نقد فیلم The Shadow Strays – آدمکشهای حرفهای
آدم کشتن به راحتی آب خوردن!
فیلم The Shadow Strays محصول سال 2024 از کشور اندونزی، اثری در ژانر اکشن و جنایی محسوب میشود که فضایی تاریک و خشونتآمیز را به تصویر میکشد و به کارگردانی و نویسندگی تیمو تجاهجانتو ساخته شده است. تجاهجانتو به عنوان یک فیلمساز برجسته اندونزیایی شناخته میشود که به خاطر سبک اکشن پرانرژی و خشونتآمیز شهرت دارد. این فیلم، از پروژههای جاهطلبانه او به شمار میآید و با ترکیب صحنههای اکشن بیرحمانه و خط داستانی پیچیده، مخاطب را به دنیای زیرزمینی جرم و جنایت در جاکارتا میبرد.
شخصیتهای اصلی فیلم، یعنی «مامور ۱۳» با بازی آرورا ریبیرو و مربی او «امبرا» با بازی هانا مالاسان، رابطهای پیچیده و لایهدار دارند که تلفیقی از آموزشهای سخت و پیوندهای احساسی عمیق است. مامور ۱۳ که یک قاتل جوان در حال آموزش است، با احساسات سرکوبشده و نیاز به برقراری ارتباط دستوپنجه نرم میکند. در حالی که امبرا که شخصیتی سخت و غیرقابل نفوذ دارد، گاهی رگههایی از دلسوزی مادرانه نشان میدهد. از دیگر نقشهای برجسته میتوان به آدیپاتی دولکن در نقش پراستو، پلیسی که بین وفاداری به دوستان و وظایف اخلاقی خود گیر کرده، و اندری مشدی در نقش آریل اشاره کرد.
کودکان در دنیای جنایت!
فیلم The Shadow Strays با پرداختن به تمهای تاریک اجتماعی، از جمله موضوعات کودکان و قربانی شدن آنها در دنیای جنایت، تلاش میکند بیننده را به دنیای زیرزمینی و خشونتهای پنهان در جامعه ببرد. در این فیلم، کودکان بهعنوان نمادی از بیگناهی و آینده، در مقابل زشتیها و نابودیهای دنیای تبهکارانه قرار میگیرند. موضوع کودکان بهویژه در روابط شخصیت اصلی با گذشتهاش و همچنین انگیزههای او برای مبارزه با باندهای جنایتکار برجسته میشود. این جنبه از داستان نقش اساسی در مسیر انتقام و عدالتجویی شخصیت اصلی ایفا میکند.
با پردازش این مضمون، فیلم میخواهد نشان دهد که خشونتها و نابرابریهای اجتماعی چگونه کودکان را بهطور غیرمستقیم تحت تأثیر قرار میدهند و برخی را به ورطه نابودی میکشانند. به این ترتیب، The Shadow Strays پیام مهمی دربارۀ اهمیت محافظت از کودکان در برابر آسیبهای اجتماعی دارد و این موضوع بهخوبی در پسزمینه داستان فیلم گنجانده شده است تا احساس همدلی و آگاهی بیشتری را در بیننده ایجاد کند.
The Shadow Strays در ارائه تمهای مربوط به کودکان، رویکردی چند لایه و معنادار دارد. در بطن داستان، کودکان قربانی ساختارهای بیرحمانه اجتماعی و جنایتهای سازمانیافته هستند و آنها نماد معصومیتیاند که بهشدت با خشونت و فساد دنیای بزرگسالان تضاد دارد. در این فیلم، شخصیت اصلی با گذشتهای مواجه است که بهطوری به از دست دادن یا صدمه دیدن کودکان گره خورده است و همین موضوع انگیزهاش را برای جبران گذشته و تلاش برای نجات دیگران تقویت میکند.
فیلم با استفاده از این تم، به اهمیت دوران کودکی و پیامدهای اجتماعی و روانی بیتوجهی به کودکان و استفاده از آنها بهعنوان قربانیان بیدفاع میپردازد. در برخی صحنهها، کودکان بهعنوان ابزار قدرت و کنترل توسط باندهای خلافکاری استفاده میشوند و این رویکرد سؤالاتی عمیق درباره ارزشهای انسانی و نقش مسئولیتپذیری جامعه در حمایت از نسل آینده مطرح میکند.
The Shadow Strays بهنوعی میخواهد آینهای از جامعه بیرحم و مادیگرا باشد که کودکان را بهعنوان دارایی یا وسیلهای برای رسیدن به اهداف شخصی میبیند. این نمایش تضاد بین بیگناهی و فساد، بیننده را به تفکر درباره تأثیرات اجتماعی جرائم بزرگسالان بر کودکان و مسئولیت مشترک جامعه در حفاظت از آنها وادار میکند.
خشونت آشکار!
خشونت در The Shadow Strays جایگاهی برجسته دارد و بهعنوان یکی از ارکان اصلی فیلم، با شدت و بهصورت تمامعیار به نمایش گذاشته میشود. این فیلم با استفاده از صحنههای خشن و نفسگیر به شکلهای مختلف، فضایی تاریک و بیرحم از دنیای زیرزمینی و بیقانون را به تصویر میکشد؛ دنیایی که شخصیتها در آن به خاطر دستیابی به اهدافشان از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنند.
با این حال، خشونت در فیلم به نقطهای میرسد که بیش از روایت داستان، بهعنوان ابزاری برای شوک دادن به مخاطب و خلق فضای پرتنش مورد استفاده قرار میگیرد. خشونت اغراقشده و طولانی بودن صحنههای آن، یک لایه نمادین و اخلاقی را نیز ارائه میدهد؛ شخصیتها بهطرز بیپروا از خشونت استفاده میکنند و همین امر موجب میشود که بیننده به پرسش از معنای انسانیت در این دنیای خشن و بیقانونی بپردازد.
با این وجود، تکرار بیپایان این خشونتها تا جایی پیش میرود که به نوعی از اثرگذاری احساسی آن کاسته میشود و باعث میشود بیننده کمکم نسبت به آن بیحس شود. این خطر، انتقادی اساسی به فیلم وارد میکند؛ زیرا اثرگذاری و پیام فیلم تحتالشعاع نمایش مکرر و گاهی بیهدف خشونت قرار میگیرد و در مواقعی باعث میشود تا داستان اصلی بهعنوان خط حاشیهای جلوه کند.
The Shadow Strays با استفاده از خشونت بیوقفه میخواهد عمق سقوط اخلاقی و اجتماعی دنیای شخصیتها را نشان دهد. اما بهدلیل زیادهروی در نمایش خشونت، بهخصوص در صحنههای مربوط به درگیریها و تعقیب و گریزها، گاهی از حد طبیعی خود فراتر میرود و عملاً از مرزهای جذابیت داستانی عبور میکند. این نکات انتقادی، یکی از ضعفهای کلیدی The Shadow Strays را نشان میدهند؛ خشونت در نهایت باید در خدمت داستان و شخصیتپردازی باشد، نه اینکه به هدف اصلی فیلم تبدیل شود.
احساسات در دل موقعیتهای خشن
کارگردان The Shadow Strays با ترکیب صحنههای دراماتیک و لحظات احساسی در دل موقعیتهای خشونتبار، تلاش میکند فضایی پیچیده و آکنده از تنش ایجاد کند که بهشدت بر احساسات مخاطب تاثیرگذار باشد. در این فیلم، کارگردان بهجای ایجاد فاصلهای مشخص میان لحظات عاطفی و صحنههای خشونتآمیز، این دو را بهطور هنرمندانهای درهم میآمیزد و بهگونهای طراحی میکند که احساسات شخصیتها و خشونت بیرونی در راستای یکدیگر قرار گیرند و از همپوشانی آنها پیامهای عمیقتری خلق شود.
این شیوه در روایت داستان به افزایش عمق شخصیتی و برجستهسازی مبارزات درونی قهرمان فیلم کمک میکند. برای نمونه، در لحظاتی که شخصیت اصلی با آسیبهای گذشته خود دست و پنجه نرم میکند، کارگردان این احساسات را در صحنههایی همراه با خشونت بیرونی نشان میدهد. به این ترتیب، خشونت تبدیل به تجلیای از درونآشفتگی و زخمهای عمیق شخصیتها میشود.
این ترکیب مخاطب را نه تنها در سطح بیرونی، بلکه در سطح روانی نیز درگیر میکند و به بیننده اجازه میدهد تا هم با درد و رنج شخصیتها همدلی کند و هم تأثیر مخرب خشونت بر آنها را از نزدیک حس کند. این سبک میتواند در عین حال یک خطر نیز به همراه داشته باشد، هر چند تلاقی این لحظات دراماتیک با خشونت میتواند برای افزایش تاثیر گذاری احساسی مؤثر باشد، اما اگر بیش از حد مورد استفاده قرار گیرد، مخاطب را دچار نوعی خستگی احساسی میکند و پیامهای عمیقتر فیلم در زیر لایههای سنگین خشونت کمرنگ میشوند.
این مسئله در نقدهای سینمایی بهعنوان یکی از جنبههای بحثبرانگیز بهشمار میآید، زیرا تکرار بیش از حد این روش میتواند باعث کاهش درک عاطفی مخاطب و تضعیف ارتباط او با لحظات احساسی فیلم شود. با این حال، کارگردان با این سبک از تلفیق عاطفه و خشونت، قصد دارد تعلیق و تنشی مداوم ایجاد کند که در کنار تاثیرات روانی بر شخصیتها، به بیننده نیز منتقل شود و او را درگیر دنیای بیرحم و تاریک داستان کند.
روش کارگردان در تلفیق لحظات دراماتیک و احساسی با صحنههای خشونتآمیز در The Shadow Strays، اگرچه با هدف عمقبخشی به فضای داستان و نشان دادن شدت رنج و کشمکشهای درونی شخصیتها به کار گرفته شده، اما میتواند بهشدت کلیشهای و سطحی به نظر برسد. این رویکرد که در واقع پیچیدگیهای احساسی را با موقعیتهای خشن و شوکه کننده جایگزین میکند، نه تنها از اصالت عاطفی داستان میکاهد، بلکه گاهی پیامهای عمیقتری که ممکن است در صحنههای بدون خشونت قابل بیان باشد را به حاشیه میراند.
این روش تلفیق، به دلیل تکرار زیاد در فیلم، میتواند باعث شود مخاطب دیگر نتواند احساسات واقعی شخصیتها را درک کند، زیرا هر لحظه احساسی بلافاصله با یک انفجار خشونت درهم تنیده شده است. در نتیجه، فیلم بهجای آنکه مخاطب را با درگیریهای واقعی شخصیتها مواجه کند، نوعی رویه سطحی ایجاد میکند که بیشتر بهدنبال اثرگذاری لحظهای است تا تأمل و عمقبخشی.
این رویکرد که احساسهای درونی شخصیتها را به شکلی کلیشهای و با ادغام خشونت نشان میدهد، میتواند بیننده را از همدلی عمیق با شخصیتها محروم کند. مخاطب ممکن است در طول فیلم بهجای توجه به بُعد روانی شخصیتها، صرفاً تحت تأثیر خشونت قرار گیرد و از درک کامل لایههای احساسی محروم بماند. علاوه بر این، روش کارگردانی که بار احساسی فیلم را با شوکهای خشونتبار ترکیب میکند، شاید برای جلب توجه در ابتدا مؤثر باشد، اما بهمرور از نوآوری فاصله گرفته و به تکنیکی تکراری و پیشپاافتاده تبدیل شده است.
هر سکانس، کاراکترهای جدید!
در The Shadow Strays، معرفی مداوم شخصیتهای جدید، اگرچه میتواند به تنوع داستان و عمقبخشی به دنیای فیلم کمک کند، اما در اینجا بیشتر به عاملی سردرگمکننده و پراکنده برای مخاطب تبدیل شده است. این رویکرد به نظر میرسد که بهجای تقویت داستان، باعث کاهش انسجام و تمرکز فیلم میشود و مخاطب را از درک عمیقتر شخصیتهای اصلی و انگیزههای آنها بازمیدارد.
در بسیاری از لحظات فیلم، بهجای پرداختن به رشد شخصیتی و نمایش تغییرات درونی کاراکترهای اصلی، شاهد معرفی شخصیتهای جدیدی هستیم که هر کدام داستان و انگیزههای متفاوتی دارند. این روش اگرچه در نگاه اول جذابیت خاصی به فیلم میبخشد، اما به مرور باعث میشود که بیننده با حجم زیادی از اطلاعات و داستانهای پراکنده مواجه شود که نهتنها عمق احساسی ندارد، بلکه تأثیرگذاری صحنهها را نیز کاهش میدهد. به همین دلیل، بسیاری از شخصیتها از سوی مخاطب فراموش میشوند، زیرا فرصتی برای درک و همدلی عمیق با آنها فراهم نمیشود.
از سوی دیگر، معرفی بیوقفه کاراکترهای جدید میتواند نشانهای از ضعف در روایتپردازی باشد؛ یعنی کارگردان به جای پرداختن به مشکل اصلی، به معرفی شخصیتهای جدید میپردازد. در The Shadow Strays، معرفی پیوسته کاراکترهای جدید بیشتر شبیه به روشی برای پر کردن زمان فیلم و افزودن پیچیدگی ظاهری به داستان است. این رویکرد باعث میشود که فیلم انسجام خود را از دست بدهد، زیرا بهجای اینکه شخصیتهای اصلی با عمق و جزئیات بیشتری پرداخته شوند، دائماً با چهرههای تازهای روبهرو میشویم.
معرفی مکرر شخصیتهای جدید، بهویژه در انتهای فیلم، میتواند نشانگر ضعف در ساختار روایت و عدم تمرکز بر رشد طبیعی داستان باشد. در سینمای کلاسیک و نیز در روایتهای مدرن، معرفی کاراکترهای جدید بهطور معمول در اوایل فیلم انجام میشود تا هم مخاطب بتواند با شخصیتها و انگیزههای آنها آشنا شود و هم زمینهای برای شکلگیری پیوندهای احساسی و روانی با آنها فراهم گردد.
در واقع، یکی از اصول روایی این است که شخصیتهای جدید، پیش از نقطه اوج داستان یا در نیمه اول فیلم معرفی شوند، مگر آنکه شخصیت تازه برای تغییر اساسی و نهایی در داستان نقشی ضروری داشته باشد. درThe Shadow Strays، این شیوه که در طول فیلم و حتی در پایان آن شخصیتهای تازه معرفی میشوند، از نظر ساختار و روانشناسی روایت قابل انتقاد است. چرا که در لحظات پایانی فیلم، مخاطب معمولاً به دنبال گرهگشایی و نتیجهگیری است، نه اینکه با یک کاراکتر تازه مواجه شود که زمان کافی برای شناخت و پیوند با او باقی نمیگذارد. این کار، تأثیر پایانی داستان را کمرنگ میکند و باعث میشود مخاطب بهجای تمرکز بر پیام اصلی و عواطف نهایی، بیشتر دچار نوعی سردرگمی شود.
علاوه بر این، معرفی مکرر شخصیتها در طول فیلم نشان دهنده یک نوع وابستگی به پیچیدگی ظاهری بهجای عمق واقعی است. از دیدگاه روایتی، شخصیتها باید بهگونهای معرفی شوند که به پیشبرد طرح اصلی کمک کنند یا بهطور منطقی در رشد قهرمانان و تکامل درونی داستان نقش داشته باشند. در این فیلم، این رویکرد باعث پراکندگی تمرکز داستان میشود و مانع از رشد طبیعی شخصیتها و داستان اصلی میگردد.
بنابراین، این شیوه کارگردانی به لحاظ زیباییشناسی و روایی چندان موفقیتآمیز نیست، چرا که از ارزش انسجام و یکپارچگی داستانی میکاهد. این ضعف نهتنها باعث قطع ارتباط بیننده با شخصیتهای کلیدی میشود، بلکه از ارزش نمادین و معنای نهایی فیلم نیز کم میکند. در The Shadow Strays، شیوه کارگردان در معرفی مکرر شخصیتهای جدید، بهویژه در انتهای فیلم، میتواند بهعنوان یک نقص جدی در روایت و ساختار داستانی تحلیل شود. این رویکرد در داستانپردازی سینمایی، بهویژه در آثار داستانی با تنشهای عاطفی و دراماتیک، معمولاً پذیرفته نیست و میتواند به نتایج نامطلوبی منجر شود.
معرفی مکرر کاراکترها در طول فیلم باعث میشود که مخاطب با حجم زیادی از اطلاعات و داستانهای فرعی مواجه شود. این موضوع میتواند منجر به سردرگمی و درک نادرست از ماجرای اصلی گردد. در یک روایت مؤثر، شخصیتها باید بهگونهای معرفی شوند که به پیشبرد داستان و عمقدادن به شخصیتهای اصلی کمک کنند. با این حال، در The Shadow Strays، این شخصیتها به نظر میرسند که بیشتر بهعنوان عناصر زینتی در داستان عمل میکنند تا به ایجاد تعارض و تنش واقعی کمک کنند.
بهجای اینکه شخصیتهای اصلی بتوانند رشد کنند و تغییرات عاطفی و روانی را تجربه کنند، با اضافه شدن کاراکترهای جدید، فضای داستان اشباع میشود و توسعه شخصیتی کمتر به چشم میآید. این امر میتواند از احساس همدلی بیننده با شخصیتهای کلیدی بکاهد، زیرا مخاطب فرصتی برای شناخت عمیقتر آنها و ارتباط با درد و رنجهایشان نخواهد داشت. شخصیتهای جدید معمولاً نمیتوانند تأثیر عاطفی قابل توجهی بر روی بیننده بگذارند، زیرا فرصت کافی برای نمایش داستان شخصی و پیچیدگیهای روانی آنها وجود ندارد.
معرفی کاراکترهای جدید در انتهای فیلم، بهویژه زمانی که انتظار میرود داستان به اوج خود برسد و گرهگشایی صورت گیرد، به نوعی مانع از بهرهبرداری از لحظات بحرانی و تأثیرگذار میشود. در این لحظات، مخاطب به دنبال نتیجهگیریهای عاطفی و احساسی است و مواجهه با یک کاراکتر جدید در این زمان، تنها باعث ایجاد نوعی حس بینظمی میشود. این کارکرد، بهجای افزودن به غنای داستان، احساس ناامیدی و عدم قوام را ایجاد میکند.
این شیوه به نوعی به تکرار و کلیشهای بودن داستان منجر میشود، چرا که مخاطب ممکن است به مرور زمان از خود بپرسد که آیا داستان بهجای نوآوری در شخصیتپردازی، به سادگی در حال معرفی مداوم کاراکترهای جدید است تا خود را جالبتر جلوه دهد. این تکرار در طول فیلم، میتواند نتیجهگیریهای معناداری که ممکن بود از شخصیتهای اصلی حاصل شود را تضعیف کند و مخاطب را از تعمق در مسائل اصلی بازدارد.
سرانجام، این روش کارگردانی به عدم توانایی در ایجاد پیامهای عمیق و معنادار منجر میشود. فیلمهایی که شخصیتهای قابل توجه و پیچیدهای دارند، معمولاً میتوانند بیننده را به تفکر در مورد موضوعات اجتماعی و انسانی وادار کنند. با این حال، د رThe Shadow Strays، بهدلیل فقدان عمق در شخصیتپردازی و روایت، پیامهای اصلی فیلم ممکن است کمرنگ شوند و در نهایت، بیننده را با حس ناکامی و سردرگمی باقی بگذارند. بهطور کلی، شیوه کارگردان در معرفی مکرر شخصیتهای جدید در The Shadow Strays نه تنها باعث ایجاد اختلال در انسجام داستان و رشد شخصیتها میشود، بلکه به مخاطب این احساس را منتقل میکند که فیلم از غنای احساسی و داستانی لازم برای جذب و نگه داشتن بیننده برخوردار نیست.
فیلمی برای افراد با اراده - دو ساعت و نیم خشونت و اکشن تند و سریع با ساده ترین انگیزهها! به هر حال، اگر به دنبال چیزی هستید که از ابتدا تا انتها پر از اکشن باشد و ذهن شما را با خشم و خشونتش منفجر کند، این فیلم برای فهرست تماشای آخر هفته بد نیست.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.