگام حرکت در محیط دقت زیادی به خرج دهند، بدون آن که بیش از حد اذیت شوند. اما دلیل اصلی شهرت Cave Story داستان و فضای آن است. بازی یک داستان غمانگیز و احساسی را بدون هیچ صداپیشه یا کاتسین روایت میکند. راستی باید به این موضوع هم اشاره کنیم که بازی، حاصل زحمت تنها یک سازنده مستقل است که تاثیر تمام این دستاوردها را بیشتر میکند.
۱۲- Yoku’s Island Express
تقریبا تمام آثار مترویدوانیا، مکانیک پلتفرمینگ را داخل خود دارند. بازیکن برای پیشروی در مراحل و محیط، همان قدر به مبارزه نیاز دارد که به مکانیک پرش احتیاج پیدا میکند. اما چه میشود اگر شخصیت اصلی یک بازی مترویدوانیا نتواند بپرد؟ طبق چیزی که بازی Yoku’s Island Express نشانمان میدهد، این موضوع بهانه خوبی برای ترکیب سبکهاست.
این اثر یک بازی رنگارنگ است که بازیکنان در آن، کنترل یک سوسک پستچی را بر عهده دارند. بازی طراحی هنری و صوتی بسیار زیبایی دارند، اما در مقایسه با گیمپلی چیز خاصی به حساب نمیآیند. بازی طی یک پیچش عجیب و غیرمنتظره، پاروهای پرتابکننده مشابه چیزی که در بازی «پینبال» دیدهایم را در محیط قرار داده است که اجازه میدهد شخصیت اصلی را مثل یک پینبال پرتاب کنید. چنین مکانیکی به دنیای آرام بازی اکشن تزریق کرده است، اما این مورد در نهایت تضادی با فضای بازی ندارد و نتیجهای دلنشین ارائه میدهد. اگر بخواهیم چیزی درباره بازی Yoku’s Island Express بگوییم، این است که مکانیک پینبال آن را از دیگر آثار مترویدوانیا متمایز میکند.
۱۱- Shantae and the Pirate’s Curse
سری بازی Shantae حاصل سالها کار استودیوی Wayforward در سبک مترویدوانیا است. تمام نسخههای این سری روی شخصیت اصلی Shantae تمرکز دارد که از قدرتهای جنی خود برای پیشروی در مراحل و نجات سرزمینش استفاده میکند. اکثر نسخههای این سری هنوز ارزش تجربه دارند، اما بازی Shantae and the Pirate’s Curse بالاتر از بقیه قرار میگیرد.
این نسخه از همان کنترلهای سفت و سخت و موسیقی گوشنواز همیشگی سری بهره میبرد، اما روند و ریتم آن بسیار فشردهتر است. قابلیتهای شخصیت اصلی بیشتر روی تغییر شکل (Shapeshifting) تمرکز دارد، اما بازیکنان معمولا برای دسترسی به انواع شکلها و فرمها، نیاز دارند وسط مبارزات توقف کنند. اما در Shantae and the Pirate’s Curse این شخصیت نمیتواند تغییر شکل دهد و عوض آن به انواع وسایل دزدان دریایی اتکا میکند که میتواند با یک دکمه بینشان جابهجا شد. این تغییر سرعت اکشن بازی را به طور قابل توجهی افزایش میدهد.
۱۰- Blasphemous 2
عناوین سولزلایک چهره صنعت بازیهای ویدیویی را تغییر دادند. این سبک باعث محبوبیت و گسترش ساخت بازیها و دنیاهای فانتزی تاریک شد که از آزمودن مهارت و صبر بازیکنان هراسی نداشتند. قسمت اول Blasphemous بهخوبی دو سبک مترویدوانیا و سولزلایک را ترکیب کرد و ادامه آن هم فرمول ذکر شده را بهبود داد.
بازی Blasphemous 2 و کلا این سری بازی، ارجاع زیادی از نمادهای اسپانیای قرون وسطی گرفته است تا تجربهای بسیار خوب خلق شود. هر ذرهای از این دنیا با استایل پیکسلآرت جان میگیرد که زیبا و در عین حال خشن است. گیمپلی مبارزات هم همانقدر که سریع و سنجیده به نظر میرسد، نابخشودنی عمل میکند. اگر چه هر دو قسمت این سری آثار چالشبرانگیز و شاخصی هستند، اما قسمت دوم به لطف سلاحها و تواناییهای بیشتر، جلوتر از قسمت اول قرار میگیرد.
۹- Guacamelee! 2
عناوین سبک Beat ‘em up در گذشته همه جا بودند، اما بهمرور از رونق افتادند. این روزها، مخاطبها و استودیوها بیشتر جذب بازیهای جهان باز، بتل رویال و مترویدوانیا میشوند. سری بازی Guacamelee! به روش مخصوص خود یادآوری میکند چرا عناوین Beat ‘em up قبلا بسیار مورد استقبال قرار میگرفتند.
هر دو نسخه این سری، بازیهایی رنگارنگ و ترکیبی از دو سبک مترویدوانیا و Beat ‘em up هستند که بازیکنان را وارد گردبادی از دنیاهای مرموز و عجیب میکند؛ دنیاهایی که برگرفته از فرهنگ و افسانههای مکزیکی و همچنین ارجاعات به فرهنگ عامه هستند. مبارزات در این بازی حول مشت زدن، گرپل کردن و همچنین حرکتهای قابل آزادسازی میچرخد که با مضاعف کردنشان به عنوان قابلیتهای خاص، تاثیرشان افزایش پیدا میکند. هر دو نسخه سری Guacamelee! عناوینی هیجانانگیز همراه با حس طنز عالی هستند، اما قسمت دوم به خاطر این که اجازه میدهد دشمنان را در قالب یک مرغ سوپلکس کنید، مقداری بهتر است.
۸- Axiom Verge
عناوین بسیاری در سبک مترویدوانیا، نسبت به دو بازی Super Metroid و Castlevania: Symphony of the Night که این سبک را آغاز کردند و شکل دادند، ادای احترام میکنند. با این حال برخی بازیها، بیشتر از نسخههای قبلی این دو مثل قسمت اول «متروید» الهام میگیرند. دقت کنید که این موضوع یک انتقاد نیست.
بازی Axiom Verge در پایه چیزی است که اگر دنیا و دشمنان متروید را با طراحیهای عجیب و خاص «اچ. آر. گایگر» (H.R. Giger - یکی از خالقان دنیای سری فیلم Alien) و همچنین دنیای سری «کنترا» (Contra) ترکیب میکردید به دست میآمد. مراحل Axiom Verge به طور شگفتانگیزی چندشآور هستند. بازیکنان هم تعداد زیادی سلاح دارند که با سبکهای متنوع از بازی کردن سازگارند. هیچ دو سلاحی در بازی مثل هم کار نمیکنند و بسیاری از آنها، راههای جدید برای گشت و گذار در دسترس قرار میدهند که به جرئت خلاقانهترینشان، باعث گلیچی شدن دشمنان و پلتفرمها میشود. بازی Axiom Verge اگر چه بخشی از هویت خود را از متروید اوریجینال به ارث برده (که برخی از تغییرات و پیشرفتهای مترویدوانیاهای مدرنتر را در خود داشت)، اما به طور کامل یک اثر مترویدوانیای اصیل است.
۷- Ori and the Will of the Wisps
بازی Ori and the Blind Forest به عنوان اولین اثر استودیوی Moon Studios اثری فکبرانداز بود. این بازی به کنترل و گیمپلی دقیق، گرافیک باشکوه و ارائه بینقص به شدت توسط مخاطبها مورد استقبال قرار گرفت. بازیکنها مشتاق بودند این استودیو در اثر بعدی خود چه خواهد کرد. جواب به درخواست آنها، بهبودی تقریبا تمامعیار بود.
مخاطب در بازی Ori and the Will of the Wisps باری دیگر نقش Ori روح جنگل را به عهده دارند و او را یاری میکنند تا از یک جنگل پرپیچوخم و غالبا خطرناک بگذرد. این نسخه مشابه قسمت اول، مثل یک نقاشی در حال حرکت میماند و روایتش کاری میکند تا اشک مخاطب درآید. اما این اثر چیزهای بیشتری هم ارائه میدهد؛ محیطهای بیشتر، قابلیتهای بیشتر، دشمنان بیشتر و همچنین لحظات احساسی بیشتر. بازی Ori and the Will of the Wisps نشان میدهد که بیشتر بودن چیزی، غالبا بهتر است.
۶- Super Metroid
سری بازی «متروید» که بخشی از نام مترویدوانیا از آن میآید، مدتهاست که یکی از معیارهای اصلی برای کیفیت آثار این سبک محسوب میشود. غافلگیرکننده نیست که بگوییم فرنچایز متروید تولد این سبک را رقم زد، اما کدام نسخه، بهترین نسخه است؟ تقریبا تمام قسمتهای این سری ارزش وقت و پول شما را دارند، اما Super Metroid به جرئت، هنوز در جایگاه بهترین نسخه قرار میگیرد.
«سوپر متروید» المانهای پایهای و هستهای سبک مترویدوانیا را به همه معرفی کرد. بازیکن در این بازی، خیلی کم هدایت میشود و باید دوام بیاورد و راه خود را پیدا کند تا زمانی که به باس نهایی برسد. با این حال، گیمپلی درخشان تنها تا اینجای قضیه را یدک میکشد. گرافیک پیکسل آرت و طراحی صدای عالی، احساس انزوا و گرفتاری در یک محیط بیگانه و خطرناک را کاملا منتقل میکند. حتی بازی «متروید پرایم» هم موفق نمیشود تا جلوتر از سوپر متروید قرار گیرد؛ اثری آن قدر فوقالعاده که انگار از دنیای دیگری آمده بود.
۵- Castlevania: Symphony of the Night
چند قسمت اول سری بازی «کسلوانیا» آثاری سرگرمکننده، چالشبرانگیز و همچنین پلتفرمهایی بهیادماندنی بودند. مثل دیگر فرنچایزهای ویدیوگیم که آن زمان معرفی شدند، کسلوانیا هم طی چند نسل از کنسولها در همان مسیر باقی ماند، اما نسخه «سمفونی شب» تجربه کسلوانیا را به اوج رساند و کمک کرد تا یک سبک جدید خلق شود.
نسخه سمفونی شب، فرمول همیشگی کسلوانیا را گرفت، آن را مثل یک آینه درخشان صیقل داد و سپس المانهای نقشآفرینی اضافه کرد. حرکت در محیط روانتر از تمام نسخههای قبلی بود و بازی کلی آیتم جمعکردنی، اسپل جادو و قابلیت داشت که میتوانستند آمار و استراتژیهای شخصیت اصلی را کاملا تغییر دهند. تعداد سلاحهایی که بازیکن میتواند پیدا و تجهیز کند، بدون تعارف دیوانهوار است؛ همان قدر که تعداد اتاقهای مخفی و تعداد حالت ترکیب آیتمها که بازیکن میتواند خودش پیدا کند، دیوانهوار هستند. هدف در بازی «کسلوانیا: سمفونی شب» شکست دادن دراکولا نیست، بلکه یافتن راههای جدید برای بیش از حد قدرتمند و شکستناپذیر کردن قهرمان است.
۴- The Messenger
بسیاری از بازیهای ویدیویی به نسلهای قبلی کنسولها ادای احترام میکنند. این آثار مکانیکها و گرافیک نسلهای قبل را اقتباس میکنند تا این حس به مخاطب دست دهد که در حال تجربه یک بازی ویدیویی قدیمی و رترو هستند. بازی The Messenger هم یکی از همین عناوین است. حداقل این چیزی است که میخواهد شما باور کنید.
بازی «پیامرسان» به عنوان یک اثر هشت بعدی سایداسکرولر ساده شروع میشود که بیشتر شبیه ادای دینی به نسخه کلاسیک «نینجا گایدن» به نظر میرسد، اما بازی در نهایت رنگهای حقیقی و ۱۶ بیتی خود را نشان میدهد. بازی در اواسط کمپین به یک مترویدوانیا تغییر شکل میدهد که با زمان بازی میکند و بازیکن در آن، بین سبکهای هنری مختلف جابهجا میشود تا مناطق و آیتمهای جدید آزاد کند. این تغییر به بازیکن دلیل دیگری میدهد تا پای بازی بماند. دو دلیل دیگر، موسیقی فوقالعاده و دیالوگهای بامزه هستند که به روایت آن جان میبخشد.
۳- Dead Cells
بازیهای مترویدوانیا اکثرا اولویت اول خود را بازگشت به محیطهای قبلی و استفاده از قابلیتهای ویژه برای دسترسی به محیطهای جدید قرار میدهند. بازیهای روگلایک هم در عین حال، تماما درباره مردن و دوباره تلاش کردن هستند. این دو فلسفه طراحی طوری به نظر میرسند که در تضاد با هم قرار دارند، اما بازی Dead Cells راهی برای ترکیب آنها پیدا کرده است.
بازیکن در Dead Cells نقش یک موجودی جاودانه و قطره مانند را دارد که میتواند بدن بیجان انسانها را تسخیر کند. هر بار که این موجود بمیرد، احیا میشود و یک میزبان بیسر جدید را کنترل میکند و این روند مدام تکرار میشود. مراحل طی هر بار بازی کردن، الگویی تصادفی دارند و بازیکن تشویق میشود تا هر گوشهای را برای یافتن سلاحهای جدید و قدرتهایی بگردد که طی محیطهای بعدی به کار میآیند. چون مرگ (حداقل در دفعات ابتدایی) به راحتی سراغ بازیکنها میآید، آنها به طور دائم رازها و سلاحهای جدید و هیجانانگیز پیدا خواهند کرد. سازندگان Dead Cells با آپدیتهای منظم و محتواهای اضافه، این بازی را زنده نگه داشتهاند. آخرین محتوای عرضه شده هم شامل دشمنان، آیتمها و محیطهایی است که به طور مستقیم از سری کسلوانیا آمدهاند.
۲- Bloodstained: Ritual of the Night
«کوجی ایگاراشی» به صورت مطرح به عنوان پدر سبک مترویدوانیا شناخته میشود، آن هم به لطف نقش مهمی که در ساخت «کسلوانیا: سمفونی شب» دارد. وقتی او شرکت کونامی را ترک کرد تا شرکت خود را تاسیس کند، مخاطبها انتظار بسیاری از اثر بعدی او داشتند. خوشبختانه آنها درست فکر میکردند، چرا که بازی Bloodstained: Ritual of the Night به وعدههای خود جامه عمل پوشاند.
این بازی در قلب خود، یک ادامه معنوی برای سمفونی شب است که درک میکند چه چیزی بازی اصلی را خاص کرده است. بازی Bloodstained: Ritual of the Night کاملا درباره گشت و گذار در یک قلعه گاتیک بسیار زیبا، کسب تجهیزات و اسپلهای جدید که شخصیت اصلی را قویتر میکنند و همچنین، تکرار است تا زمانی که برنده شوید. این فرمول برای خود یک طراحی استوار و قوی است، اما بازی شامل دفعات زیادی ارجاع و طنز میشود که به تجربه آن، شخصیت خاص و متمایزی میبخشد.
۱- Hollow Knight
زیباییشناسی معمولا فضای ظاهری یک بازی را کنترل میکند و شکل میدهد. اثری که شامل شخصیتهای بامزه است معمولا اثری بانشاطتر و شادتر خواهد بود، اما عنوانی با گرافیک واقعگرایانهتر میتواند بیشتر غمانگیز و افسردهکننده باشد. بازی Hollow Knight اما این دو فضا را با مهارتی مثالزدنی ترکیب میکند.
این بازی یک اثر مدرن دیگر است که پلتفرمینگ و گشت و گذار سبک مترویدوانیا را با چالش و مرموزی آثار سولزلایک میآمیزد. کنترلهای بازی جزو روانترین و سریعترین کنترلهای این سبک به شمار میرود که یک مزیت بزرگ است، چون مبارزه با باسها هم بسیار سخت هستند. این قابلیت به تنهایی Hollow Knight را به یک اثر عالی تبدیل میکند، اما ارائه آن، این تجربه را بیشتر از قبل بالا میکشد. بازی حشرههای زیبا را با یک دنیای غمانگیز ترکیب میکند که هر چه بازیکن در آن پیش میرود، شاهد فروپاشی آن است. این موارد در کنار هم یک ماجراجویی فراموشنشدنی به ارمغان میآورند.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
Silksong چی شد هعب
گفتن نهایتا تا نیمه اول ۲۰۲۴ میاد
5 ساله دارن میگن که کی میاد ولی نمیاد.
جدا از اون هنوزم تو استیم تاریخ انتشار قراره اطلاع رسانی بشه اگه نیمه اول ۲۰۲۴ بود میزد تو استیم
Cave story و hollow knight رو تموم کردم، dead cells هم میخوام دانلود کنم.
درمورد cave story باید بگم بازی خیلی سخت و چالش برانگیزیه و داستان بسیار زیبایی داره.
Hollow knight هم که نیاز به معرفی نداره،شاهکاره
برات یه پیشنهاد دارم
به عنوان کسی که مدت طولانی dead cells بازی کرده
با دسته بازی کن حتما
به هیچ عنوان تیر کمون بر ندار
به هیچ عنوان سلاح سنگین بر ندار
این بهترین توصیه من بود
خودت بازی کنی میفهمی چرا اینو گفتم
تیرکمون که بهتر از سپره
دسته ندارم-چک شد
تیرکمون برنمیدارم چون نشونه گیریم افتضاحه- چک شد
سلاح سنگین خیلی استفاده میکنم توی خیلی گیما،اینجا یه امتحان میکنم ضرری نداره نهایتا دوباره به حرفت میرسم-چک شد
به این دلیل گفتم سلاح سنگین بر ندار چون اگه موقع ضربه زدن ضربه بخوری در جا میمیری
سپر هم اگه بتونی پری کنی خیلی خوبه